Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مروری کوتاه بر بحث حرمت تصویر
مروری کوتاه بر بحث حرمت تصویر
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 119
تاریخ: 1381/7/20

بسم الله الرحمن الرحيم

نتيجه مباحث گذشته اين بود كه دليلى بر حرمت تصوير بما هو هو نداريم و رواياتش كلاً ضعف سند داشت.

و عمده از آنها ضعف دلالت هم داشت. و اين كه آن روزهاى اوّل بنده عرض مي‌كردم نفخ بما هو نفخ، فى يوم القيامة دليل بر حرمت نيست، امروز ديدم صاحب مستند (قدس سره) هم همين مطلب را در بحث تصوير دارند، و عرض ما را تأييد مي‌كند

و امّا راجع به اقتناء و نظر و جواز بيع بنا بر جواز تصوير كه واضح است آنها هم جایز است.

بنا بر حرمت تصوير هم گفته شد كه دليلى بر حرمت اقتناء نداريم و شيخ اعظم فرمودند دليلى بر حرمت اقتناء نداريم بلكه دليل بر جواز اقتناء هم داريم؛ اقتناء صور چه مجسمه و چه غير مجسمه اقتنائش جايز است، دليل بر جواز داريم.

«عبارات حاشيه مکاسب يزدی پيرامون مسأله تصوير»

مرحوم سيد (قدس سره) يك جمله خوبى نسبت به روايات دارد، شيخ نسبت به منقوشش فرمود داريم و نسبت به مجسمه اش هم فرمود كه آن را هم دليل داريم.

ايشان مي‌فرمايد: أقول (صفحه 21) ذيل عبارت و كيف كان فالمستفاد الخ، «أقول الانصاف أن ملاحظة مجموع الاخبار الواردة فى ذلك الباب و فى باب لباس المصلى فى كراهة الصلاة فى ثوب فيه تماثيل أو درهمٌ كذلك توجب القطع بعدم حرمت الابقاء بالنسبة الى غير المجسمة [قطع به عدم حرمت نسبت به غير مجسمه] و القريب من القطع بالنسبة اليها [مجسمه‌اش قريب به قطع از روايات در مي‌آيد كه جایز است] فلا ينبغى التأمل فى الجواز» اقتناء صور چه مجسمه و چه غير مجسمه‌اش مرحوم سيد مي‌فرمايد از روايات نسبت به غير مجسمه يقين حاصل مي‌شود، نسبت به مجسمه‌اش قريب به يقين كه اقتنائش جایز است. بعد هم تأكيد مي‌فرمايد: «فلا ينبغى التأمل فى الجواز»[1] بعضى از فضلا هم عبارتى را (يادم رفت اين را هم بگويم) باز امروز يادم رفت بياورم كه از شيخ در تبيان نقل كرده بودند كه شيخ هم در تبيان قائل شده است به اين كه تصوير حرمت ندارد؛ بلكه كراهت دارد و تبيان آن طورى كه ابن ادريس فرموده، بعد از بقيه كتب فقهيه‌اش بوده است.

بنابراين قائل به جواز هم در قدماء اصحاب ديده مي‌شود. و شيخ ولو در نهايه قائل به حرمت شده است امّا در تبيان كه بعد از آنها بوده و در حالتى بوده است كه از يك علميت و تحقيق بالايى برخوردار بوده است آنجا نظر داده است به كراهت و عدم حرمت.

كيف كان، اقتناء جایز است ولو على القول بالحرمة، روايات دليل بر جواز است.

نظر هم جایز است به صور ولو على القول بالحرمة قضاءً للاصل.

بيع و الشراء هم جایز است بعد از جواز اقتناء براى اينكه يك منفعت محلله دارد، وقتى منفعت محلله دارد بيع و شرائش هم مانعى ندارد.

«عبارات حاشيه مکاسب يزدی ذيل مسأله تصوير»

مرحوم آقا سيد محمّد كاظم اينجا امورى را ذكر كرده است كه ينبغى بل يلزم تعرض براى آن امور از حيث اينكه برخی مسائل فقهى كه بعضی از آن ها مربوط به بحث تصوير هم نيست، مطرح كرده است كه آن مسائل فقهى مورد ابتلاء هم هست. بنابراين من عبارات ايشان را مي‌خوانم.

ايشان مي‌فرمايد: «بقى الكلام فى امور الاول : بناءً على جواز الاقتناء لا اشكال فى جواز بيع الصور المجسمة و ان كان لا مالية لموادها الاّ بلحاظها» [اين كه روشن است، ولو ماليت آنها با صورت باشد ولى فرض اين است كه ماليت صورت يك ماليت جائزة و محترمة است.]

و كـذا فى جـواز [يعنى كذا لا اشكال فى جـواز] بيـع محال النقوش كالثياب و الستور و ان كان بعض

الثمن لاجلها [النقوش- براى اينكه نقوش هم خودش جایز است و هم اقتنائش جایز است.] و دعوى أن مقتضى خبر تحف العقول المنع من جميع التقلبات فيها حيث أنه استفيد منه أن الصنعة المحرمة منحصرة فيما كان فيه الفساد محضاً و المفروض حرمة صنعتها [فرض اين است كه صنعتش حرام است پس در آن فساد محضاً هست] غاية الامر أنه خرج بالأخبار المذكورة الاقتناء و سائر الانتفاعات غير البيع و نحوه فيبقى هو داخلاً تحت المنع [روايت تحف العقول - ايشان مي‌فرمايد: اين دعوى] مدفوعة بأن ذلك انما يصح اذا كان الخبر بصدد بيان تحريم الانتفاعات فانّه حينئذ يقال خرج ما خرج و بقى الباقى [مقام بيان باشد] فليس كذلك بل انّما استفيد ذلك من الحصر و فرض حرمة الصنعة [اين از حصر و فرض حرمت صنعت در آمد] فاذا دلت الاخبار المذكورة على جواز الاقتناء فتخرج هذه الصنعة عن كونها مما فيه الفساد محضاً [از آن عنوان فساد خارج مي‌شود] و بعد هذا لا يبقى دليلٌ على عدم جواز البيع و نحوه [دليلى بر عدم جواز بيع و امثال بيع نداريم] فتدبر [كه اصلاً اين روايت ضعف سند هم دارد، فتدبّر كه مقتضاى اطلاقات و عمومات هم جواز بيع است.]

اين «لمادتها» ظاهراً غلط است، بايد «الاّ لمادتها» باشد ـ و أما بناءً على حرمة الاقتناء فلا يجوز بيع المجسمة التى لا مالية الا لمادتها [نمى توانيم آن مجسمه را بفروشيم] لأن الصورة ملغاة بحكم الشارع [وقتى ملغى هست بنابراين مجسمه يعنى ماده مع الصورة؛ ملغات بحكم الشارع.] و كذا لا يجوز بيع المحال اذا كان المقصود هو الصور أو كان بعض الثمن لاجلها. و أما بيع المواد و المحال لا بلحاظها فالظاهر جوازه [آنها جایز است] لكن لا يجوز الدفع الى المشترى الاّ بعد افسادها أو مع الوثوق بافساد المشترى لها» [تا من اعانت بر اثم نكرده باشم و تا من مقدمات حرامى را فراهم ننموده باشم، يجب كه از بينش ببرم بشكنم و بهش بدهم، يا مطمئن باشم كه او مي‌شكند.

الثانى: [امور مورد ابتلاء در اين امر دوّم است] لاينبغى الاشكال فى جواز النظر اليها [يعنى الى الصورة] ولو كانت صورة انسان مخالف للناظر فى الذكورة و الانوثة [زنها به مجسمه محمّد زكرياى رازى هم مي‌توانند نگاه كنند، به مجسمه‌هاى ديگرى هم مي‌توانند نگاه كنند. يا يك مجسمه زنى را ساخته‌اند، مردها به آن مجسمه زن هم مي‌توانند نگاه كنند اين عبارت سيد است. مي‌فرمايد:- ولو كانت صورة انسان مخالف للناظر فى الذكورة و الاناثة ـ بالاتر] و لا فرق فى ذلك بين عورتها و غيرها ـ حالا يك مجسمه مرد درست كرده‌اند با عورت مرد، يك مجسمه زن درست كردند با عورت زن، آن هم جایز است براى اينكه دليلى بر حرمت نداريم.

نظر به عورت كه نيست! نظر به صورت العورة است. مي‌فرمايد: نظر به آنها هم جائز است.

و لا فرق ـ باز] و بين كون النظر بشهوة او لا» [حالا مي‌خواهد با شهوت نگاه كند يا مي‌خواهد بي‌شهوت نگاه كند.

چه دليلى داريم كه اگر نگاهش به اين مجسمه با شهوت باشد اين حرام است؟] و بين كون الصورة لشخص معين و غيره [معلوم نه! معلوم غير از معين است. معين در مقابل مبهم.

چه اين صورت يك شخصى باشد ولو من او را نشناسم يا نه، همين طور يك شخص خيالى. چه صورت شخص معين و واقع دار در خارج باشد چه صورت يك شخص خيالى باشد، معين نباشد، مبهم باشد ؛ اين هم فرقى نمي‌كند.]

«و قد يقال فى الصورة الاخيرة بالحرمة اذا كان اجنبياً أو كان النظر الى عورتها [اگر براى يك شخص معين است اين نگاه به عورتش درست نيست يا أجنبى نمي‌تواند نگاه كند. بله، حالا يك مذكر خيالى درست كرده اند طورى نيست، امّا يك مذكرى را ساخته‌اند يا يك مجسمه مؤنثى را ساخته‌اند كه اين مال يك شخص معينى است، خيالى نيست.] و لعله [مى گويد قد يقال كه اگر معين باشد حرام است] لأنه [دليل بر جواز در آنها همه اصالة البرائة و اصالة الحل، كل شىء مطلق حتى يرد فيه نهى. و لعل اين قول به حرمت لأنه] اطلاع على عورة الغير بعد كون الصورة مطابقة لذى ها من جميع الجهات، [يك آدم تمام معنا ساختند عورتين هم برايش درست كردند. اين اطلاع بر عورت غير است و اطلاع بر عورت غير حرام است.]

و فيـه أنـه لادليـل علي حرمـة ذلك، [اطلاع بر عورت غير كه حرام نيست و الاّ آدم نمي‌تواند عورت غير را هم خيال كند. اگر همين طورى نشسته دارد به این طور مسائل فكر مي‌كند و عورت افرادى را به نظر مي‌آورد آن هم حرام است؟ صرف اين كه نمي‌شود گفت حرام است!

اينها فقه است، و الاّ لزم عدم جواز التخيل صورة اجنبية رأى ها سابقاً اذا كانت الصورة الخيالية مطابقة لها [يك زن را قبلا ديده است حالا هم همان را در ذهنش مي‌آورد و نگاه مي‌كند ، يا زن خودش بوده طلاقش داده حالا هم در خیال خود نگاه به عورت آن مي‌كند خوب بايد اين را هم بگوييد حرام است و حال آنكه نداريم بر حرمت نداریم.

و دعوى أنه مستلزم للهتك فى ما كانت صورة زوجة الغير أو بنته أو اخته أو نحوها [اگر صورت معينى باشد زن ديگران باشد دختر ديگران باشد خوب اين بى احترامى به او است. جواب چيست؟

هر كجا هتك شد حرام است.

شما نامه هم بنويسيد هتك افراد را بكنيد حرام است، ... با احترام بخواهيد افراد را هتك كنيد آن هم حرام است، اين كه كارى به نگاه ندارد! ما مي‌خواهيم ببينيم نگاه به عورت مجسمه يا به مجسمه مؤنثه معينه او بما هو هو حرام است يا حرام نيست، اين چه ربطى به او دارد؟ چقدر زيبا مي‌فرمايد مرحوم سيد.

مي‌فرمايد: اين دعوا] مدفوعة مضافاً الى كونه أخص من المدّعى فان القائل يقول بالحرمة ولو لم يكن ذو الصورة معلوماً عند الناظرين [اين آنجايى كه معلوم باشد هتك است آنجايى كه معلوم نباشد براى ناظر چه هتكى است؟ اصلاً نمي‌شناسد او را.

صورت معينى هست امّا آقاى ناظر اصلاً نمي‌داند كيست. اين حالا كجايش هتك است؟

به علاوه] أن الهتك مطلقا ممنوعٌ [هتك به طور كلى ممنوع است،‌] و لو استلزمه نلتزم بالحرمة [هر كجا هتك باشد مي‌گوييم حرام است، هر كجا هتك نباشد مي‌گوييم حرام نيست.

علاوه بر اين، يك قيد ديگر هم بنده اضافه مي‌كنم و آن اين كه اگر خود آن طرف نخواسته است هتك بشود، هم بايد معلوم باشد، هم بايد هتك باشد، هم بايد طرف نخواسته هتك بشود. و الاّ اگر طرف خودش مي‌خواسته با همين وضع معروف بشود و هتك بشود، دليلى بر حرمت آن نداريم بر حرمتش در آنجا! مثل اين كه فاسق اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غيبة، آدم بى بند و بار كه شخصيّت خودش را خودش از بين مي‌برد شما هم مي‌توانيد انتقاد كنيد شخصيتش را از بين ببريد.

كما اينكه در متجاهر به فسق اذا كان هاتك لحرمته ديگر هتك حرمتش بالغيبة مانعى ندارد يا در باب نگاه به زنهاى باديه نشين در روايت عُباد بن صهيب آمده جائز است نگاه به زنهاى باديه نشينى كه رو سرى سرشان نمي‌كنند، دستهايشان بيرون است، صورتشان باز است، بعد فرموده لأنهن اذا نهين لا ينتهين، آنها خودشان وقتى احترام خودشان را نگه نمي‌دارند نگاه شما براى آنها هم مانعى ندارد.

كما اينكه در باب غيبت فاسق هاتك لا حرمة لهتكه، لا حرمة له براى خاطر هتك خودش.

و در باب نظر به اجنبيات روايت عباد مي‌گويد وقتى خودشان احترام خودشان را قائل نيستند نگاه تو مانعى ندارد.

احترام امامزاده به متوليش است، حالا اگر متولى خودش احترام امامزاده را نگه ندارد، من نگه بدارم؟! اگر خود آن زن مي‌خواهد هتك حرمتش بشود، اصلاً مي‌خواهد يك مجسمه لخت به تمام معنا برايش بكشند تا در جامعه معروف بشود، مي‌خواهد هتك حرمت خودش را بنمايد.

شما مي‌گوييد نظر بما هو هتك للحرمة حرام است؟ بنده عرض مي‌كنم ولو بشناسد ولو هتك الحرمة هم باشد و صاحب آن مجسمه بايد خودش هاتك حـرمت خودش نباشد. و «الاّ لم يحـرم هتـك حرمتـه قضاءً لفحوى ما ورد فى باب حرمة الغيبة اذا جاهر الفاسق لفسقه و فحواى روايت عباد بن صهيب».

(سؤال و پاسخ استاد): خودش خواسته آبرويش اينطورى برود.

خواسته بكشند، گفته مجسمه را بكشيد آبرويم مي‌خواهم برود.

خودش به قول ايشان اصلاً يك مجسمه خودش ساخته و درست كرده گذاشته.

معيار اين است هر كس احترام خودش را نگه نمي‌دارد تو هم لازم نيست احترامش را نگه دارى.

(سؤال و پاسخ استاد): بسازد، آن هم كه ساخته و گذاشته، اين هم راضى است كه بشود.

مى گويم آن هم ساخته و گذاشته است، يك جايى یا در يك مركزى گذاشته است.

بحث همين است، يك مجسمه بقول آقاى دانشمند ساخته در خانه‌اش، در خانه‌اش كه نمي‌شود جلويش را گرفت! گذاشته هر كسى مي‌آيد مي‌آيد.

يك مجسمه ساخته در اتاق مهمانيش از خودش، سر و پا برهنه گذاشته آنجا، خواسته است كه هتك بشود گفته بگذار من هتك بشوم.

گفت كه در زمان مهدى عباسى كار به جايى رسيد كه يك كسى گفت بسوزد ظلم بنى العباس و زنده باشد ظلم بنى الاميه. حالا يك كسى اين قدر از اين هتكها بدش مي‌آيد و نفعش را در نبود اين هتكها مي‌بيند كه مي‌گويد آقا من مي‌خواهم اينطورى باشم، ساخته و گذاشته است.

(سؤال و پاسخ استاد): دفن ميّت كه از باب هتك نيست، وجوب دفن كارى به هتك ندارد ! آن اذيت شدن ديگران است. بله، مي‌گويد من را دفن نكنيد در موميايى بگيريد يك جايى بگذاريد كه هيچ كس از بوى من هم اذيت نشود، پولش را هم آماده كرده است، چه دليلى داريد بر حرمتش؟

دفن ميّت براى اين است كه از بويش ديگران اذيت نشوند، حق ديگران است! چرا مقايسه مي‌فرماييد؟!

(سؤال و پاسخ استاد): چرا جايى را مي‌گويى كه وجه ندارد؟! قتل هيچ چيزى مجوزش نيست، تقيه با همه عظمت مجوز قتل نيست، چرا يك مثالهاى خارج مي‌زنيد؟! تقيه‌اى كه لا دين لمن لا تقية له و اساس مذهب با تقيه بوده در زمان ائمه (صلوات اللّه عليهم اجمعين) تقيه در مورد قتل نيست.

«كما أن ذكر الاوصاف أيضاً قد يكون كذلك [اوصاف هم هتك است] و نلتزم بحرمته حينئذ.

هذا و مما ذكرنا يمكن أن يقال [حالا بحث بعد را نگاه كنيد و مما ذكرنا يمكن أن يقال] بجواز النظر فى المرآة الى عورة الغير، أو الى الاجنبية، در آينه عورت غير را ببيند، يا در آينه موهايش را ببيند، پستانهايش را ببيند.]

و كذا يمكن أن يقال بجواز النظر فى المرآة الى عورة الغير أو الى الاجنبية [ براى اينكه نگاه به خودش نيست.]

و عن جماعة التصريح بذلك [گفته اند مي‌شود در آينه نگاه كرد،] لكن يمكن دعوى الحرمة فى هذا الفرض و ان لم نقل في السابق [در فرض سابق، ديگر آينه را نمي‌توانيم بگوئيم جائز است.]

كما حُكى عن الاردبيلى فى شرح الارشاد فى باب الوديعه، [در باب وديعه آن فرض سابق راهم حرام دانسته است.]

لكنه جعل وجه المنع [يا اين وجه حالا ببينيم كدام را مي‌گويد. لكنه جعل وجه المنع] كونه تصرفاً فى ما لا يجوز له التصرف فيه، فإنه [شارح ارشاد مقدس اردبيلى] بعد نقل كلام العلامة فى التذكره فى بيان موجبات الضمان فى الوديعة [عبارت تذكره چه بوده است؟ عبارت تذكره] و هو قوله فلو استودع ثوباً فلبسه أو دابة فركبها أو جارية فاستخدمها أو كتاباً فنظر فيه أو نسخ منه أو خاتماً يوضعه فى اصبعه لتزيين به لا للحفظ [علاّمه فرموده] فكل ذلك خيانة موجب للتضمين.

[بعد شرح ارشاد مي‌فرمايد مقدس اردبيلى،] قال يفهم منه أن مجرد النظر و النسخ من كتاب الغير تصرف و ان لم يفتحه و لم يضع يده عليه بل فتحه المالك»، مي‌گويد از اطلاق اين عبارت بر مي‌آيد يك كتاب بازى را يك كسى آمد به من داد وديعه، من حق ندارم در اين صفحه‌هاى باز نگاه كنم، مي‌گويد از اين عبارت بر مي‌آيد كه اين جایز نيست.

يك وقت من مي‌خواهم كتاب را ورق بزنم خوب تصرف در مال غير است و جایز نيست، يك وقت مي‌خواهم لاى كتاب را باز كنم و ببينم مثل بعضيها كه وقتى كتابخانه افراد مي‌آيند يا در خانه يك كسى مي‌رود يك كتابى را بر مي‌دارد باز مي‌كند، اين هم خلاف اخلاق است و هم شبهه شرعى دارد اگر او راضى نباشد، ولى خوب ممكن است يك چيزى در اين كتاب گذاشته نمي‌خواهد شما بفهميد، يك مطلبى را دارد نمي‌خواهد شما بفهميد، عكس زنش آنجاست نمي‌خواهد شما ببينيد، يك يادگارى از يك كسى دارد نمي‌خواهد شما آنجا ببينيد.

اين درست نيست كه آدم وقتى رفت در خانه يك كسى مهمان شد بگويد بله ما به هر حال همه كاره ايم، حالا همه چون مهمانيم همه چيز براى ما جایز است و لاى كتابهايش را باز كند بعد هم بيرون مي‌آيد به جاى اينكه خدمت به او بكند يك پرونده هم برايش درست كند كه آقا در كتاب او يك شعر عاشقانه نوشته شده بود.

هرچه بگويد آقا روز حافظ بوده و شعر عاشقانه را همه مي‌خواندند، آنهایى را كه شما مي‌گوييد مذهبى هستند، مي‌گويند بيا جواب بده.

به هر حال مي‌فرمايد از عبارت ايشان بر مي‌آيد كه نگاه ولو باز هم نكند و مالك باز كرده باشد حرام است. بعد خود مقدس فرموده است، «فلا يبعد تحريم النظر الى جارية الغير فى المرآة، [براى اينكه اين هم تصرفى در جاريه غير است.] و كذا الاجنبى، [به اجنبى در مرآت نگاه كنيم، اين هم تصرف در حدود و شئون اجنبى نيست.]

فتأمل، و يحتاج الى الاذن و لا يجوز بدونه، [پس معلوم مي‌شود ايشان نظر در مرآت را جایز نمي‌داند.]

و أنه ليس مثل الجلوس تحت ظل تحت حائط الغير و الاستضائة بضوئه [چراغش را روشن كرده است روشنيش آمده در كوچه، من در كوچه مي‌نشينم مطالعه مي‌كنم، او حق ندارد بيايد بگويد كه تو تصرف در مال من دارى مي‌كنى.

ديوار است، ديوارش سايه انداخته در كوچه، من كنار آن سايه مي‌نشينم نه تكيه بدهم به ديوارش، تكيه بدهم به ديوار تصرف در مال غير است، مي‌نشينم و از سايه اش استفاده مي‌كنم. بعد هم فرموده] فتأمل.

انتهى و لا يخفى عدم تماميّة هذا الوجه لعدم عده تصرفاً [اين را كه به آن تصرف نمي‌گويند] و عدم الفرق بينه و بين الاستظلال و الاستضائة [با اينها فرقى با همديگر نمي‌كنند. آينه است آنجا گذاشته شکل او پيداست من در آينه دارم نگاه مي‌كنم، آينه خودم هم هست دارم نگاه مي‌كنم، چه ربطى به او دارد؟]

و نمنع كون نسخ الكتاب و النظر فيه تصرفاً بمجردهما [يعنى اگر كتاب باز است، كتاب باز را در خانه من گذاشته و رفته است، من حالا دارم نگاه مي‌كنم.]

و الاولى أن يعلل المنع بما دل على تحريم النظر الى الغير من قوله تعالى قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم الخ و غيره بدعوى أن العرف يفهم منه الاعم مما نحن فيه، [أعم از اينكه خودش را ببينى يا در آينه ببينى.]

و على فرض عدم الفهم من اللفظ [حالا عورتين يك كسى را يا قيافه و پستانهاى يك زنى را بگوييم، نه آن آيه مال خودش است، از لفظ در نمي‌آيد در آينه. بر اين فرض] يمكن دعوى تنقيح المناط القطعى كما لا يخفى [بگوييم چه فرقى مي‌كند مناط حرمت نظر به خودش و يا در آينه با همديگر فرقى ندارد.]

هذا اذا قلنا أن الابصار انما هو بالانطباع [به اينكه از او يك چيزى به چشم من بيايد] و الاّ فعلى القول بخروج الشعاع فهو نظر حقيقة [از من به طرف او دارد تصرف مي‌شود] الا أن يقال بعدم الفرق بين القولين فى المقام لعدم اناطة الاحكام الشرعية بهذه الدقائق العقليه.

[پس نگاه در آينه يكون حراماً، امّا نگاه به مجسمه، به عكس، به نقش، به فيلم، بما هو هو حرام نيست.]

و كذا الكلام فى النظر الى الغير فى الماء، [عكسش در آب افتاده نگاه كنم] أو جسم صيقلى آخر هذا، [آن هم ظاهراً از ادله بر مي‌آيد كه حرام است.] و أما النظر وراء الرجاج و نحوه [از پشت شيشه] فلا اشكال فى حرمته» [اين هم بحث امر دوّم.

امر سوّم] الثالث لا اشكال فى حرمة أخذ الاجرة على عمل الصور المحرم.

لا اشكال فى حرمة الاخذ الاجرة ـ سواء كان بعقد الاجارة أو جعاله أو نحو غيرهما، [چرا؟] لما مر من قوله عليه السلام ان اللّه اذا حرم شيئاً حرم ثمنه و غيره.

و لكن استشكل فى ذلك فى المستند لو لا الاجماع، [گفته اگر اجماع نباشد نمي‌توانیم قائل به حرمت اجرت بشويم.]

قال: و أما اجر عمل المحرم من الصور فالظاهر من كلماتهم الحرمة و هو كذلك فان ثبت الاجماع فيه بخصوصه أو فى اجر كل محرم فهو المتبع [دنبال اجماع هستيم] و الاّ ففى تحريم أخذه نظر [تحريمه گرفتنش اشكال است] و ان كان اعطائه محرماً لكونه اعانة على الاثم و لا يخفى ما فيه [سيد مي‌گويد، براى اينكه پس «ان اللّه اذا حرم شيئاً حرم ثمنه» چه مي‌گويد؟ و بعد قاعده عقلائيه‌اى كه بارها عرض كرديم بين حرمت شىء در شرع و عدم ماليت او در شرع ملازمه عقلائيه است.

شارع اگر يك چيزى را گفت حرام است يعنى از نظر من بى ارزش است لا مال است، وقتى شد «لامال» أكل مال در مقابلش مي‌شود «أكل مال به بباطل.»

و لا يخفى ما فيه] مع أن الاجماع على كلى القاعده ايضاً متحقق كما لا يخفى على الناظر فى كلماتهم فى جزئياتها»[2].

بحث بعدى روى ترتيب مكاسب شيخ.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- حاشية المكاسب لليزدي: 22.

[2]- حاشية المكاسب لليزدي : 22.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org