وقتي صحبت از امام خميني (سلام اللّه عليه) است، نمي دانم از كجاي عشق و ارادتم به ايشان بنويسم و ياكدام يك از ابعاد شخصيتي ايشان را بررسي نمايم. بگويم كه او نماد تمام خوبي هاست؟ يا اينکه فيلسوف و عارفي بود كه گوشه عزلت برنگزيد و براي احياي ارزشها و آرمانهاي ديني و مخصوصاً احيا و احقاق حقوق ملت و آزادي تمام محرومان و شلاق خوردگان استبداد و استثمار، فريادها زد، دردها كشيد و آزادانه در مقابل مظاهر استبداد، تزوير و تحجر ايستادگي كرد و خود را آماج حملات و ترورهاي شخصيتي كرد؟ چه بگويم در حالي كه هنوز او را در بلنداي تاريخ تمام انقلابهاي بشري مي بينم; هنوز در پهناي فلك، فرياد رساي او را مي شنوم و هرازگاهي با مهر و عطوفتش، به تأمل در انديشه بزرگ فقهي اش مي نشينم و به ياد مي آورم كه در پاسخ نامه اي به برداشتهاي مختلف از اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه وآله) اشارت مي ورزند و با شجاعت مي نگارند كه براي تشريح و بسط نوآوريهاي فقهي و شناخت سره از ناسره، هنوز اسلام به قرباني نياز دارد.
آري بگويم كه او با انقلاب اسلامي، مكتبي را تحقق داد كه از ارزنده ترين ميراث ايشان به شمار مي رود و آن همانا حاكميت دين همراه با احترام به آرا و آزادي مردم بود و مهمتر اينكه يك اصل فراموش شده در اسلام را به نام جمهوريت و حاكميت اكثريت زنده كرد و با احياي آن به همه متحجران و عوام فريبان فهماند كه مردم خوب مي فهمند و خوب مي توانند تصميم بگيرند .
بگذريم. سال 1330 بود كه براي ادامه تحصيل وارد قم شدم و مدتها از محضر بزرگان حوزه، مخصوصاً آيت اللّه بروجردي فيض بردم. در همين ايام با نام امام نيز آشنا شدم و از تبحر ايشان بر اصول، سخنها شنيدم، ولي زمزمه هايي نيز بر مخالفت با فقه ايشان به گوش مي رسيد. بعداً فهميدم که آنها قصد داشتند امام را در حوزه مباني فقهي، ضعيف جلوه دهند. بالاخره پس از چند سال جنگ و گريز با افكار مختلفي كه سعي داشتند طلاب جوان بسوي حاج آقا روح اللّه نروند من رسماً به محضر ايشان شرفياب شدم و آرام آرام با روح بلند، دقت و درايت و افكار محققانه ايشان آشنا شدم.
الفت و وابستگي ام به امام اين جسارت را به من مي داد كه پي در پي به طرح اشكالاتي كه به ذهنم مي رسيد بپردازم و خود را ملزم ببينم كه با تمام توان از شخصيت ايشان دفاع كنم و در تمام مباحثات، آن هم با صداي بلند، از ايشان نام ببرم و ديدگاههاي فقهي ايشان را مطرح نمايم.
رابطه شاگرد و استادي ما ادامه يافت تا به ظهور و بروز انقلاب اسلامي انجاميد و ما نيز همچون خيل تمام مردم، اما همچنان همراه با امام در تمام صحنه ها، حضوري جدي پيدا كرديم و در نهايت با اجازه از محضر ايشان، براي ادامه تحقيق و تفحص و درس و بحث راهي قم شدم، اما معظم له مرا چون هميشه مرهون الطاف خويش ساختند و با جملاتي بزرگ بدرقه ام كردند، جملاتي كه هيچگاه فراموشم نمي شود و آرزو مي كنم تا نفس دارم در تحقق آن كلمات بكوشم و خود را لايق آن همه مهر و محبت بدانم .
امروز تلاش مي كنم تا با محور قرار دادن «تحرير الوسيله» آن عزيز و مقتدا و با رعايت عنصر مهم زمان و مكان و حفظ فقه سنتي جواهري به شرح و بسط مباني فقهي اي بپردازم که پاسخگوي مشکلات عصر مدنيت باشد و همگام با تکنولوژي و پيشرفت صنعت، فقه را وارد حوزه زندگي انسانها كند و از غربت فقها و شرع مقدس بکاهد.
امروز در عصري زيست مي كنيم كه جامعه جهاني به دهكده اي كوچك مي ماند و همگان با حضور و وجود اينترنت به راحتي به انتقال اطلاعات مي پردازند، لذا ضروري است که فقها نيز با شناخت و تحليل دقيق فقه و همچنين آشنايي بيشتر با قوانين و مشکلات جوامع بشري به شقاق سنت و تمدن پايان دهند و با شناخت متدهاي جديد نقش اصلي فقه را به منصه ظهور رسانند و ثابت کنند که فرهنگ شيعي از عهده تمام مشكلات و متشابهات بر مي آيد.
سخن به دراز كشيد. بي شك پرداختن به هر کدام از ابعاد امام، مثنوي هفتاد من كاغذ شود، لكن تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل.
آنچه در پي مي آيد گزيده اي از خاطرات و تأملات اينجانب است که بار ديگر به نقل از کتاب همراه با آفتاب منعکس مي شود.
در خاتمه ضمن آرزوي موفقيت براي مسئولان و دست اندرکاران مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (سلام الله عليه) اميدوارم با استفاده از روح قدسي آن عزيز سفر كرده و نگاه عميق ايشان به مردم و حاكميت ديني و انديشه سترگشان در بسط مباني نوظهور فقهي، به پاسداري از فرهنگي بپردازيم كه براي تثبيت اش خونها ريخته شد و سختي ها ديده شد.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته
ارديبهشت 1388- جمادي الاولي 1430
يوسف صانعي