تشبيب زن مؤمنه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 110 تاریخ: 1381/7/2 بسم الله الرحمن الرحيم سومين چيزى كه حرام است فى حد نفسه «تشبيب المرأة المؤمنة المعروفة المحترمة» 1- تدليس ماشطة بود. 2- تزيين الرجل بما يحرم عليه بود 3 - تشبيب به مرئة معروفة مؤمنة محترمة. و تشبيب همانطورى كه از جامع المقاصد نقل شده است، مراد از تشبيب «ذكر محاسنها و شدّت حُبها و نحو ذلك بالشعر»[1] محاسن و خوبيهاى او را بگويد و زيادى علاقه اش را به او، با شعر بيان كند، اين را ميگويند تشبيب، ذكر محاسنها و اظهار شدّت علاقه و محبت را به شعر. قدر متيقن از حرمت كه در عبارات اصحاب آمده است همين سه قيد را دارد، داراى سه قيد است. 1- مؤمنه باشد2- معروفه و شناخته شده باشد 3- سوم محترمه باشد. لايخفى كه اصلِ در مسأله با شك در حرمت بوسيله يك جهتى از جهات، حليّت است. مثلاً اگر شك كرديم تشبيب به مخالفه، (مسلمه)، نه مؤمنه، حرام است يانه؟ اصل حليّت است. يا شك كرديم تشبيب به امرئه غير مسلمه آيا حرام است يانه؟ باز اصل حليّت است. «كل شىء مطلق و كل شىء لك حلال حتى يرد فيه نهى»[2] يا يعلم حرمتها. پس با شكِ در حرمت بوسيله خصوصيتى از خصوصيات مقتضاى قاعده در او حليّت است. كما اينكه اگر شك كرديم كه آيا استماعش هم حرام است يا فقط تشبيب حرام است؟ باز مقتضاى اصل حليّت است. به هر حال قدر متيقن از حرمت و آن چيزى كه در عبارات اصحاب آمده است داراى اين سه قيد است تشبيب به مرأه مؤمنه معروفه محترمه. و با شكِ در حل و حرمت از راه يكى از خصوصيّات، يا شك در حرمت استماع مثل شك در حرمت خود تشبيب مقتضاى قاعده حل است، اصل عملى حل است مثل همه جا كه اصل عملى بر حليّت است. و ظاهر اين است كه تشبيب بما هو تشبيب دليلى بر حرمتش نيست؛ تشبيب مرئة مؤمنة معروفة محترمة، دليلى بر حرمتش بما هى هى نيست، بلكه قطعاً حرام نيست فى حد نفسه. دليلى بر حرمت تشبيب بما هو هو نداريم و حرام نيست بما هو هو، بلكه قطعاً حرام نيست. و حرمتش بوسيله عناوين ديگر است كما يظهر از ادله قائلين به حرمت. مثل ايذاء مؤمنه، تضييع عِرض مؤمن، تهييج شهوت (كه ميخوانيم ادله شان را) ظاهر از اين ادله اين است كه بعنوانه تشبيب حرام نيست، بلكه بعنوان ديگرى حرام است. شرب الخمر بعنوانه حرام است امّا بعضى از چيزها ممكن است بعنوانه حرام نباشد. امّا تشبيب از آنهايى نيست كه بعنوانه حرام باشد بما هو هو، بلكه بعنوان اين كه مصداق حرام ديگرى است كما يظهر از ادله آنها مصداق حرمت تضييع، تهييج شهوت، تضييع آبروى مؤمن و غير اين، از جهاتى كه در ادله اصحاب آمده است و قطعاً اينطور است. بـراى اين كه اظهـار علاقه به فاطمه زهرا(س) و به زينب كبرى(س) و امثال اين از زنها به اعتبار حُب به اهلبيت و به اعتبار علاقه دينى اين قطعاً حرام نيست؛ با شعر از حضرت زهرا تعريف ميكند، ستايش ميكند، علاقه خودش را هم به او آشكار ميكند اين تشبيب به مرئه اى معروفه محترمه است ولى بعنوان خود اين كه باشعر دارد تعريفش را ميكند حرام نيست. عنوان خود تشبيب نيست و الاّ آن هم بايد حرام باشد. با شعر از حضرت زينب كبرى، سكينه، زهرا، تعريف ميكند اظهار علاقه هم ميكند، اين ليس بمحرم با اينكه تشبيب هم هست و با شعر دارد اين كارها را ميكند و حرام نيست. دختر فكر بكر من غنچه لب چو وا كند *** از نمكين كلام خود حق نمك ادا كند. و آن خطبه مفصله حضرت زهرا (س) نتيجهاش ميشود يا خطبه حضرت زينب (س) پس اين بعنوانه حرام نيست اين را يادتان باشد. بنابراين، تعريف كرديم تشبيب را و گفتيم اصل هم اقتضاى حليّت ميكند در مورد شك و بعنوانه هم حرام نيست، دليلى نداريم بر حرمتش بعنوان مقتضاى ادله كه به آن استدلال شده است حرمت تحت عنوان ديگرى است بلكه قطعاً بعنوان حرام نيست. شيخ(قدس سره) وجوهى را براى حرمتش از ديگران نقل ميكند و به آن وجوه اشكال ميكند بعد خودش تمسك ميكند به تنقيح مناط، من حالا عبارت شيخ را بخوانم كه ببينيم اشكالشان وارد است يا نه؟ «نقل كلام شيخ در مساله تشبيب» شيخ ميفرمايد: «و استدل عليه» [يعنى على تحرييم تشبيب به مرئة معروفة] بلزوم تفضيحها و هتك حرمتها و ايذائها و اغراء الفسّاق بها». [خوب وقتى هى محاسنش را ميگويد آدمهاى بى بند و بار را به طرف او تحريك ميكند.] 5- «و ادخال النقص عليها و على اهلها». [تنقيص ميكند آنها را و تحقير ميكند، كوچكشان ميكند، هيچكس حاضر نيست كه دختر يا مادر و خواهرشان را با شعر از آنها تعريف كنند كه اين اشكال در باب متعه هم است. بعضيها كه ميخواهند اشكال كنند به متعه ميگويند اگر كار خوبى است چرا آن كسى كه ميگويد كار خوبى است حاضر است خواهر و دختر خودش تن بدهند به متعه؟ آنجا هم اين اشكال هست البته بر مبناى ما اشكال نيست ولى بر مبنايى ديگران اين اشكال آنجا هم هست و ميگويند چطور است گفته ميشود مستحب است اگر متعه مطلقا مستحب است اصلاً كسى متعه نكند مالك بهشت نيست، آيا آن كسى كه اين حرفها را ميزند راضى است خواهر و دخترش را يا مثلاً قوم و خويشهايش را متعه كند؟ يا مثلاً اگر يك كسى باآدم بد ميكند وقتى ميخواهيد يك چيزى به او بگوييد كه ناراحت هم نشود بگوييد بابا ما اهل صيغه نبوديم كه تو اينقدر از دست ما ناراحت هستى! خلاف شرع هم نيست براى اين كه به هر حال آن متعه امر مشروعى است. به هر حال اين تنقيص لازم ميآيد، تنقيص اهلش لازم ميآيد.] «و لذا لا ترضى النفوس الابيّه ذوات الغيرة و الحميّة ان يذكر ذاكر عشق بعض بناتهم و اخواتهم بل البعيدات من قراباتهم»[3] [مگرپيره زن باشد؛ و الاّ كسى حاضر نميشود يك كسى بيايد شعرهاى عاشقانه بخواند براى دخترش، يا خواهرش، يا قوم و خويشهايش، اين وجوهى كه به آن استدلال شده است جمعاً شد پنج وجه. ايشان ميفرمايد:] «و الانصاف ان هذه الوجوه لا تنهض لاثبات التحريم مع كونها اخص من المدعى اذ قد لايتحقق شىء من المذكورات في التشبيب» [ايشان ميفرمايد حق اين است كه اين وجوه نميتواند دليل بر مدعا باشد، براى اينكه اينها اخص از مدعاست گاهى تشبيب هست و هيچ يك از اين امور نيست. تشبيب هست مثـل مرئه قـاعدات من النـساء، يـا تشبيب از باب حُب و علاقه به اهلبيت(ع) اين «مع» در اينجا ظاهر اين است كه بيان لاتنهض است نه اشكال بعلاوه. و الانصاف ان هذه الوجوه لاتنهض چرا لاتنهض؟ براى اين كه اينها اخص از مدعاست، با فرض اين كه اينها اخص از مدعاست، نه اين كه اين «مع» يك اشكال علاوه باشد و الاّ هيچ كجا اينطور نيست كه تفضيح باشد ولى حرام نباشد، ايذاء باشد ولى حرام نباشد لا تنحض لاثبات التحريم مع فرض، با فرض اين كه اينها اخص از مدعاست. با فرض اخصيّت لا تنحض.] «اذ قد لايتحقق الشىء من المذكورات فى التشبيب» [گاهى هيچيك از اينها در تشبيب تحقق پيدا نميكند. اگر شما «مع» را شما اشكال بعلاوه بگيريد آن وقت اشكال ايروانى به شيخ وارد است، كجا ما داريم اضلال باشد، ايذاء باشد و باز هم حرام نباشد؟ اگر «مع» را اشكال علاوه بگيريد اينطورى ميشود:] «لاتنحض الاثبات التحريم بعلاوه» [از اين كه اخص از مدعاست، بعلاوه از او لا تنهض،] «بل و اعم منه، من وجه»، [بلكه اين امور اعم از تشبيب من وجه است.] «فان التشبيب بالزوجة قد توجب اكثر المذكورات» [براى معشوقه خودش شعر ميگويد، خلاصه دل ميدهد و قلوه ميگيرد براى زن خودش. اين حرام نيست؛ تشبيب زن خودش و ذكر محاسن زن خودش اين حرام نيست. و يك جهت ديگر از اخصيتش هم اين است تشبيب كه لازم نيست مستمع داشته باشد اگر يك كسى از يك زنى همينطورى دارد صحبت ميكند تعريف او را ميكند همه اين وجوه در آنجا نميآيد بلكه تنقيص آنجا صدق نميكند خودش نشسته دارد باخودش صحبت ميكند تهييج شهوت حرام است امّا تنقيص خيلى وقتها نيست. بحث خود تشبيب است شما نبريد تشبيب را توى يك رسانه گروهى و بگويد اين مسلم تنقيص است نه، خود تشبيب خود گفتن. شيخ ميفرمايد: اينها اخص از مدعاست، اينها نميتواند مطلق تشبيب را حرام كند. يعنى در حقيقت تشبيب بما هو هو حرام نميشود، اگر حرام باشد دائر مدار اين عناوين است. «و يمكن ان يستـدل عليــه»، [استـدلال كنـيم به تنقيح مناط، تنقيح مناط از چه؟ مواردى را شيخ از تنقيح مناط ذكر ميكند] 1- «بما سيجىء من عمومات حرمة اللهو والباطل». [استدلال كنيم به آنچه كه ميآيد از عمومات حرمت لهو باطل.] 2- «و ما دل على حرمت الفحشاء»[4] [آن چيزهايي كه گفته فحشاء حرام است بگوييم آنها هم دلالت ميكند تشبيب حرام است.] 3- «و منافاته للعفاف المأخوذ فى العدالة» 4- [وجه چهارم «تنقيح مناط و الغاء خصوصيت، فحوا يعنى تنقيح مناط] «و فحوى ما دل على حرمة ما يوجب ولو بعيداً تهييج القوّة الشهويّة بالنسّبة الى غير الحليلة» [نسبت به غير حلال خودش هرچه كه موجب تهييج شهوت است ولى بعيداً ما ميبينيم شارع او را حرامش كرده است.] مثل (روايت 1 باب 104 از ابواب مقدمات نكاح) «ما دل على حرمة النظر [منع از نظر] لانه سهم من سهام ابليس[5] [و باز] و المنع عن الخلوة بالاجنبيه[6] [گفته يك مرد و يك زن در يكجا خلوت نكنند] لان ثالثهما الشيطان [سومى اينها شيطان است] و كراهة الجلوس الرجل فى مكان المرئة حتى يبرد المكان»[7] [تا جا سرد نشود مرد جاى آن زن ننشيند.][8] «و برجحان التستر عن النساء اهل الذمة لانهن يصفن لازواجهن» [نبايد زن مسلمان براى يهودى و نصرانى خودش را برهنه كند، بدنش را ببينند براى اين كه اينها براى شوهرانشان ميروند و تعريف ميكنند. صحيح حفص بن بخترى، عن أبى عبداللّه(ع) قال: «لاينبغى للمرأة ان تنكشف بين يدى اليهودية و النصرانيّة فانهنّ يصفن ذلك لازواجهن»[9]] و باز، رجحان تستر از صبى مميز] «و التستر عن الصبي المميز الذى يصف ما يراه» [بهتر است بچه مميز كه ميرود و تعريف ميكند بهتر است كه زن از او خودش را بپوشاند.] «و النهى فى الكتاب العزيز عن )ان يخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض([10] و عن ان يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن الى غير ذلك من المحرمات والمكروهات التى يعلم منها حرمة ذكر المرأة المعينّة المحترمة بما يهيج الشهوة عليها»[11] [از اينها ميفهميم كه ذكر مرئه معينه معروفه محترمه به چيزى كه سبب تهييج شهوت ديگران ميشود آن هم حرام است.] «خصوصاً ذات البعل التى لم يرض الشارع بتعريضها للنكاح بقول: رب راغب فيك»[12]- حق ندارد زن شوهر دار را آدم تعريض به نكاحش بكند، اين تمام كلام تا اينجا. پس شيخ به چهار وجه استدلال فرمودند: 1- عمومات حرمت لهو و باطل. 2- ادله حرمت فحشاء. 3- منافات تشبيب با عفافى كه در عدالت اخذ شده است. 4- فحوا و تنقيح مناط از موارد كثيره. و لايخفى نتيجه كه شيخ گرفت باز عنوان تشبيب حرام نشده است و لايخفى انه يرد على الشيخ ما اورده...على غيره. شيخ آنجا فرمود اين دليل اعم از مدعاست چون ممكن است تشبيب باشد اينطور چيزها نباشد، باز ما همان اشكال را به شيخ داريم، تشبيب نسبت به زهراء مرضيه(س) او حرام نيست، بلكه خيلى هم ممدوح است. دختر فكر بكر من غنچه لب چو وا كند *** از نمكين كلام خود حق نمك ادا كند كجايش حرمت دارد؟ پس آن اشكالى كه شيخ به قبلى ها كرد به اين اخص است و اعم از مدعا عيناً به خودش هم هست. لُب كلام، مَخلص كلام هم اين است كه خلاصه باز بعنوانه حرام نيست بل بعنوان تهييج شهوت نسبت به اجنبيه. اين يك شبهه كه به فرمايش شيخ است. پس لايخفى كه اين شبهه به ايشان هم هست. لكن اصلاً استدلال ايشان به آن ادله سه گانه تمام نيست از باب منع صغروى. لهو و باطل مطلقا حرام نيست دليلى نداريم هر لهوى حرام باشد هر باطلى حرام باشد، تسبيح هم كه آدم دستش ميگيرد و ميگرداند اين لهو است و باطل است. دليل ندارد كه حرام باشد امام (س) يك وقت بارها براى شما عرض كرده ام در بحث حرمت لهو كه هر لهوى حرام نيست ميفرمود ما يك شب نهم ربيعى منزل حاج آقا حسين قمى بوديم كه ازهد الزهاد بود ديگر، ايشان استدلالشان اين بود، حاج آقا حسين يك مقدار نشست و شوخى و مزاح و اينها، بعد موقعى كه خواست برود تو، گفت هر كار لهوى ميخواهيد انجام بدهيد خلاف شرع انجام ندهيد؛خوب معلوم ميشود كه هر لهوى حرام نيست كه حاج آقا حسين ميگويد هر لهوى ميخواهيد انجام بدهيد خلاف شرع انجام ندهيد، چون ميدانيد حاج آقا حسين خيلى دقيق بود وقتى هيأتها ميرفت منزلش، ميگفت صبر كنيد شماره تان كنم چندتا هستيد به عددتان جواب سلامهايتان را بدهم كه يك وقت جواب سلام كسى كم نشده باشد، بچه هايش را كه ميخواست تربيت كند ميگفت فرض كنيد با چوب گندم ميزنمتان، تازه فرض كنيد با چوب گندم ميزنمتان. به هر حال هر لهو و باطلى قطعاً حرام نيست، سيره بر جواز غير واحدى از انحاء باطلها و از انحاء لهوهاست پس اولاً نداريم عموماتى كه هر لهو و باطلى حرام باشد، اشكال اين است هر لهو باطلى حرام نيست. عمومى نداريم اگر هم داشته باشيم با ادلّه متقنه تخصيص خورده است. و ما دل على حرمة الفحشاء، اين هم نادرست است، فحشاء يعنى زناء و مقدمات زنا، كارهاى بسيار بسيار زشت، نه يك دوتا شعر ميگويد حالا براى يك زنى، )ان اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى([13] فحشاء امور عرضيه است مثل زنا، تقبيل، دست دادن اينطور چيزها اما حالا يك بار، نشسته يك شعرى عاشقانه اى را درست كرده براى يك زن اجنبيه محترمه اى ميخواند اين را بگوييم فاحشه است و فحشاء است؛ اين هم مثل آن آدم زانى است؟ به هر حال فحشاء شامل نميشود. چهارتا شعرى را كه يك كسى خودش نشسته و براى زنى ميگويد، بله اگر يك كسى اصلاً كارش اين باشد راه بيفتد همه جا بله شايد آن فحشاء باشد امّا خود تشبيب بما هو، مثل اينكه يك مردى عاشق يك دخترى شده است نشسته خودش شعرهاى عاشقانه دارد برايش ميگويد. اين هم پس فحشاء نيست. و باز ايشان ميفرمايد عفاف، ميفرمايد: تشبيب منافات با عفاف دارد، بحث عفاف در صحيحه عبداللّه بن أبى يعفور مطرح است[14] و مراجعه به صحيحه ابى يعفور ميفهماند كه مراد از اين عفاف، عفاف از گناهان كبيره است نه عفاف از هر چيزى، اين بحث شرطية العفاف فى العدالة در صحيحه ابى يعفور است و مراجع به صحيحه مييابد كه مراد از عفاف عفاف از كبائر است يا عفاف از كبائر و صغاير امّا اين اول بحث است كه حرام است يا حرام نيست. پس بنا بر اين آن عفاف هم، عفاف از هرچيزى را نميگويد، عفاف از كبائر را ميگويد يا كبائر و صغاير به هر حال بايد حرمتش قبلاً ثابت بشود. بله اين تنقيح مناطى كه ايشان فرمودند از مجموع آن روايات (اين تنقيح مناط مطلب درستى است)؛ بر ميآيد كه مبغوض است تهييج شهوت، تهييج شهوت نسبت به زن اجنبيه عند الشارع مبغوض است و محرم. نگاه به زن اجنبيه حرام است «لان النظر سهم من سهام ابليس»[15] اين نگاه خيلى دير ممكن است به تحريك شهوت برسد، يا دست دادن با زن اجنبيه حرام است براى اين كه تهييج شهوت ميكند. اين ادله را كه فرموده است از ادله محرمه اش، بر ميآيد كه آن هم حرام است. بله از آنـهايى كه گفتـه كـراهت دارد از آنها حرمت استفاده نميشود؛ مناط از محرمات درست است، مناط حرمت نظر و بعضى از چيزهاى ديگر تهييج شهوت است و تشبيب، اذا كان تهييجاً للشهوة به تنقيح مناط حرام است. بله آن موارد كراهت ازش حرمت در نميآيد، از موارد كراهت بيش از كراهت چيز ديگرى در نميآيد، نميشود كه مناط يك مكروهى. «ادامه بحث» .... بعضى از اين چيزها كراهتش هم معلوم نيست، ارشاد است مثلاً منع از خلوت به اجنبيه، «لان الثالثهما هما الشيطان» اين نه حرمت شرعى است و نه كراهت شرعى است. اين يك ارشاد عقلى است كه يك مرد و زنى اگر توى اتاق تنهايى قرار گرفتند خوب شيطان ميآيد بر آنها مسلط ميشود اين ارشاد است حرام نيست اينطور نيست كه حالااگر يك مرد و زنى در توى اتاق قرار گرفتند بلا فاصله ما بگوييم خرج من العدالة من حيث ارتكاب معصيت، بله ممكن است از باب خلاف مروت و بزرگوارى خارج از عدالت شده باشد، امّامعصيت نيست، ثالثهما الشيطان، اين اولاً در مثل خلوت به اجنبيه. ثانياً: خلوت به اجنبيه تهييج شهوت درش خيلى قريب است شما اين را ملاك بگيريد براى چهارتا شعر عاشقانه اى كه يك جوانى دارد براى يك معشوقه خودش ميگويد، بين مناط تهييج شهوت در خلوت با اجنبيه با تهييج شهوتى كه در تشبيب است تفاوت از زمين تا آسمان است. گفت مقتضى موجود مانع هم مفقود، او خيلى مقدمات قريبه است و خطرناك هم است اين قضيه و در حكومتها هم معمولاً وقتى ميخواهند افراد را از بين ببرند اين بلا را سرشان در ميآورند يا افراد بد اين بلا را سرشان درميآيد. بنده خودم در زمانى كه توى نظام بودم و سمت دادستانى داشتم يكى دوبار اين نقشه برايم كشيده بود منتها من از پدرم و از پدر بزرگم ياد داشتم كه اين نقشه ها را گاهى ميكشند بلافاصله جلوگيرى ميكردم آن نقشه ها را، آن مسأله مسأله شيطان است نه مسأله حرام. حالا مرحوم آقا سيد محمد كاظم به اين ادله كلاً اشكال كرده است به ادله شيخ، شيخ چند دليل آورد؟ چهارتا دليل آورد عمومات حرمت لهو و باطل، منع از فحشاء، عفاف، يكى هم تنقيح مناط. اشكال به آن ادله اوليه درست است ما هم اشكال كرديم، به تنقيح مناط ما گفتيم از حرامهاى اينها مناط استفاده ميشود، مرحوم سيد ميخواهد بگويد نه، مناط استفاده نميشود. فردا شما حاشيه سيد را مطالعه كنيد و فروع مسأله بر ترتيب مكاسب شيخ. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- جامع المقاصد 4 : 28 [2]- فقيه 1: 208/937. [3]- المكاسب 1: 64. [4]- المكاسب 1: 65- 64. [5]- وسائل الشيعه 20: 190، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 104، حديث 1. [6]- وسائل الشيعه 20: 184، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 98، حديث 2. [7]- وسائل الشيعه 20: 248، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 145، حديث 1. [8] - ابواب مقدمات نكاح، باب 98، ح 1. [9]- وسائل الشيعة 20: 184 كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 98، حديث 1. [10]- احزاب (33) : 32. [11] - المكاسب 1: 63-62. [12]- المكاسب 1: 65. [13]- النحل (16) : 90. [14]- وسائل الشيعة 27 : 391، كتاب الشهادات، باب ما يعتبر في الشاهد من العدالة، باب 41، حديث 1. [15]- وسائل الشيعة 20 : 190، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 104، حديث 1.
|