بحث كتب ضلال
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 123 تاریخ: 1381/7/24 بسم الله الرحمن الرحيم بحث تنجيم تمام شد و بنده به نظر خودم آن مقدارى كه لازم بود، در بحث تنجيم بحث كردم. بنده تقاضا ميكنم كه اين بحث حفظ كتب ضلال را آقايانى كه اهل بحث هستند، بحث كنند مطالعه كنند با دقت كه ببينيم اصلا خود مسأله چطور است. چون بعد هم ميرسد به مسأله روزنامه ها و مجلات و اينها كه آيا وضع آنها چطور است، بعد در آخر مسأله و بحث زنده روز هم مطرح ميشود. در مسأله كتـب ضلال غير واحـدى از اصحاب، جُل من الاصحاب فتوا دادهانـد به حرمت حفظ كتب ضلال، حالا يا بطور صراحت فتوا دادهاند، يحرم حفظ كتب الضلال، يا نه، گفتهاند تَكَسُّب به كتب ضلال، نسخه بردارى كتب ضلال حرام است كه بالملازمة دلالت ميكند بر حرمت. و اولين كسى كه از فقها (قدس اللّه ارواحهم) كلمه كتب ضلال در عباراتش ديده ميشود، شيخ مفيد است در مقنعه در ابواب المكاسب. در آن كتاب المكاسب، ايشان آنجا اين عبارت از ايشان آمده است و قبل از او نيست؛ يعنى در عبارات صدوق ديده نميشود. عبارت مقعنه اين است: «و لا يحل كتب الكفر و تجليده الصحف الاّ لاثبات الحجج فى فسادها و التكسب [جزء محرمات] بحفظ كتب الضلال و كتبه على غير ما ذكرناه حرامٌ»[1] اولين كسى كه به ذهن ميآيد بحث كتب ضلال را مطرح كرده شيخ مفيد (قدس سره) است در مقنعه در أبواب المكاسب، در مقنعه مراجعه بفرماييد. علاّمه هم در منتهي[2] و در تذكره[3] ادعاى نفى خلاف فرموده نسبت به حرمت، فرموده خلافى نيست كه حفظ كتب ضلال حرام است، هم در تذكره و هم در منتهي. مخالفى در مسأله نيست الاّ صاحب حدائق (قدس سره) كه او انكار كرده حرمت كتب ضلال را و فرموده براى اين مسأله دليلى نيست. عبارت حدائق: «و عندى فى الحكم من اصله توقف لعدم النص و التحريم و الوجوب و نحوهما احكام شرعيه يتوقف القول بها على الدليل الشرعى و مجرد هذه التعليلات الشايعة فى كلامهم لا تصلح عندى لتأسيس الاحكام الشرعية»[4]. مخالفى در مسأله ديده نميشود، الاّ صاحب حدائق كه عبارتش هم اين است، كه ميگويد بله من در اصل مسأله گير دارم و قبول ندارم حرمت حفظ كتب ضلال را. البته صاحب حدائق در اينجا كلماتى دارد كه در اين مسأله صاحب حدائق مورد حمله بزرگانى مثل صاحب جواهر و مثل صاحب مفتاح الكرامة قرار گرفته است، در اين مسأله مسائلى دارد كلماتى دارد كه مورد حمله قرار گرفته است. يك حمله از طرف صاحب جواهر است، صاحب جواهر بعد از اينكه كلام صاحب حدائق را نقل ميكند (جلد 22 ص 57.) ميفرمايد: «انه ربما اساء الادب مع الاصحاب الذين هم حفاظ السنة و الكتاب نسأل اللّه تعالى العفو عنا و عنه»[5] اين عبارت صاحب جواهر. مرحوم صاحب مفتاح الكرامة، آن ديگر حسابى حمله كرده به صاحب حدائق و در آخر بحثش دارد كه يكى از جاهايى كه از كتب ضلال است اين حرف اخيرى است كه صاحب حدائق نسبت به بزرگان گفته است و ميفرمايد اين مورد از موارد حرف شهيد و محقق است كه حفظش حرام است و تقريباً از بين بردنش هم واجب است. من يادم رفت كه عبارت مفتاح الكرامه را بياورم، مراجعه بفرماييد در مفتاح الكرامه آخر بحث تند شده به مرحوم صاحب حدائق. در رابطه با اينكه صاحب حدائق راجع به اصول حمله كرده و اصلا ميگويد اين علم اصول از عامّه گرفته شده، روى استحسان بوده اماميه هم دنبال عامّه و استحسان رفته اند و اصلا اساسى ندارد علم اصول من رأس. و بعد يك وجوهى را ذكر ميكند كه در اينجا صاحب مفتاح الكرامه سخت ميتازد و البته جاى تاختن هم دارد. يكدفعه آدم بگويد كه اين همه زحمات اينها از اوّل، از زمانى كه ابن جنيد تقريباً يك مقدار اصول نوشته يا قبلش بوده بگوييم نه علم اصول از عامّه است و استحسان است و اماميه هم دنبال او رفته اند. من نميدانم چه شده كه صاحب حدائق در اين مسأله جملاتى دارد و مطالبى دارد كه مورد حمله قرار گرفته. اين هم حالا پاورقى مسأله، هم صاحب جواهر حمله كرده و هم صاحب مفتاح الكرامة. پس جُلّ اصحاب فتواى به حرمت دادهاند در منتهي و تذكره هم نفى خلاف ادعا شده است. مسأله از نظر موضوع محل خلاف كثير است، چون موضوع مسأله حفظ كتب الضلال. اين موضوع در كلمه حفظش اختلاف است، در كلمه ضلالش هم اختلاف است در عبارات اصحاب اختلاف ديده ميشود. وقع الخلاف من الاصحاب فى موضوع الحكم فى كلمة الحفظ و فى كلمة الضلال در كلمه حفظ اختلاف اين است كه آيا اين حفظى كه حرام است حفظ از اندراس است و يا حفظ از ظهر صدر است از بَر كردن و يا أعم از اين دو؟ و از قرائت، از تعليم، از تعلم، از نسخه بردارى، از نوشتن، كدام يكى از اينها حرام است؟ آيا مراد از حفظ، حفظ عن الاندراس است فقط، نگذارد از بين برود جلدش كند، پشت ويترين بگذارد كه پاره نشود از بين نرود؟ يا حفظ عن ظهر القلب است فقط يعنى از بَر كردنش حرام است؟ يا أعم از اين دو و از تدريس و تعليم و تعلم و نسخه بردارى و تجليد و همه اين جور امور مربوط به آنها، أعم از آنهاست؟ اين يك اختلاف در حفظ. جهت دوّم از اختلاف در كلمه ضلال است، در ضلال دو جهت اختلاف هست يك جهت از حيث مقابل و معناى ضلال، يك جهت از حيث ديگر، از حيث خود حقيقت ضلال. امّا از جهت مقابل آيا ضلال به معناى باطل است در مقابل حق؟ حفظ كتب الضلال يعنى كتب باطل در مقابل الحق، الضلال، الباطل فى مقابل الحق. يا نه ضلال از ضلالت است در مقابل هدايت؟ حفظ كتبى كه براى اضلال ديگران است، يا حفظ كتبى كه ضلالت ديگران بر آن مترتب ميشود ولو مؤلف غرضش اضلال ديگران نبوده و در كتابش هم مسائل حق را نوشته است؟ اين هم يك اختلاف. آيا ضلال به معنى الباطل است فى مقابل الحق؟ كتب الضلال يعنى كتب الباطلة، كار نداريم كسى گمراه بشود يا نشود، اصلا هرچه باطل است، اين كتاب ضلال است. يا ضلال از ضلالت است در مقابل هدايت؟ در اين هم دو احتمال است، كتب ضلال يعنى كتبى كه يعنى كتبى كه براى اضلال نوشته شده براى گمراهى نوشته شده است؟ يا بگوييم نه، چه براى گمراهى نوشته شده است، يا بگوييم نه چه براى گمراهى نوشته شده و چه مطالب حق در آن آمده. لكن ديگران از اين مطالب حق، مطالب نادرست و منكر برداشت ميكنند. كه شيخ براى اين قسم مثال ميزند به بعض از كتب عرفا و فلاسفه كه آنها مطالبى را كه نوشتهاند به عقيده خودشان حق است ميگويند ما درست نوشتهايم، ما درست ميگوييم، امّا ديگران از آنها مطلب باطل و منكر برداشت ميكنند. بعضيها يك پا را بالاتر گذاشته اند در مثال زدن، گفتهاند مثل بعضى از آيات قرآن نعوذ باللّه كه حق است امّا بعضيها از آن برداشت باطل ميكننند. گفت فضل اللّه المجاهدين على القائدين درجة، زد آقاى صدوقى را شهيد كرد ديگران و بزرگان را شهيد كرد مطهرى را شهيد كرد. گفتند اينها مثلا... كتب ضلال كدام است؟ آيا ضلال باطل در مقابل حق است يا الضلالة در مقابل هدايت است؟ در مقابل هدايت هم دو احتمال دارد، يا اينكه بگوييم آن كتبى كه مُعدّ براى اضلال است نوشته شده براى گمراهى، اصلا ميخواهد مردم را گمراه كند. و يا أعم از آن و از آن چيزى كه حق است امّا برداشت ضلالت ميشود. نوشته قائل شده به وحدت واجب الوجود آن آقا رفته در حرم اميرالمؤمنين(ع) ميگويد خدايا لعنت كن فلانى را كه قائل شده به وحدت واجب الوجود. اصلا نميفهمد، به قول امام (سلام اللّه عليه) و روايات هم دارد آدم نبايد چيزى را كه نميفهمد گويندهاش را به جهل و خرافه نسبت بدهد يا نعوذ باللّه گويندهاش را به كفر و نادرستى نسبت بدهد. بنـده ملتفت نميشوم، خوب بعضى چيزهاست كه آدم نميكشد. حرفهاى بزرگان را مخصوصاً حرفهاى فلاسفه و عرفا بعضيهايشان را ماها نميكشيم، بعضيها به همان شعرهاى امام أنا الحق منصور هم اعتراض داشتند. تفسير سوره حمد امام نشد كه تمام بشود؛ براى اينكه به هر حال داشت ميرفت يك جاهايى كه يك عده اى برداشت باطل ميكردند. انسان عدوٌ لمن جهله، و تا سر حد كفر گوينده اش هم پيش ميرود و اين خيلى اشتباه است، اين يك جهت راجع به ضلال. جهت دومى كه در باره ضلال هست آيا مراد از اين كتب ضلال، كتب زندقه و كفر و شرك است، مختص است به زندقه و كفر و شرك؟ يا أعم است از همه كتابهاى باطلى كه در اصول و فروع نوشته شده است؟ همه كتابهايى كه بر خلاف حرف ما هست بگوييم همه اينها كتاب باطل است و اصلا هيچ كس نبايد اينها را در خانه اش داشته باشد مگر براي اينكه بخواهد باطلش كند. هرجا هم ديد بايد بردارد پودرش كند، حالا ولو صاحبش هم راضى نيست بگويد به تو مربوط نيست. آيا اختصاص دارد به زندقه و شرك، كما يظهر از عبارت شيخ در جهاد مبسوط، يا مطلق باطل أعم از زندقه و شرك و مسائل باطله در اصول و فروع، مسائل جبر، تفويض، مجسمه، حرفهاى برادران سنى، حرفهاى زيديه، حرفهاى فتحيه، همه اينها، چون همه اينها به عقيده ما باطل است، بگوييم همه اينها را شامل ميشود. يا أعم از هردوى آنها و تورات و انجيل در زمانى كه پيغمبر خاتم (صلوات اللّه عليه) آمده است. بگوييم أعم است از زندقه و شرك و مطلق كتب باطله فى الفروع و الاصول و التفسير و الفقه و الحديث ـ همه را ـ فقط آن چيزى كه مال خودمان است درست است، باقى ديگر، همه اينها حفظش حرام است؟ بلكه أعم از آنها و از تورات و انجيل غير محرف بعد از آمدن نبى مرسل خاتم (صلوات اللّه و سلامه عليه)؟ بگوييم نه آنها را هم شامل ميشود، تورات و انجيل هم كه تحريف نشده در زمان پيغمبر چون ديگر بدرد نميخورد، آنها هم باطل است، آنها هم حفظش يكون محرّماً فضلا عن المحرّف منهما، اين هم يك اختلاف است در باب موضوع. پس موضوع حفظ كتب الضلال، در حفظش اختلاف است، در ضلالش از دو حيث اختلاف است يكى از نظر مقابلش و يكى از نظر خودش. و منشأ اين همه اختلافات هم نبود نصّ از معصوم است، نص بالخصوص. نبود نص بالخصوص از معصوم (عليه السلام) منشأ اين همه اختلافات شده است. چون ادله اين مسأله يك سلسله قواعد و آيات و روايات كليه است، هر كسى يك چيزى از آن فهميده است. منشأ اختلاف اين است كه نصّى نبوده، حفظ كتب الضلال در يك روايت نيامده تا ما بياييم ببينيم خوب اين حفظ كتب ضلال حفظش يعنى چه كتب ضلالش هم يعنى چه، نيامده در روايات. بنابراين بعضى از آقايان الآن فكر نكنند، آقاى صانعى تو چرا آيات قرآن را قبلا نخواندى كه راجع به ضلالت و ضال و مضل بحث كرده؟ اين جوابشان داده شد. اصلا ما عنوان ضلال و كتاب ضلال و حفظ كتب ضلال در يك روايت ولو اين يك روايت در فقه الرضا در تفسير امام حسن عسكرى(ع) هم نيست؛ چه برسد به اينكه در كتب معتمده معتبره باشد. بحث، بحث اجتهاد بوده، هر كسى از قواعد و روايات يكطورى استنباط كرده است. «آيا حفظ كتب ضلال حرام است يا نه؟»و كيف كان در مسأله در دو جهت بحث است، يكى اينكه آيا حفظ كتب ضلال حرام است يا حرام نيست. يكى ديگر اينكه آيا اتلافش واجب است يا واجب نيست؟ اگر حفظ حرام شد، بگوييم اتلافش هم واجب است، اگر كسى كتابى دارد كه از كتب ضلال است خودش بايد پودرش كند، واجب است پودرش كند اصلا در اتاقش يك دقيقه بماند خرج عن الاسلام، از عدالت خارج شده واجب است پودرش كند. اگر در دست ديگران و كتابخانه هاى ديگران هم ديد آنجا هم وجب كه پودرش كند. مهمان شده در خانه يك نفر، بعد آنجا ديد يك كتابى گذاشته است كه اين كتاب را تشخيص داد اين جزء كتب ضاله است، بايد همان جا بردارد در جيبش بگذارد وقتى ميآيد بيرون بعد پودرش كند، بيچاره صاحبخانه وقتى ميآيد ميبيند بابا يك كتابى داشته اينجا حالا نيست، آقا برداشته بُرده گفته اين كتب ضاله است و من ميخواستم پودرش كنم و پودرش كرده است. يك بحث هم اين است كه آيا اتلافش واجب است يا اتلافش واجب نيست. پس در دو مقام بحث است، يكى در اصل حرمت حفظ و يكى در وجوب اتلاف و با توجه به ادله، خصوصيّات مسأله، و هردو حكم مسأله، معلوم ميشود. فعلينا المراجعة به ادله باب، از ادله باب، هم خصوصيّات موضوع معلوم ميشود، چه مقدار ادله ميگويد؛ و هم حرمت حفظ و وجوب اتلاف. (ارزيابى را بعد عرض ميكنم) به دوازده وجه آن مقدارى كه بنده نگاه كردم براى حرمت حفظ كتب ضلال استدلال شده است. 1- حكم العقل بوجوب قطع مادة الفساد. 2– )و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين([6] 3- )فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور( [7] 4- )فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند اللّه ليشتروا به ثمناً قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون([8] 5 - آيات كذب و افتراء على اللّه كه در قرآن چند تا آيه است، من يكى را ميخوانم: )انظر كيف يفترون على اللّه الكذب و كفى به اثماً مبينا( [9] البته غير از اين باز هم ما آيات اين معنا را داريم. 6- حديث تحف العقول: ففيه: «انما حرّم الله تعالي الصناعة التي يجي منها الفساد محضاً [آن را حرام كـرده است و معلـوم است كتب ضـالـه فساد ميآورد. قبل از آن دارد:] او يقويّ به الكفر في جميع وجوه المعاصي، او باب يوهن به الحق»[10]. 7- وجه هفتم حديث عبدالملك بن اعين، «قال: قلت لأبى عبداللّه(ع) انى قدابتليت بهذا العلم [علم نجوم] فأريد الحاجة فاذا نظرت الى الطالع و رأيت الطالع الشر، جلست و لم اذهب فيها و اذا رأيت طالع الخير ذهبت فى الحاجة فقال لي تقضى قلت نعم قال: احرق كتبك»[11] (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- المقنعة: 588. [2]- المنتهي 2: 1013. [3]- تذكرة 1: 582 (ادعاي نفي خلاف در كلام تذكرة وجود ندارد). [4]- الحدائق الناضرة 18: 141. [5]- جواهر الكلام 22: 57. [6]- لقمان (31) : 6. [7]- حج (22) : 30. [8]- بقره (2) : 78. [9]- نساء (4) : 50. [10]- تحف العقول : 335. [11]- وسائل الشيعة 11: 270، كتاب العشرة، باب 14، حديث 1.
|