لزوم اختبار اوصاف در اختلاف قیمت مبیع
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1124 تاریخ: 1391/7/8 بسم الله الرحمن الرحيم همانطور که کمّیت مبیع و بلکه عوضین با وزن یا با کیل یا با عدد معلوم میشد و لازم بود، تعیین عوضین، من حیث الکميّة؛ بالوزن أو الکیل أو العدد، اختبار اوصافی که در اختلاف قیمت عوضین دخالت دارد، نیز لازم است اگر یک میوهای شیرین باشد، یک قیمتی دارد، اگر شیرین نباشد، یک قیمت دیگری دارد، مثلاً اگر یک عطری بو داشته باشد، یک قیمت دارد، بو نداشته باشد، قیمت دیگری دارد. چیزهایی که از صفات در قیمت مؤثّر است، مثلاً یک عبدی کاتب باشد، یک ارزشی دارد، غیر کاتب باشد یک ارزش دیگری دارد، این اوصاف دخیلهی در زیادی قیمت و نقص قیمت، این اوصاف باید معلوم باشد، راه علم آن هم اختبار و آزمایش است، طعم آن را با ذوق و با چشیدن آزمایش میکند، بوی آن را با شم آزمایش میکند و هکذا بقیهی امور. پس کما یعتبر تعیین کميّة العوضین بالعدد و الوزن أو الکیل، کذا یعتبر تعیین أوصاف عوضین، الدّخلية فی زيادة القيمة و نقصها بالاختبار، اینها را باید با اختبار معلوم کنند. در باب اوصاف امور دخیله سه قسم وصف داریم، یک قسم از این اوصاف است که میشود آنها را با طعم، ذوق و اختبار معلوم کرد، میچشد میفهمد که چطور است که اینها صفات دخیله است و با وصف هم میشود، میشود آن را توصیف کرد و گفت اینقدر شیرین است، ده درجه شیرینی دارد، هم با اختبار میشود خصوصیت را بفهمد، هم با توصیف میشود، مثلاً یک عین خارجیه است که میخواهد بفروشد، هم میتواند مزهی آن را بچشد، هم میتواند با توصیف بایع بخرد که نتیجهی آن این است، اگر با توصیف خرید، بعد تخلّف شد، خیار تخلّف وصف دارد و یک قسم از آنها است که با توصیف نمیشود، تنها راه، منحصر به اختبار است که از آنها به اوصاف کمالیه تعبیر میشود، آنها هم حتماً باید اختبار و آزمایش بشود، چون با توصیف نمیتواند آنها را بیان کند. قسم سومی هم وجود دارد که این قسم سوم اوصافی است که در قیمت دخیل است، در صحّت و سلامت هم دخیل است، یعنی اگر این وصف باشد، این جنس صحیح است، اگر این وصف نباشد، این جنس فاسد است. در این اوصافی که بود و نبود آنها در صحّت و فساد دخالت دارد، اینها را هم، میشود با اختبار معلوم کرد، هم میشود با توصیف به صحّت معلوم کرد، بلکه میشود نه اختبار کرد و نه توصیف کرد، بفروشد و بعد اگر تخلّف شد، طرفین حقّ الخیار دارند، اصلاً چرا ما اوصاف را باید اختبار یا توصیف کنیم؟ اوصاف عین حاضره، چرا باید بالتوصیف أو بالاختبار معلوم بشود؟ چرا باید اوصاف دخیلهی در قیمت یا در صحّت و سلامت را با اختبار یا با توصیف تعیین کنیم؟ چه دلیلی بر تعیین آن داریم؟ «دلیل اختیار یا توصیف اوصاف دخیلۀ در قیمت مبیع» چون یعتبر بالعوضین، تعیین اوصاف بالاختبار أو بالتوصیف در آنجایی که با توصیف هم میشود، در آنجایی که با توصیف نمیشود، مثل صفات کمالیه، آنجا هم بالاختبار، سرّ لزوم این جهت هم دفعاً للغرر است، برای اینکه غرر باید از بین برود. در صحّت و فساد هم همین است، صحّت و فساد هم باید اختبار یا توصیف بشود. صحّت و فساد یا به طور مطلق بفروشد که باز حمل بر صحّت میشود، باید اینجا هم یکی از آن امور دفعاً للغر انجام بگیرد. وجه اینکه با اطلاق چگونه دفع غرر میشود، اگر اوصافی در صحّت و فساد دخیل است، با اینکه نه اختبار کند، نه آزمایش کند، نه توصیف بشود، چگونه یقع البیع صحیحاً؟ دو راه برای صحّت بیع گفته شده است: یکی اینکه بناي عقلاء بر حکم به صحّت اشیاء و صحّت معاملات است و اگر تخلّف شد، اینها حکم به خیار فسخ میکنند، بناي عقلاء بر این است که یک مبیع یا ثمنی مورد بیع و ثمن قرار میگیرد، بناي آنها و عمل آنها بر این است که حمل میکنند بر اینکه این شیء صحیح است و عقد و ایقاعی هم که بر آن واقع میشود، صحیح است و اگر تخلّف شد، طرف حقّ تخلّف صحّت از وصف صحّت را دارد، این یکی که دلیل بر مصحّح بودن اطلاق بناي عقلاء است بر صحّت شیء مورد معامله و نتیجتاً صحّت عقد آن. وجه دیگری که برای مصحّحیت آن ذکر شده، انصراف عوضین به صحیح است، چون غالباً معاملاتی که انجام میگیرد، روی صحیحها انجام میگیرد، جنس فاسد را که در بازار نمیفروشند، اگر جنس فاسد را بخواهد بفروشد، با حیله و تقلّب میفروشد، بناي در معاملات و در عقود و تجارات بر این است که عوضین صحیح و سالم باشد، این غلبهی بر صحّت و سلامتی سبب انصراف مطلقات شده الی الصحیح و السالم. پس یک وقت میگوییم در باب عقود، در عوضین، در مورد معامله بناي عقلاء بر صحّت است و نتیجتاً حکم به صحّت معامله، یک وقت میگوییم انصراف عوضین است، منصرف است به صحیح، چون غلبهی در عقود بر این است که عقود بر جنس صحیح واقع میشود، این غلبه سبب انصراف عوضین است الی الصحیح و یکون مصحّحاً للبیع. این تا آنجایی است که میشود با توصیف و یا با صحّت اختبار کرد و امّا اگر یک جایی اختبار ممکن نبود، اگر بخواهند اختبار کنند، اصلاً جنس فاسد میشود، با اختبار و با ناخنک زدن، جنس، یقع فاسداً، میخواهد یک چاقو بزند به هندوانه، ببیند هندوانه رسیده یا نارس است، وقتي چاقو زد، دیگر هندوانه فاسد میشود، کسی آن را نمیخرد. اختباری که موجب فساد میشود، راه منحصر است به توصیف، توصیف میکند وضع این جنس چنین و چنان است، بعد هم اگر تخلّف شد، مشتری حقّ تخلّف وصف پیدا میکند، پس زمانی که لا یمکنه الاستخبار، آنجا حقّ تخلّف وصف دارد يا خود طرف نمیتواند استخبار کند، چیزی با چشیدن استخبار میشود، امّا این آقا حس ذائقه ندارد، چطور رفع غرر میشود؟ توصیف، با بوییدن رفع غرر میشود، حس شامّه ندارد، با توصیف، معیار این است که همانطور که در کمّیت باید کمّیت معلوم باشد و کمّیت لدفع الغرر تعیین بشود، در اوصاف هم باید لدفع الغرر تعیین بشود، منتها این تعیین در عین حاضره، در عین موجود، یا بالاختبار است یا بالتوصیف است، بلکه با اطلاق هم میشود رفع غرر کرد یا از باب بناي عقلاء بر صحّت عوضین و بناي بر صحّت معامله یا از باب انصراف عوضین، للغلبهی بر عقود و تجارات به صحیح آن، از هر کدام باشد، یقع صحیحاً و آنجایی که استخبار ممکن نیست، توصیف متعیّن است، مثل کسی که ذائقه ندارد یا چیزی که با استخبار فاسد میشود. «اقوال در مسأله اختبار یا توصیف در اوصاف قیمت مبیع» لکن در اینجا شیخ (قدّس سرّه) اقوال را در مسأله مفصل متعرّض شده، ما برای اینکه به این اقوال یک احاطهای پیدا کنیم و بفهمیم چطور میشود از اقوال استفاده کرد، عبارات بیان میکنم، بعد خلاصهگیری میکنم که اقوال در مسئله چندتا است، ولی جان مطلب همین بود که «یلزم تعیین الاوصاف دفعاً للغرر إمّا بالاختبار أو بالتّوصیف أو باشتراط الصحّة بل و بتوصیف الصحّة بل و باطلاق الصحّة»، با اطلاق هم میشود معاملات را صحیح انجام داد. یکی از اقوالی که وجود دارد، این است که در عین مشاهد، اصلاً توصیف فایدهای ندارد که از ابن ادریس نقل شده، فرموده در عین مشاهده و عین حاضر، راه تعیین اوصاف، اختبار است، «بالذّوق أو الشم»، باید اختبار بشود، با توصیف صحیح نیست، یک عینی که اینجا گذاشته، بایع بگوید این عین چنین و چنان است، توصیف مصحّح نیست، با توصیف صحیح نیست، اشکالی که وجود دارد و ظاهر است ورود آن به ابن ادریس، اینکه چه فرقی است بین عین حاضره و عین غائبه؟ در عین غائبه، ابن ادریس و همهی فقها قائل هستند که با توصیف درست است، یک جنسی فلان شهر است، من ندیدم، یک جنسی در یک شهر دیگری غائب است، یک جنس معیّنی، یک انبار گندم دارد، غائب است، میگوید گندمهای من اینطور است، آنطور است، توصیف میکند، گفتند توصیف در عین غائب، مصحّح بیع است، اگر تخلّف شد، خریدار حقّ الخیار دارد. چه فرقی است بین آنجا و بین بیعی که حاضر است؟ درست است آنجا الآن نمیتواند اختبار کند، اینجا الآن میتواند اختبار کند، امّا این فرق فارق نیست، چه فرقی است که آنجا توصیف مصحّح است، اینجا توصیف مصحّح نیست؟ فرقی بین اینها نیست، فرق فارقی نیست، چرا آنجا دفعاً للغرر توصیف در عین غائب مصحّح است؟، اینجا هم همان دفعاً للغرر است. پس این حرفی که ابن ادریس (قدّس سرّه) زده بود و بعضی از این آقایان بعد از هزار سال تازه دارند میفهمند که میخواهند بگویند حرف ابن ادریس درست است و اشتباه میکنند، اشکال شیخ وارد است، چه فرقی است رافعیت توصیف مر غرر را بین العین المشاهد و بین العین الغائب؟ «کلام شیخ انصاری (قدس سره) در نقل اقوال در مسأله» «مسألةٌ لا بدّ من اختبار الطعم و اللون و الرائحة فيما يختلف قيمته باختلاف ذلك [قیمتها فرق میکند،] كما في كلّ وصفٍ يكون كذلک [همهی اوصاف که اینطور است، باید اختبار بشود.] إذ لا فرق في توقّف رفع الغرر على العلم بين هذه الأوصاف [و بین کمّیت] و بين تقدير العوضين بالكيل و الوزن و العدّ [همانطور که کمّیت باید معلوم باشد تا غرر رفع بشود، اوصاف دخیلهی در قیمت هم باید معلوم باشد تا غرر رفع بشود. بعد میفرماید راه، منحصر به اختبار نیست] و يغني الوصف عن الاختبار فيما ينضبط من الأوصاف [میشود اوصاف را جمع کرد، آنجا توصیف هم کفایت میکند.] دون ما لا ينضبط [دون آنکه نمیشود آن را منضبط کرد، مثل مقدار طعام و رائحه و لون و کیفیات، اصل طعم و رائحه و لون را میشود انضباط کرد، البته این در زمان شیخ بوده، شما ممکن است بگویید الآن هم میشود، مناقشهای نیست، این کلّی را دارد میگوید، شما میگویید ممکن است با دستگاهها بفهمند که این چند درجه است، به هر حال، مقدار را هم ممکن است یک کسی بگوید این ده درجه دارد، این هشت درجه دارد، این برای زمان خودش میگوید، فوری اشکال نکنید که ما در عصر پیشرفتهی فضا زندگی میکنیم، این مثالها چیست که شما میزنید این در زمان خودش کلّی میگوید، بحث جزئیات آن با شما است.] كمقدار الطعم و الرائحة و اللون و كيفيّاتها فإنّ ذلك ممّا لا يمكن ضبطه إلّا باختبار شيءٍ من جنسه [اختبار یک چیزی از جنس آن،] ثمّ الشراء على ذلك النحو من الوصف [بقیه را هم که دیگر مثل آن است میخرد.] مثل أن يكون الأعمى قد رأى قبل العمى لؤلؤةً فبيع منه لؤلؤةٌ أُخرى على ذلك الوصف. و كذا الكلام في الطعم و الرائحة لمن كان مسلوب الذائقة و الشامّة [کسی که مسلوب الذائقة و الشامة هست، او هم نمیتواند انضباط کند و اختبار بر او لازم نیست.] نعم لو لم يرد من اختبار الأوصاف إلّا استعلام صحّته و فساده [فقط میخواهد صحّت و فساد آن را بفهمد] جاز شراؤها بوصف الصحّة كما في الدبس و الدهن مثلاً فإنّ المقصود من طعمهما ملاحظة عدم فسادهما بخلاف بعض أنواع الفواكه و الروائح التي تختلف [با اینکه سالم است، صحیح است، امّا باز قیمتهای آن با هم فرق دارد، به خلاف آنکه] قيمتها باختلاف طعمها و رائحتها و لا يقصد من اختبار أوصافها ملاحظة صحّتها و فسادها [آنهایی که کار به صحّت و فساد آن ندارد، آنها یک قسمی است که باید اختبار بشود.] و إطلاق كلمات الأصحاب في جواز شراء ما يراد طعمه و رائحته بالوصف [گفتند میشود آنهایی که با اختبار است، با توصیف هم آنها را فروخت،] محمولٌ على ما إذا أُريد الأوصاف التي لها مدخلٌ في الصحّة [آن مدخل در صحّت را میگویند] لا الزائدة على الصحّة التي يختلف بها القيمة [نه زیادتر از اصل صحّت که قیمت آن اختلاف پیدا میکند] بقرينة تعرّضهم بعد هذا بيان جواز شرائها من دون اختبارٍ و لا وصفٍ بناءً على أصالة الصحّة [گفته اگر اختبار و توصیف هم نباشد، با اصالة الصحّة هم میشود، پس اینکه اینها گفتند با توصیف هم میشود در باب صحّت را گفتند.] و كيف كان، فقد قوّى في السرائر عدم الجواز أخيراً بعد اختيار جواز بيع ما ذكرنا بالوصف [گفته بعد از آنکه گفت با توصیف میشود، بعد گفته در عین حاضر با توصیف نمیشود.] وفاقاً للمشهور المدّعى عليه الإجماع في الغنية [که این با توصیف میشود، غنیه ادّعای اجماع کرده است. بعد فرمود:] قال: و يمكن أن يقال: إنّ بيع العين المشاهدة المرئيّة لا يجوز أن يكون بالوصف [عینی را که میشود دید، نمیشود با توصیف فروخت،] لأنّه غير غائبٍ [حاضر است] فيباع مع خيار الرؤية بالوصف [در غائب با خیار رؤیت به توصیف میفروشد] فإذاً لا بدّ من شمّه و ذوقه [پس اگر حاضر است، باید بچشد یا بو کند] لأنّه حاضرٌ مشاهدٌ غير غائبٍ يحتاج إلى الوصف [این حاضر است و احتیاج به وصف ندارد، ولی باید اختبار باید بشود. بعد فرمود:] و هذا قويٌّ [ابن ادریس گفته این حرف درست است، در عین مشاهد با توصیف درست نمیشود، در عین مشاهد حتماً باید اختبار بشود.] انتهی. و يضعّفه: أنّ المقصود من الاختبار رفع الغرر فإذا فرض رفعه بالوصف كان الفرق بين الحاضر و الغائب تحكّماً [این یک نحو زورگویی است] بل الأقوى جواز بيعه من غير اختبار و لا وصفٍ [اعتماداً به اصالة الصحّة] بناءً على أصالة الصحّة، وفاقاً للفاضلين و من تأخّر عنهما [علّامه و محقّق] لأنّه إذا كان المفروض ملاحظة الوصف من جهة دوران الصحّة معه، فذكره في الحقيقة يرجع إلى ذكر وصف الصحّة و من المعلوم أنّ الذّکر غير معتبرٍ في البيع إجماعاً، بل يكفي بناء المتعاقدين عليه إذا لم يصرّح البائع بالبراءة من العيوب».[1] اگر بایع نگوید من با هزار عیب میفروشم، بناي عقلاء بر این است که به همان اطلاق هم اکتفا میکنند. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- [1]. کتاب المکاسب 4: 287 و 289.
|