Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ادامه بحث كتب ضاله و مباحث مربوط به آن
ادامه بحث كتب ضاله و مباحث مربوط به آن
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 132
تاریخ: 1381/8/8

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث كتب ضاله را بايد تمام شده تلقى كنيم و هر كسى هر طورى كه برداشت كرده از مباحث. ولى به نظر مي‌آيد كه اغراء به جهل در كتب ضاله حرام است.

ولى اگر كتابى را من دارم كه باطل است و نمي‌خواهم اغراء به جهل كنم، يا كتابهايى كه ديگران اهل باطل دارند، اينجا اينِ كه بگوييم هر كتابى كه در آن مطلب باطل است حفظش حرام است، يا خواندن هر كتاب باطلى حرام است و بايد جلوگيرى شود ظاهراً دليلى ندارد.

آن مقدارى كه هست اغراء به جهل حرام است، دروغ و افتراء و چيزى كه براى مردم ضرر دارد آن هم حرام است و بايد از بين برود امّا صرف يك مطالب باطل كه اغراء به جهل نباشد، اين دليلى بر حرمتش نداريم و نگهداريش مانعى ندارد.

اين ديگر حالا هر كسى هر طورى برداشت كرد.

«حلق اللحلية و مباحث مربوط به آن»

بحثى را كه خواستم امروز متعرضش بشوم اين مسأله حلق اللحية است كه اين أواخر معاصرين متعرضش شده اند، در حالتى كه اصلا امام هم (سلام اللّه عليه) متعرض شده است.

در حالتى كه اين قدر هم مسأله مهم نيست كه ما متعرض بشويم ولى چون وقتى گفته مي‌شود دليلى بر حرمت نيست، فورى بعضى از آقايان خيلى برايشان گران تمام مي‌شود براى اينكه اين گران تمام شدن را جلويش را بگيرم من راجع به حلق اللحيّه امروز بحث مي‌كنم تا آقايان بدانند كه بايد بحثها را برد سر ريشه ها، نه سر ريش.

به قول امام (سلام اللّه عليه) به يك كسى از بزرگان اصفهان فرموده بود (آن اوايل نهضت) كه ريش تراشى چطور است؟ خوب امام معتقد نبود به حرمتش؛ امام فرموده بود فعلا بحث، بحث ريشه هاست بحث ريش نيست.

و شاهد بر اينكه امام معتقد به حرمتش نبود يكى از نزديكان امام نقل مي‌كرد راست هم مي‌گفت.

مي‌گفت ما هر روز مي‌رفتيم خدمت امام، امّا امام هيچ تعرضى به ما نمي‌كرد كه شما چرا ريشهايتان را مثلا اينجورى كرده‌ايد.

به هر حال چون بحث حليّت و عدم حرمت براى بعضى از آقايان سنگين مي‌آيد من اين بحث را امروز روز آخر قبل از ماه رمضان متعرض مي‌شوم كه آقايان هم ماه رمضان كه رفتند همان اوّل منبر نگويند كه بله قوم لوط اينها چند تا خصلت داشتند كه عذاب شدند، يك خصلت هم ما اضافه داريم ريش تراشى.

اين خيلى خوشايند نيست كه حالا روز اوّل ماه رمضان خوب يك عده اى ريشهايشان را تراشيدند آنجا نشسته اند آنجورى آدم بحث كند.

يا مثلا بگويد اى ريش تراشها شما در ماه رجب چه كار مي‌كنيد؟ خوب آنها مي‌گويند زنها چه كار مي‌كنند ما هم همان كار را مي‌كنيم. اصلا دعاى ماه رجب يك چنين خصوصيتى ندارد.

به هر حال من مي‌خواهم گرانى مسأله و ثقالت حليّت را در اذهان آقايان از بين ببرم همين؛ و الاّ شما هم مي‌توانيد بگوييد حرام است و اصلا همان روز اوّل هم كه منبر رفتيد هر روز هر جلسه اى بگوييد ريش تراشها كار حرام انجام مي‌دهيد، بگوييد من كه ابايى از گفتن شما ندارم.

به هر حال براى رفع ثقالت حليّت من اين بحث را متعرض مي‌شوم كه معاصرين متعرض شده‌اند و امام (سلام اللّه عليه) هم در يك تابستانى متعرض شده‌اند.

بنده عرض مي‌كنم حلق اللحيه دليلى بر حرمت ندارد و طبق اصالة الحل و اصالة البرائة حلال است، دليلى وقتى بر حرمت نداشتيم يكون حلالا.

«نقل و نقد وجوه مستدله برحرمت حلق اللحية»

براى حرمت به وجوهى استدلال شده كه مصباح الفقاهه (تقريرات درس آقاى خوئى(قدس سره)) يغنينا از جواب از آن وجوه. چون همه آن وجوه را ايشان نقل كرده و اشكال كرده در آن.

همه آن وجوه را ايشان نقل فرموده و در همه آن وجوه اشكال كرده مصباح الفقاهه، الاّ دو وجه كه حالا عرض مي‌كنم. پس اشكالهاى مصباح الفقاهه به اين وجوه و ايرادهاى ايشان يغنينا از اينكه ما متعرض بشويم آن وجوه را و اشكال كنيم، گرچه اشكالها بيش از آنهايى است كه ايشان فرموده است ولى ما حالا مصالحه مي‌كنيم به همين مقدار كافى است.

به هر حال يغنينا از اين كه ما آن وجوه را اشكالهايش را بيان كنيم، هر چند اشكالها منحصر نيست.

فقط ايشان به دو وجه استدلال كرده براى حرمت و آخر سر هم قائل به حرمت شده است، يكى روايت و يكى هم سيره.

روايت اين صحيحه بزنطى است، يادتان هم باشد بحث حلق اللحيه در حدائق و در كتاب وسائل در آداب الحمام است. باب 63 روايت 5. روايت بزنطى، محمد بن ادريس، فى آخر السرائر نقلا من كتاب الجامع، لاحمد بن محمد بن أبى نصر بزنطى صاحب الرضا(ع) «قال و سألته عن الرجل هل يصلح له أن يأخذ من لحيته؟ قال: اما من عارضيه فلا بأس و اما من مقدمها فلا»[1] ايشان مي‌فرمايد: وجه هفتم و هو العمده (مصباح الفقاهه جلد اوّل صفحه 412) صحيحة البزنطى الدالة على حرمة حلق اللحيه و أخذها ولو يا لنف و نحوه.[2] مي‌گويد عمده وجه اين است بعد مي‌گويد با سيره هم معتضد است.

ايشان تعبير كرده به صحيحه. اولا در تعبير به صحيحه فيه شىءٌ؛ فى التعبير از اينجور روايات به صحيحه شىءٌ، براى اينكه ابن ادريس، روايت را مُعَنْعَناً براى ما نقل نكرده است، مسلسلا به كتاب احمد نقل نكرده است.

ما نمي‌دانيم آيا كتاب أحمد بن أبى نصر بزنطى در آن روز معروف بوده مثل كتاب كافى كه ما سند نمي‌خواهيم به آن، يا نه، و آيا ابن ادريس سندى داشته به آن كتاب يا نه، ظاهرش اين است كه سند نداشته ظاهرش اين است كه از خود كتاب دارد نقل مي‌كند. روايت معنعن نيست، يادتان باشد بطور كلى، مستطرفات سرائر كه از كتب اصحاب نقل كرده اينها فى صحتها شىء، براى اينكه نسبت كتاب به صاحب براى ما روشن نيست و حديث هم معنعن نيست.

ما چه مي‌دانيم كه آن كتاب حتماً كتاب احمد بوده است. گفت تفسير امام حسن عسكرى(ع) گفت نمي‌دانم مال امام حسن است يا نه، گفت عليه السلام دارد.

به هر حال ما نمي‌دانيم كه آن كتاب مال او بوده است يا نبوده است، اين يك شبهه اى كه در اينجا هست كه من تعجبم چطور آقاى خوئى همينجور به ضرس قاطع مي‌گويد صحيحه.

فى كونها صحيحه شىء فى النفس، فى كون مثل اين روايت و بقيه روايات مستطرف از كتب اصحابنا الامامية (قدس اللّه ارواحهم) شىء فى النفس. و آن اين است كه حديث معنعن نيست و ما هم نمي‌دانيم آيا اين كتاب آن روز معروف بوده يا نبوده است. شىء، نمي‌گويم صد در صد.

و امّا خود روايت، اين روايت دلالت بر حرمت نمي‌كند لوجهين.

يكى اينكه سؤال از يصلح است، شايسته هست يا نه. لا يصلح أعم است از حرمت و كراهت. ببينيد! «عن الرجل هل يصلح له ان يأخذ من لحيته؟ قال: أما من عارضيه فلا بأس و امّا من مقدمها فلا»[3] يعنى فلا يصلح مثلا.

سؤال از صلاح است جواب هم به عدم صلاح، جواب به عدم صلاح دليل بر حرمت نيست، عدم الصلاح أعم است از كراهت و حرمت.

گفته نشود كه در نقل على بن جعفر آمده فلا يأخذ، و امّا من مقدمه فلا يأخذ؛ روايت از كتاب على بن جعفر هم نقل شده آنجا دارد و أما من مقدمها فلا يأخذ، اين گفته نشود؛ براى اينكه ما عرض مي‌كنيم فلا يأخذ يا فلا يأخذُ؟

ما نمي‌دانيم چگونه است روايت را كه مشايخ براى ما نخوانده اند، ما از فيض قرائت مشايخ محروميم.

براى ما نخوانده اند، من چه مي‌دانم فلا يأخذ است يا فلا يأخذُ؟ گفتند يك آقاى بزرگوارى (بلا تشبيه بلا تشبيه) اين آمده بود اين شروع كرده بود به شرح امثله خواندن. يضرب را گفته بودند در اصل الضرب بود، خيلى خوب الف و لام را برداشتيم چنين و چنان شد. يك جا گفت كه من صرف مير مي‌خوانم حالا هنوز نرسيده بود صرف مير هم.

گفتند خوب يكرم را چطورى مي‌سازيم؟ گفت : يكرم در اصل الضرب بود. هر كاريش كرد ديد نمي‌شود آخر الضرب با يكرم كه تناسبى ندارد.

حالا حاج آقا مي‌فرمايد لا يأخذْ. دست من كه نيست! من آنى كه اينجا نوشته است مي‌خوانم.

اينجا يا فلا يأخذُ است يا فلا يأخذْ. اگر جمله خبريه باشد در دلالتش بر حرمت به نظر بنده تبعاً لمرحوم نراقى اشكال دارم. بنده قبول ندارم جمل انشائيه آكد در وجوب باشد، تبعاً لمرحوم نراقى صاحب مستند.

چند سال است عقيده ام اين است، قبول ندارم حالا شما قبول مي‌كنيد قبول كنيد و اگر نهى باشد بله.

پس اين يك شبهه كه سؤال و جواب از صلاح و عدم صلاح است، در روايت بزنطى.

صلاح و عدم صلاح هم أعم از حرمت است، اين را كه شما ديگر اشكال نداريد. گفته نشود در روايت على بن جعفر لا يأخذْ آمده است مي‌گوييم نهى آمده، مي‌گوييم آن روايت هم كارى به صلاح ندارد ،اصلا روى خود أخذ، نهى روى خود أخذ است. جواب اين است نمي‌دانيم لا يأخذْ است يا لا يأخذُ، اين يك اشكال.

شبهه ديگرى كه در اين روايت هست اينكه اصلا سؤالِ در اين روايت از حلق اللحيه نيست! سؤال از گرفتن است، أخذ. ببينيد! «عن الرجل هل يصلح له أن يأخذ من لحيتيه؟ قال: أما من عارضيه فلابأس، و امّا من مقدمها فلا»

سؤال از حيث أخذ است، گرفتن. روايات را مراجعه كنيد، در باب موهاى در دماغ دارد موهاى توى دماغ را بگيريد براى نظافت شما و براى بهداشت شما خوب است.

اين روايت از حلق كه نپرسيده از أخذ پرسيده! من نمي‌دانم چه بوده سؤال، جهت سؤال روشن نيست احتمال مي‌دهم اين باشد.

راوى مي‌خـواهد بپرسد اگـر يك مردى مي‌خـواهد خـودش را قشنگ كند و زيبا كند، از اين موهاى

صورتش بگيرد؟ مي‌فرمايد: از اين گونه هايش بگيريد طورى نيست امّا از مقدم نگيرد. از حيث آرايش، از حيث زينت كردن. بعبارت اخرى زنها بند مي‌اندازند سابقها بند بود حالا نمي‌دانم چه كار مي‌كنند، زنها براى آرايش صورتشان بند مي‌انداختند كه اين موها را بكنند.

اين نپرسيده آخر زبانش كه لال نبود راوى كه بپرسد آقا هل يصلح له أن يحلق لحيته؟ كلمه حلق در روايات آمده حلق شعر آمده حلق الشعر الرأس آمده، در تقصير، در منى حلق آمده، حلق اللحية من المثلة آمده است.

اين كه مي‌پرسيد از حلق، از أخذ از لحيه پرسيده، حيث أخذ من نمي‌دانم چه بوده در آن وقت.

احتمال مي‌دهم كه أخذ يك خصوصيّتى داشته كه... گرفتن مانعى ندارد امّا از لحيه گرفتن فيه بأس.

نپرسيده حلق، شايد مي‌خواهد بگويد براى آرايش اين يصلح از اينجايت بگيرى مانعى ندارد از اين گونه هايت بگيرى امّا ينا از جلوى ريشهايت بگير، ديگر اينها را هم بكنى كه آرايش نمي‌شود، اين كه هيچ ديگر چيزى تهش نمي‌ماند.

بخواهى مرد قشنگى باشى از اين گونه ها بگير، اين گونه ها را بگير امّا مقدم را بگذار.

پس سؤال از اين نيست كه حلق چگونه است، بنابراين سه تا اشكال اين روايت دارد.

1- فى صحة سنده فى النفس شىء.

2- سؤال از عدم صلاح است.

3- اصلا سؤال از أخذ لحيه است. اين عنوان ما كه نمي‌توانيم از أخذ لحيه به سراغ حلق لحيه برويم، من احتمال مي‌دهم أخذ لحيه يك امرى بوده، يك مطلبى بوده كه آن وقتها رايج بوده است.

و امر ديگرى كه تبعيد مي‌كند قول به حرمت را (حالا بيايم از اين طرف) امر ديگرى كه اصلا قول به حرمت را تبعيد مي‌كند اين است كه جُل علماء عامّه قائل به حرمت شده اند و ان الرشد فى خلافهم.

يك چيزهايى را كه آنها قائل به حرمت بشوند و مستند نباشد به رسول اللّه (ص) ما نمي‌فهميم چه بوده است.

شايد براى عوام فريبى بوده است، من چه ميدانم! شايد براى عوام فريبى بوده آخوندها اين كار را مي‌كرده است.

كار استعمار و استحمار و... اين حرفها را ندارد.

شايد براى عوام فريبى بوده است، شايد مردم را از ريشه ها كنار كردن و به ريش سوق دادن؛ مردم يادشان برود كه موسى بن جعفر (سلام اللّه عليه) زندان است و اينجورى است و ... اين بدعتها بيايد و يادشان برود.

آمدند هِى پافشارى كردند آقا ريشهايتان حرام است بتراشيد، اينها احتمالاتى است كه داده مي‌شود.

از نظر روايى «ما خالف العامّه ففيه الرشاد»[4]. از نظر اعتبار تاريخى و سياسى من احتمال مي‌دهم شما احتمال ندهيد، من احتمال مي‌دهم كه اصلا اين يك چيزى باشد كه اين علماى عامّه و درباريها در آورده اند براى اينكه سر مردم را گرم كنند، به قول امام امت مردم را از ريشه غافل كنند و به ريش وصل كنند كه اين ديگر كارى به اين چيزها نداشته باشد.

يك مق دار زيادي بحث بشود كه آيا ريش تراشى اينجورى است و...

بنابراين، اين روايت هم اين سه تا اشكال را دارد، اصل حكم حرمت لحيه هم اين مبعد را دارد.

و امّا اين بحث بعدى كه ايشان مي‌فرمايد: «و تدل على ذلك ايضاً السيرة القطعية بين المتدينين المتصلة الى زمان النبى (ص) فانهم ملتزمون بحفظ اللحية و يذمون حالقها بل يعاملونه معاملة الفساق فى الامور التى تعتبر فيها العدالة»[5] من نمي‌دانم اين حرفها را آقاى خوئى(قدس سره) از كجا زده است؟! تمام فقه را شما ورق بزنيد، چه در عدالت جماعت، چه در عدالت امام جمعه، چه در عدالت شاهد، چه در عدالت شاهد در طلاق، محرمات خيلى ذكر شده و حتى گناهان كبيره از هفت تا هفتصد گفته شده است.

امّا يك جا پيدا نمي‌كنيد در اين كتب فقهيه نه در عدالة الشاهد، نه در عدالة الامام الجماعة، نه در عدالة امام الجمعة، نه در عدالة القاضى، يك جا پيدا نمي‌كنيد كه بحث حلق اللحيه آمده باشد.

چطور مي‌فرمايد ايشان اين فسق مي‌آورد، مردم فسق مي‌دانند؟! اصلا متعرض نيستند در كتب فقهى! اين مقدس اردبيلى است در كتاب الشهادات، بيش از چهل گناه زائداً بر گناهان معروف از كجا در آورده؟ از كتاب كافى.

از ابواب و ايمان كفر كافى. آنجا يك كلمه حلق اللحيه ندارد. در جواهر نگاه كنيد در كتاب الشهادات نيست، در مبسوط نگاه كن نيست، اصلا در كتب فقهيه سب را گفته اند مضر به عدالت نيست اگر استغفار كـرد لأنه صغيرة، حسد را گفتـه‌اند ان اظـهر يكون معصية، چهل تا را اضافه مرحوم مقدس اردبيلى گفته

است.

اصلا يك جا را شما پيدا كنيد در يك كتاب فقهى در اين ماه رمضان اگر يك جا بوديد كه كتابخانه دارد يك جا پيدا كنيد كه در كتب فقهى غير از غاية القصوى آقا سيد محمد كاظم يزدى ترجمه استفتاآتى است كه از ايشان شده چاپ شده اخيراً، غاية القصوى ترجمه عروة است كه مرحوم حاج شيخ عباس قمى اين كار را كرده است. آن وقت جلد دومش يك سرى سؤالها است كه ظاهراً فارسى بوده آقا سيد محمد كاظم هم فارسى جواب داده است.

آقا سيد محمد كاظم آنجا يد طولايى دارد در بيان حرمت، خيلى حرفها را آنجا زده است.

شما از آن غاية القصوى كه بگذريد از اين اواخرها از زمان پهلوى به بعد كه ريش تراشى در اين مملكتها رايج شده بگذريد، ببينيد كجا در كتاب فقهى گفته است حلق اللحيه من الصغائر فضلا عن كونه من الكبائر.

عجيب است هم از ايشان عجيب است، مي‌گويد مردم مي‌گويند اين فاسق است، كدام مردمى، كى بوده، بله نمي‌تراشيدند معمولا براى اينكه هم صدمه داشته هم ريش به هر حال محاسنى بوده، نگه مي‌داشته‌اند.

امّا هر كسى تراشيد اين افسق الفسقه است، اين فاسق است اين كجا؟ عجيب است.

عجيت تر از آقاى خوئى صاحب حدائق(قدس سره) است، صاحب حدائق براى استدلال به حرمت به روايت والبيّه اشاره مي‌كند.

اين روايت والبيه را اينجا مصباح نقل كرده در وسائل هم هست.

روايت والبيه اين است، آن قصه معروف حبابه والبيه را مي‌دانيد در اصول كافى است كه مي‌گويد من آمدم بروم در بازار ديدم اميرالمؤمنين يك تازيانه دو سر دارد به اينهايى كه ماهيهاى بى فلس مي‌فروختند با سر تازيانه اشاره مي‌كند به آنها و مي‌فرمايد نكنيد اين كار را، اى مسوخ بنى اسرائيل و جند بنى مروان.

مي‌گويد كه فراط بن احنف پرسيـد از اميرالمؤمنين(ع) كـه كى هستند اينـها؟ جند بنى مـروان ديـگر

كيست؟ حضرت فرمود جند بنى مروان آنها بودند كه ريشهايشان را حلق اللحي و فتلوا الشوارب[6]

آنها بودند كه ريشهايشان را تراشيدند و پيچاندند اين سبيلهايشان را اينها مسخ شدند.

صاحب حدائق مي‌گويد ببين، ببين چه گناه بزرگى است كه سبب مسخ مي‌شود.

اصلا توجه نكرده صاحب حدائق(قدس سره) كه اگر اين گناه اينقدر بزرگ بود كه حدأقل چهارتا روايت درست و حسابى بايد داشته باشد. اگر اين گناه اين قدر بزرگ بود حدأقل بايد چهار بار تعزيرى حدى برايش قرار داده مي‌شد، مسخ است ديگر مسخ كه نمي‌شود حد نداشته باشد.

و از همه جالب تر، چهارتا يا شش تا در سندش هستند هشتصدتايشان ضعيف هستند. از چهارتا سه برابرشان ضعيف هستند در اين سند، آن وقت ايشان بگويد يكفى براى اثبات حرمت.

به هر حال كارى به اين حرفها نداشته باشيد مردم را به اخلاقيات اسلام دعوت كنيد، خيلى نمي‌خواهد روى ريش تراشى تكيه كنيد، حالا حرام بدانيد يا حلال.

به اخلاقيات اسلام دعوت كنيد انشاء اللّه بعد از ماه مبارك رمضان در خدمتتان خواهيم بود.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعة 2 : 112، كتاب الطهارة، ابواب آداب الحمام، باب 63، حديث 5.

[2]- مصباح الفقاهة 1: 261.

[3]- وسائل الشيعة 2: 112، كتاب الطهارة، ابواب آداب الحمام، باب 63، حديث 5.

[4]- وسائل الشيعة 27: 107، باب وجوه الجمع بين الاحاديث المختلفة، حديث 1.

[5]- مصباح الفقاهة 1: 261.

[6]- مصباح الفقاهة 1: 261.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org