عبارت و کلام کشّی دربارۀ اصحاب اجماع
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1160 تاریخ: 1391/9/28 بسم الله الرحمن الرحيم بحث دربارۀ اصحاب اجماع است و بحث در آن یقع فی ضمن امورٍ: امر اوّل نقل عبارت کشّی بود که اصل در این اجماع است و ظاهراً دیگرانی هم که نقل کردهاند، اگر نسبت به کشّی ندادهاند، ولی معلوم است که آنها هم از کشّی گرفتهاند و اینطور نیست که خودشان این اجماع را به دست آورده باشند و عبارت کشّی دربارۀ اصحاب امام صادق و امام باقر و موسی بن جعفر و ابی الحسن الرّضا (علیهم السلام) بود که فرمود: «أجمعت الصحابة» در تصدیق آنها، کشّی در رجال خود فی تسمیه فقهاء از اصحاب ابی جعفر و ابی عبدالله (علیهما السّلام) میگوید: «أجمعت العصابة علی تصدیق هؤلاء الأوّلین من أصحاب أبی جعفر و أبی عبد اللّه (علیهما السّلام) و انقادوا لهم بالفقه فقالوا: أفقه الأوّلين ستة:... [این ششتا را میشمارد، بعد میگوید] تسمية الفقهاء من أصحاب أبي عبد اللّه (علیه السلام): أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح عن هؤلاء و تصديقهم لما يقولون و أقرّوا لهم بالفقه من دون أولئك الستة الّذين عددناهم و سمّيناهم... [اینها هم باز شش نفر هستند تا اینکه میگوید] تسمية الفقهاء من أصحاب أبى ابراهيم و أبى الحسن الرّضا (عليهما السّلام) أجمع أصحابنا على تصحيح ما يصحّ عن هؤلاء».[1] اینها را هم با شش نفر شماره میکند، این عبارت کشّی است که مستدرک هم نقل کرده در خود اختیارات و معرفة الرّجال که شیخ طوسی نوشته و اصل آن از کشّی بوده و به عنوان اختیارات و معرفة الرّجال و به رجال کشّی معروف است. امر دوم دربارۀ عدد اینها است که اینها چند نفر هستند، مجموعاً به غیر از آن چیزی که ابن داود دربارۀ حمدان بن احمد نقل کرده که او هم از کشّی نقل کرده «کأنّه من خاصة الخاصة أجمعت العصابة على تصحيح ما يصحّ منه».[2] غیر از حمدان بن احمد که ابن داود به رجال کشّی نسبت داده، 22 نفر دیگر هستند که 18 نفر آنها کسانی هستند که در عبارت کشّی اوّل آمده، بعد آنهایی که اختلافی است، یکی ابی بصیر اسدی است که بعضیها به جای او ابی بصیر مرادی گفتند، و باز جای حسن بن محبوب، بعضیها حسن بن علی بن فضّال گفتند و فضالة بن ایّوب، بعضیها جای فضالة، عثمان بن عیسی گفتند، این چهار نفر، 18 نفر آن که در عبارت کشّی آمده اوّلاً و چهار نفر آنکه اختلاف را کشّی از آنها نقل کرده است. مجموع آنچه که در عبارت کشّی آمده 22 نفر هستند، چه آنهایی که تحت عنوان «أجمعت العصابة» آمده و خودش برای آنها ادّعای اجماع نموده، چه آنهایی را که بعضیهای دیگر ادّعای اجماع کردهاند، مجموعاً 22 نفر هستند، اگر کلام ابن داود را هم تمام بدانیم و نقل آن را از کشّی تمام بدانیم، میشود 23 نفر، ولی معروف، همان 18 نفر هستند که خود کشّی ادّعای اجماع کرده، میگویند «أصحاب الاجماع ثمانیة عشر». لکن بحثی که در اینجا است این است که آیا همۀ 22 نفری که کشّی نقل اجماع کرده یا دیگران اجماع را دربارۀ آنها قبول دارند، نقل اجماع نسبت به همه است یا نقل اجماع نسبت به بعضی است؟ کشّی خودش نقل اجماع را نسبت به 18 نفر دارد، میگوید «ممّن أجمعت العصابة» سهتا ششتا را نقل میکند که میشود 18تا، آن را که از دیگران نقل میکند، ادّعای اجماع بر آنها شده است، آن چهار نفری است که مثلاً به جای حسن بن محبوب دو نفر آمده بود، یکی حسن بن علی بن فضّال و دومی فضالة بن ایّوب است. به جای فضاله هم عثمان بن عیسی آمده، آنها را دیگر کشّی خودش نقل اجماع نکرده، از دیگران نقل کرده که اینها ادّعای اجماع در حقّ آنها داشتند و در حقیقت میشود گفت آنهایی را که همه دربارۀ آنها ادّعای نقل اجماع دارند، آن کسانی را هم که کشّی دربارۀ آنها نقل اجماع دارد و دیگران هم دارند، 16 نفر هستند، برای اینکه مورد اتّفاق 16 نفر است، دربارۀ این 16 نفر همه نقل اجماع کردند، دربارۀ حسن بن محبوب و ابی بصیر اسدی این را باز خود مرحوم کشّی هم نقل اجماع کرده، امّا آن چهار نفر را دیگران نقل اجماع کردهاند، پس چهار نفر را دیگران نقل اجماع کردهاند، 16 نفر هم خود کشّی نقل اجماع کرده و هم دیگران، بحث این است که آیا آنهایی که به جای حسن بن محبوب آمدهاند حسن بن علی بن فضّال و فضالة بن ایّوب را آوردند یا به جای فضالة عثمان بن عیسی را آوردند، اینها هم دربارۀ بقیه ادّعای نقل اجماع کردهاند یا نه؟ آیا اینها آن بقیه را قبول دارند؟ مثلاً حسن بن محبوب را قبول ندارند یا ابی بصیر اسدی را در نقل اجماع خودشان قبول ندارند؟ مرحوم فاضل نوری میخواهد بگوید اینها هر کدام، یک عدّهای را یافتند، بیان کردند و نقل اجماعها با همدیگر منافاتی ندارد، اینکه میگوید کلمۀ ستّه در عبارت کشّی آمده به آن هم خیلی عنایت نبوده، بنابراین، اختلافی ندارد و همۀ اینها مورد نقل اجماع هستند، برای اینکه بگوییم دیگران آن بقیه را نفی نکردند. «و الأمر فی ذلک سهلٌ» به هر حال، نقل اجماع دربارۀ این 22 نفر شده است، یعنی ادّعای اجماع شده است، ادّعای اجماع چه از کشّی و چه از غیر کشّی. «اقوال چهارگانه و احتمال منقول منقول از فاضل نوری دربارۀ اصحاب اجماع» امر سومی که در اینجا وجود دارد که مهم هم است، اینکه مراد، از این معقد اجماع منقول چیست؟ مرحوم فاضل نوری در مستدرک چهار قول و چهار احتمال ذکر میکند، یکی اینکه مشهور بین متأخّرین است، بلکه ادّعا شده مشهور علی سبیل الاطلاق است و آن اینکه معنای این جمله این است؛ هر چیزی که تا اینها صحیح شد و تا اینها درست شد، بعد از آنها را نگاه نکنید، «کلّما صحّ لکم عن زرارة فهو صحیحٌ لکم و لا تنظروا إلی بعده». هر چیزی که رسید به ابن مسلم، هر چیزی که رسید به ابان بن عثمان، روایتی ما از ابان بن عثمان داریم، دیگر بعد آن را نگاه نکنید، روایت وقتی رسید به اینها، حکم شد به صحّت تا اینها، حکم میشود به صحّت بقیه، چه بعد از آن مرسل باشد، چه بعد از آن مقطوع باشد، چه بعد مجهول باشد، حتّی بعد اگر راوی ضعیف باشد، یعنی اگر مثلاً زراره از وهب بن وهب نقل کرد که من أکذب البریة، حدیث ما تا زراره صحیح بود، سند ما به زراره صحیح بود، زراره عن وهب بن وهب از امام صادق (علیه السلام) دیگر کار نداشته باش که وهب بن وهب من أکذب البریة، روایات او حجّت است، این معنای مشهور بین متأخّرین است، بلکه ادّعای شهرت علی الاطلاق شده که بنابراین، هر جا یکی از این 22 نفر یا آن 18 نفر بودند، هر مقدار نقل اجماع را قبول دارد، بقیه را نگاه نکنید. این یک وجه است، وجه دیگر این است که گفته بشود اصلاً این عبارتها برای این بوده است که این 18 نفر ثقه هستند یا این 23 نفر ثقه هستند، مفاد این عبارت وثاقت اینها است، اصلاً کاری به بقیه و به متن حدیث ندارد. احتمال سوم اینکه میخواهد بگوید هم اینها ثقه هستند و هم کسانی که قبل از اینها هستند تا برسد به معصوم، مگر خلاف آن ثابت بشود، این احتمالاتی است که در اینجا وجود دارد. بنابراین، اگر یک کسی قبل از زراره بود، و گفت نجاشی این «ضعیفٌ»، «ضعیفٌ» نجاشی معارضه پیدا میکند با این نقل کشّی، برای اینکه از نقل کشّی وثاقت آن استفاده میشود، در حالی که او میگوید «ضعیفٌ».مثلاً اگر یک کسی قبل از زراره تا برسد به امام برای شما از نظر رجالیّین مجهول است، شما حکم کنید به اینکه ثقه است، برای اینکه جزء اصحاب اجماع است. این سه احتمالی که در اینجا داده میشود. احتمال مشهور که خیلی هم روی آن تکیه کردهاند، به این مبنا است که بگوییم مراد از این «ما» متن روایت است، «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح»، یعنی وقتی متن روایت صحیح شد، دیگر تمام است، اگر زراره از کسی نقل میکند و او از آن شخص دیگری از معصوم که «قال: صلاة الجمعة واجبةٌ عند حضور المعصوم و عند بسط ید المعصوم»، دیگر این روایتی را که نقل میکند حجّت و تمام است، اگر اصحاب اجماع در آن بودند، تمام است، یا از باب اینکه ما رواه از باب اینکه صحّت و فساد، منتسب به متن است، «قد أجمعت الصحابة علی تصحیح ما یصح»، صحّت روایت و ضعف برای متن روایت است، وقتی برای متن روایت شد، «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح»، یعنی علی متن روایت، روایت وقتی از معصوم با واسطۀ اینها به دست ما رسید، اینجا باید حکم کرد به اینکه این روایت را معصوم فرموده است. امّا اگر گفتیم مراد از «ما» خود روایت است، به معنای مصدری، أجمعت العصابة علی تصحیح روایت کردن آنها به معنای مصدری، آن وقت زراره چه چیزی روایت میکند به معنای مصدری؟ مثلاً زراره از وهب بن وهب یا از سماعه روایت نقل میکند یا از یک کسی قبل از خودش روایت نقل میکند، زراره چه چیزی را از قبلی خودش نقل میکند؟ متن روایت را نقل میکند یا «حدّثنی» را نقل میکند؟ در مع الواسطة تحدیث را نقل میکند، در بلاواسطة متن حدیث و کلام امام را نقل میکند، اگر این اصحاب اجماع با واسطه نقل کردند، چون مراد از «ما» روایت است، به معنای مصدری، این دلیل میشود بر اینکه زراره در این «حدّثنی» راست میگوید، امّا بعدیها به آن نظری ندارند، این احتمالی است که میگویند سیّد ریاض و دیگران دادهاند، سیّدنا الاستاذ هم همین را تقویت میکند و اگر بلاواسطة باشد، نتیجه میدهد که از امام صادر شده است، این راست میگوید امام فرموده است برای فتوا و استنباط به درد میخورد. مرحوم فاضل نوری میگوید معنای «ما» را به معنای روایت مصدری گرفتن، این دارای رکاکت است. اوّلاً که ما بگوییم محمّد بن مسلم، وقتی که یک حدیثی از زراره نقل میکند، میگوید «حدّثنی زرارة»، بگویید این «حدّثنی زرارة» راست میگوید «حدّثه زرارة» این رکاکت دارد و درست نیست که ما اینطور معنایی را بگوییم و دوم اینکه اصلاً روایت به معنای صحّت، برای متن حدیث است، کاری به سند ندارد الّا بالمسامحة. لکن شبههای که در این حرف وجود دارد، این است که ظاهراً مراد از این «ما» همان روایت به معنای مصدری است، چون شما میگویید «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عنه»، یعنی چیزی که میشود از اینها صحیح باشد، میشود غلط باشد، میشود راست گفته باشند، میشود دروغ گفته باشند، روایت در تصدیق آنها داشتیم، تصدیق راوی یا تصحیح راوی به این است که یک مطلبی را گفته باشد که قابل صدق و کذب است و به این شخص منتسب باشد، اگر در مع الواسطة میگوید «حدّثنی محمّد بن مسلم» که «قال الصادق (علیه السّلام)»، قال الصّادق را که این حدیث نکرده، این مربوط به این نیست، اگر معلوم شد ابن مسلم اشتباه کرده، آن وقت باید به محمّد بن مسلم گفت چرا اشتباه کردی؟ در نقل روایت مع الواسطة آنکه قابل تصحیح و قابل تصدیق است این «حدّثنی» است، خود متن روایت را کار ندارند که شما بگویید میگوید این متن روایت درست است، پس به قبلیها نگاه نکنید، به آن واسطهها نگاه نکنید، آن اصلاً در روایت مع الواسطة قابل تصحیح نیست و ربطی به این ندارد، نه میشود گفت این را تصدیق کردیم در «قال الصّادق»، نه میشود گفت تکذیب کردیم، نه میشود گفت درست گفته، نه میشود گفت غلط گفته، چون این اصلاً قال الصّادق نگفته است، این گفته حدّثنی ابن مسلم، یا مثلاً حدّثنی حسن صفّار، این تصحیح، تصدیق، همه برای روایت به معنای مصدری است در مع الواسطة و ربطی به قبلیها ندارد، در بلاواسطة که زراره میگوید قال الصّادق (علیه السّلام)، در آنجا او را تصدیق کن، بگو امام صادق این جمله را به این شخص فرموده است، در آنجا بحثی نیست و حجّیت دارد، امّا نسبت به مع الواسطة حجّیت ندارد. «اشکال استاد به محدث نوری» اینکه مرحوم نوری میفرماید این رکاکت دارد، اشکال آن این است، اگر رکاکت دارد، در آن اصحاب اجماع اوّل هم همین رکاکت وجود دارد، میفرماید: «أجمعت العصابة علی تصدیق هؤلاء الأوّلین» تصدیق یعنی چه؟ خود اینها را تصدیق کند. مثلاً زراره از اصحاب اجماع میگوید: «حدّثنی حسن صفّار»، صفّار میگوید: «حدّثنی حسن بن علی فضّال»، حسن بن علی فضّال میگوید: «قال الصّادق»، تصدیق کن این اصحاب اجماع را، یعنی بگویید محمّد بن مسلم یا زراره که میگوید «حدّثنی صفّار»، این راست میگوید، یعنی همان «حدّثنی» را راست میگوید، این هیچ ارتباطی به متن حدیث پیدا نمیکند، اگر بنا باشد این رکاکت داشته باشد، در همان جملۀ اوّل هم رکاکت وجود دارد، «حدّثنی» و بعد چه رکاکتی دارد که این بخواهد بگوید اینها آدمهای راستگویی هستند، اینها وقتی میگویند «حدّثنی»، ثقه هستند، اینها مورد اطمینان هستند. اشکال دیگری که مرحوم نوری و دیگران دارند، این است که چه اختصاصی به اینها دارد؟ شما میگویید این 18 نفر وقتی گفتند «حدّثنی فلانٌ»، اینها ثقه هستند، خیلی افراد ثقه هستند، چطور ایشان بالخصوص اینها را ذکر کرده است؟ یک جواب آن این است که لعلّ مرحوم کشّی بر اتّفاق نسبت به دیگران دسترسی پیدا نکرده، این چند نفر را در رجال نگاه کرده، دیده است که اینها را همه قبول دارند که آدمهای درستی هستند، امّا بقیه را پیدا نکرده، ممکن است در رجال دیگر، در محدّثین دیگر هم اصحابی باشند که همه آنها را قبول داشته باشند، «ثقةٌ و أیّ ثقةٍ»، امّا کشّی به آنها دسترسی پیدا نکرده، اینهایی را که دسترسی پیدا کرده ذکر کرده است، ما از کجا میدانیم که آنها را هم یافته است و خصوصیتی برای اینها است، خصوصیت آن اتّفاق را نسبت به بقیه نیافته، اتّفاق را نسبت به اینها یافته است و این اتّفاق را نقل کرده. از این گذشته، شما میفرمایید، اگر این اجماع را به خود اینها بزنیم و بگوییم خود اصحاب اجماع ثقه هستند، این اشکال پیش میآید که چرا اختصاص داده؟ پس بخاطر اینکه این سؤال پیش نیاید، ما آن را حمل بر متن حدیث میکنیم، یعنی اینها و ماقبل اینها همه ثقه هستند، مراسیل آنها، مسانید آنها، مجاهیل آنها، معتبر است، اگر زراره از وهب بن وهب هم نقل کرد، شما باید حکم کنید که خبر او حجّت است و فتوا بر طبق آن بدهید، شما وقتی در عبارت کشّی میگویید «لم اختصّ بذلک»، وجهی برای این اختصاص ندارد، دیگران هم همینطور هستند، آن وقت لازمۀ آن این است که حمل کنیم بر یک معنای خلاف ظاهری، ظاهر عبارت کشّی را شما بگویید اشکال دارد، حال که اشکال دارد، ما بر خلاف ظاهر حمل کنیم؟ به چه وجهی ما بر خلاف ظاهر حمل کنیم؟ به چه دلیلی ما «تصحیح ما یصح» که نسبت به خودش در اخبار مع الواسطة ظهور دارد و این «حدّثنی» را درست میکند، قبلیها را درست نمیکند، چون کاری به متن حدیث ندارد، آن را حمل کنیم بر متن حدیث تا قبلیها را درست کنیم؟ تا صدها مجهول و صدها ضعیف و صدها اکذب البریة را، همۀ اینها را بگوییم، اگر اصحاب اجماع از آنها نقل کردهاند آنها درست است و خبر آنها معتبر است؟ «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- [1]. وسائل الشيعة 30: 221 تا 223، الفائدة السابعة. [2]. خاتمة المستدرک 1: 55.
|