ادامه بحث تشبيب
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 111 تاریخ: 1381/7/3 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره اين بود كه آيا ذكر حُسن و صفات مرأة، با شعر «اذا كانت مؤمنةً و معروفتاً و محترمة» حرام است يا حرام نيست؛ از غير واحدى از اصحاب شيخ نقل فرمودهاند كه قائل به حرمت شدهاند، مثل شيخ در مبسوط[1]، علامه در تذكره[2] و ساير جاها. براى حرمت هم شيخ فرمود[3] به وجوهى استدلال شده و بعد اشكالى كه شيخ به اين وجوه داشت اين كه اينها مساوى نيستند با عنوان تشبيب؛ يعنى ما ميخواهيم ببينيم تشبيب به آن معنايى كه جامع المقاصد[4] فرموده است بما هو هو حرام است يا نه، اين عناوينى كه براى حرمت آن تشبيب به آن استدلال شده است هم اخص از آنهاست و هم اعم. يعنى بعضى از جاها هست كه آن تشبيب محرّم هست ولى اين عناوين نيست، مثل اينكه يك كسى دخترى را صفات حسنه اش را ذكر ميكند با شعر، براى اينكه يك كسى پيدا بشود او را خطبه كند. يا براى اينكه اين مرد برود او را خطبه كند يك پسرى برود او را خطبه كند، واسطه است در كار خير ديگر و از كارهاى با فضيلت هم اين است كه پسر و دخترى را به عقد هم در بياورند. حالا اين با شعر صفات آن دختر معروفه مؤمنه را براى يك عده، يا براى يك كسى ذكر ميكند لأن يخطبها احد منهم. خوب اين هيچ يك از آن عناوين را ندارد! تفضيح و تفسيق و اينطور چيزها را ندارد، اغراء به شهوت و اينها را ندارد پس ميبينيم اين آن تشبيب هست امّا عناوين محرمه او را شامل نميشود. يا گاهى اوقات، بعضى از اين عناوين اعم هم هست يعنى ممكن است اين عناوين باشد و تشبيب به آن معنا نباشد. مثل اينكه مردى زن خودش را (صفات جميلهاش) را ذكر ميكند، ممكن است اكثر اين اوصاف در آن باشد، زن اذيت بشود، جوآنها به طرف آن زن تحريك بشوند، خيلى از اين عناوين ممكن است با آن باشد. حرام هم هست امّا آن تشبيبى كه گفته شد نيست، چون آن تشبيب به مرئه اجنبيه است، راجع به زوجه نيست. تشبيب به مرأهاى كه اجنبيه است. پس اين وجوه چون هم أخص هستند از مورد نزاع يعنى گاهى مورد نزاع هست و اين وجوه نيست. و هم اعم هستند از مورد نزاع، گاهى اين وجوه هست، حرمت را هم اقتضا ميكند ولى با مورد نزاعِ ما هماهنگى ندارد. بنابراين اشكال به اين وجوه اين است كه اينها نميتوانند تشبيب را بما هو تشبيب حرام كنند. بحث ما در اين است كه تشبيب على ما فى جامع المقاصد بما هو هو حرام است يا حرام نيست. اين اشكالى بود كه شيخ به اين حرف اصحاب داشت. اين كه تكرار كردم براى دو نكته بود، يكى اينكه اين اعم را مرحوم سيد در حاشيه يكجورى معنا كرده كه درست درنميآيد، بعد مطالعه بفرماييد. يكى ديگر اينكه ما ديروز براى نقض، يعنى براى جائى كه تشبيب باشد و اين عناوين نباشد مثال زديم به ذكر صفات زنان موجهه معروفه عفيفهاى كه از باب مودت، انسان به آنها اظهار علاقه ميكند، مثل، مثلاً سكينه عليها سلام يا نفيسه يا مثلا حضرت نجمه اين زنان بزرگ، اين مثال را ديروز رفقا آمدند گفتند كه درست نيست و حق هم با آنها بود، براى اينكه بحث در تشبيب، اصل تشبيب ظاهراً همان شعرهاى عشق و معاشقه است، التشبيب هو ذكر المحاسن بالغزل و بيان حُب به او و ميل به آن زن، همان شعرهاى عشقى كه يك مردى گاهى براى اينكه يك زنى را به خود جلب كند آن شعرهاى عاشقانه را برايش ميسازد و ميخواند. اينجا حالا هم اگر آمديم حرف جامع المقاصد را زديم باز مربوط است به آن صفات محسوسه، به جمال محسوس، كارى به جمال باطن ندارد و كارى به آن بحث ذِكر از براى حُب ندارد. گفتند اين مربوط به اين گونه جاها هست. اصل تشبيب كه شعرهاى عشقى است و امّا اين مورد را هم كه آمدند گفتند اين هم بايد شبيه آن باشد و همان چيزهايى كه در زن بودن زن دخيل است نه در كمال انسانيت؛ در زن بودن زن. جميل باشد، چنين باشد و چنان باشد، ابرو چطورى، دماغ چطورى، ... چشم چگونه؟ حالا نگوييد تو چرا گفتى؟ خوب من عرضم اين است كه من رفتم در يك قيد و بندى كه مرحوم ايروانى درست كرده بود، ايروانى اينطور مثال زده بود ما هم روى حسن ظنى به ايروانى آن مثال را اينجا تكرار كرديم. اين نكته بود كه خواستم بگويم در آن مثال اشتباه شده است و باز اشارهاى كرده باشم كه مرحوم آقا سيد محمّد كاظم در كلمه اعم اشتباه تفسير فرمودهاند. بعد خود شيخ اعظم استدلال فرمودهاند براى حرمت تشبيب به آن معنا، به چهار وجه. 1- حرمت لهو و باطل. 2- حرمت فحشاء. 3- هم وجوب ستر و عفاف. 4- هم تنقيح[5] مناط از اخبار و ادله اى كه وارد شده كه دلالت ميكند بر اين كه هر كارى كه موجب تهييج شهوت به مرتبه اجنبيه بشود آن حرام است، با تنقيح مناط از آن موارد كه شيخ بيان كردهاند. ما عرض كرديم كه آن وجوه ثلاثه اولى تمام نيست، نه هر لهو و لعبى حرام نيست و الاّ خيلى از كارهاى ما بايد حرام باشد. هر لهو و لعبى قطعاً حرام نيست، دليل بر او ضرورت و سيره است. يك نكتهاى را مصباح الفقاهه[6] فرموده، نكته قشنگى است كه من برايتان عرض كنم. ايشان ميفرمـايد كه قـرآن هم دلالت ميكند بر اينكه هر لهو و لعبى حرام نيست، براى اينكه قرآن كل كارهاى دنيا را اصلا لهو و لعب ميداند )و ما الحياة الدنيا الا لعبٌ و لهو ([7]. خوب اگر بنا باشد هر لهو و لعبى حرام باشد پس همه كارهاى ما در دنيا حرام است، خدا هم ما را آفريده است براى كارهاى حرام. ايشان ميگويد اين آياتى كه دنيا را لهو و لعب معرفى ميكند يا لعب معرفى ميكند، اينها هم دليل است بر اينكه هر لهوى حرام نيست. فحشاء و منكر را هم گفتيم اينطور حرامها را نميگيرد، حرامهاى قوى را ميگيرد، ستر و عفاف هم گفتيم دليلش آن صحيحه ابن أبى يعفور است و با مراجعه به صحيحه معلوم ميشود ستر از معاصى كبيره و عفاف از آنها يا مطلق المعاصى و اوّل كلام است كه تشبيب معصيت هست يا معصيت نيست. پس اين وجوه ثلاثه را ما عرض كرديم تمام نيست، براى اينكه اينها حرام نيستند بعضيهايشان، بعضيهايشان هم اينجا صغرى ندارند، يا صغرايشان مشكوك است. و امّا آن وجه چهارم كه تنقيح مناط بود. عرض كرديم از رواياتى كه دلالت ميكند بر اينكه ملاك حرمت نظر تهييج شهوت است. آن رواياتى كه دلالت ميكند حرمت نظر به ملاك تهييج شهوت است، اينها از باب عموم علت و الغاى خصوصيّت دليل است بر اين كه تشبيب به مرئه مؤمنه معروفه هم يكون حراماً. آن رواياتى كه حرمت نظر را تعليل ميكند به تهييج شهوت، مثل رواياتى كه ميگويد «النظر سهم من سهام ابليس»، «النظر سهم مسموم من سهام ابليس»[8] كه در وسائل رواياتش را آورده است. بله آنها دلالت ميكند. و امّا آن رواياتى كه بر كراهت امورى دلالت ميكند گفتيم استدلال به آنها تمام نيست؛ براى اينكه چيزى كه نسبت به مورد خودش علت كراهت است، نميتواند نسبت به جاى ديگر علت حرمت باشد. ما يكون علة للكراهة فى مورده، يستحيل أن يكون علة للحرمة فى مورد ديگرى كه مشابه با آن است. اين عرضى بود كه داشتيم ما. بعد هم ما به شيخ عرض كرديم كه همان شبهه اى كه شما به بزرگان داشتيد به خودت هم وارد است. تشبيب مرئه معروفه مؤمنه حرام است اذا كان موجباً لتهييج شهوت. امّا اگر يك كسى يك مؤمنه معروفهاى را تشبيب ميكند در مقابل يك سرى پير مردهايى كه اينها ديگر اصلا از زندگى سير هستند، دارند لا اله الا اللّه ميگويند كه بميرند، نه حالا پيرى كه دود از كنده بلند ميشود، نه اينها ديگر اصلا سير هستند. خوب اين چه تهييج شهوتى در آن هست ؟ آنجا را شامل نميشود. يا تشبيب براى مرئه براى اينكه يك رجلى كه او را خطبه كند. و همينجور اين اعم از مدعا هم هست، هر چيزى كه موجب تهييج شهوت الى الاجنبية بشود يكون حراماً. اگر به عكس زن خشكلى نگاه كند كه دنبال اين زن راه بيفتد، تهييج شهوتش كند، اين هم يكون حراماً، به فيلمى نگاه كند، يكون حراماً. پس آن اشكـالى كه شيخ(قدس سره) به بـزرگان داشت كه دليل أخص و أعم از مدعاست يعنى عنوان تشبيب حرام نميشود؛ همان شبهه به خود شيخ هم وارد است، اين يك شبهه كه ما داشتيم. «نقل عبارت سيّد يزدي» مرحوم سيد(قدس سره) در استدلال به تنقيح مناط اشكال دارد، اشكال صغروى. من عبارت سيد را بخوانم، مرحوم سيد بعد از آنى كه راجع به آن سه وجه اشكال ميكند ميفرمايد: «و أما الفحوى المذكورة فغايتها الكراهة لا الحرمة [غايت اين فحوا كراهت است نه حرمت.] مع أن كون المناط فى المذكورات تهييج الشهوة [اين] ممنوعٌ بل حرمة النظر أو كراهته تعبدىٌّ و من حيث أنه موضوعٌ من الموضوعات و كذا الخلوة بالاجنبية و غيرها من المذكورات [ميگويد اينها خودش بعنوانه حرام است] و لذا لا نحكم بتسرى حكمها الى ما يساويها في التأثير من الافعال الاخر بل و لا إلي الأقوى منها»[9] مناط ندارد اينها و لذا سراغ چيزهاى ديگرى كه تهييج شهوت ميكند، بالاترش هم كه تهييج شهوت ميكند نميرويم. و أما رجحان التستر عن النساء اهل الذمه جواب از بقيهاش است. اين اشكالى كه مرحوم سيد دارد. لكن دوتا شبهه به فرمايش مرحوم سيد هست، يكى اينكه ميفرمايد: «فحواى مذكورة غايتها الكراهة» فحواى مذكوره در آنجايى كه علت حرمت و مناط حرمت تهييج است مثل «حرمت النظر» فحوايش دليل بر كراهت است. فحوا و مناط مكروهات كراهت است، دليل بر كراهت است، كراهت هر چيزى مثل آنهاست. امّا فحواى ما يكون محرماً كالنظر الى المرأة الاجنبية اين فحوا چطور اقتضاى كراهت ميكند؟ خوب مناط حرمت و فحواى حرمت دليل بر حرمت است. ايشان ميفرمايد: «أما الفحوى [(كه آن دليل چهارم بود)] أما الفحوى المذكورة فغايتها الكراهة لا الحرمة» ما عرض ميكنيم نسبت به فحواى محرمات دليلٌ على الحرمة، بله نسبت به مكروهات غايتها الكراهة. و شبهه دوّم: باز به ايشان اشكال ميشود اينكه ميفرمايد اين كه مناط در اينها تهييج شهوت باشد اين ممنوعٌ، بلكه اين عناوين حرام است بما هو هو. ايشان ميفرمايد ما قبول نداريم مناط حرمت نظر به اجنبيه تهييج شهوت باشد بلكه نظر به اجنبيه حرامٌ بما هو هو، اين حرف ايشان است. خوب اين اشكالش اين است كه شيخ ميفرمايد ما از روايات باب رواياتى كه ميگويد: «النظر سهم من سهام ابليس»[10] از آن روايات ملاك را ميفهميم، علّت را دارد بيان ميكند. خوب وقتى از آن روايات شيخ ميفرمايد ما علت ميفهميم، شما در مقابل ميگوييد نه، اين حكم روى موضوع خودش است، اينكه جواب شيخ نشد! اين اشكال به مصبّ كلام شيخ نيست، و ليس فى محله! گفت رفته بود جنگ، سپر را به سرگرفته بود برگشت، گفت چطورى بود؟ گفت من سپر را به سر گرفته بودم، شمشير را به پهلو ميزد، ملعون شمشير را به پهلو ميزد، وضع شىء در غير ما وضع له ميكرد بايد به سپر بزند، اين به خيالش حالا در جنگ هم او بايد بزند به سپر. به هر حال شيخ مدعى از رواياتى كه ميگويد النظر سهم من سهام ابليس و سهم مسمومٌ از اين روايات ملاك حكم به دست ميآيد. شما ميفرماييد كه نه، النظر بما هو هو حرام است. اين كه جواب شيخ نشد ! بله، النظر بما هو هو حرام باشد نميشود تعدى كرد. شيخ ميگويد ما ملاك را از آنها به دست ميآوريم. اين فرمايش ايشان و اشكال ايشان به شيخ، لاينبغى كه از مرحوم سيد صادر بشود و اين طورى به شيخ اشكال كند. «نقل و نقد كلام مصباح الفقهاهه» كما اينكه يك اشكالى باز مصباح الفقاهه دارد، آن را حالا نميتوانم بگويم لاينبغى، ولى حالا باز ميگويم لاينبغى. يك اشكالى هم مصباح الفقاهه[11] دارد باز به استدلال به ايذا كه بزرگان استدلال كرده بودند به ايذا. ميفرمايد اگر تشبيب مرأة موجب ايذا مرأة بشود، دليل نداريم بر اينكه اين اذيت شدن او حرام باشد و اين ايذا حرام باشد. ميفرمايد دليل نداريم كه تشبيب اگر موجب تأذى مرأة شد حرام باشد، بلكه از مواردى بر ميآيد كه تأذى و ايذا حرام نيست. يعنى اگر ايذا با يك كار مباحى انجام بگيرد، ايذا با كارى كه شارع مباحش كرده است، ديگران اذيت بشوند، ميفرمايد اين حرام نيست! مثل اينكه يك كاسبى يك جنسى را ميخرد، كاسب ديگر هم ميرود همان جنس را ميخرد، اين آقا چه ميشود؟ اذيت ميشود، چرا اينجورى خريده است. يك منبرى ميبيند يك منبرى ديگر، يك منبر خوبى رفت، كه اين ديگر خلاصه منبرش آن وقتها كه بحث منبر بود كه بنا بود با منبر و با تقوا كار به پيش برود و با علميت، يك منبر خوبى رفت خوب اين ناراحت ميشود اين منبر خوبى رفت منبر من كُميتش لنگ ميشود، كارم به جايى نميرسد، خوب دارد اذيت ميشود بگوييم حرام است؟! او يك جنسى را دارد ميفروشد، اين اذيت ميشود چرا او ميفروشد، ميگويد اگر او نميفروخت بازار ما گرم ميشد. مصباح الفقاهه ميگويد: ايذا به امر مباح و به امر جائز، حرام نيست و تأذى ديگرى بى وجه است، حرام نيست. اينجا هم همانجور است، تشبيب مباح است، خوب حالا او اذيت بشود اين مثل اين است كه من يك جنسى ميفروشم كاسب ديگرى اذيت ميشود. تعجبم از اين حرف! با اداء ادب به مرحوم آقاى خوئى(قدس سره). بين اين دوتا باب فرق است، آن موارد، ايذا و تأذى با عملى است مربوط به خود موذى، كار خودم را دارم ميكنم اصلا ربطى به او ندارد، در شئون او دخالت نكرده ام، من او را اذيت نكردم، او خودش اذيت شد! من كار خودم را دارم ميكنم، منبر خودم را دارم ميروم او اذيت ميشود. خوب يك كسى از قيافه من بدش ميآيد، مثل خيلى از متحجرها از من بدش ميآيند، خوب بدشان ميآيد به جهنم كه بدشان ميآيد. اين كه دليل نميشود من حالا حرفهايم را عوض كنم، براى اينكه متحجرين بدشان ميآيد، خوب بدشان بيايد. يا حالا فرضاً يك كسى مورد لطف خدا قرار ميگيرد ديگران بدشان ميآيند، خوب بدشان بيايد. اگر تأذى ديگران با عمل شخصى است كه هيچ ارتباطى به او ندارد، دليل نداريم كه حرام باشد، ربطى به او ندارد، او خودش دارد اذيت ميشود. اصلا من اذيتش نكردم، اصلا ايذا صدق نميكند چون من هيچ دخالتى ندارم. امّا اگر تأذى او با دخالت من در حدود و شئون اوست، خوب اينجا صدق ميكند من اذيتش كردهام او هم اذيت شده است. دارد يك زنى كه در خانه اش نشسته است ميگويد چشمهايش بادامى، ابروهايش كمانى، گيسو نميدانم چطورى... روز ماه رمضان زلف ميفشان كه فقيه *** بخورد روزه خود را به خيالش كه شب است او دارد اذيت ميشود، من اذيتش كردم؟ پس اينِ كه مصباح الفقاهه ميگويد تأذى ديگران به مثل بيع بايع، تجارت تاجر، اضافه كنيد منبر خوبى كه يك منبرى ميرود حرفهاى قشنگى كه يكى ميزند كه ميگويد چرا اين حرفهاى قشنگ را او ميزند، ناراحت است. بله! آنجا حرام نيست، براى اينكه اصلا ايذا صدق نميكند، او دارد اذيت ميشود من او را ايذا كردهام؟ نه، من كار خودم را كردهام، من روى مرز خودم دارم راه ميروم؛ صدق نميكند ايذا. اگر هم بگويى ايذا است عقلا او را قبيح نميدانند، ميگويد روى مرز خودش دارد راه ميرود اين تقصير توست تقصير او كه نيست! پس فرق است بين مواردى كه او فرموده و بين محل بحث. در آن موارد اصلا ايذا صدق نميكند براى اينكه فعل منتسب به موذى نيست، نميگويند اين اذيتش كرده است. بر فرض هم صدق بكند، عقلا ميگويند قبيح نيست. امّا در اينجا شخصى كه تشبيب ميكند، اين دارد دخالت ميكند در حدود و شئون ديگرى و صدق ميكند كه اين دارد اذيت ميكند ولو با عمل مباحش. پس اشكال مرحوم سيد(قدس سره) وارد نيست، شبهه مصباح الفقاهه هم وارد نيست. تحقيق در مسأله اين است كه يك شبهه اى به شيخ هست كه آن شبهه به نظر بنده قابل ذبّ نيست و آن اين است كه اين روايات نظرة و حرمت نگاه و أن النظر سهم من سهام ابليس، دلالت ندارد بر اينكه اينها علت است، هيچ ظهورى در اين روايات در عليت نيست؛ «لأن» اى «حتى» اى نيست. بلكه ظهور هم ندارد كه حكمت منحصره است. اين روايات نه دلالت دارد بر اينكه علت است و بلكه دلالت هم ندارد بر اينكه حكمت منحصره است. غايت الامرِ در اين دلالات اين است كه اين امور دخيل است، تهييج شهوت در حرمت دخيل است، امّا علت است؟ نه. كلمه اى كه ظاهر در علت باشد نداريم. حكمت است تا شما بگوييد درست است حكمت ميشود حكم باشد بدون حكمت امّا هر كجا حكمت بود حكم هست. حكمت يدور الحكم مدار وجودها، نه دليلى هم نيست براى اينكه حكمت منحصره است، از اين روايات هيچ كدام استفاده نميشود، كما يرجع به مراجعه به آن. النظر سهم من سهام ابليس. بلكه احتمال ميرود كه غير از تهييج شهوت امور ديگرى هم در حرمت دخيل باشد، مثل اينكه مردها به زنها نگاه نكنند تا هِى اختلاف خانوادگى نيايد. خوب مرد به يك زن ديگر نگاه ميكند، نگاه عميق، خوب بعد ميبيند زن خودش يك قدرى خلاصه او خيلى خشگل است، او نمره اش بيست است، زن خودش خوب نمرهاش شانزده است. بيخودى عصبانى ميشود به زن خودش. شما احتمال نميدهيد، احتمال نميدهيد حرمت نظر به اجنبيه، عدم اختلاف در خانواده در آن دخيل باشد؟ احتمالش را ما ميدهيم، دليل نداريم كه تنها آن است. شاهدش قضايايى كه هست مراجعه به وجدان. يك آقايى ميگفت يك وقت يك فيلمى را ميدادند، فيلمى بود مربوط به يك مردى. آن آقا گفت من به خانمم گفتم كه ببين اين زن چقدر خوشگل است، گفت خوب تو هم ببين آن مرد چقدر خوشگل است. به هر حال يك تناسبهايى هست، حالا اگر مرد آزاد است تند تند نگاه كند، خوب خيلى اختلاف در خانواده ها ميآيد، غوغاست اختلاف در خانواده ها! مگر شماها مثل همان باشيد كه گفت من از آواز خوش اصلا خوشم نميآيد. و الاّ اگر نگاه به زن نامحرم آن هم با تيز شدن، با نظرة، هِى نگاهش كند، شب ميآيد در خانه الكى عصبانى است، فردا باز الكى عصبانى است، آخر سر خلاصه ميگويد تو به درد من نميخورى، ميخواهم طلاقت بدهم بروم يك زن ديگر بگيرم. خوب ما احتمال ميدهيم حرمت نظر اين عدم اختلاف در ازدواج كه كانون صفاى خانوادگى در آن دخيل باشد. احتمال ميدهيم، احترام زنها خودش دخيل باشد، خود حرمت زنها. اينِ كه زنها به خودشان احترام بگذارند خودشان را حفظ كنند اين در حرمت دخيل باشد. بل يدل على ذلك صحيحه عباد بن صهيب[12] قال: «سمعت أبا عبداللّه(ع) يقول: لابأس بالنظر الى رؤوس اهل تهامة و الاعراب و اهل السواد و العلوج، لأنهم اذا نهوا لا ينتهون»[13] اگر به آنها بگويى گوش نميدهند؛ يعنى خودشان احترام خودشان را نگه نميدارند. لعل حفظ احترام زنها يكى از امورى است كه در حرمت نظر دخيل باشد. پس شبهه ما به شيخ(قدس سره) اين است كه ميگوييم از روايات نظر و أنه سهم عليّت استفاده نميشود كما هو واضح. حكمت منحصره هم استفاده نميشود، براى اينكه دليلى بر انحصار آن حكمت نداريم. لعل امور ديگرى مثل عدم پيدايش اختلاف در خانواده ها به وسيله زياد شدن نگاهها و يا عدم احترام نساء، اينها هم دخيل باشد بلكه بر اينكه احترام نساء دخيل است صحيحه عباد بن صهيب كه مفتي به اصحاب هم هست، بر آن دلالت ميكند. بنـابراين ما دليـل نداريـم كـه ملاك حرمت تهييـج شهوت است. حالا به يك عكس نگاه كرد، تهييج شهوت شد، بگوييد اين هم حرام است. به يك فيلم نگاه كرد، تهييج شهوت شد به زن محرمه، بگوييد اين هم حرام است. ما دليلى نداريم بر حرمت هر امرى كه موجب تهييج بشود، فرضاً به مجامعت دو تا حيوان نگاه كرد، بعد تهييج شهوت شد به يك زن اجنبيه. يك مرغى بود با يك خروسى اينها باهم جمع شدند، اين آن مرغ را كه ديد يادش آمد از يك زن اجنبيه، بعد حالا نگاه كرد و تهييج شهوت شد، نه رفت زنا كرد تهييج شهوت شد؛ شما بايد بگوييد آن هم حرام است. نه ! ما دليلى نداريم كه علت حرمة النظر تهييج شهوت است، دليلى هم نداريم كه حكمت منحصرهاش تهييج شهوت است، بلكه دليل داريم كه حكمت منحصره هم نيست. بنابراين تشبيب مرئه معروفه مؤمنه اگر تحت عنوان اذيت و آزار و آن عناوين بود يكون حراماً، همانطورى كه اصحاب فرمودند. بقيه براى فردا ان شاء اللّه. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مبسوط 8: 227. [2]- تذكرة الفقهاء 1: 582. [3]- المكاسب 1: 64. [4]- جامع المقاصد 4: 28. [5]- المكاسب 1: 64. [6]- مصباح الفقهاهة 1: 213. [7]- انعام (6): 32. [8]- وسائل الشيعة 20: 190، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 104، حديث 1. [9]- حاشية المكاسب، اليسه يزدي 1: 17 [10]- وسائل الشيعة 20 : 190، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 104، حديث4. [11]- مصباح الفقاهة 1 : 333- 342. [12]- باب 113، ابواب مقدمات نكاح، ح 1. [13]- وسائل الشيعة 20: 206، كتاب النكاح، ابواب مقدمات النكاح، باب 113، حديث 1.
|