اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
اگر در روز اربعين ابي عبد الله (سلام الله عليه) موفق به زيارت آن بزرگوار و قبر مطهر شش گوشه اش نمى شويم، مي توانيم او را از طريق زيارت مأثوره، زيارت کنيم.
اين زيارت از امام صادق (صلوات الله و سلامه عليه) نقل شده و در زيارت اربعين آمده است. مى فرمايند: ابي عبدالله را وقتي يک مقداري آفتاب بر آمده باشد زيارت کنيد. حالا سرش چيست، من نمي دانم؛ احتمال دارد که اين زيارت زماني صادر شده باشد که مي خواسته اند اعلام کنند که ابي عبدالله شيعه دارد و دارند او را در روز اربعين زيارت مي کنند، براي اين که وقتي يک مقدار هوا روشن شده باشد ديگران مي بينند که عده اي در حال زيارت امام هستند، احتمال هم دارد براي اين باشد که آدم، هم ناله و هم صدا بشود با آن عده اي از زن و بچه ابي عبدالله (سلام الله عليه) و با جابر بن عبدالله انصاري و با عطيه که براي زيارت آقا ابي عبدالله آمدند، چنين تحليل هايي از نظر بزرگان در زيارت نامه ها سابقه دارد. شما به مفاتيح نگاه کنيد - روز بيست و هشتم ـ که زيارت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) است ـ شيخ مفيد (قدس سره) استاد سيد مرتضي و استاد، استاد شيخ الطائفه مي فرمايد: مناسب و خوب است صورت قبري درست شود و بعد مقابل آن به عنوان قبر نبي مکرم اسلام بايستيم و رسول الله را زيارت کنيم، خوب اين صورت قبر درست کردن، يک کار هنري و نمادين است. شيخ مفيد در حدود 1100 سال قبل مي فرمايد اين حرکت نمادين را انجام دهيد و کنار آن بايستيد و رسول الله را زيارت کنيد. بعضي از اهل تحقيق و تحليل مي گويند: اين کار به اين جهت است که حواس ها جمع باشد،اين هم يک تحليل است. يک مسئله هم اين است که احتمال دارد شيخ مفيد مي خواهد بفرمايد که نمادهاي قضايا و حوادث را درست کنيد تا تداعي کننده آن روزهاي تلخ باشد و مردم را به عزاداري و شناخت بيشتر نسبت به ابي عبدالله (سلام الله عليه) ترغيب کنيد.
همين نمادهايي که در شبيه خواني ها و در تعزيه خواني ها مرسوم است. يا مانند مردم قم که با شتر ها و کجاوه ها راه مي افتند و اخيرا هم شنيده ام در اصفهان نيز اهل هنر اين کار را مي کنند اينها جنبه آگاهي بخشي دارد و انسان را ياد صحنه هاي کربلا مي اندازد، اينها ارزش دارد اين ها مورد رضايت ولي عصر حجت بن الحسن (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است اينها باعث ياري ائمه مظلوم و شيعه مظلوم است. وقتي شيخ مفيد کاري را مي کند قطعاً مفيد و مورد عنايت امام زمان است تا جايي که امام زمان آن اشعار را روي قبرش مي نويسد، معلوم مي شود مورد رضايت امام زمان است. شايد شيخ مفيد مي خواست به ما ياد بدهد که چنين حرکتي را در طول تاريخ حفظ کنيد و به وسيله آن مظلوميت اهل بيت را نشان بدهيد، مظلوميت ابي عبدالله و مظلوميت امير المؤمنين، مظلوميت ائمه معصومين را بفهمانيد و ترسيم کنيد. جالب اين است که وقتي اباصلت که خودش از اصحاب ثقه است و قبرش در مشهد است و کنار علي بن موسي الرضا (سلام الله عليه) مي باشد، و تقريباً خادم منزل امام هشتم است، روايت نقل مي کند که « ما منّا الا مقتول او مسموم» من در تعجبم که همين شيخ مفيد در جايي به اين که همه ائمه مقتول باشند يا مسموم، خدشه وارد مي کند، با اين که خودش اين روايت را نقل مي کند. خوب شما وقتي مي بينيد که حضرت زينب (عليها سلام الله) در آن حادثه اسارت، آنچنان سخن مي گويد شما تعجب مي کنيد، ما اسارتي را مي شنويم ولي عمق اسارت را نمي توانيم بفهميم، همچناني که ما عرفان زينب را نمي توانيم بفهميم. گفتنش ساده است. يک زني که در روز، همه برادرانش را شهيد مي کنند و سر مي ببرند و بچه هايش را به شهادت مي رسانند و بدن اقوامش را پايمال سم اسبها مي کنند و بعد او را به کوفه مي آورند که شهر قدرتش بوده، سپس به مجلس عبيد الله بن زياد مي ببرند، که « من هذه المتنکّره؟» آنگاه به مجلس يزيد، بعد هم در شام جايشان مي دهند و مردم کف مي زنند، پاي کوبي و شماتت مي کنند و او مي گويد: « مارأيت الا جميلاً» اين اوج عرفان است او وقتي از ز خود بي خود مي شود سرش را به چوبه محمل مي زند « فتطحت رأسها بمقدّم المحمل»
راوي مي گويد: ديدم خون از کنار کجاوه حضرت زينب سرازير شد. حالا ما اين جا نشسته ايم و براي اين که بخواهيم به همه چيز اشکال وارد کنيم، بگوييم: نه آقا چگونه سرش را به چوبه محمل زد؟ او استوانه صبر بود، اصلاً صبر يعني زينب و زينب يعني صبر. اين خاندان عاطفه شان کامل ترين عاطفه هاست. انسان هاي والا، هم صبرشان بالاست و هم عاطفه شان. وقتي سر بريده را ديد و وقتي ديد بچه را کنار کجاوه اش که مدام به اين سر نگاه مي کند و مي گويد: « يا اخي! فاطمه الصغيره کلّمها فقد کاد قلبها ...» برادر! با من حرف نمي زني، نزن ولي با اين بچه حرف بزن که ممکن است جان از بدنش خالي و تهي بشود. با آن زخم زبانها و احساسات عاطفي و علاقه اش اختيار از دستش رفت تا جايي که سرش را به چوبه محمل مي زند. وقتي اين کار را کرد متوجه نيست که سر را زد به چوبه محمل؛ چون تمام افکارش متوجه ابي عبدالله است، همچنان که تير را از پاي امير المؤمنين (عليه الصلوه و السلام) در حال نماز در مي آورند ولي متوجه نمي شود؛ نه اين که تير را از پايش در نياورند، نه اين که زخم نشود، زخم شده اما افکار اومتوجه جاي ديگري است. حالا يک کسي غرق عزاداري شده و حرکتي عاطفي مي کند نبايد من و شما به او اشکال کنيم.
ما اگر احساساتمان زياد نيست، اگر خودمان عشق به ابي عبدالله نداريم، اگر در روز عاشورا سه بار کنارمان مي گويند يا حسين! و قلبمان متأثر نمي شود معلوم مي شود شيعه خالص نيستيم، به او چکار داريم؟ چرا به عمل او اعتراض مي کنيم؟ او غرق احساسات است و دارد بر سر و صورتش مي زند و دارد صورت و سينه اش را نيلي مي کند، اين همان عزاداري سنتي است که امام (سلام الله عليه) فرمودند: بايد محفوظ بماند، نمادها در نظر فقهاي ما مورد رغبت است اينها عمليات نمادين است. عزاداري به هر نحوي که انسان را تحت تأثير قرار دهد، مورد علاقه ائمه است و ثواب دارد. من بارها عرض کرده ام که پدر عمار تقيه نکرد با اين که جاي تقيه بود و به رسول الله دشنام نداد و بعد هم شهيدش کردند، پيامبر فرمود: « اول من دخل الجنه» اما يک نفر اظهار مي کند خودکشي کرد و مي توانست تقيه کند، چرا تقيه نکرد و خودکشي کرد؟ خوب آقاي بزرگوار! تو علاقه او را به پيغمبر نمي تواني درک کني، تو احساسات او را نمي تواني درک کني. من و شما نمي توانيم احساسات و علاقه او را به پيامبر درک کنيم. او آنچنان غرق احساسات شده که نمي داند چکار مي کند. نمي داند مي شود تقيه کرد يا نه. اصلاً ديگر به اين توجه ندارد. عزاداري ها هم اگر به اين حد رسيد ديگر هيچ چيز شرط هيچ چيز نيست، همه تکاليف هم اگر باشد، اگر فرض کنيم حرامي هم باشد که نيست، بر فرض وجودش، به وسيله احساسات ساقط مي شود و تکليف از بين مي رود.
نکته ديگر اينکه معرفتمان را در حق ائمه کامل کنيم و نسبت به آنها شناخت پيدا نمائيم در مورد آنها غلو نکنيم، من يک روز عرض کردم که امام امت ( سلام الله عليه) در کتاب اسفارش مي گويد: امير المؤمنين با رسول الله در رسيدن به مقام کمال با هم برابرند و هيچ تفاوتي ندارند ـ اين حرف امام است نه حرف بنده که شما اشکال کنيد ـ اگر بنا بود علي بن ابي طالب قبل از رسول الله به دنيا بيايد پيامبر مي شد، و اگر پيامبر قرار بود بعد او از به دنيا بيايد امام اول مي شد. ببينيد جابر بن عبدالله انصاري در زمان رسول الله که معارف اسلامي خيلي زياد نشده بود چه شناختي دارد! اين زيارت اربعين را نگاه کنيد که همان مي گويند در زيارت نيمه رجب مفاتيح نوشته است، با زيارت جابر بن عبدالله شبيه است در آنجا جابر در 60ـ1350 سال قبل مي گويد: « اشهد انک تسمع کلامي و ترد سلامي و تري مقامي » مي گويد که من مي دانم تو حرف مرا مي شنوي، مي دانم که سلام مرا جواب مي دهي و جاي مرا مي بيني ـ البته ما خيلي هايمان ممکن است اين حرف را بزنيم اما باورش برايمان مشکل باشد، اما جابر آن روز مي گويد : « اشهد انک تسمع کلامي و ترد سلامي و تري مقامي » ـ همه چيز را نبايد با ديد امروزي که عصر فضا و عصر ارتباطات است بنگريم. يک روز آقاي بزرگواري- که خدا رحمتش کند و خيلي هم با ما مخالف بود و حرف ها زده بود، و تقصيري هم نداشت، يک شناختي نسبت به ما داشت و بر اساس همان شناخت هم مخالفت مي کرد ، يک روز در سفر حج و در صحراي عرفات به ما رسيد و اظهار پشيماني کرد، خيلي هم به ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) ارادت داشت، او را درحرم حضرت ثامن الائمه (سلام الله عليه) در آن شبستان اولي که مقابل حضرت است ايستاده بود و زيارت نامه مي خواند ديدم دستم را روي شانه اش گذاشتم و گفتم: التماس دعا دارم ببخشيد که زيارت نامه ات را قطع کردم؛ اما شما که موجهيد، و چهره تان در بين مردم، محبوب است و عمل شما الگوسازي مي کند، برويد نزديک ضريح بايستيد و زيارت نامه را در جمعيت و در فشارها بخوانيد. گفت: بروم در جمعيت با آن فشارها؟ گفتم: بله، شهيد در دروس مي گويد: « کلما قرب کان افضل » هر چه انسان به حرم نزديک تر بشود ثوابش زيادتر است. سابقه ندارد من جايي براي زيارت رفته باشم و در جايي خلوت ايستاده باشم تا به اصطلاح حواسم بيشتر جمع باشد؛ پس اين مردم کي هستند که رفته اند در صف ايستاده اند؟ در جماعت مستحب است که صف جماعت به هم فشرده باشد. خوب مثل توده مردم زيارت کنيم .مثل توده مردم اظهار علاقه و ادب کنيم، اگر نمي کنيم لااقل به آنها نق نزنيم. اشکال نکنيم. عزاداري اين است که توي سر و سينه اش بزند، داد بزند، ناله کند به هر قيمتي که تمام شد، بلغ ما بلغ، در باب عزاداري، وقتي آدم تحت تأثير احساسات قرار گرفت، بلغ مابلغ؛ چون ديگر در آنجا تکليفي نيست؛ او و ابي عبدالله است، او و رسول الله است، او و امام هشتم است، او و عزاداري است. اگر مردم اين گونه عزاداري با عشق نمي کردند که شهيد نمي دادند. شهيد داده ها از همان ها هستند. در نهضت و انقلاب، همان ها بيشترين سهم را دارند؛ اما بنده که نشسته بودم تا کار فرهنگي کنم. کار فرهنگي مقدم است بر کار بدني، نه به جبهه رفتيم نه کاري به جبهه داشتيم نه کاري به نهضت، و هيچ کاري نکرديم، فقط منتظر بوديم که چه وقت نهضت و انقلاب به پيروزي مي رسد تا به هر نحو خودمان را نزديک کنيم و از اين سفره پهن شده استفاده نماييم. مانعي ندارد استفاده کنيم اما ما روشنفکران بياييم به ديگران نق نزنيم .
من بار ديگر فرارسيدن اربعين حسيني را به همه شما و همه انسان ها و علاقمندان به خاندان عصمت و طهارت تسليت مي گويم و اميدوار هستم آزادي و آزادگي را پاس بداريم و به مفهوم واقعي کلمه به عزاداري بپردازيم.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته