|
ب . آيات عام
1 . (وَ جَزَ ؤُاْ سَيِّئَة سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُو عَلَى اللَّهِ إِنَّهُو لاَ يُحِبُّ الظَّــلِمِينَ)؛[1] و جزاى بدى، مانند آن، بدى است. پس هركه درگذرد و نيكوكارى كند، پاداش او به ]عهده [خداست. به راستى او ستمگران را دوست نمى دارد. 2 . (وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُـلْمِهِى فَأُوْلَـلـِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيل)؛[2] و هركه پس از ستم ]ديدنِ[ خود يارى جويد ]و انتقام گيرد[، راه ]نكوهشى[ بر ايشان نيست. 3 . (وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِى وَ لَـلـِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّـبِرِينَ)؛[3] و اگر عقوبت كرديد، همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفته ايد، ]متجاوز را [به عقوبت رسانيد، و اگر صبر كنيد، البته آن براى شكيبايان بهتر است. 4 . (الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَـتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)؛[4] اين ماه حرام در برابر آن حرام است، و ]هتك [حرمت ها قصاص دارد. پس هركس بر شما تعدّى كرد، همان گونه كه بر شما تعدّى كرده، بر او تعدّى كنيد و از خدا پروا بداريد و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است. مدعاى ما اين است كه اين آياتْ اطلاق دارد و با صراحت، بر برابرى ميان زن و مرد، برده و آزاد، مسلمان و كافر دلالت مى كند؛ چنان كه نسبت به مليت، رنگ و نژاد اطلاق دارد. اين اطلاق و صراحت در دلالت، با مذاق شريعت و جهت گيرى كلى كتاب و سنت در مساوات و برابرى انسان ها تأييد مى گردد. قرآن كريم همه آدميان را فرزندان آدم و حوا مى داند و در مبدأ آفرينش و استعدادهاى انسانى ميان آنان فرقى نمى گذارد: (يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْس وَ حِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً)؛[5] اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را ]نيز [از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد؛ و از خدايى كه به ]نام[ او از همديگر درخواست مى كنيد، پروا نماييد. و در آيه اى ديگر، مايه برترى آدميان را تقوا بر مى شمرد : (يَـأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَـكُم مِّن ذَكَر وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَـكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآلـِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَـلـكُمْ)؛[6] اى مردم، ما شما را از مرد و زن آفريديم، و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. و نيز مى توان به اين روايت ها اشاره كرد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : أيها النّاس إنّ ربّكم واحد، وإنّ أباكم واحد، كلّكم لآدم، وآدم من تراب، إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم، وليس لعربى على عجمى فضل الاّ بالتقوى؛[7] اى مردم، به راستى كه پروردگارتان يكى است، پدرتان يكى است. همه شما فرزند آدم هستند و آدم از خاك است. به راستى كه ارجمندترين شما، نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست. هيچ عربى را بر غير عربْ برترى نيست، جز به پرهيزگارى. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : النّاس سواء كأسنان المشط؛[8] مردم مانند دندانه هاى شانه برابرند. و نيز رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : فالنّاس اليوم كلّهم أبيضهم وأسودهم وقرشيهم وعربيهم وعجميهم من آدم، وإنّ آدم (عليه السلام) خلقه الله من طين وإنّ أحبّ النّاس إلى الله عزّوجلّ يوم القيامة أطوعهم له وأتقاهم؛[9] امروز تمامى مردم ]در پرتو آيين اسلام[، سفيد و سياه، قرشى و عرب و عجم از آدم زاده شده اند. و به راستى كه خداوند آدم را از خاك آفريد؛ و دوست داشتنى ترينِ مردم، نزد خداوند ـ عزوجل ـ در روز قيامت، مطاع ترين و پارساترين آنهاست. و نيز رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : إنّ النّاس من آدم إلى يومنا هذا مثل أسنان المشط، لافضل للعربى على العجمى ولا للأحمر على الأسود إلاّ بالتقوى؛[10] به راستى كه همه مردم، تا اين روزگار ما، از آدم اند ]و برابرند[؛ مانند دندانه هاى شانه؛ عرب را بر غير عرب و سرخ گونه را بر سياه فضيلتى نيست، مگر در سايه پارسايى. و نيز امام على(عليه السلام) فرمود: النّاس إلى آدم شرع سواء؛[11] مردمان تا آدم همه برابرند. خلاصه آن كه اين آيات ـ كه با آيات و روايات هاى ديگر تأييد مى شوند ـ بر برابرى انسان ها در قصاص دلالت دارند، و هيچ گونه نابرابرى را برنمى تابند. در برابر اين استدلال، دو شبهه ممكن است مطرح گردد، كه اينك به بررسى و نقد آن دو مى پردازيم : 1 . ممكن است گفته شود آيات متضمن قصاص (آيه اول و دوم از گروه نخست) و نيز آيه انتصار (آيه چهارم از گروه نخست) هيچ گونه اطلاق و شمولى نسبت به برابرى قصاص در طوايف ياد شده ندارند؛ زيرا اين آيات بر اصل قصاص دلالت دارند و از آن رو كه در آن زمان، قصاص با وجود تفاوت ميان زن و مرد و برده و آزاد، صادق بود، اين آيات نيز مى توانند مؤيد همان باشند. به تعبير ديگر، از اين آيات نمى توان برابرى در قصاص را به دست آورد؛ چرا كه اين آيات بر اصل قصاص دلالت دارند، و در آن زمان، نابرابرى در قصاص مرد و زن و برده و آزاد رايج بوده و در عين حال به آن قصاص مى گفتند. در پاسخ به اين ايراد، بايد گفت : اولا، آيات ديگر مثل آيه (وَ جَزَ ؤُاْ سَيِّئَة سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا)[12] و نيز (أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ)[13] بر برابرى و عدم تفاوت دلالت دارند و براى استدلال كفايت مى كنند؛ ثانياً، صدق قصاص با وجود نابرابرى در ميان مردمان جاهل، مبتنى بر عقايد و باورهاى باطل آنان بود، و عرف انسانى با فطرت اصلى اش به برابرى و عدم تفاوت اعتقاد دارد. پس صدق قصاص نزد آنان نمى تواند ملاك صدق آيات قرآنى ـ كه بر حق و حقيقت مبتنى است ـ باشد؛ ثالثاً، عرف زمان ما ـ كه بر شعور و ادراك و فرهنگ بالاى انسان ها مبتنى است ـ قصاص را به صورت برابر، شامل همه طوايف مى بيند، و اين ملاك صدق آيات قرآنى است؛ رابعاً، آن جا كه احكام بر عناوين مترتب گردد (مانند اين آيات) ملاك دلالت، صدق عنوان است؛ گرچه برخى از مصاديق آن در دوره هاى پس از نزول شكل گيرد، بلى اگر احكام بر مصاديق خارجى مترتب گردد، ملاك دلالت، همان مصداق هاى زمان جعل حكم است. 2 . دومين ايراد، آن است كه آيه (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ)[14] بر اختلاف و تفاوت در اين طوايف دلالت دارد، و معناى آيه چنين است كه آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده، مرد در برابر مرد و زن در برابر زن قصاص مى شود. اين آيه از آن رو كه صريح در نابرابرى است، مى تواند اطلاق و شمول ديگر آيات را نيز مقيد سازد. پاسخ اين ايراد چنين است كه اين آيه نيز بر مساوات و برابرى در اين سه گروه، دلالت دارد؛ يعنى اينها با هم برابرند و قصاص بايد بر قاتل اجرا شود، هركه باشد و نيز مقتول هر كه باشد. توضيح مطلب چنين است: اين آيه ناظر بر اين مطلب است كه قصاص تنها بايد بر قاتل اجرا گردد و نه ديگرى؛ در مَثَل، اگر انسان آزادى، انسان آزاد ديگرى را كشت، خود او بايد قصاص شود، نه برده وى؛ با اين توجيه كه گفته شود قاتل از مقتول برتر است و بايد برده قاتل ـ كه در رتبه اجتماعى مقتول است ـ به جايش قصاص شود. و يا اگر برده اى برده اى را كشت، بايد خودِ قاتل قصاص شود و گفته نشود كه اين برده قاتل چون با گروه اجتماعى بالاترى ارتباط دارد، بايد انسان آزادى را از طبقه فرو دست به جاى او قصاص كرد. و يا اگر زنى، زنى را كشت، خود او بايد قصاص شود، نه مردى به جاى آن زن؛ با اين استدلال كه اين زن وابسته به طبقه اشراف است و در رتبه مقتول نيست، بلكه از او برتر است، پس بايد مردى را به جاى او قصاص كرد كه در رديف و رتبه مقتول باشد. با اين توضيح، اين آيه نه تنها بر تفاوت و نابرابرى دلالت دارد، بلكه بر برابرى و رفع تفاوت ها تأكيد مى كند. با توجه به مطلب ياد شده، اين آيه را دو گونه مى توان تفسير كرد؛ بر پايه يك تفسير، تفاوت و نابرابرى در قصاص به اثبات مى رسد و برپايه تفسير ديگر، تساوى و برابرى از آيه استفاده مى شود. از آن رو كه تفسير اول با ساير آيات و مذاق شريعتْ ناسازگار است و مستلزم تقييد ديگر ادله مى شود ـ كه لسان و پيام آنها از تقييد ابا دارد ـ دومين تفسيرْ روشن تر است و بايد همان مبنا قرار گيرد. از سوى ديگر، تفسير دوم با شأن نزول آيه نيز سازگار است. شأن نزول اين آيه در تفسير مجمع البيان اين گونه بيان شده است : اين آيه درباره دو قبيله از عرب نازل شد كه يكى را بر ديگرى برترى بود. آنان زن هاى طايفه خود را بدون مهريه به ازدواج درمى آوردند. اين قبيله سوگند ياد كردند كه اگر برده اى از ما كشته شود، در برابرش آزادى از آنان را مى كشيم؛ در برابر زنى از قبيله ما مردى از آنان را مى كشيم و در برابر مردى از قبيله ما دو مرد از آنان را مى كشيم، و جراحت هاى قبيله خود را دو برابر جراحت هاى آنان به حساب مى آوردند. تا اين كه اسلام آمد و خداوند اين آيه را نازل كرد.[15] اين مطلب در تفاسير ديگر نيز آمده است.[16] و اگر گفته شود اين آيه در تفسير دوم ظهورى ندارد، بايد گفت كه لااقل مورد احتمال است و اطلاق آيه هاى ديگر ثابت است. تا اين جا از اصل برابرى در قصاص ميان زن و مرد و كافر و مسلمان و برده و آزاد بر پايه دلالت آيات قرآنى و اصول شريعت اسلامى دفاع شد. اينك به بررسى ديدگاه هاى مخالفان اين نظريه در دو بخش زن و مرد و مسلمان و كافر مى پردازيم. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . شورى، آيه 40. [2] . شورى، آيه 41. [3] . نحل، آيه 126. [4] . بقره، آيه 194. [5] . نساء، آيه 1. [6] . حجرات، آيه 13. [7] . تحف العقول، ص 34؛ بحارالانوار، ج 76، ص 350، ح 13. [8] . كنزالعمال، ج 9، ص 38، ح 24882؛ بحارالانوار، ج 78، ص 215، ح 108. [9] . بحارالانوار، ج 22، ص 118، ح 89. [10] . همان، ص 348، ح 64. [11] . بحارالانوار، ج 78، ص 57، ح 119. [12] . شورى، آيه 40. [13] . مائده، آيه 45. [14] . بقره، آيه 178. [15] . مجمع البيان، ج 1، ص 264. [16] . ر.ك : الكشاف، ج 1، ص 221؛ زبدة البيان، ص 671 .
|