Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: اخبار
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مكتب امام در گفت و گو با حضرت آيت الله صانعي- نشريه خبري - تحليلي بازتاب
مكتب امام در گفت و گو با حضرت آيت الله صانعي- نشريه خبري - تحليلي بازتاب امام آمد و جمهورى، يعنى حاكميت مردم بر سرنوشت خودشان را زنده كرد

نشريه خبري - تحليلي
هفته نامه بازتاب-شماره58 - دوشنبه 13خردادماه 1387

حضرت آيت الله يوسف صانعي: شخصيت امام، نقطه عطفي در تاريخ بود

آيت الله العظمي يوسف صانعي را بايد از جمله مراجع مسلم در كشورمان دانست كه تلاش مي كند تا با ارائه نظرات جديد فقهي، به نوعي احكام ديني را با توجه به مقتضيات و شرايط جامعه ارائه دهد. صانعي كه جزء نيروهاي خاص امام (ره) در فعاليت هاي اول انقلاب و پس از آن بوده است،‌خاطرات بسياري از آن دوران دارد و حرف هاي ناگفته اي كه شايد با چاپ كتابي در اين زمينه،‌ به بازگويه كردن آن بپردازد. اين گفت و گو پيش روي شماست.


از چه زماني با امام ( قدس سره)آشنا شديد و حاصل اين آشنايي چه بود؟

- سابقه ارادتي که نسبت به امام داريم به همان روزهاي اولي بر مي گردد که ما به قم آمديم يعني سال 1330 شمسي که حدود 57 سال مي شود. بعد حدود 6ـ5 ماهي که در حوزه بوديم اين بحث مطرح بود که يک آقايي در حوزه است به نام حاج آقا روح الله و تدريس مي فرمايد و درسش براي بزرگان بسيار قابل استفاده است. بعد هم که رساله ايشان در سال32 چاپ شد آن را به مدرسه آسيد محمد صادق آورده بودند. البته ما مطالب ايشان را که شامل خارج فقه و اصول ايشان بود متوجه نمي شديم چون ما لمعه و قوانين مي خوانديم. بعد از آن که تصميم گرفتيم درس خارج برويم جو تبليغاتي عليه امام به قدري زياد بود که نمي خواستند امام (سلام الله عليه) به عنوان يک محقق و فقيه معرفي بشود که شايد سابقه اش هم به زماني بر مي گشت که ايشان فلسفه و اخلاق مي فرمودند که به مذاق بعضي ها خوش نمي آمد و نمي خواستند منتشر بشود چرا که فلسفه و اخلاق ايشان سبب مي شد برخي از افراد کم ظرفيت فکر کنند که به شخصيت اجتماعي و مريدانشان ضربه بخورد و تعداد آنها کم شود، البته بنده احتمال مي دهم قدرتهاي وقت نيز از اين مسأله هراس داشتند؛ چرا که ديده بودند ايشان چگونه در مقابل شبهات مي ايستد و با بيان قوي، آنها را پاسخ مي دهد؛ شبهاتي که از زمان رضا شاه به بعد زياد شده بود مخصوصا شبهات کسروي ها و شاگردان آنها. من الان که فکر مي کنم، غير از بيان امام و معلومات ايشان که در کشف الاسرار آمده هيچ کس قدرت پاسخ دادن به آنها را نداشت؛ شبهاتي که امروز هم گاهي البته به صورت کمتر مطرح مي شود، به هر حال مطرح کننده آدم هاي ملايي بودند. همان طور که امام يک وقت مي فرمود کسروي چون ملا بود خطرش زياد بود. امام کشف الاسرار را نوشته بود و اينها ديده بودند که ايشان چطور فکر مي کند. يا آن نامه اي که در کتابخانه وزيري يزد نوشته است که «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَة أَن تَقُومُوا للهِِ مَثْنَى وَفُرَادَى» (47 سوره سبأ) مسير خود و مسلمين را بيان کرده است. شايد عوامل ديگري هم بود که من نمي توانم بگويم اما در مجموع عوامل تحجر گرايي، عوام فريبي آگاهانه يا ناآگاهانه و قدرتهاي وقت و هيئت حاکمه و دولتي که مي خواست مملکت را بچرخاند، تبليغ مي کردند که امام به عنوان يک فقيه مطرح نشود چون اگر به عنوان يک فقيه و سپس به عنوان يک مرجع مطرح مي شد کار بر آنها سخت مي شد، حتي در زمان شاه قبل از تبعيد و دستگيري ايشان قدرتها هم جرأت نمي کردند به مرجعيت چيزي بگويند و اسائه ادب کنند، چرا که بعد از فتواي ميرزاي شيرازي در تحريم تنباکو مرجعيت از يک قدرت معنوي بالايي در نظر مردم برخوردار شده بود و معلوم بود که نمي خواستند امام به آنجا برسد. شما مي دانيد وقتي که امام را در سال 42 گرفتند يکي از تلاشهايي که شد اين بود که امام را به عنوان يک مجتهد مسلم مطرح کنند و عده اي از بزرگان در آن وقت امضا کردند و معتقد بودند که مرجعيت، مصونيت دارد. حالا من نمي دانم که مصونيت قانوني داشته و ماده قانوني هم بوده است يا نه؟ اما مصونيتي داشت که بر عرف قضا و عرف نيروهاي انتظامي حاکم بوده و نمي توانسته اند از اين عرف تخلف کنند. به هر حال تلاش شد مرجعيت ايشان ثابت شود که 12ـ10 نفر از علما و فضلاي حوزه اجتهاد ايشان را تأييد کردند. بنده در طول مبارزات و نهضت ـ قبل از دستگيري ايشان و قبل از سال 42 ـ تلاشم اين بود که مرجعيت ايشان را تثبيت کنم. از اين رو جهاتي را براي مرجعيت ايشان در کنار هم قرار داده بودم و به دوستاني که از تهران مي آمدند باز گو مي کردم؛ چرا که خيلي موثر بود در پيشرفت ايشان. من فکر مي کنم بيشترين دشمني ها براي اين بود که ايشان به مرجعيت نرسد و جنبه فقاهت ايشان را هم زير سوال ببرند، از اين رو مي گفتند: اصول ايشان خوب است و يا برخي مي گفتند که درس اخلاق را خوب مي گويد اما متعرض نمي شدند که فقهشان چگونه است، تمامي اين تبليغات براي اين بود که به مرجعيت نرسند و فکر مي کردند و درست هم فکر مي کردند که مرجعيت، نهادي است که در بين مسلمانان ارزش دارد و همه ملتها براي روحانيون رده بالايشان ارزش و احترام قائل اند. خيلي ديگر بي ارزشي و بي احترامي است که کسي ارزش روحانيون بزرگ را حفظ نکند، اين امر يا ناشي از ناآگاهي است يا ضعف اخلاقي.تصميم گرفتيم که به درس خارج ايشان برويم. ما براي وقتمان در آن حوزه ها و با آن مشکلاتي که اداره مي شد فوق العاده ارزش قائل بوديم؛ چون خود ما هم با مشکلات زندگي مي کرديم، فکر مي کرديم که مبادا به درس ايشان برويم و طوري بشود که وقتمان تلف بشود. با مرحوم آشيخ اسماعيل ابراهيم نژاد که در تهران بود و چند سال قبل فوت کرد و در زمان امام هم به بيت امام رفت و آمد مي کرد و آدم خيلي خوبي هم بود مباحثه مي کرديم. ايشان چند وقتي درس ايشان رفت و به ما گفت که من درس ايشان که در آن موقع بحث تيمم بود مي روم، چون درس خيلي مفيدي است. ولي در عين حال ما در آن جو تبيليغاتي هنوز نمي توانستيم خودمان را قانع کنيم که به درس امام برويم.تا اين که خدمت آقاي فکور رفتيم و گفتيم که استخاره بگيرد ـ ما دو تا استخاره نزد ايشان کرديم که هر دو همان بود که ايشان فرمود. البته ايشان آدم با واقعيتي بود و از معاصرين امام که حتي يک خانه ملکي در قم نداشت، با اين که مريدهايي داشت که حاضر بودند برايش خانه ملکي تهيه کنند اما ايشان موافقت نمي کرد. يک بار زمان آقاي بروجردي بود که مي خواست طلبه ها را به کرمانشاه بفرستد، براي اين کار امتحان مي کرد و مي فرستاد. ما هم که واجد شرائط بوديم تصميم گرفتيم برويم امتحان بدهيم و به کرمانشاه برويم. رفتن ما به کرمانشاه همان و از بين رفتنمان همان، الان که دارم تاريخ را نگاه مي کنم مي بينم که اگر به کرمانشاه مي رفتيم، از قم دور مي شديم و از حيث علمي از بين مي رفتيم. خدمت ايشان استخاره کرديم، فرمود که از اين مسافرت صرف نظر کنيد که تمام زحماتتان هدر مي رود، ما نرفتيم. بار دوم به مسجد کوشکي که الان مقابل مسجد همايون است رفتيم، ايشان صبح ها در آنجا درس مي داد ما براي درس خارج خدمت ايشان استخاره کرديم، ايشان فرمود شما يا مي خواهيد مسافرتي به عتبات برويد يا به مجلس درس که به هر حال روضه اي است از روضات جنت، اما در عين حال که باغي از باغ هاي بهشت است، اگر به مسافرت مي رويد با رفقايي همراه مي شويد که مدام با هم اختلاف سليقه داريد و اگر به مجلس درس هم مي رويد با رفقايي هم مباحثه مي شويد که مدام با هم درگيري و اختلاف نظر داريد اما درسش بسيار مفيد است و براي شما نتيجه خواهد داد. ما به ايشان عرض کرديم مي خواهيم به درس حضرت امام برويم که تشويق فرمودند. با فکر خودمان تصميم گرفتيم که با رفقايي باشيم که خيلي سر و صدا نداشته باشند. از قضا به نحوي شد که وقتي در سمت شرق فيضيه با رفقايمان مباحثه مي کرديم، آنقدر اختلاف نظر داشتيم و بحث مي کرديم که شاگردان مرحوم آقاي اراکي که در مدرس درس مي دادند، مي گفتند که صداي شما نمي گذارد ما به درسمان برسيم. از رفقا هم همان مرحوم آشيخ اسماعيل ابراهيم نژاد بود و حضرت آيت الله آقاي زرندي و آيت الله فاضلي که گاهي در حرم نماز مي خوانند و آقاي ذوالفقاري که در بيت آقاي بهجت هستند. چند نفر ديگر از رفقا هم بودند که مي آمدند و مي رفتند ولي به طور رسمي، اين افراد بودند که خدمت ايشان بوديم و درس ايشان مي رفتيم. من مرتب خدمت ايشان مي رفتم و از ايشان سوال مي کردم که خودشان هم در بياناتشان گفته اند چون من معمولاً بعد از درس از مسجد سلماسي تا منزلشان مي رفتم تا اين که يک روزي در سال 36ـ35 بود که مرحوم آيت الله سعيدي (قدس سره) به طرز خاصي با امام صحبت مي کرد (مثلاً يک روز امام نصيحت کرد که آقايان سر وقت بياييد و خودشان هم سر وقت مي آمدند يک روز امام 5ـ4 دقيقه دير کرد، ايشان از آخر جمعيت، قبل از اين که امام درس را شروع کند عرض کرد اجازه مي دهيد يک جمله اي بگويم؟ امام فرمود که بله. عرض کرد: «لم تقولون ما لاتفعلون».) و همان صراحتش هم باعث شد که ايشان به شهادت برسد، به امام پيشنهاد کرد که پس فردا ميلاد امام هشتم (عليه السلام) است شما بنشينيد تا ما بياييم خدمتتان.

امام فرمود: من کسي را ندارم که پذيرايي کند.

گفت: نمي شود ما مي خواهيم بياييم خانه شما.

ما براي سوال کردن جلو نشسته بوديم ، از آنجايي که ما کوچکترين طلبه اي بوديم که در خدمت امام بوديم، ايشان به بنده لطف و عنايت داشتند و به من فرمودند حاضريد بياييد منزل ما و کمک کنيد؟

عرض کردم: افتخار مي کنيم ولي اجازه بدهيد که چندتا از رفقاي ديگر هم بيايند چون من نمي توانم به تنهايي اين کار را بکنم.

فرمودند: هر کسي را که مي خواهيد، بياوريد.

بعد از اين که درس امام تمام شد، فردا دوستان همه مي آمدند فيضيه و به ما مي گفتند اگر شما حاضر نيستيد ما حاضريم، از جمله مرحوم آقاي فاضل هرندي بود که ايشان آمد و گفت که ما حاضريم برويم. ما گفتيم: که نه، ما اين افتخار را از دست نمي دهيم؛ چون آن موقع خدمت کردن در منزل امام فوق العاده افتخار بود. بعد ما به آقاي اخوي و آقاي ذوالفقاري و آقاي آشيخ محمد باقر شريعتي که الان در اردستان هستند گفتيم که بياييد برويم. ما با خودمان گفتيم به هر حال دفعه اول است که به منزل امام مي رويم بهتر است هديه اي با خودمان ببريم، از اين جهت يک دوره جامع المقاصد که آن موقع کمياب بود و ما هم آن را از شيراز خريده بوديم با خود برداشتيم و پشتش نوشتيم هديه نمليه الي سماحه الاستاذ.. و برديم خدمت ايشان. ايشان فرمودند که خودتان مطالعه کنيد. عرض کردم: شما يک موقع فرموديد من جامع المقاصد ندارم، ما مي توانيم به کتابخانه برويم ولي شما نمي توانيد. امام هم بزرگواري کردند و پذيرفتند و از آن موقع به بعد معمولا روزهاي عيد و ايامي که در منزل ايشان روضه خواني بود، براي پذيرايي و کمک مي رفتيم.

اين را هم عرض کنم که ما براي تثبيت فقاهت امام، در مدرسه فيضيه راه مي رفتيم و مباحثه مي کرديم و مطرح مي کرديم که مثلا مرحوم نائيني اين جوري گفته است و شيخ اين طور، و حاج آقا روح الله به او اشکال کرده است. اين کار براي اين بود که فقاهت و تحقيق و تفقه امام را جا بيندازيم آن هم با صداي بلند که گاهي طلبه هايي که براي نماز مي آمدند اعتراض مي کردند که صداي شما مزاحم است و ما صدايمان را پايين مي آورديم و باز گاهي ما تعمد داشتيم و گاهي هم بي اختيار صدايمان بالا مي رفت. اين حرکت به خاطر اين بود که بگوييم حاج آقا روح الله اين طور آدمي است و آن جو را بشکنيم. ايشان هم خيلي بزرگوار بودند و به ما لطف داشتند. بعد که اخوي خدمت امام رفت، ايشان را براي کارهايشان نگه داشتند و تا آخر خدمت امام بودند و خدا به ايشان لطف کرد که کاملا مورد رضايت امام بودند و از ايشان تعريفهايي مي کرد که مثلاً به خاطر اين که اسرار نهضت فاش نشود قبضهايي را که مي خوردي بر شما گوارا باشد، چون گاهي اوقات مجبور بود قبض وجوهات را بخورد؛ چرا که دادن وجوهات به امام در آن شرائط، بسيار خطرناک شده بود و اگر ساواک قبض ها را مي گرفت هم خودش را اذيت مي کرد و هم کساني را که وجوهات داده بودند. يکي از آقايان اصفهان تعريف مي کرد: وقتي که وجوهات مي آوردم، نزديک مسجد عشقعلي مي ايستادم و به آقاي احمد آقا زنگ مي زدم، ايشان هم عبا بر سرش مي کشيد و مي آمد وجوهات را از من مي گرفت و مي رفتم تا بعداَ رسيدهايش را به من برساند و جرأت نمي کردم که به خانه امام بروم.


ـ يکي از بحثهايي که مطرح است عقلانيت است که در حوزه سياست نيز مطرح مي شود. آيا امام توانستند به خوبي اين عقلانيت را در تمام بخش هاي فقهي و البته سياسي اجرا کنند؟

ـ ببينيد آدمهايي که بسيار خوش استعداد باشند و به فقه تسلط زيادي داشته باشند طبعاً عقلانيت را در مسائل فقهي و در ديدگاههاي سياسي شان هم مي آورند. اگر ما مي بينيم که آخوند خراساني و ميرزاي نائيني از ارکان مشروطه مي شوند يا ميرزاي شيرازي و علماي عصر ايشان جزء جلوگيرندگان فشار به اقتصاد ايران و ورود استعمار به ايران مي شوند يا مرحوم حاج شيخ (قدس سره) که توانست حوزه را با درايت خودش حفظ کند يا آقاي بروجردي که بعد از حاج شيخ توانست حوزه را حفظ کند و همين طور بزرگان ديگر. آنهايي که به فقه آشنا هستند و بيشتر ملا هستند، در تمام ابعاد زندگيشان به عقلانيت بيشتر توجه دارند و از عوام فريبي و تحجر فاصله مي گيرند. البته ممکن است فقيهي با کمال فقاهتش، در مسائل سياسي اشتباه کرده و عقلانيت را در حد اعتدال به کار نبرده باشد ولي در مسائل فقهي که رشته اش بوده عقلانيت را خيلي خوب به کار برده باشد؛ مثل آسيد محمد کاظم يزدي در نجف با اين که با مشروطه مخالف بود ولي شما وقتي به فقهش نگاه مي کنيد مخصوصاً ملحقات عروه اش، مي بينيد که چه بحث هاي بلندي در آن مطرح شده است. در زمان شاه وقتي قانون حمايت خانواده را منع کردند و گفتند خلاف شرع است، يک کسي از دربار موظف شد به قم بيايد وقتي خدمت يکي از مراجع رسيد و گفت اين ها را که مي خواهيم به عنوان قانون حمايت خانواده تصويب کنيم همان هايي است که در ملحقات آسيد محمد کاظم آمده و ما چيزي ننوشته ايم؛ يعني همين حرفهايي که امروز مطرح است.پس هر چه بيشتر به فقه آشناتر باشند و ايمانشان بيشتر باشد بيشتر به عقلانيت توجه مي کنند و هر چه که به فقه کمتر آشنا باشند يا خداي ناخواسته ايمانشان در حد بالا نباشد، به تحجر و عدم عقلانيت مي گرايند و به اين که کسي حرف نزند، جاهل را با عالم بحثي نيست. و اگر بگويي: براي من مشکل است که بپذيرم وقتي زن به خانه مرد آمد، براي اين که بخواهد پايش را از خانه بيرون بگذارد بايد اجازه بگيرد ولي مرد حق دارد او را بزند! مي گويد: اين حکم خداست، او توجه نمي کند که بله حکم الله است به نظر شما، به برداشت شما و به عقيده شما ولي شايد يک برداشت ديگري هم باشد. فکر کن شايد برداشت ديگري هم بتواني پيدا کني. شايد بشود استنباط ديگري کرد که اين مشکل را حل کند، يا امثال اين مواردي که امروز در فقهمان با آن روبرو هستيم. همين بحثي که بنده اخيرا مطرح کردم و برخي از آقايان آگاهانه يا ناآگاهانه برنتافتند. ما چيزي جز رهنمود دادن براي اين که اين نظام و امام بماند کار ديگري نکرديم، فقط گفتيم: امروز که شما در باره رجم با مشکل روبرو هستيد جمعيت جامعه زياد شده ـ نمي خواهم بگويم که کسي مقصر است بلکه مي خواهم بگويم که جبر تاريخ و جامعه اين طور مي کند ـ خوب اگر بگويي اسلام اين را گفته که مي گويد اين قابل پذيرش نيست مي گويي عقلا، مي گويد اين قابل پذيرش نيست. ما هم گفتيم بياييد اين راهها را که راههاي درست و حسابي هم هست پيش ببريد ولي متأسفانه بعضي ها نمي پذيرند، البته کم کم دارد به مرحله رشد مي رسد. پس عقلانيت با فقاهت همراه است؛ لذا مقدس اردبيلي که به نظر بنده در زمان خودش تجديد روش فقه نموده يعني يک روش از زمان شيخ طوسي يعني ابن ادريس ها، محققين، شهيدين و بزرگان بوده است تا زمان مقدس اردبيلي، ولي به نظر من مقدس اردبيلي روش جديدي آورده است شايد همين روش جديدش هم سبب شده که کتاب او در جوامع علمي مطرح نشود، چون ممکن بود با تحجر گرايي ها مخالف باشد و کششي نسبت به حرفهاي ايشان نباشد؛ چون ايشان خلاقيت داشته است مثلاً مي بينيم از روايتي که ديگران يک حکم استفاده مي کنند ايشان ده حکم استفاده مي کند. فقه در آنجا خيلي عقلاني و آزاد است. شما اگر به فقه مقدس اردبيلي مراجعه کنيد نه تنها قاعده در آنجا قاعده لاحرج بلکه سهولت مطرح است يعني يکي از قواعدي که ايشان به آن تمسک مي کند قاعده سهولت است. مرحوم صاحب حدائق يکي از مرجحات خبرين متعارضين را سهولت قرار مي دهد. در روايتي که موثقه سماعه است اين چنين آمده که زن شيعه اي بوده و شوهرش از برادران اهل سنت در مجلس واحد سه طلاقه اش کرده است ـ شيعه معتقد است اين طلاق درست نيست و اگر واقع هم بشود يک طلاق است اما عامه مي گويد واقع مي شود ـ از شوهرش جدا شد. دو روايت در اين جا نقل شده که شيعه نمي تواند او را بگيرد چون که طلاقش باطل بوده است و ازدواجش باقي است، يکي هم اين که مي تواند با شيعه ازدواج کند. يکي از محدثين بزرگ که ظاهراً سماعه است، مي گويد من به روايتي مراجعه مي کنم که مي گويد مي تواند او را بگيرد؛ چون که موافق با سهولت است. خوب شما در مورد اين زن که شوهرش او را رها کرده و او را نمي خواهد، مي گوييد: کس ديگر هم نمي تواند با او ازدواج کند. خوب چه بلايي بر سر اين زن مي آيد؟ و بعد هم به دنبالش قاعده الزام مي آيد.

به هر حال مي خواهم بگويم که کتاب ايشان پر است از قاعده سهولت و عقلانيت. امام هميشه در فقه و سياستش با عقلانيت حرکت کرده است. من يک مورد از فقاهت امام و دو نظر داشتن امام عرض کنم، آيت الله حيدري نهاوندي که در انفجار حزب به شهادت رسيد و روحاني موجه و موقر و ملايي هم بود، در آن وقت اين سوال را مطرح کرد که شما که حيل باب ربا را درست مي دانيد و مي گوييد که مي شود که کسي پولي به کسي بدهد و يک قوطي کبريتي هم به او بدهد و بعد پول بيشتري بگيرد اين بيچاره ها با اين ربا چه کنند؟ خوب اين ربا با اين وضع حلال شده و اين همان مشکلات ربا را دارد شما چطور حيل باب ربا را تجويز کردي؟ عقلانيت امام را در اين جوابش بگويم منتهي در آن موقع در اين حد بود، فرمود که شما فکر مي کني ربا را فقط يک پيرزن و پيرمرد بدبخت مي گيرند؟ خوب ممکن است اين پول ربوي را چندتا سرمايه دار بگيرند و پول کلاني به دست بياورند. اگر ما راه حلال را به آنها نشان بدهيم مي روند از راه حلال اقدام مي کنند و کار حرام انجام نمي دهند. متنهي شما هميشه يک پيرمرد و پير زن بدبخت را فکر مي کنيد و مي گوييد که حيل باب ربا به ضرر اسلام تمام مي شود. جواب، جنبه عقلانيت دارد. همين امام وقتي به نجف مي روند و در آنجا بعد از گذشتن مدتي و بعد از آن که اطلاعات بيشتري نسبت به اقتصاد جهان و آنچه در حوزه ها مي گذرد، به دست مي آورد مي فرمايد تمام حيل باب ربا حرام است و هيچ کس حق ندارد در باب ربا حيله به کار ببرد به خلاف تقريبا اجماعي که ادعا شده. دليلش هم اين است که نمي شود اسلام در يک طرف ربا را به اين شدت حرام کند و از يک طرف بيايد راه حلال برايش باز بگذارد خوب اين قانون گذاري عاقلانه نيست که يک جا بگويد يک درهم از ربا از هفتاد بار زنا بدتر است و در يک جا بگويد اگر يک جعبه کبريت داديم حلال مي شود! خوب يک مسلمان، ديوانه نيست که با يک جعبه کبريت حلالش نکند، جهنم مجاني برود؟ پس اين قانون، ديگر هيچ زمينه عملي پيدا نمي کند . به عبارت ديگر اين همه نهي کردن و فشار آوردن در يک جا برسد بگويد که با حيله مانعي ندارد. هم در اين جا فقه را با عقلانيت مي بيند هم در آنجا. يا در روايات است که اگر کسي چيزي را به کسي بفروشد که مي داند صرف حرام مي کند، بين فقها مشهور است که کراهت دارد. نه اين که او به قصد شراب مي فروشد بلکه مي فروشد که پولش را بگيرد. در بعضي روايات دارد که امام صادق مي گويد: پدرم باقر العلوم (سلام الله عليهما) انگورش را به کسي مي فروخت که شراب درست مي کرد. امام در همان جا در مکاسب محرمه اش در ذيل اين بحث دارد که اين خلاف اصول مذهب است و خلاف درک ماست که امام که مي خواهد انگور بفروشد و جايز هم باشد، به هر حال اين چيز جايز را امام عنايت دارد و اين کار را انجام نمي دهد. بيايد به يک مشروب ساز بفروشد؟ خوب درست است روايت هست ولي ما نمي توانيم آن را اخذ کنيم چرا که خلاف اصول ماست خلاف درک ماست. مي خواهم اين جهت را عرض کنم که در سراسر فقهش عقلانيت را به کار مي برد. اما در سياست را خودتان بايد قضاوت کنيد. اعتدال و عقلانيت در سياستش يک کلمه است و آن اين است که امام نيامد حرکت را به اين نحو شروع کند و بگويد مي خواهيم تغيير رژيم بدهيم، عقلانيت در سياست اين بود که امام آمد حرکت را شروع کرد و از اول قانون اساسي را در انجمنهاي ايالتي و ولايتي زير سوال برد و بعد هم در عاشورايي که بعد از آن امام را در 15 خرداد گرفتند به شاه حمله کرد و بعد هم به نجف و تبعيد و همين طور مشي خود را ادامه داد تا اين که در دو سه سال آخر تصميم گرفت که حکومت را عوض کند. وقتي هم که خودش روي کار آمد عقلانيت را به کار برد از امتيازات رهبري امام بعد از اين که قدرت را به دست گرفت اين بود که تمام فرزندان انقلاب را در حد خودش نگه داشت يک نفر از فرزندان انقلاب را نفي نکرد مگر کسي که خودش خواست نفي بشود و به نحوي بود که نمي شد با او کنار آمد. باز امام بدون توهين و هتک و با حفظ احترام برخورد کرد. امام تمام فرزندان انقلاب را نگه داشت. مسئولين بايد توجه کنند که همين احتمال کنار رفتن فرزندان انقلاب براي انقلاب گران است و يا طوري رفتار شود که مردم حاضر نباشند خيلي پاي صندوقهاي رأي بيايند يا بي تفاوت بشوند يا بگويند رفتن و نرفتنمان چه فايده اي دارد؟ حالا ممکن است خودمان دلمان را خوش کنيم اما واقعيت غير از اين حرفهاست. اما امام همه فرزندان انقلاب را نگه مي داشت و جوري هم نگه مي داشت که بتواند به نفع انقلاب از آنها استفاده کند. جامعه روحانيت وجود داشت اما از آنجا که رقابت باعث شکوفايي استعدادها مي شود اين کار را انجام داد تا استعداد اين ها در سياست شکوفا بشود نه اين که غرضي داشته باشد. يک وقتي امام آن پيام هشت ماده اي را داد به بعضي از بزرگاني که در شوراي عالي قضايي بودند فرمود هر کسي مي خواهد استعفا بدهد آزاد است، آنها استفعا دادند و امام عده اي ديگر را روي کار آورد و هر کدام از کساني را که استعفا کرده بودند يا با امام برخورد کردند، براي مناصب ديگري استفاده کرد؛ يعني اجازه نداد که اينها مطرود شوند . درست بود که از شوراي عالي قضايي رفته بودند ولي دستشان را گرفت و آورد جاي ديگري قرار داد تا فرزندان انقلاب حفظ شوند چون بر انقلاب حق دارند. عدالت و انصافش هم همين را اقتضا مي کند. کنار زدن و طرد فرزند انقلاب يعني طرد انقلاب، يعني برآورده کردن خواسته دشمن و نبايد اين کار انجام بگيرد. امام فرد منصفي بود حالا من نمي خواهم خصوصيات را بيان کنم ولي دست هر کدام را گرفت و در جاي ديگري نگه داشت. امام از هر يک از مسئولين در حد خودش تعريف مي کرد و اضافه بر حد خودش تعريف نمي کرد. امام قانون را رعايت مي فرمود و مجمع تشخيص مصلحت را فرمود که عمل کنند. وقتي که به حرفهاي امام اعتراض مي کردند مي فرمود که شرائط جنگ، چنين اقتضا مي کند. خوب اين ديگر بستگي به سياستهاي امام دارد بايد به اعتدال در سياست امام نگاه بشود. از مصاديق ديگر عقلانيت امام در سياست، قرار دادن هر کسي را در جاي خودش و حفظ ارزش همه کس است. من فکر نمي کنم که کسي انصاف داشته باشد و بگويد که امام به من ظلم کرده است يا امام مرا طرد کرده است. از امتيازات ديگر امام اين بود که هيچ گاه عقيده اش را تحميل نمي کرد و هر کس را با خواست خودش به کار وا مي داشت. سياست امام اين بود که همه چيز اسلام را حوزه هاي علميه مي دانست و مي فرمود انقلاب و اسلام و همه چيز با حوزه هاي علميه مي ماند و هيچ گاه براي استقلال حوزه ها کوتاهي نمي کرد و هر وقت هم مي رفتند سراغ ايشان، مي فرمود که با مراجع صحبت کنيد. سياست امام در حفظ حوزه ها اين بود که کمال احترام را به بزرگان مي گذاشت؛ براي نمونه مي بينيد که وقتي حاج آقا مصطفي فوت مي کند مرحوم آقاي خويي را مي آورد که بر او نماز بخواند با اين که اينها از نظر سليقه در بحث هاي سياسي در مقابل هم بودند، امام معتقد بودند که هر کسي در فکر و انديشه آزاد است و اينها آدمهاي متديني هستند و علمايي هستند که براي اسلام استخوان خرد کرده اند. نمي شود حالا که قدرت پيدا کرده ايم و کساني را که براي اسلام و انقلاب استخوان خرد کرده اند، کنار بيندازيم، امام در طول قدرتش و در کمال قدرتش هيچ گاه از يادش نمي رفت. اين ها درس هايي است که بايد گرفت. نمونه ديگري که خود شخصا در جريان آن بودم اين بود که آقاي آسيد مصطفي خوانساري از علماي بزرگ قم بود که کتابخانه اش را هم به کتابخانه ثامن الائمه (عليه السلام) داد، من چون مي دانستم که ايشان پيرمرد محترمي است و از معاصران امام بوده ولي در مبارزات و نهضت اصلا نبود و نمي توانست در مبارزات بيايد، يک وقت رفتم خدمت ايشان که سري بزنم. وقتي که مرا شناخت گفت آقاي صانعي! اخوي تان هر ماه از طرف امام به اين جا مي آيد و پولي مي آورد، ولي آنچه که مهمتر از اين مسأله است اين است که هر ماه مي گويد: امام فرموده من احوال شما را بپرسم. از اين جمله اش خيلي خوشحال بود که امام فرموده است احوال شما را بپرسم. اين گونه ريزه کاري ها در زندگي ايشان بود که جوانها را عاشق ايشان کرد، اين بود که توانست مملکت را در هشت سال جنگ اداره کند. کس ديگري نمي توانست اين کار را انجام دهد، هدايتهاي پيامبرگونه امام بود که موجب شد همه اقشار به جنگ بروند. اين انتشارات شهيد محبي متعلق به خانمي است که فقط يک پسر در انگلستان داشته که مهندس بوده و بعد که امام به ايران مي آيد او هم همراه پسرش به ايران مي آيد و پسرش مي رود جبهه و در آنجا شهيد مي شود. حالا انتشاراتي دارد که دارد دائره المعارف تشيع را چاپ مي کند. خوب چه چيزي باعث مي شود که يک زن با پسر تحصيل کرده اش در انگلستان مي آيد و خودش را براي شهادت آماده مي کند؟ اين نيست جز همان عقلانيت امام در مبارزه، در سياست، در پاسخ گويي و آگاهي به مسائل روز و جوابهاي مناسب دادن، به طوري که مردم را قانع کند. بله کساني بودند که نمي خواستند مشي امام را دنبال کنند و امام کاري به آنها نداشت ولي به آنها بي احترامي نمي کرد و خوشبختانه اين رويه در بيت امام مانده است. امروز ما همين معنا را در چهره حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي آسيد حسن آقاي خميني و اخوي هايشان و بيت ايشان مي بينيم.

ـ اما گاهي شبهه مي شود که رأي مردم چندان تأثير گذار نيست و بر اين اساس فايده اي ندارد.

ـ همه گفته اند که رأي تزئيني نيست و تحقيقي است.

ـ در اين ميان نگاه امام نسبت به رأي مردم چگونه بود؟

ـ واقعيت نگاه امام اين بود که بدون هيچ عوام فريبي و بدون هيچ نفاق، ميزان رأي ملت است رأي هم نه رأي صدتا پنجاه تا بلکه رأي بايد به جمهوري برسد، يعني توده مردم بايد باشند. در هر جايي که رأي مطرح است بايد به جمهوريت برسد، شما وقتي ده ميليون آدم را در جايي واجد شرائط رأي مي دانيد بايد حد اقل 7ـ6 ميليون نفر شرکت کنند تا آنچه امام مي خواسته، انجام بگيرد. غير از جمهوريت دنيا که با 30 درصد هم جمهوريت درست مي کنند. نمي خواهم بگويم رأي به يک نفر ولي کل آراء بايد به هفتاد هشتاد درصد برسد. اين حدود بايد کامل بشود تا برسد به جمهوريت و آن که امام مي خواست. همان طور که در زندگي امام اين طوري بود. اما اين که ده تا رأي بدهند جمهور نيست و قضاوتش با تاريخ و مردم است. امام همه عنايت هايش با مردم بوده است با پابرهنگان بوده است و دشمن دارد انتقامش را از پابرهنگان مي گيرد.

ـ اصول و شاخصه هاي مکتب امام چيست؟

ـ يکي از اصول مکتب امام انصاف بود؛ يعني آنچه براي خود نمي پسندي براي ديگران هم نپسند و آنچه براي خود مي پسندي براي ديگران هم بپسند. ارزش دادن و تحقير نکردن مردم و تشويق مردم به اسلام و آمدن به پاي صندوق هاي رأي، عدالت و اين که همه به حق خودشان برسند و کسي از حقش محروم نشود. توجه به دشمن، امام راجع به حوزه هاي علميه مي فرمايند که ممکن است دشمن، کسي را با ده واسطه بياورد و در حوزه هاي علميه رشدش بدهد. حالا من نمي خواهم بگويم که هست، ولي در سياستهاي کلي و اداره مملکت هم ممکن است وجود داشته باشد که دشمن با ده واسطه و با دست خود ما و با نيت خير به اين مردم پابرهنه ضربه بزند.

از ديگر اصول مکتب امام تشويق مردم به نظام، کوچک نکردن مردم و قيم نبودن براي مردم است. اگر بگوييم هرچه ما مي گوييم شما بگوييد که مي شود همان ضرب المثل معروفِ «هر چه سلطان بپسندد هنر است». هر کسي را ما گفتيم خوب است شما هم بگوييد خوب است و هر که را ما گفتيم بد است شما بگوييد بد است.

زياد کردن سازمانها خلاف اصول حکومت داري امام است چون اگر براي هر سازماني که اشکال داريد، يک سازمان ديگر در کنارش درست کنيد خوب اين باز همين تکرار مي شود و بايد براي مشکلات سازمان بعدي سازمان جديدي درست کنيد و اين خود موجب تکثير مداوم اداره و سازمان مي شود. زندگي فردي امام گوياي همه مسائل است. اين گسترش ندادن دولت و سوء ظن نداشتن به افراد از اصول ديگر مکتب امام است.

ـ متأسفانه نگاه متحجرانه به اسلام آسيب هاي جدي به اصل نظام مي زند نگاه امام براي فرار از اين تحجر چگونه بود؟

ـ به نظر من کل اين ها به صورت آگاهانه يا نا آگاهانه عوام فريبي است. شما کل صحيفه را زير و رو کنيد ببينيد که امام چند مرتبه از دين براي عوام فريبي استفاده کرده است؟ يک مورد هم پيدا نمي کنيد. بله مي گويد که اين قلوب مردم که متوجه به اسلام شد اراده الله بود اما اراده خدايي که امام پنجاه سال پايش زحمت کشيده است اراده خدايي که امام برايش زندان رفته و از همه هستي اش گذشته است. ما حاضر نيستيم به اندازه ذره اي از قدرتمان بگذريم اما امام از کل مرجعيت و رياستش در قم گذشت چون امام بعد از سنه 42 که از قيطريه آمد همه چيز داشت، مرجعيت داشت، پول داشت نيرو داشت اما همه را گذاشت و به ترکيه رفت يا در زندان زندگي کرد. وقتي ايشان را به نجف بردند، اطرافيان به امام گفتند که در آن منزل محقر برايتان کولر تهيه کنيم. فرمود آنهايي که در ايران دارند نهضت را در هواي گرم اداره مي کنند کولر ندارند، لذا من زير کولر نمي روم. همان طور که اخيراً هيئت بازسازي عراق که در تهران مستقر است آمده بود اين جا مي گفتند که بيروني منزل امام خريداري شده است و اندروني اش را به قيمت 700 ميليون تومان مي فروشد و خودش هم گفته است که خانه را نمي فروشم و الا قيمت اين خانه 50 ميليون تومان است ولي من به حساب جايگاه امام دارم مي فروشم و الا يک ميليارد هم بگويم مي خرند و مردم حاضراند که بخرند تا جايگاه امام را حفظ کنند. اين را مي گوييم حکومت، عدالت،اسلام واقعي. اما امروز در نوشته ها و کتابها دروغهايي را به امام نسبت مي دهند که غير قابل باور است.

جايگاه سياست در انديشه هاى مرجعى مثل امام (قدس سره) چگونه است ؟

راجع به تدبير امور جامعه كه به سياست گذارى هم معروف است، سخن فراوان است، ولى يك نكته ظريف در باب تدبير امور جامعه در زندگى سياسى ايشان به چشم مى خورد كه معمولاً كمتر به آن توجه مى شود و آن، بزرگوارى همراه با مروت، مدارا، عدالت، انصاف و قسط است .

با نگاهى به ايام نهضت و حاكميت امام، پى مى بريم تدبير امور بر اين اساس بوده است. انصاف و مروتى كه اگر در مباحث حقوق بشر، آزادى و دموكراسى نباشد، انسان بودن معنا و مفهوم نمى يابد. يعنى انسان دوست بدارد براى ديگران، آنچه را كه براى خود دوست مى دارد و دشمن بدارد براى ديگران، آنچه براى خود دشمن مى دارد.

اگر ما بخواهيم با سياست امام آشنا بشويم، بايد به آن مباحث وديدگاه هاى اخلاق علمى و عملى ا يشان توجه كنيم تا بفهميم كه چگونه جامعه را هدايت كرد.

از نكات مهم در مبانى سياسى امام، اين بود كه براى مردم سخت ارزش و احترام قائل بود. شخصيتى كه مى توانست فقط به فكر مرجعيت خود باشد و كسى هم توقعى از او نداشت. اما زمانى كه احساس كرد ملتش، ذلت و خوارى مى بيند و كسى هم به فكر نيست، مسئوليت دينى خود را فراموش نكرد و به نجات نسل جوان ايرانى اهميت داد و در روز چهارم آبان 1343، حمله شديدى به تصويب قانون كاپيتولاسيون كرد و عزت مسلمان ايرانى را احياء كرد. به مردم شخصيت داد و به شاه و دستگاه قانون گذارى اش حمله شديد اللحنى كرد.

از نقاط روشن انديشه امام، علاوه بر حفظ فرهنگ و تفكر دينى و اهميت به مردم، احيا و حفظ ميراث كهن بزرگان حوزه قم و كرسى هاى درس بود. شما به ياد نداريد كه آن زمان درباره حوزه علميه قم چه مى گفتند. حوزه علميه را، حوزه روضه خوان ها و بى سوادها مى دانستند. مكانى كه نه داراى تحقيق است، نه فقاهت، اما امام با رنج سفر و تبعيد به تركيه و سپس نجف اشرف، كرسى تدريس خود را به جهت حفظ ارزش هاى نهفته در حوزه قم آغاز كرد. (برادر بنده نقل مى كرد که امام مى فرمود: من در حوزه كهنسال نجف درس را شروع كردم تا آبروى قم را حفظ كرده و ثابت كنم كه قم مركز فقاهت، تحقيق و مطالعه است).

نقش امام در احياى جمهوريت و اكثريت چگونه بود؟

از بركات وجود امام، احياى اصل جمهوريت و اكثريت بود. شما در تاريخ فقه و فقاهت نمى توانيد شخصيتى مانند امام را بيابيد كه همزمان بر روى دو اصل جمهوريت و اسلاميت تأكيد ورزد. اينجا ديگر بحث استنباط و رساله عمليه نيست، بحث حاكميت مردم است. موضوعى كه امام آن را از پس قرن ها استبداد و خود كامگى، جمهورى ناميد و مردم را براى تثبيت و تحكيم آن فراخواند. در صورتى كه حاكميت مردم در فقه ما رو به فراموشى مى رفت و يا با استنباط هاى كوتاه و بدبيانه، مردم را (لا يعقلون و لا يشعرون) مى پنداشتند. ايشان اين فكر اشتباه را از ما و ما حوزه هاى علميه دور كرد و نشان داد كه رأى مردم بى اهميت نيست، مردمى كه تا به امروز حوزه هاى علميه را نگاه داشته اند و نگذاشته اند كه حوزه وابسته به حكومت و قدرت شود. مردمى كه جبهه ها را اداره كردند و باعث افتخار ايران و اسلام شدند.

ما اهميت اكثريت مردم را در مبانى فقهى هم مى بينيم. مثلاً اگر مردم در نماز از امام جماعت ناراضى باشند، امامت او كراهت دارد و حتى صاحب حدائق معتقد است كه براساس دلالت روايت، حرام است، چرا كه حكم سلطان جائر را پيدا مى كند. صاحب «حدائق» ادامه مى دهد كه اگر در جمعيتى راجع به انتخاب امام جماعت اختلاف پيدا شد و هر دسته اى فردى را تعيين كردند، اولويت با كسى است كه اكثريت او را انتخاب كرده اند. امام جماعتى كه مأمومين او را نخواهند، حق ندارد نماز جماعت بخواند.

امام آمد اين موضوع را زنده كرد و گفت مردم در تعيين سرنوشت خود آزادند. خود مردم بايد كشور را بسازند و آن را اداره كنند. نمى شود با زور به مردم چيزى تحميل كرد. «بايد» فقط از آن خدا و معصومين(عليهم السلام)است، آن هم با روشى كه در اسلام نسبت به آن وجود دارد.

امام آمد و جمهورى، يعنى حاكميت مردم بر سرنوشت خودشان را زنده كرد، بعد هم قانون اسلام را جايگزين قوانينى كرد كه مطابق با موازين باشد. نه مطابق با نظر بنده و نه مطابق با نظر مشهور فقها.

امام اسلام را به سطح جامعه آورد، فقه را در جامعه آورد. ما نمى توانيم اين همه خدمات را ناديده بگيريم و چشمانمان را بر روى حقايق ببنديم.

امام به ملت آگاهى سياسى داد. امروز مردم واقعيت هاى اطراف را مى بينند و به خوبى تشخيص مى دهند، تحليل مى كنند و وارد حوزه هايى مى شوند كه قبلاً فكرش را هم نمى كردند .

امام زير بناى حريت و آزادى را با رفتار و كردارش در حوزه علميه بنا گذاشت. در حوزه كهنسال نجف، برتمام حيله هاى باب ربا، خط بطلان كشيد و فرمود عقلاً درست نيست .

امام بعد از استقرار حاكميت جمهورى اسلامى، مسئله معادن را مطرح كرد و فرمود آنها متعلق به ملت و حكومت است .

امام با دنيايى از ميراث ماندگار و كهن و آثارى جاويدان كه هويت ما را در آن ثبت كرده بود آمد. سلام خدا بر او باد.

يكى از مسائلى كه در مورد شخصيت امام(قدس سره) كمتر مورد توجه قرار گرفته، بر خوردهاى اخلاقى امام است. نگاه شما در اين باره چيست؟

احمد آقا مى فرمودند: امام هيچ وقت به ما نگفتند نماز بخوانيد، اما ما هم هيچ وقت نمازمان را ترك نكرديم...

حالا اين چه جور حركت و رفتارى است كه در زندگى چنين تأثيرى را مى گذارد، نمى دانم .

احمد آقا مى گفتند: يك روز نماز ظهر و عصر را نخوانده بودم و از منزل بيرون آمدم، نه اينكه مى خواستم نخوانم، نخير ولى از قضا در همان لحظه در داخل كوچه با امام كه از درس مى آمدند، بر خورد كردم. هنوز كمى به غروب آفتاب مانده بود تا امام به من رسيدند، خيال كردم كه به من مى گويند كه چرا نمازت را نخواندى؟ برگشتم و نمازم را خواندم.

رفتار امام در مسائل حكومتى و ولايتى نيز همين گونه بود. به ياد ندارم كه ايشان جايى حق حاكميت خودشان را به عنوان دستور اعمال كرده باشند. اگر هم بوده، بسيار كم و ناچيز بوده است. امام به گونه اى رفتار مى كردند كه به خواسته هاى ايشان در ميان مردم با عشق و علاقه عمل مى شد. مسئولان نيز با عشق وعلاقه و يا به دليل ترس از تخلف به خواسته هاى امام گردن مى نهادند.

يكى از امتيازهاى حضرت امام اين بود كه در زمان حكومتشان هيچ گاه به كسى نفرمودند و يا از كسى نخواستند و خواهش نكردند كه اين كار را انجام بده. اين خيلى قدرت مى خواهد كه كسى بتواند حكومت اسلامى را به مدت 10 سال اداره كند بدون اينكه از يك نفر بخواهد يا خواهش كند كه پستى و منصبى را بپذيرد.

امام در پذيرش مقامات دولتى و كشورى هر گزبه كسى اعمال ولايت نكردند. ايشان به گونه اى رفتار مى كردند كه مسئولان خود در خواست مى كردند تا خدمت امام كار كنند. براى مثلا، مى توانم از خود بگويم. زمانى كه بنده استعفا دادم امام دوبار، از بنده تعريف كردند. در حالى كه كسان ديگرى هم بودند كه نسبت به استعفاى بنده هيچ واكنشى نشان ندادند. طبيعى است كه در موقع لزوم اگر بنا به انتخاب باشد، انسان جايى را انتخاب مى كند كه نسبت به كار و عمل وى با دقت و توجه به بر خورد شده باشد. امام چنين كسى بودند. از آنجا كه نسبت به همه مسائل با توجه ودقت برخورد مى كردند، فرد نيز هر لحظه كه احساس مى كرد به وجود او نياز است، از دل و جان به ايشان خدمت مى كرد.

امام (قدس سره)، چگونه با متحجران و كج انديشان مبارزه مى كرد؟

ـ راه اساسى كه امام (سلام اللّه عليه) در مبارزه با متحجران پيش گرفت، يكى بيان و ديگرى عمل ايشان بود. متحجرين و كسانى كه هميشه اسلام را براى منافع شخصى خود مى خواهند اعمال ديگر مسلمانان را زير سئوال مى برند تا در نتيجه اعمال خودشان جايگاهى در ميان مردم پيدا كند. حضرت اما با اعمال و رفتار خويش و با آن متانت و بى علاقه گى اش نسبت به رياست و ظواهر دنيوى جلوى تبليغات آنان را حد اقل نسبت به خودش گرفت و با بيان خود در سخنرانى ها، درس ها و مبارزات روش خود را براى همگان روشن ساخت. از الطاف خداوند به امام اين بود كه در سخن گفتن نيز بسيار قوى بود و مطالب بلندى را با جملات ساده اى مطرح مى كرد. امام به آنان ثابت كرد كه خداپرستان كسانى هستند كه دلشان به حال اسلام مى سوزد و هنگام خطر قبل از ديگران خود را به خطر مى اندازند. كارى كه امام در نهضت بارها انجام داد و خود را به خطر انداخت؛ زندان، تبعيد، شهادت فرزند و هزاران فشار و مشكل ديگر را به جان خريد و حتى در سال 42 شب نامه هايى كه در قم منتشر مى شد ديد و هيچ عقب نشينى نكرد. در طول نهضت هم با عمل خويش ثابت كردند كه مردان خدا چه مشخصاتى دارند. در مبانى و بر خوردهاى فقهى نيز بينش ايشان با ديگران تفاوت داشت. وقتى به آيات مربوط به اجتماع و مردم مى رسيد نگاه ديگر گونه اى به مردم و اجتماع داشت. يا درباره آيه (وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ)مى فرمود: اين آيه خطاب به سرمايه داران و زراندوزان است و به آنها مى گويد: در راه خدا انفاق كنيد و خود را به هلاكت نيفكنيد.

امام در درس و بحث و تفكر هم آن آزادگى و حريت خود را حفظ مى كرد. در حاليكه تحجر گرايان هميشه در مقابل سرمايه داران تسليم اند و همواره توجيه گر اعمال و رفتار آنان مى باشند تا در كنار آنان براى خود نيز لقمه نانى تدارك ببينند، امام در بحث هاى خويش مبانى خود را عرضه مى كرد و شاگردانى تربيت نمود كه تاسر حد شهادت پس رفتند. انسان هايى همچون شهيد مطهرى، شهيد سعيدى، شهيد بهشتى، تحويل جامعه دادند ، در حاليكه تحجر گرايان حاضر نبوده و نيستند كوچكترين ضررى را به خاطر اسلام به خود توجه سازند. مهم ترين راهى كه امام در مبارزه با تفكر تحجر گرايى انتخاب كرد همين بود كه راه نهضت و شهادت را به روى امت اسلام باز كرد و همه جنبه هاى مثبت را بيان مى كرد و همه جنبه هاى منفى را، زمانى كه قدرت امام كم بود مستقيماً به آنان حمله نكرد. بلكه با بيان خصوصيات مردان الهى آنان را به عقب مى راند ولى ضربه هاى نهايى را در سال هاى اخير و زمان قدرت خويش به تحجر گرايان زدند و ما هم اگر قدرت مقابله با آنان را نداريم، با عمل و بيان جنبه هاى مثبت، مبارزه كنيم و آنان را به عنوان عناصرى كه اميرالمومنين و ائمه معصومين(عليهم السلام) را به شهادت رساندند به جامعه معرفى مي نماييم. اينان هميشه دنبال نقاط ضعف بودند. يك لباس زيبا را نمى توانستند بر اندام امام صادق(عليه السلام) ببينند. امام حد اقل در زمان حيات خويش آنان را منزوى ساخت و اينك نوبت ماست كه آنان را در حال انزوا نگه داريم و ان شاء اللّه فرزندان انقلاب اجازه قدرت يافتن به آنها را نخواهند داد.

تاریخ: 1387/3/13
بازدید: 56351



....

نام
پست الکترونيکي
وب سایت http://
نظر
کد امنیتی کد امنیتی
کد امنیتی


کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org