ادامه بحث تصوير و مباحث مربوطه به آن
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 115 تاریخ: 1381/7/14 بسم الله الرحمن الرحيم ما عرض كرديم مقتضاى اطلاقات علم و ترغيب به علم و مقتضاى اطلاق آيه شريفه )خلق لكم ما فى الارض جميعا( بلكه مقتضاى اطلاقات ادله تحصيل رزق، كه مصباح الفقاهه فرموده و مقتضاى اصل برائت و حِل، جواز تصوير است بما هو هو. و براى اتمام اين دليل عرض كرديم آن رواياتى كه به آن استدلال ميشود براى حرمت، آن روايات چه آنهايى كه در وسائل آمده و چه آنهايى كه در مستدرك آمده اينها حجّت نيستند بر حرمت تصوير بما هو تصوير، بلكه يا ضعف سند دارند و يا ضعف دلالت دارند و يا ضعف در هردو. «بررسي و نقد روايات مسأله» و عرض كرديم روايات وسائل را اوّل ميخوانيم به ترتيب و بعد روايات مستدرك. از روايات اين خبر شعيب بن واقد عن حسين بن زيد[1] بود (روايت 6 باب 94 از أبواب ما يكتسب به) حديث سند اين حديث تمام نيست؛ براى اينكه شعيب بن واقد اينكه مجهول است، غير از شعيب بن واقد هم باز افرادى مهمل هستند و افرادى كه توثيق نشده اند. بله، از بعضيهايشان يك مدحى شده است و بالجمله در سند مناهى يك نفر كه ثقه باشد يا موثق، ثابت شده باشد، ديده نميشود. چون سند مناهى اين نحوى است: خود صدوق در باب مشيخهاش ميفرمايد: «و ما كان فيه عن شعيب بن واقد فى المناهى فقد رويته عن حمزة بن محمّد بن احمد بن جعفر بن محمّد بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب (عليهما السلام)، [اين شيخ صدوق است ميگويد من از او نقل كردم.] قال: حدثنى ابو عبداللّه عبد العزيز بن محمّد بن عيسى الابهرى قال: حدثنا أبو عبداللّه محمّد بن زكريا الجوهرى الغلابى البصرى، قال: حدثنا شعيب بن واقد، قال: حدثنا حسين بن زيد عن الصادق(ع)»[2] اين سند مناهى است. در اين سند اين حمزة بن محمّد بن احمد علوى كه اين همه ميرسد به على بن ابيطالب، اين هيچ توثيقى نشده است دليلى بر وثاقتش نيست الاّ اينكه شيخ صدوق از او روايت دارد و طلب ترحم هم براى او نموده است. فقط از كسانى است كه صدوق از آن نقل روايت دارد از مشايخ صدوق است و طلب ترحم هم برايش نموده است امّا دليلى بر وثاقتش نيست. اين أبو عبداللّه عبدالعزيز بن، محمّد بن عيسى ابهرى اين اصلا در كتب رجال اسمى از او نيست، اين هم مهمل است. أبو عبداللّه محمّد بن زكريا بن الجوهرى الغلابى البصرى، اين هم وثاقتش ثابت نشده ولو مدحش شده است و ان قيل بحسنه و أنه ممدوح.[3] شعيب بن واقد هم مجهول است توثيق نشده است. حسين بن زيد هم توثيق نشده، دليلى بر وثاقتش نيست، فقط درش اين مقدار مدح است كه امام صادق(ع) تبنّاه و ربّاه، همين مقدار در باره اش هست كه حضرت او را پسر خوانده خودش گرفته و تربيتش كرده است. بنابراين در اين سند مجهول هست و مهمل و افرادى كه وثاقتشان ثابت نشده است، هر چند از بعضيهايشان مدحى شده است. اين مال سند. و أما دلالت، ما عرض كرديم به سه جاى اين حديث ميشود استدلال كرد بر حرمت: 1- نهى، 2- من صور صورة. 3- نهى از تختم به خاتم. راجع به آن من صور صورة كلفه اللّه تعالى كه در اين روايت هست و در روايات ديگرى هم هست، بنده عرض كردهام اين روايت فى حدّ نفسه اين جملات فى حدّ نفسه ظهور دارد در عدم حرمت، براى اينكه ظاهر است بر اينكه يك بلاى اينطورى سرش در ميآورند به او ميگويند بدم، نميتواند بدمد. ظهور در عذاب و نار ندارد، ظهور در يك امرى است شبيه به لعب و شبيه به عملش در دنيا، چون ندارد وقتى ندميد چه كارش ميكنند! ميگويد كلف يوم القيامة به زحمت ميافتد در روز قيامت، بدمد هِى اين طرف و آن طرف ميزند كه بدمد مثل آدمى كه فرضاً بلد نباشد يك مطلبى را هِى اين در و آن در ميزند اين هم كلف يوم القيامه، اين ظهور در عدم حرمت. و ان ابيت عن ذلك لا أقل ميگوييم اين طور جمله مثل اين جمله ذو احتمالين است، احتمال دارد عذاب باشد و حرمت احتمال دارد كراهت باشد و لهو. و ان أبيت عن ذلك و قلت نه، اين ظهور در حرمت دارد كما يظهر از اصحاب، اصلا اين عبارت ظهور در حرمت دارد. كسانى كه اين روايات را متعرض شده اند از آن استفاده حرمت نمودهاند. ان ابيت و قلت كه ظهور در حرمت دارد. بنده عرض ميكنم اگر ظهور در حرمت هم دارد حرمت تصوير بما هو تصوير را نميگويد بلكه حرمت تصويرى را ميگويد كه بعنوان معبود و بعنوان صنم ساخته ميشود، آن طورى را ميخواهد بگويد حرام است. تصويرى كه بسازد كه مردم آن را بگيرند و معبود خودشان قرار بدهند آن را ميگويند حرام است. و ذلك براى اين كه بين اعمال و جزا على ما يظهر از اخبار كثيره يك تناسبى هست، اينطور نيست كه هر گناهى يك طور عذاب دارد همين طورى كشكى. نخير، يك تناسبى بين اعمال و جزاها هست، بى ارتباط به هم نيستند. مثل اينكه شما ميفرماييد: بين علل و معاليل در جهان طبيعت يك ربط خاصى هست. و الا لأثر كل علة فى كل معلول. از روايات استفاده ميشود و يقينى است قصه، كه بين گناهان و بين اعمال بِرّ و جزاها آنجا ارتباطى هست، اينجور نيست كه هر چيزى يك جزاى همينجورى قرعه زدهاند به نامش در آمده است. و عليكم به مراجعـه روايـات، من نرسيدم نگاه كنم اين چندتا كه يادم است برايتان عرض ميكنم. در باب منافق كسى كه ظاهر و باطنش دو تاست، اين دارد كه روز قيامت دوتا زبان دارد يك زبان از جلوى رو دارد و يك زبان از پشت سر دارد؛ خوب اين تناسب با حالتش است. يك جور حرف ميزند و يك طور ديگر عمل ميكند، يك طور حرف ميزند خلافش را عمل ميكند، اين ظاهر و باطنش باهم دوتاست دوتا زبان دارد يك زبان از جلوى رو و يك زبان از عقب سر. در باب غيبت دارد زبان غيبت كننده دراز ميشود و زير پاهاى مردم لِه ميشود، درست است و مناسبت دارد. اين آدم اينجا كه نشسته است الآن زبانش را دراز ميكند براى يك انسانى در نجف، براى يك انسانى در اقصى نقاط عالم، اينجا نشسته است زبانش را دراز كرده است تا آنجا. اين آنجا مناسبتش اين است حجابها ميرود كنار، پرده ها ميرود كنار اين زبانش در آنجا دراز ميشود، زير پاهاى مردم لِه ميشود. يا كسانى كه متكبر هستند روايت دارد به صورت مورچه محشور ميشوند، چون اين مغزش خيلى كوچك است ظرفيتش كم است خيال ميكند خودش أعلم العلما است و اتقى الاتقيا است و همه بايد به او سلام كنند و دست برايش بالا بزنند. اين ظرفيتش كوچك است، اگر مُخ داشت اگر ظرفيتش زياد بود مثل پيغمبر (ص) ميگفت )رب زدنى علماً([4]، تواضع ميكرد. در آن روايت از آقا باقر العلوم(عليه السلام) يا از امام صادق است، ميگويد مردم را يكى از سه دسته بنگر، يا سِنّش از تو زيادتر است، يا سنّش مساوى است يا كمتر. اگر سنش زيادتر است بگو شايد يك عبادتهايى كرده است كه من انجام ندادهام. اگر مساوى است بگو شايد من گناهانى كردهام كه او انجام نداده است، اگر كمتر هم هست بگو خوب او گناه كمتر از تو كرده است به همه احترام بگذار. هر وقت ديديد انسان به ديگران احترام ميگذارد اين نشانه اين است كه به خودتان برگرديد، نشان اين است كه داراى ظرفيت هستيد، مُخ دارد انسان، مغز دارد انسان. آدمهاى سبك مغز، تهى مغز اينها متكبر هستند، تا به يك جايى كه ميگويد أنا ربكم الاعلى؛ اين آنجا به صورت مورچه ميآيد، مورچه مغزش كوچك است مگر چقدر است، گفت مورچه چيست كه فشار خونش باشد. ديگر او چقدر مغز دارد، اين به صورت مورچه ميآيد. يا در روايات دارد كسانى كه كارهاى ديگران را تقليد ميكنند بعنوان تمسخر، مسخره ميكند ديگرى را خودش را مثل او قرار ميدهد اذيتش كند، اين بعنوان ميمون در روز قيامت و جهان بعد از مرگ محشور ميشود، براى اينكه ميمون حالش حال تقليدى است، ديده ايد در باغ وحشها هر كارى بكنند او هم انجام ميدهد. يا جمع كنندگان اموال به صورت موشها محشور ميشوند، و قس على هذا. اين يقينى است كه اعمال ما با جزاهايش ارتباطى دارد، اينجور نيست كه متكبر مورچه ميآيد مال جمع كن موش ميآيد، قرعه زدند به نامشان. نه اينجور نيست، بين اعمال ما و بين اين جزاها ارتباطى هست. حالا كه قبول كردى بين اعمال و جزا ارتباطى هست، بنده به نظرم ميآيد اين كسى كه صورتى را ساخته و هِى ميدمد در اين صورت ميگويد چه معبود خوبى است، چه بُت قشنگى ساختهام، اين خيلى كار از دستش ميآيد، هِى تبليغ ميكند براى بُتش، تبليغ روزنامه اى، تبليغ رسانه گروهى، تبليغ بازارى و... هِى ميدمد در او، ميدمد در او يعنى هِى تعريفش را ميكند چون ساخته كه بى تعريف كه نميتواند بفروشد كه، خوب خيلى هاى ديگر هم هستند كه ميسازند. اين بت ساخته، براى فروشش ميآيد ميدمد در او يعنى تبليغ ميكند تعريف ميكند از او، چه بتى! همه حاجتها را بر ميآورد، اصلا نگفته، حاجت بر آور است. خوب اين دارد اينجا ميدمد روز قيامت به او ميگويند كه بدم. بنده از مناسبت بين دميدن روز قيامت و تصوير مييابم كه اين مربوط به تصويرى است كه براى بت پرستى است، براى پرستش است. مؤيد و شاهد بر اين معنا رواياتى كه بعد ميخوانيم كه آنها قطعاً مربوط به تصوير براى عبادت است. مثلا «اشد الناس عذاباً يوم القيامة المصورون،»[5] روز قيامت مصورون عذابشان از همه بيشتر است يعنى عذابش از زانى به زناى محصنه و از لاطى و شارب خمر و ... اين چه كسي را ميخواهد بگويد؟ يك عروسك ساخته، يك مجسمه ساخته، اين عذابش از زانى به زناى محصنه بيشتر است؟! اين معلوم است كدام مصورى را ميخواهد بگويد، قرينه عقليه دارد قرينه حاليه دارد، اين آن مصورى را ميگويد كه چه ميكند؟ ميسازد براى عبوديت، بت ميسازد براى عبوديت. يا در بعضى از روايات تصوير دارد مصور دارد ضديت ميكند با خدا، چه ضديتى دارد با خدا؟ يك چيزى ساخته يك مجسمه ساخته مجسمه محمّد زكرياى رازى را ساخته يا مجسمه شما را اگر بسازد آن وقت ميگوييد حلال است، منتها تا حالا چون نميسازند حرام است، اين مجسمه كه ساخته است اين حالا اين بدترين آدم است، چه ربطى به اينجا دارد؟ اين روايات معلوم است براى تصوير للعبوديت، آنها هم شاهد اين روايت هستند. بنابراين اين روايت نميتواند تصوير بما هو تصوير را بگويد. اگر هم دلالت بر حرمت كند حالا يا شما بگوييد خودش ظاهر در حرمت است كه اصحاب فهميده اند يا بگوييد از روايات ديگر ما ميفهميم يك نحو عذابى است و اين احتمال عقلى شما را گوش نميدهيم كه نفخ لعب است، من عرض ميكنم به مناسبت بين جزا و بين عمل ظهور دارد در تصوير للعبودية، اين مال اين جمله روايت. و امّا آن دو جهت ديگر از ضعف دلالت آن دو جمله اش معلوم است مثلا «نهى عن التختم بخاتم صفر،»[6] اين نهى از تختم است، ربطى به تصوير ندارد. مثل اين كه انگشتر دست چپ كردن شما فرضاً ميگوييد كراهت دارد، يا انگشتر حديد كراهت دارد نهى عن التختم، اين تختم مكروه است، چه ربطى دارد به تصوير؟ آن صدرش كه ميگويد نهى رسول اللّه عن التصاوير... و أما آن نهى عن رسول اللّه اين نهى معلوم نيست نهى تحريمى است يا نهى كراهتى؛ نه از باب اينكه در روايت نواهى كراهتى آمده تا شما جواب بدهيد كه ظاهر اين است اين نواهى متفرق بوده و جمع شده است، نه از باب سياق تا شما بگوييد ظاهر اين است اين روايات متفرقه بوده است و جمع شده است. از اين جهت كه نهى رسول اللّه به قول سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) اينطور نبوده كه نهى رسول اللّه بگويد انهاكم انهاكم و ... اين نبوده است، صيغه نهى بوده است. اين صيغه نهى آيا ظهور در حرمت داشته است يا كراهت معلوم نيست، چون ما ميبينيم بعضى از صيغه هاى نهيش قطعاً ظهور در كراهت دارد. پس بگذريم اين روايت شعيب بن واقد، هم سنداً نا تمام است و هم دلالتاً. روايت ديگر اين روايت محمّد بن مروان است كه آقاى رحيمى عجله فرمودند. اين روايت محمّد بن مروان، روايت 7 همين) باب عن أبى عبداللّه(ع) «قال: سمعته يقول ثلاثة يعذبون يوم القيامة من صّور صورة من الحيوان يعذب حتّى ينفخ فيها و ليس بنافخ فيها و المكذب فى منامه يعذب حتّى يعقد بين شعيرتين و ليس بعاقد بينهما و المستمع إلى حديث قوم و هم له كارهون يصب فى اذنه الانك و هو الاسرب»[7] مس داغ شده يا آهن گداخته شده ميريزند در گوشش. اين روايت اشكال سندى دارد براى اينكه در آن مجاهيلى هست و مهاميل. اشكال سنديش اين است كه محمّد بن حسن ميثمى اين مهمل من رأس، اصلا در كتب رجال اسمى از آن نيامده است. محمّد بن مروان هم مشترك است بين چندتا محمّد بن مروان كه هيچ كدامشان توثيق نشده اند مشتركٌ بين افراد كه هيچ كدام وثاقتشان ثابت نيست. بله، دوتا محمّد بن روان ثقه داريم، محمّد بن مروان جلاب و محمّد بن مروان خياط لكن اينها از اصحاب هادى(ع) أبى الحسن الثالث هستند ربطى ندارد كه از ابى عبداللّه بتواند روايت نقل كند. اين اشكال سند. أما در دلالت يك چيزى كه در دلالتش است اينكه يك كسى كه در خوابش دروغ ميگويد، يك خواب دروغى نقل ميكند اين را عذابش ميكنند تا بين دوتا جو را بهم گِرَك بزند. خوب لقائل أن يقول يعذب دليل بر عذاب كه نيست، عذابِ حرام ! عذاب به نحو لعب، خلاصه سر سرش گذاشتند. شما ميگوييد نه يعذب ديگر ظهور در حرمت دارد. خوب جواب از اين روايت هم از قبلى روشن شد. بله، روز قيامت من صور صورة من الحيوان را عذابش ميكنند تا بدمد همانجورى كه در دنيا دميده است. او در دنيا در آن مجسمه اش دميد آنجا هم بهش ميگويند حالا روح در آن بدم. اين هم مربوط است به باب تصوير للعبودية، نه كسي كه همينطورى يك صورت ساخته الكى، به او ميگويند بدم، آخر چه ربطى بين آن دميدن و بين اين صورت هست؟! اينِ كه بعضى از بزرگان كه از آنها سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) كه بله چون خداوند روح ميدمد به اين هم ميگويند روح بدم، حيوانها درشان روح دميده ميشود به اين هم ميگويند روح بر آن بدم. اين دو تا شبهه دارد، يك شبهه اين است كه دميدن روح منهاى از بدن فقط مال انسان است )ونفخت فيه من روحي([8] يا آن )ثم انشأناه خلقاً آخر([9] و الا گاو و شتر و بره كه دوبار ندارد؛ آن هم مثل خورشيد و ماه و ستاره ها ميمانند، يك خلقت بيشتر ندارند. اينجور نيست كه يكبار بدنشان را خلق كنند و يك بار روحشان را. اگر بگوييد روح و دميدن روح مال خداوند است پس اين هم آمده اند چون كارش شده مجسمه سازى ميگويند بدم، من عرض ميكنم فقط مال انسان ما نفخ روح داريم، مال بقيه نفخ روح مستقل نداريم، يك خلقت بيشتر ندارد و حال اينكه اينجا ميگويد حيوان. و ثانياً اين كه نساخته تا با خدا درگير بشود، اين يك مجسمه ساخته بچه اش با آن بازى كند، يك مجسمه ساخته مجسمه شما را ساخته كه شما را بزرگ كند وسط چهارراه شهر بگذارد براى اينكه شما بزرگ بشويد؛ اين كه كارى به كار دميدن روح و خدايى ندارد، اصلا چه ارتباطى است بين اين عذاب و بين اينكه انسان دوتاست، اصلا هيچ ربطى به آن ندارد. بله، اگر گفتيد تصوير للعبودية است، آن وقت عرض ما درست ميشود. ميگوييم بله، اينجا در آن دميده هِى تعريفش را كرده است هِى بزرگش كرده است آنجا ميگويند بدم. شبهه دوّم اصلا مجسمه ساز مشابهتى با خدا ندارد، كار به كار خدا ندارد كه آنجا بيايند به او ميگويند حالا بيا روح بدم در آن. مجسمه ساز مجسمه ميسازد، آن دنبال يك لقمه نانش است، به نظر بنده اين روايات مال عبوديت است يعنى اينجا در آن دميده است آنجا هم ميگويند بدم. اينجا هِى گفتى اين چنين است اين خداى من اينجور است اين بت من اينجور است يك جمله برايتان عرض كنم روايت 8 ميگويد «و فى عقاب الاعمال عن محمّد بن حسن، عن الصفار، عن يعقوب بن يزيد مثله»[10] نگوييد اين حديث صحيح است. دأب و ديدن صاحب وسائل اين است تا جايى كه سند مشترك هستند ميگويند مثله يعنى از آن به بعدش باهم يكى هستند يعنى از يعقوب بن يزيد از محمّد بن حسن ميثمى تا آخر، نه يعنى عن يعقوب بن يزيد عن أبى عبداللّه تا شما بگوييد روايت صحيحه است. ميآورد يك جايى را آنهايش كه مثل هم هست حواله ميدهد به مماثلتشان. بنابراين محمّد بن مروان در سند عقاب الاعمال هم هست و محمّد بن حسن ميثمى هم هست. روايت 9 فى الخصال عن خليل بن احمد، عن أبى جعفر الدبيلى از اسمهايش بر ميآيد كه اينها مهمل باشند. عن أبى عبداللّه، عن سفيان عن أيوب سجستانى عن عكرمه عن ابن عباس. آن چيزى كه من حالا ميتوانم عرض كنم عكرمه مجهول است، ايوب سجستانى هم مهمل است ظاهراً. ابن عباس هم كه ميدانيد محل حرف است كه آيا ثقه هست يا ثقه نيست. مرحوم ممقانى[11] ميفرمايد اولش عادل بود، امّا بعد كه حاكم شد و آن اموال را برداشت ديگر عدالتش از بين رفت. روايات در مورد او مختلف است اقوال در مورد مختلف است، عبداللّه بن عباس علاقمند بوده است، ممقانى ميگويد اولش هم عادل بود و لذا اميرالمؤمنين(ع) او را والى قرار داد، امّا بعد كه اموال را برداشت و خيانت كرد به بيت المال مسلمين صار فاسقاً. اين هم محل كلام است. (سؤال و پاسخ استاد): كى نقل كرده است؟ مگر خبرهاى ابن عباس تاريخ دارد كه آن وقت نقل كرده است؟! خوب بعد هم ميتوانسته نقل كند. قال، قال: رسول الله (صلي الله عليه و آله) «من صور صورة عذب و كلف ان ينفخ فيها و ليس بفاعل»[12]، اين هم جوابش همانى است كه در روايت شعيب بن واقد گفتيم. اين هم مال تصوير للعبودية است و لكونه صنما.اين رواياتى كه وسائل اينجا نقل كرده است. امّا رواياتى كه در باب 3 از أبواب احكام المساكن آورده است. در آنجا يكى از آن روايات اين مرسله ابن أبى عمير است (روايت 2 باب 3 از أبواب المساكن) كلينى(قدس سره) عن على بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن أبى عمير، عن رجل، عن أبى عبداللّه(ع) قال: «من مثل تمثالاً كلف يوم القيامة أن ينفخ فيه الروح»[13] از نظر دلالت كلام در دلالتش همانى است كه در روايت شعيب بن واقد عرض كردم. و امّا از نظر سند خواستند بگويند اين چون مرسل ابن أبى عمير است مرسلش كالصحيح است. جواب اين است كه بله، مرسل ابن أبى عمير كالصحيح است، مراسيلش به منزله مسانيد است و كالصحيح، لكن قدر متيقن از آن مرسلها جايى است كه بگويند عن اصحابنا، يا عن بعض اصحابنا، يا عن غير واحد. ولى وقتى خودش ميگويد عن رجل اين ظهور دارد در اين كه من هم وثاقت او برايم روشن نيست، آنجا ديگر حجّت نيست. مراسيل ابن أبى عمير اگر بعنوان بعض اصحابنا، عن بعض الاصحاب، عن غير واحد من اصحابنا باشد، اين حجّت است. امّا اگر عن رجل باشد حجّت نيست، لوجهين. يكى اينكه قدر متيقن از اجماعات آنجور مراسيل است اين جور مرسله اى را شامل نميشود. دوّم اينكه وجه حجّيت مراسيل ابن أبى عمير على ما ذكروه الاصحاب اين است كه: لا يرسل الاّ عن ثقه، ارسال نميكند مگر از ثقه. مى گويند هفده سال زندان بوده است تمام كتابهايش از بين رفت، بعد ميگويند لا يرسل الاّ عن ثقه. من عرض ميكنم درست است بگوييم لا يرسل الاّ عن ثقه ولى اين تا جايى است كه قرينه بر خلاف نباشد. اينجا عن رجل معلوم ميشود خود او هم ثقه اش نميدانسته، اين هم اشكال سندى دارد. روايت ديگر روايت حسين بن منذر است حسين بن منذر هم مجهولٌ، توثيق نشده است. قال: قال: أبو عبداللّه(ع) «ثلاثة معذبون يوم القيامة رجل كذب فى رؤياه يكلف ان يعقد بين شعيرتين و ليس بعاقد بينهما و رجل صور تماثيل يكلف ان ينفخ فيها و ليس بنافخ»[14] اين هم سندش حسين بن منذر مجهول است، دلالتش هم همان مطلبى كه آنجا عرض كرديم. روايت 10 اين باب، محاسن برقى، عن أبيه، عن ابن سنان، عن أبى الجارود، عن اصبغ بن نباته، البته كلينى و ديگران هم نقل كردهاند از أبى الجارود و اصبغ بن نباته عن اميرالمؤمنين(ع) «قال: من جدّد قبراً أو مثل مثالا فخرج من الاسلام»[15] اين هم اشكال سندى دارد و هم اشكال دلالى. امّا اشكال سندى أبى الجارود كنيه زياد بن منذر است، زياد بن منذر ضعيفٌ. امّا اشكال دلالى اين چه ميخواهد بگويد روايت؟ من جدد قبراً أو مثل مثالا خرج من الاسلام، همين قدر كه اين صورت ساخت خرج من الاسلام؟! يك مجسمه ساخت، مجسمه بو على سينا ساخت، خرج من الاسلام؟! براى بچهاش يك ياد بود خواست يك مجسمه بسازد، خرج من الاسلام؟ اگر تصوير حرام است حرمتش اين قدر شديده است؟ با زناى محصنه لم يخرج من الاسلام، با شرب خمر لم يخرج من الاسلام، با يك تصوير خرج من الاسلام؟ معلوم است اين خرج من الاسلام جايى را ميگويد كه تصوير براى عبوديت باشد؛ اين يك شبهه. شما بگوييد جدد قبراً چه؟ من عرض ميكنم جدد قبراً اولا چهار طور خوانده شده است پنج جور هم معنا شده است. جدد قبراً، حدد قبراً، خدد خبراً و جدس خبراً، چهار جور خوانده شده پنج جور هم توجيه شده است. من چه ميدانم او چه ميخواهد بگويد! من راجع به تمثالش ميفهمم كه تصوير نميتواند خروج از اسلام بياورد بر فرض حرمت، پس اين آن حرامى را ميگويد كه مربوط به عبوديت باشد، خرج من الاسلام. مرحوم شيخ صدوق(قدس سره) آن طورى كه وافى از او نقل ميكند آمده فرموده من جدد قبراً خرج من الاسلام براى كسى كه مخالفت كند با فرمان امام معصوم و حلال بداند او را، كأنه تجديد كند بعنوان مخالفت با اميرالمؤمنين، ميخواهد دهن كجى بكند به اميرالمؤمنين. صدوق فرموده اين جدد كه خروج از اسلام ميآورد تجديد بعنوان مخالفت با امام معصوم است، دهن كجى. و آن مثل مثالا هم يعنى يك دِينى درست كند، اين هم احتمالى است كه شيخ صدوق داده است خلاصه يك دكان باز كند براى اداره زندگيش. اين هم مال اين روايت كه ظاهر است در تصوير بت پرستى و شيخ صدوق هم آنطورى گفته است. بقيه روايت براى فردا ان شاء اللّه. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشيعة 17: 297، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 94، حديث 6. [2]- فقيه 4: 532. [3]- رجال ممقاني 3 : 117. [4]- طه (20) : 114. [5]- مسند احمد 1: 375. [6]- فقيه 4: 10. [7]- وسائل الشيعة 17: 297، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 94، حديث 7. [8]- حجر (15) : 29. [9]- مؤمنون (23) : 15. [10]- وسائل الشيعة 17: 297، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 94، حديث 8. [11]- رجال ممقاني 2: 195. [12]- وسائل الشيعة 17: 297، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 94، حديث 9. [13] - وسائل الشيعة : كتاب الصلاة، ابواب احكام المساكن، باب 3، حديث 2. [14]- وسائل الشيعة 5: 305، كتاب الصلاة، ابواب احكام المساكن، باب 3، حديث 5. [15]- وسائل الشيعة 5: 306، كتاب الصلاة، ابواب احكام المساكن، باب 3، حديث 10.
|