|
اذن ولىّ در عقد
(س 796) دختر يازده ساله اى پدر و جدّ پدرى نداشته است. عمّه اش او را از مادرش گرفته و به خانه خودش برده و براى پسر چهارده ساله اش عقد كرده است. بعد از يك سال از عقد، بدون اين كه دخول صورت گرفته باشد، دختر اعلام مى دارد كه پسر عمّه اش را نمى خواهد و در وقت عقد، چيزى از ازدواج نمى دانسته و عمّه اش او را فريب داده است. ازدواج دختر يازده ساله و پسر چهارده ساله از نظر نكاح و طلاق چه حكمى دارد؟ ج ـ هيچ كس بر عقد نكاح دختر غير رشيده، غير از پدر و يا جدّ پدرى، آن هم با رعايت مصلحت، ولايت ندارد و عقد باطل است؛ به علاوه كه به نظر اين جانب، در عقد ولىّ با مصلحت هم بعد از رشد، حقّ فسخ براى مولّى عليه ثابت است. 8/3/78 (س 797) آيا اجازه پدر در عقد باكره در همه حال شرط است، حتّى اگر پدر نقايصى داشته باشد و مثلاً لا اُبالى يا معتاد يا بى فكر باشد؟ و اگر عقد بدون اجازه پدر منعقد شده باشد، آيا اجازه بعدى او مصحّح خواهد بود؟ ج ـ در فرض سؤال، با نبود جدّ پدرى، اگر مصلحت خود را تشخيص مى دهد و احتياج به ازدواج هم داشته باشد، اجازه پدر ساقط است؛ امّا رجوع به محضر رسمى و ثبت در آن جا لازم است. 27/2/78 (س 798) اگر مرجع تقليد پسر، اجازه پدر براى دختر باكره را در متعه شرط بداند، ولى مرجع تقليد دختر لازم نداند، تكليف چيست؟ ج ـ پسر نمى تواند بدون اجازه پدر، دختر را به عقد خود در آورد و اين گونه عقدها نبايد انجام بگيرد. 3/12/78 (س 799) زن و مردى با هم متاركه كرده اند و مرد بنا به درخواست زن، نگهدارى فرزندانشان را به وى واگذار كرده است. حال يكى از دخترهايشان مى خواهد ازدواج كند و در عقدش اجازه پدر شرط است، تكليف چيست؟ ج ـ فرقى بين چنين پدرى و بقيّه پدرها كه متاركه نكرده اند نيست و شرطيّت اجازه و عدم آن نسبت به همه پدرها بالسويّه است؛ يعنى نسبت به شرطيّت و عدم شرطيّت متاركه و عدم آن، دخالتى ندارد. 27/2/78 (س 800) مادرى كه قيّم دختر نابالغ خود است، آيا مى تواند او را به عقد موقت كسى در آورد؟ و اگر نمى تواند، آيا صيغه جارى شده باطل است يا خير؟ ج ـ عقد موقت دختر نابالغ، تنها با اجازه پدر و يا جدّ پدرى و يا حاكم شرع (آن هم با فرض مصلحت) صحيح است؛ بلكه در حاكم علاوه بر مصلحت، وجود مفسده در ترك نيز لازم است؛ و امّا قيّم منصوب از طرف حكومت، كه مورد سؤال است، چنين حقّى را ندارد و صيغه اش باطل است، و در اين حكم فرقى بين مادر و غير او نيست. 13/3/76 (س 801) زنى دايم البكاره است و در مجامعت، زوال بكارت نمى شود. اين زن بعد از مطلّقه شدن، در صورتى كه بخواهد با شخص ديگرى ازدواج كند، بايد از پدر يا جدّ پدرى خود اجازه بگيرد يا اين كه در خصوص اين زن، اجازه لازم نيست؟ ج ـ محض دخول و آميزش به وسيله نكاح براى ساقط شدن اجازه، كافى است. 24/12/77 (س 802) اگر با دختر باكره اى به غير از ازدواج شرعى از دُبر آميزش شود، آيا وى پس از آن، حكم باكره را دارد يا ثيبه محسوب مى گردد و احكام آن را دارد؟ ج ـ همچنان باكره مى باشد و احكام باكره شامل وى مى شود. 28/3/80 (س 803) دختر باكره اى كه بر اثر زنا بكارت خود را از دست داده است، آيا براى صيغه شدن نياز به اجازه ولىّ و پدر خود دارد يا نه؟ ج ـ چون بكارت با ازدواج از بين نرفته، در حكم باكره است و شرطيّت اجازه پدر و ولىّ، به حال خود باقى است. 18/2/75 (س 804) دخترى كه به حدّ بلوغ رسيده است، آيا واجب است كه براى ازدواج دايم يا موقّت، از پدر يا جدّ پدرى خود اجازه بگيرد؟ ج ـ اجازه پدر و ولىّ در عقد موقت و صيغه، معتبر است و بدون اجازه او خواندن و نخواندن صيغه، همانند است و در عقد دايم نيز، مانند ساير مقرّرات، ثبت ازدواج در محضرها به عنوان قانون نظام، لازم و واجب است و بايد براى ثبت و اجراى صيغه عقد به محضر مراجعه شود و عدم مراجعه، معصيت و موجب ندامت است و عواقب خطرناكى را در پى دارد. 10/3/76 (س 805) آيا دختر باكره و دختر اهل كتاب، براى ازدواج به اذن پدر نياز دارد يا خير؟ ج ـ در ازدواج دختر باكره غير رشيده، اذن پدر به عنوان ولايت، قطعاً معتبر است. محلّ كلام، باكره رشيده است و در مسئله، فرقى بين كافر و دخترش و پدر مسلم و دخترش نيست؛ آرى، پدر كافرى كه معانِد دينى است بر دختر مسلمه باكره رشيده، به انصراف ادلّه ولايت، ولايت ندارد. 28/2/76 (س 806) اگر پدر در زمان عقد دخترش حضور نداشته باشد، ولى از قرائن مشخّص شود كه به عقد دخترش راضى است، آيا عقد صحيح است يا خير؟ در صورتى كه پدر، بيمار و غير قابل جا به جا كردن باشد، چطور؟ ج ـ چنانچه از قرائن، اطمينان به رضايت پدر باشد، اجراى عقد مانعى ندارد؛ ليكن بايد در حضور سردفتر و يا ثبت در دفتر ازدواج باشد، و در لزوم اخذ رضايت پدر، فرقى بين بيمار بودن و سالم بودن او نيست. 13/2/73 (س 807) دختر باكره اى كه بيش از شانزده سال دارد، در صورت نداشتن پدر و جدّ پدرى (هر دو فوت شده باشند) كه اذن آنان در ازدواج لازم است، آيا مى تواند شخصاً تصميم بگيرد و ازدواج نمايد؟ ج- بر دختر باکره بالغه رشیده، غیر از پدر و جد پدری، شخص دیگری ولایت ندارد. 8/1/76 (س 808) درصورت نبودن پدر يا جدّ ورضايت قلبى دختر درمورد ازدواج با شخص مورد نظر خود، آيا دخالت، تهديد ومنع كردن او توسط ديگران(دايى وغيره) وجاهت شرعى دارد؟ ج ـ حقّ منع نمودن و دخالت كردن شرعاً براى آنان نيست. (س 809) آيا با بودن پدر، جد هم ولايت دارد يا خير؟ ج ـ آرى، ولايت جد، مشروط به فوت پدر نيست و هر دو به نحو استقلال، ولايت دارند. (س 810) دخترى كه حدود سى و پنج سال دارد و خودش كار مى كند و سرپرست خويش است، آيا مى تواند به عقد موقت كسى درآيد؟ ج ـ در عقد موقت، اجازه ولىّ شرط است و اگر ولىّ نداشته باشد، با فرض اينكه رشيده است، مانعى ندارد؛ ولى بايد براى ثبت و اجراى صيغه عقد موقت به محضر مراجعه شود و عدم مراجعه، گناه و موجب پشيمانى است. 27/7/75 (س 811) آيا در عقد موقت دختر باكره مطلقاً اذن پدر لازم است؟ در صورت منفى بودن اگر شرايطى دارد لطفاً بفرماييد در مراكز آموزشى مثل دانشگاه ها كه در ايام نامزدى هستند يا مى خواهند بعداً ازدواج كنند، آيا مى توانند بدون اذن پدر دختر تا موقع ازدواج دايمى، عقد موقت كنند؟ ج ـ در عقد متعه باكره رشيده، ولو به شرط عدم آميزش، نياز به اجازه پدر دختر مى باشد و شرط صحت آن است. 25/2/81 (س 812) دخترى هستم عاقله رشيده متولد 1361 كه پدرم در عربستان مشغول به كار است. دايى ما وكالت و سرپرستى ما را عهده دار بود كه من با اجازه پدربزرگ پدرى ام و دايى ام و مادر و برادرانم با جوان طلبه اى كه به خواستگارى من آمد شيرينى صرف نموديم و مابقى كارها را واگذار كرديم تا پدرم بيايد؛ امّا وقتى كه پدرم آمد به شدت مخالفت كرد و از روى لجبازى و بدون دليل مجدداً ما را رها كرده و به عربستان رفت. آيا بنده با اين شرايط مى توانم از نظر شرع مقدس اسلام و بدون اجازه پدرم با اين جوان متدين ازدواج دايم نمايم يا خير؟ ج ـ به نظر اين جانب در عقد دايم باكره رشيده، اذن ولىّ شرعاً معتبر نمى باشد پس عقد دايمى بدون اذن و منع ولى، شرعاً نافذ است، به علاوه كه بر مبناى اعتبار اذن در فرض تعارض بين اذن پدر و جدّ پدرى، اذن جدّ پدرى مقدم بر منع پدر است. 4/11/80 (س 813) اذن پدر براى ازدواج (موقت، دايم) دختر باكره آيا لاز م است با توجه به شرايط زمانى خاصى كه در آن هستيم كه فسادهاى پنهان و آشكار بيداد مى كند، به طورى كه اين مسائل تيتر روزنامه ها شده؟ با توجه به حديث روايت شده از امام صادق(عليه السلام) كه فرمودند: «لابأس بتزويج البكر اذا رضيت بغير اذن ابيها» آيا اذن پدر لازم است؟ آيا عمل كردن به اين مسئله (عدم اذن پدر) باعث دفع افسد به فاسد نمى شود؟ ج ـ حكم اللّه را نمى توان با يك روايت و استناد به آن كشف و استنباط نمود؛ بلكه استنباط احكام مثل همه علوم و دانش ها، آشنايى فراوان به آن علم و تخصّص و بررسى مفصّل را مى طلبد، مخصوصاً در باب اذن ولىّ در نكاح كه اخبار كثيره متعارضه است، و مسئله از مسائل مشكل فقهى است و احكام الله هم با اعتبارات ذكر شده، قابل تغيير نيست و مشكلات جامعه، ناشى از احكام الله نمى باشد تا با تغيير آن، مشكلات جامعه و مفاسدش مرتفع گردد، بلكه دهها علل و عوامل داشته و دارد. 15/10/81
|