Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه فقها درباره غبن مشتری و بایع یا هر دو
دیدگاه فقها درباره غبن مشتری و بایع یا هر دو
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1304
تاریخ: 1392/12/6

بسم الله الرحمن الرحيم

«دیدگاه فقها درباره غبن مشتری و بایع یا هر دو»

شهید ثانی (قدس سره الشریف) در روضه و در مسالک و به همین نحو محقق ثانی فرموده‏اند گاهی غبن برای بایع است و گاهی برای مشتری است و گاهی برای هر دو. «ذکر فی الروضة و المسالک تبعاً لجامع المقاصد فی أقسام الغبن أن المغبون إما أن یکون هو البائع أو المشتری أو هما»[1] بعد در مغبونیت بایع و مشتری روشن است که اگر به کمتر از قیمت بفروشد، بایع مغبون است و اگر به زیادتر از قیمت بفروشد، مشتری مغبون است، اما چطور می‏شود هر دو مغبون بشوند؟ گفته شده است محال است؛ چون یا ثمن کمتر از قیمت سوقیه است، فالبائع مغبون یا ثمن بیشتر از قیمت سوقیه است، فالمشتری مغبون. نمی‌شود هم بیشتر باشد، هم کمتر؛ مثل دو أعلم، مثل دو اول، در اول حاشیه ملا عبد الله دو حدیث از پیغمبر است که می‌فرماید: «کلّ أمر ذی بال لایذکر بسم الله فیه فهو أبتر».[2] حدیث دیگر «کلّ أمر ذی بال لا یبدأ لم بحمد الله فهو اقطع».[3] چطور جمع بشود؟ آنجا یک جدولی هم دارد که می‌گوید ابتدای اضافی داریم، ابتدای عرفی داریم و ابتدای حقیقی و بین این دو روایت در عمل خواسته‏اند جمع کنند و الا اگر کسی ابتدا به حمد کرد، دیگر ابتدای به بسم الله معنا ندارد، اینجا هم گفته‏اند محال است هم بایع مغبون باشد، هم مشتری.

«کلام شیخ انصاری (قدس سره) در توجیح مرحوم صاحب قوانین در محال بودن غبن بایع و مشتری با هم»

یک توجیهی که از صاحب قوانین نقل شده است، این است که فرموده است: «تفرض فیما إذا باع متاعه بأربعة توأمین من الفلوس أن یعطیه عنها ثمانیة دنیانیر [به چهار تومان که به جای آن هشت دینار به او بدهد] معتقدا أنها یسوّی اربعة توأمین [هشت دینار چهار تومان را پر می‏کند] ثمّ تبیّن أن المتاع یسوّی خمسة توأمین [معلوم شد که متاع پنج تومان ارزش دارد] و أن الدنانیر یسوّی خمسة توأمین الا خمساً فصار البائع مغبوناً من کون الثمن أقل من القیمة السوقیة بخمس تومان [این کمتر از قیمت سوقیه شده است، یک پنجم از یک تومان] و المشتری مغبوناً من جهة زیادة الدنانیر علی أربعة توأمین [آن هم فرض این است که چهار دینار خریده است، هشت دینار از چهار تومان بیشتر است و الا راجع به پنج تومان که مغبون نشده است، به نفع او شده است، اما راجع به آن دینارها مغبون شده است] فالبائع مغبون فی اصل البیع [فروخته است به چهار تومان، در حالی که پنج تومان ارزش داشته است] و المشتری مغبون فیما التزمه من إعطاء الدنانیر عن الثمن [که بنا بوده است هشت دینار بدهد و اینجا در هشت دینار مغبون شده است؛ برای اینکه هشت دینار معادل پنج تومان است] و إن لم یکن مغبوناً فی اصل البیع [ولو مغبون در اصل بیع نیست، یعطیه عنها ثمانیة دنانیر، این خیال کرده است چهار تومان ارزش دارد، بعد معلوم شده است که هشت دینار در مقابل پنج تومان است در اینجا مغبون شده است] أقول: [اگر شما شرط و مشروط را یکی حساب کنید، یکی مغبون شده است، چون می‏دانید معاملات با شرط، قیمتش پایین‌تر می‏آید، اگر شما یک چیزی را بفروشید به شرط اینکه سه ماه دیگر حق فسخ داشته باشد، این قیمتش کمتر از این است که یک چیزی را برای همیشه می‏فروشید یا یک چیزی را به او بفروشید به شرط اینکه قبای شما را هم بدوزد، این قیمتش کمتر از آن جنسی که دوختند، قبا در آن شرط نشده است، اینجا هم اگر شما شرط و مشروط را یکی بدانید، یکی از اینها که ظاهراً بایع باشد، مغبون شده است؛ برای اینکه بایع فروخته است به چهار تومان، شرط هم کرده است در مقابل آن هشت دینار، الآن می‏بیند قیمت هشت دینار، پنج تومان بوده، لکن هشت دینار یک پنجم آن کمتر است. پس فقط او مغبون شده است و الا مشتری مغبون نشده است] الظاهر أن مثل هذا البیع المشروط بهذا الشرط یلاحظ فیه حاصل ما یصل الی البائع بسبب مجموع العقد و الشرط کما لو باع شیئا یسوّی خمسة دراهم [پنج درهم قیمتش است] بدرهمین علی أن یخیط له ثوباً مع فرض کون اجرة الخیاطة ثلاثة دراهم [در اینجا اصلاً بایع ضرر نکرده است] و من هنا یقال: أن للشروط قسطا من العوض و إن ابیت لا عن ان الشرط [اگر می‏گویید ما با هم حساب نمی‌کنیم، این، دو داد و ستد است: در یکی بایع مغبون شده است، در یکی مشتری] معاملة مستقلة و لا مدخل فی زیادة الثمن خرج ذلک عن فرض غبن کل من المتبایعین فی معاملة واحدة [هر کس در یکی مغبون شده‏اند] لکن الحق ما ذکرنا: من وحدة المعاملة و کون الغبن من طرف واحد و منها: ما ذکره بعض المعاصرین [یکی بیشتر مغبون نشده است، باید با هم حساب کرد.

«توجیه بعضی از معاصرین در محال بودن غبن بایع و مشتری با هم در کلام شیخ انصاری»

توجیح دیگر، توجیح بعضی از معاصرین است که می‏فرماید:] من فرض المسألة فیما إذا باع شیئین فی عقد واحد بثمنین [دو تا شئ، دو کیلو گندم با دو کیلو برنج، گندم کیلویی چهار تومان، برنج کیلویی پنج تومان، بثمنین] فغبن البائع فی أحدهما [گندم را به چهار تومان فروخته است، معلوم می‏شود گندم قیمتش پنج تومان بود،بایع یک تومان ضرر کرده است] و المشتری فی الآخر [مشتری که برنج را گرفته پنج تومان، معلوم می‏شود قیمتش چهار تومان بوده] و هذا الجواب قریب من سابقه فی الضعف [یا شما این دو ثمن را دو معامله می‏گیرید یا دو ثمن را یک معامله می‌گیرید، اگر دو ثمن را یکجا دادید که یک غابن بیشتر ندارید، اگر بنا شد که بقیه را یک موقع بگیرید دوتا شد. بنابراین، در هر کدامی یکی مغبون است و یکی غابن، باز معنا ندارد بگوییم در یک داد و ستد هر دو مغبون‏اند، هم بایع مغبون است و هم مشتری، این هم ضعفش روشن شد] لأنه إن جاز التفکیک بینهما عند فرض ثبوت الغبن لأحدهما خاصة حتی یجوز له الفسخ فی الغبن المغبون فیها خاصة [هر کدامی را یکی حساب کردی] فهما [دو داد و ستد] معاملتان مستقلتان کان الغبن فی کل واحدة منهما لأحدهما خاصة فلاوجه لجعل هذا قسما ثالثاً لقسمی غبن البائع خاصة و المشتری خاصة [در مقابل بایع خاصة، مشتری خاصه بگوییم یک صورت هم هر دو، گاهی بایع مغبون است، گاهی مشتری مغبون است، گاهی هر دو، این هر دو را درست نکرده، است، فهما معاملتان مستقلتان، غبن در یکی لأحدهما خاصة] و إن لم یجز التفکیک بینهما [اگر در این دو کیلو برنج و دو کیلو گندم تفکیک جایز نیست؛ یعنی نمی‌تواند یکی از آنها فسخ کند؛ برای اینکه اگر بخواهد فسخ کند، خیار تبعض صفقه لازم می‏آید] لم یکن غبن اصلاً مع تساوی الزیادة فی أحدهما للنقیصة الآخر [این یکی، پنج تومان، بایع یک تومان کسر دارد، ولی از آن طرف این یک تومان جبران شده است در آن برنج] و مع عدم المساواة [اگر یکی بیشتر باشد] فالغبن من طرف واحد.

[توجیح سوم] و منها: أن یراد بالغبن فی المقسم معناه الأعم... [بگوییم غبن، غبن اصطلاحی نیست، اگر یک عینی را سابقاً دیده است الآن به اعتماد آن رؤیت سابقه معامله کرد، بعد معلوم شد وقتی تحویل او داد، صفات سابقه را ندارد. این را هم گاهی اصطلاحاً غبن گفته شده است] علی خلاف ما شاهده أو خروج ما أخبر البائع بوزنه علی خلاف خبره [گفت این کیسه ده کیلو است، بعد معلوم شد که کیسه نه کیلو بوده است. گاهی اطلاق غبن بر این معنا هم می‏شود.

یک اطلاق غبن این است که در ثمن و مثمن زیاده و نقیصه موجود باشد، یک اطلاق غبن این است که عین مشاهد بر خلاف ما شاهد باشد، یا عین موزونه بر خلاف وزنش باشد که أخبر به البائع. این معنا را اینطوری درست کنیم و بگوییم هر دو مغبون‏اند؛ یعنی یکی مغبون است، در عین مشاهد، یکی مغبون است برای اینکه بر خلاف ما شوهد بوده است، دیگری مغبون است برای اینکه از نظر قیمت به او ضرر خورده است] و قد أطلق الغبن علی هذا المعنی الاعمّ العلامة فی القواعد و الشهید فی اللمعة [غبن را به این دو معنا هم اطلاق کرده‏اند] و علی هذا المعنی الاعم تحقق الغبن فی کل منهما [می‏شود در هر یکی غبن باشد، یکی از نظر خلاف ما شوهد بودن، یکی از نظر قلت قیمت یا زیادی قیمت] و هذا حسن لکن ظاهر عبارة الشهید و المحقق الثانیین... [ظاهرشان این است که می‌خواهند غبن اصطلاحی را بگویند، می‏گوید الغبن قد یکون للبائع و قد یکون للمشتری و قد یکون لهما، قد یکون لهما؛ یعنی همانی که برای یکی بوده است، برای هر دو بوده است. لکن ظاهر عبارت آنها غبن به معنای اخص است] علی ما فسّروه به [و الا نمی‌شود بگوییم غبن برای بایع غبن برای مشتری، غبن برای هر دو نفر. می‏گوییم غبن برای هر دو نفر یعنی چه؟ می‏گوید یعنی غبن به معنای اعم، این خلاف ظاهر عبارت است. اصلاً این تقسیم درست نیست.]

و منها: ما ذکره بعض [این می‏شود چهارم] من أنه یحصل بفرض المتبایعین وقت العقد فی مکانین [متبایعین در وقت عقد دو جا بودند] کما إذا حصر العسکر البلد و فرض قیمة الطعام خارج البلد ضعف قیمته فی البلد فاشتری بعض من أهل البلد من وراء سوق البلد طعاماً من العسکر بثمن متوسط بین القیمتین [این کسی که بیرون از شهر بود، طعامی را از عسکر خرید به متوسط بین القیمتین، نه یک تومان، نه دو تومان، بین این دو قیمت خرید] فالمشتری مغبون [خریدار مغبون است] لزیادة الثمن علی قیمة الطعام فی مکانه [در مکان خودش، یعنی در شهر] و البائع مغبون لنقصانه عن القیمة فی مکانه [در جای خودش] و یمکن ردّه بأن المبیع حین العقد باقٍ علی قیمته حین العقد و لا غبن فیه للمشتری مادام فی محل العقد [تا در محل عقداند، هیچ غبنی وجود ندارد] و إنما نزلت قیمته بقبض المشتری [و از شهر بیرون شهر رفت] و نقله إیاه إلی مکان الرخص [آنجایی که ارزان‌تر بوده است] و بالجملة الطعام عند العقد لا یکون الا فی محل واحد له قیمة واحدة [طعام در یک جا بیشتر نبوده است، یک قیمت بیشتر ندارد، وقتی آن را جابجا می‏کند، دو قیمت می‏شود، این دو غبن نیست. این هم یک صورت.]

و منها: ما ذکره فی مفتاح الکرامة: من فرضه فیما إذا ادعی کل من المتبایعین الغبن [هر کدام ادعای غبن کردند] کما إذا بیع ثوب بفرس بظنّ المساواة [ثوبی به ظن مساوات] ثمّ ادعی کل منهما نقص ما فی یده [هر کدام گفتند کلاه سر ما رفته است] عما فی ید الآخر [اینکه اسب گیرش آمده است، می‏گوید اسب قیمتش پایین‌تر از آن جنسی است که من تحویل او دادم، او هم می‏گوید جنسی که به من داده است، قیمتش پایین‌تر از جنسی است که در دست دیگری است] و لم یوجد المقوّم [کارشناس و مقوم پیدا نشد که] لیرجع إلیه [تا به او رجوع کنند] فتحالفا [پس نتیجتاً این است که این نفی می‏کند قول او را؛ چون تحالف در جایی است که دو مورد دعوی باشد؛ مثل در باب عقد نکاح، اگر یکی ادعا می‏کند دوام را، یکی ادعا می‏کند متعه است، اینجا باید تحالف کنند؛ چون مورد مشترک ندارند. تحالف در جایی است که هر جایی ادعایشان غیر از دیگری باشد، اینجا هم اینطوری است. او می‏گوید قیمت اسب کمتر از قیمت گندمها است که او گرفته است، این می‏گوید قیمت گندمهایی که پیش من است، کمتر از اسبی است به او دادم، اینجا تحالفا، تحالف کردند] فیثبت الغبن لکلّ منهما فیما وصل إلیه [در نتیجه وقتی هر کدام تحالف کردند، هر دو نفر محکوم به این هستند که ضرر کردند] قال: و یتصوّر غبنهما فی أحد العوضین [این دو عوض بود که این می‏شود صورت ششم] کما لو تبایعا شیئا بمائة درهم [یک کتابی را فروخت به صد درهم] ثمّ ادّعی البائع کونه یسوّی بمائتین [گفت آنکه به تو دادم صد درهم، دویست درهم ارزش دارد] و المشتری... [گفت پنجاه درهم بیشتر ارزش ندارد، او داده است صد تومان، الآن می‏گوید مالی که به تو دادم صد تومان، دویست تومان ارزش دارد، اینکه گرفته است صد تومان می‏گوید پنجاه تومان ارزش داشته] و لا مقوّم یرجع إلیه فیتحالفان و یثبت الفسخ لکلّ منهما انتهی [این هم دو صورت] و فیه: أن الظاهر... [می‏گوید ظاهر این است که در معامله لازمه تحالف عدم غبن است، او می‏گوید حرف این درست نیست، این هم می‏گوید حرف او درست نیست. هر دو نادرست هستند و غبنی وجود ندارد.] مع أن الکلام فی الغبن الواقعی دون الظاهری [بحث در غبن واقعی است، نه غبن در مقام اثبات و حلف و یمین، کلام در غبن واقعی است که بگوییم غبن واقعی گاهی للبائع و گاهی للمشتری و تارة لکلیهما، معلوم است غبن واقعی را می‏گویند، نه غبن مقام اثبات و بعد از تحالف ظاهری] و الأولی من هذه الوجوه هو الوجه الثالث».[4] از کجا می‏گویید چرا آن اولی است، باز از آنها بهتر است؛ چون بالاخره یک طوری هر دو را درست کرده است. اگر غبن را به معنای اعم بگیریم، این خلاف اصطلاح است، چگونه می‏شود اولی باشد؟ اگر بتوانیم خلاف اصطلاح را درست کنیم، خوب مقام اثبات را هم می‏توانیم درست کنیم. اگر بنا شد توجیح کنیم کدام یک بهتر از بقیه است؟ ایشان می‏فرماید توجیح سوم بهتر است که غبن را در آنجا به معنای اعم بگیریم. این خلاف ظاهر عبارت است، بلکه خلاف نص عبارت است. الغبن للبائع، قد یکون الغبن للبائع و قد یکون للمشتری و قد یکون لهما، للبائع، غبن به معنای خاص، للمشتری غبن به معنای خاص، لهما باز غبن به معنای اعم، مگر اینکه بگوییم: قد یکون للبائع هم آن قدر جامع اراده شده است، قدر جامع مراد است، لکن مصداق خاصش؛ مثل اینکه می‏گویند امر وضع شده است در رجحان، ولی گاهی استعمال می‏شود در رجحان مع المنع من الترک، گاهی استعمال می‏شود در رجحان مع المنع من الترک.

بگوییم غبن در معنای اعم استعمال شده است در هر سه جا، قد یکون الغبن بالمعنی للبائع، اما به اعتبار یک مصداقش و قد یکون للمشتری باز بالمعنی الاعم، لکن به اعتبار یک مصداقش و قد یکون لهما؛ یعنی همان غبن بالمعنی الاعم، لکن به اعتبار یک مصداقش، ولی باز این هم خلاف ظاهر است جداً. یک چیزی که بنده به ذهنم آمد اینکه همه آنهایی که بحث کرده‏اند و حاشیه زده‏اند بر کتاب مکاسب اینجا را ردّ شده‏اند، شیخ (قدس سره) بحث کرده است، از صاحب جواهر هم نقل شده است، میرزای قمی هم در جواب سؤالهایش بیان کرده است، میرزای قمی جواب سؤال داده است، اما چرا شیخ (رضوان الله تعالی علیه) متعرض شده است؟ وجه تعرض شیخ؛ برای این است که این متن روایتی که نیست، مورد دلیلی هم نیست، یک عبارتی که شهید ثانی در روضه و مسالک و محقق ثانی فرموده‌اند. چطور شده است که شیخ (قدس سره) شرح کرده است؟ این یک وجه است که مؤید است این معنا برای باز شدن ذهن هم مفید است، توسعه سیاسی نیست، توسعه اقتصادی هم نیست، اما توسعه علمی است، هم احترام به آن بزرگان که ایشان فرمودند و هم برای اینکه یک توسعه علمی بوجود آمده باشد.

وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»

-----------------
[1]. کتاب المکاسب 5: 172.
[2]. وسائل الشیعة 7: 170، کتاب الصلاة، ابواب الذکر، باب 17، حدیث 4.
[3]. سنن الکبری 6: 127، حدیث 10328.
[4]. کتاب المکاسب 5: 173 تا 175.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org