|
امام و حاكميت مردم
نكته چهارم: توجه كنيم كه نظر فقهى امام در امور مردم بر اين بوده كه مردم همه كاره هستند. حتى در سؤالها و جوابهايى كه قبل از رأى دادن به جمهورى اسلامى از امام (سلام اللّه عليه) شده است ايشان آنجا مى فرمايد مردم هر چه را رأى بدهند ما هم تابع مردم هستيم، يعنى نمى آييم با سر نيزه مردم را وادار به ديندارى كنيم! بله، كار امام اين بود كه هدايت كرد، كار امام اين بود كه افكار را عوض كرد. هر كسى مى تواند افكار را عوض كند، اما نمى شود امور مردم را به غير مردم داد؛ مردم خودشان هم مى فهمند و قيّم و ولىّ و سرپرست هم نمى خواهند. آقابالاى سر نمى خواهند، مردم خودشان خوب مى فهمند. در روايات هم آمده، مبناى امام هم اين است. شما ببينيد اسلام در باب فهم مردم تا كجا پيش رفته است. اگر امام معصوم براى نماز خواندن به ميتى آمد، نماز به ميت از حقوق كيست؟ از حقوق ورثه است. اگر امام معصوم آمد، سلطان من اللّه آمد كه در موثقه سكونى دارد، ورثه راضى به نماز خواندن او نيستند، خود امام فرمود كه اين سلطان من اللّه غاصب است، اين امام معصوم نعوذ بالله اگر آمده غاصب است. درست است كه نمى آيد، فرض مى كند؛ اما مى فرمايد كه اين اگر آمد خواست نماز بخواند غاصب است؛ مال مردم است، حق مردم است. در بحث انفال مراجعه بفرماييد، مسأله دومى كه محقق در شرايع دارد اين است كه اگر امام معصوم با كسى مقاطعه كرد و مقاطعه كار بيشتر سود برد حق ندارد اضافه را از مقاطعه كار بگيرد! محقق در شرايع و همه فقها گفته اند امام معصوم حق ندارد آن زيادى را از او بگيرد و بلكه مسأله اينقدر مسلم است كه وقتى خواسته اند استدلال كنند، گفته اند اصلا اين گفتن نداشته است! خوب روشن است كه حقوق مدنى و سياسى امام معصوم مثل مردم است. بحث رساله نيست، هيچ كس نمى گويد كه رساله را مردم بنويسند! رساله را بايد حوزه هاى علميه بنويسد، ديگران هم بايد مسائل دينى را در ابعاد سياسى و دشمنى نبرند، مسائل دينى و رساله ها را زير سؤالهايى كه خودشان مستحق هستند نبرند؛ بگذارند حوزه همان طورى كه دارد پيش مى رود ادامه بدهد، بحث مى شود، اشكال كنند، ايراد بگيرند، چقدر جالب است! بنده امروز يك آمارى را از يك جايى نگاه مى كردم، حدود شصت كتاب و جزوه و رساله و مقاله راجع به بحث سن بلوغ نوشته شده است. بيشتر اينها بعد از زمانى است كه بنده گفته ام سن بلوغ دختر سيزده سال است. خوب ممكن است نود درصد اينها رد كرده باشد، اما به هر حال براى من جاى شُكر و خوشحالى است كه بحثى را گفته ام كه حدود شصت تا رساله و كتاب محترمانه درباه اش بحث كرده اند، حالا يا مطرح كرده اند يا مطرح نكرده اند؛ اين طور نبايد باشد و بنا هم نيست كه همه نظر مرا بپذيرند! اما بنا بر اين است كه بحث مطرح بشود. ايراد حوزوى و علمى اساس حوزه است، اما ايراد غيبت و تهمت در هر لباسى، نويسنده و گوينده را از عدالت ساقط مى كند و اگر از عدالت ساقط شدند آن وقت خيلى كارها مشكل مى شود. اصلا بنا بر اين بوده! ابن ادريس آراء شيخ الطائفة را كه از خويشان خودش هم بود به شدت نقد كرد، خوب بعد باب فقه باز شد. مقدس اردبيلى آمده عقل را در فقه حاكم قرار داده است، مگر مى شود عقل را مقدس اردبيلى حاكم قرار ندهد؟ مقدس اردبيلى كه مقدس است قرآن، عترت و عقل را حاكم قرار داده است چنانكه اصول كافى هم با كتاب العقل آغاز مى شود. متأسفانه آنهايى كه از عترت كنار رفته اند خودسرى كرده اند و خودشان بنا كرده اند يك چيزهايى بگويند، برخى روايات در مذمت عقل بوده. بعضيها خيال كرده اند يعنى اصلا عقل هيچ كاره است. آن چيزى كه نهى شده حاكميت فكر منهاى قرآن و سنت و عترت بوده است! اما اگر فكر و انديشه و عقل و لبّ انسان در كنار آنها به كار بيفتد آن وقت خيلى از حرفهاى مقدس اردبيلى و بسيارى اصوليون عقل گرا كه به اجتهاد در بطن زمان و مكان مى انديشند قابل اتقان و صحت است! آن زمان است كه حرفهاى ميرزاى قمى در باب عقل راست مى آيد! اين گونه حرف امام در نجف درست است كه حيله باب ربا را از ريشه مى زند! امام حِيل باب ربا را با عقل از ريشه اش زده است و بنده متعجبم كه چطور حيل باب ربا را كه آقايان مى گويند به كسى بر نمى خورد، اما اگر يك صاحبنظرى مطلبى مستند در زمينه اى ديگر و خلاف نظر آقايان مى گويد، فورى ناراحت مى شوند. ببينيد ما در روايت نداريم كه حيل باب ربا درست نيست، نه اينكه قرآن گفته حيل باب ربا درست نيست؛ امام با استفاده از عقل و اينكه اگر اين روايات بخواهد درست باشد لغويت حرمت لازم مى آيد، به اين نظريه رسيده است. حيل باب ربايى كه سرمايه داران را به استثمار گرى وا مى داشت، حيل باب ربايى كه ... بنده مى دانم با مردم چه مى كردند! مثلاً كشاورز صد تومان مى داد با يك جعبه كبريت، به صد و سى تومان وقت برداشت محصول قرار داد مى كرد؛ بيچاره وقت برداشت محصول، چيزى نداشت بدهد، يك مقدارش را دوباره يك كبريت ديگر يا يك شاخه نبات به او مى داد، دوباره هر روز بايد براى او كار مى كرد؛ او زندگى اش در رفاه بود و اين ربا دهنده هر روز از روز قبلش بدتر مى شد. آنجا فقهاء(قدس اللّه اسرارهم) حيل باب ربا را فرمودند، كسى اشكال علمى نكرد تا اينكه عصر امام امت (قدس اللّه روحه) فرا رسيد. عصر بزرگترين محقق عصر، مدقق ترين كسى كه مى تواند روايات را باز خواند و آن را واكاوى كند. او كه عارف ترين عرفا، و أعلم فلاسفه عصر خودش بود. شما همين يك قسمت را نگاه كنيد، آنجايى كه محقق اصولى صاحب كفايه (قدس سره الشريف و نور اللّه مضجعه) به اول بحث اراده و طلب در اوامر مى رسد، مى گويد قلم اينجا رسيد و سر بشكست «السعيد سعيد فى بطن امه و الشقى شقى فى بطن امه و ذاتى شىء لم يكن معللا و لم يك مغيراً» ببينيد امام آنجا چه كار كرده است! امام آنجا سه تا جواب داده، آخر هم فرموده است كه جاى اين جوابها اينجا نيست، اينها بحثهاى خيلى بلندى است كه جايش يك جاى ديگر است. من يك نمونه اش را مى گويم، مى دانيد صاحب كفايه مى گويد اين «الشقى شقى فى بطن امه و السعيد سعيد فى بطن امه» يعنى ذاتيش است «ذاتى شىء لم يكن مغيراً»، امام (قدس سره و نور اللّه مضجعه و سلام اللّه عليه و حشرنا اللّه معه و مع جميع الشهداء) مى گويد خود اين دليل بر اين است كه ذاتى نيست. مى گويد اين كه مى گويد در شكم مادر فراهم مى شود معلوم مى شود ذاتى نيست، مى گويد اينكه مبدأ را شكم مادر قرار داده دليل بر اين است كه ذاتى نيست، اگر ذاتى بود كه مبدأ ندارد! ذاتى شىء با خود شىء است، نه مبدأ دارد و نه آخر دارد. «الانسان حيوان ناطق» اينكه مبدأ و آخر ندارد كه بگوييم بله انسان حيوان ناطق در شكم مادرش است، بعد كه مى آيد تغيير مى كند. يكى از زيباترين جوابهاى امام اين است، بعد هم يك جواب ديگرى دارد كه مرحوم فلسفى هم دارد، يك جواب سومى هم دارد مى گويد اصلا بطن «ام» شايد دنيا باشد. چه كسى گفته بطن ام يعنى شكم مادر و يعنى رحم؟ يعنى در دنيا انسانها در اثر عوامل مختلف و ارتباطات متنوع ساخته مى شوند. اگر به عوامل تربيتى در آنجا نگاه كنيد؛ خيال مى كنيد امام يك جامعه شناسى بوده كه پنجاه سال در دانشگاههاى جامعه شناسى و روانكاوى و تربيت كار كرده است. امام براى تربيت انسانها حدود ده دوازده راه قرار مى دهد، ما وقتى مى خواهيم بشماريم مى گوييم خانه و مدرسه و محيط؛ ديگر معلوماتمان بيش از اين توان ندارد. خوب است آقايانى كه در مسائل تربيتى هم كار مى كنند اين حرفهاى امام را در ذيل اين حديث مطالعه كنند، ظاهراً اين در جلد اول از فرمايشات ايشان است. بنابراين، بايد بدقت از منابع و اصول خود مواظبت كنيم، ما تابع قرآن و عترت هستيم؛ و آنچه از اين دو بر ما ثابت بشود به جان و دل مى پذيريم؛ ما با خرافه و عوام فريبى و ارتجاع و تحجر مخالفيم، ما با اجتهاد غير پويا مخالفيم. ما معتقديم اصول اجتهاد پويا كه از گذشته بر جا و بر قرار بوده بايد همچنان زنده بماند، به همان نحوى كه بزرگان ديروز به هم اشكال مى كردند امروز بايد به هم اشكال كنند، به همان نحوى كه بزرگان ديروز آرائشان مختلف بوده امروز هم آراء مختلف است. در ارتماس صائم در آب در روز ماه مبارك رمضان پنج تا نظريه است، از حرمت و قضا و كفاره گرفته تا مباح بودن. به اصطلاح از شور شور تا بى نمك بى نمك. اين شرح ارشاد مقدس اردبيلى، كتاب الصوم بحث ارتماس را نگاه كنيد؛ يكى گفته حرام است و قضا و كفاره دارد، يكى گفته حرام است قضا دارد، يكى فرموده حرام است ولى قضا و كفاره ندارد، يكى گفته كراهت دارد قضا و كفاره هم ندارد، يكى گفته اصلا كراهت هم ندارد. فقه اين است! حوزه هاى علميه بايد اين طور رشد كند، نه اينكه خداى ناخواسته تا يك كسى يك مطلبى را گفت كه شايستگى گفتنش را هم دارد، بلافاصله خداى ناخواسته ولو روى علاقه به دين، به آن اشكال كنيم؛ خوب علاقه به دين يك وقت هم از سمت و سوى ديگرى سر در مى آورد كه مى تواند به ضرر دين باشد. مثل حب كور و بغض كور كه هيچ چيز را غير از خودش و آن محبوبش نمى بيند و نمى فهمد. علاقه به دين بايد حساب شده باشد. (والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته)
|