استدلال فقها در تخییر مشتری بین ردّ و امضای مع الارش در صورت جهل به عیب مبیع
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1372 تاریخ: 1393/9/8 بسم الله الرحمن الرحيم «استدلال فقها در تخییر مشتری بین ردّ و امضای مع الارش در صورت جهل به عیب مبیع» اگر مبیع، معیوب بود، یعنی صحیح نبود و مشتری جاهل به این عیب بود، بعد از آنکه مبیع به دستش آمد، عالم به آن عیب شد، در اینجا مشهور، بلکه نفی خلاف شده که مشتری بین ردّ و امضاء مع الارش، مخیر است. مرحوم صاحب مفتاح الکرامة هم میفرماید خیلی از فقها برای این تخییر به خصوص در خیار عیب، استدلال نکردهاند که به چه دلیل، مخیر است؛ در صورتی که عالم نبوده و مبیع در اختیارش قرار گرفته و هنوز هم تصرفی انجام نداده است؟ لکن از عبارات اصحاب وجوهی از ادله استفاده میشود که یکی اجماع است. گفتهاند اجماع از امامیه قائم است بر این تخییر و هیچ کسی مخالفتی نکرده است و سید در مفتاح الکرامة میگوید: «الاجماع معلوماً و منقولاًَ فی الخلاف و فی الغنیة و فی الریاض»، در این سه کتاب، ادعای اجماع شده و تصریح عبارات به تخییر هم فراوان است و کتب اصحاب مملو از تصریح و ظهور در این تخییر است. «استدلال به روایات در تخییر مشتری بین ردّ و ارش در صورت جهل به عیب مبیع و پاسخ به آن» دوم: دو روایتی که علامه در تذکره نقل کرده که یکی از آنها عامی است و دیگری با طرق خاصه نقل شده است. روایت اولی که عامی است، جمهور از پیغمبر نقل کردهاند: «ان رجلا اشتری غلاما فی زمن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و کان عنده ما شاء الله [حسابی مانده بود و چند وقت گذشته بود] ثم ردّه من عیب وجده به»[1] بعد، از عیبی که در آن پیدا کرد، آن را رد کرد. روایت دوم، مرسله جمیل است که به طرق امامیه نقل شده و در ابوب الخیار هست. عن ابی عبد الله (علیه السلام) في الرجل يشتري الثوب أو المتاع فيجد فيه عيبا فقال: «إن كان الشيء قائما بعينه رده علی صاحبه و أخذ الثمن و إن كان الثوب قد قطع أو خيط أو صبغ يرجع بنقصان العيب».[2] ایشان میفرماید علاوه بر اشکال به سند دو روایت - قطع نظر از سند که یکی مرسله و دیگری عامی است- دلالتش هم اشکال دارد؛ چون در حدیث جمهور داشت که عبد را نگه داشت «رجل اشتری غلاما فی زمن رسول الله» یک مدت هم پهلویش بود «ثم ردّه من عیب وجده» این اولاً کلمه «ارش» ندارد تا تخییر بین رد و ارش باشد، ثانیاً وقتی یک مدتی نگهش داشته، قطعاً یک تصرفانی در این عبد کرده که موجب سقوط رد میشد، چون خیلی زیاد نزدش مانده بود، ولی در عین حال، ردش کرد و این برخلاف فتوای اصحاب و روایات است که اگر تصرفی کرد، دیگر حق رد ندارد. این عنده ما شاء الله به دلالت التزامیه و عرفیه، دلالت میکند که تصرفاتی در آن انجام داده است. این از روایت جمهور که کلمه ارش ندارد و خلاف قاعده هم هست. اما روایت جمیل، قال: «ان کان قائما رده علی صاحبه و اخذ الثمن» این هم ارش ندارد. میگوید اگر سر جایش هست، به او میدهد و ثمن را از او میگیرد، ولی اگر بریده و رنگش کرده، رجع بنقصان العیب، یعنی اگر که نمیتواند رد کند، ارش میگیرد. پس از تخییر، ارش هم از این به دست نمیآید. صاحب مفتاح الکرامة میفرماید: «و فی افادتهما المطلوب نظر واضح بعد الغض عن السند الا أن الشهره ینجبر [شهرت، انجبار سند میکند] و اما الدلالة [این فرمایش ایشان هم درست نیست؛ چون وقتی روایت دلالت ندارد، چطور شهرت درستش میکند؟ آنها فتوا به تخییر دادهاند، ولی در این روایت، اصلاً تخییری نیست تا بگوییم فتوایشان مستند به این است] اما النبوی فخال عن الارش بالکلیة [این یک اشکال] مع أن الظاهر منه جواز الردّ بعد التصرّف فی الجملة [چون ما شاء الله پهلویش بوده] إذ یبعد أن یکون العبد عند العرب ما شاء الله و لا یستخدمونه بشیء اصلا [بعید است که یک عبدی مال کسی باشد و اصلاً از او کار نکشد. اشکال سوم:] مع أنّا قد نقصره علی العبد [ما میگوییم این حکم برخلاف قاعده است و اقتصار بر عبد میشود و امه و بقیه چیزها را شامل نمیشود. اما مرسله جمیل از حیث دلالت:] فقد دلّت علی جواز الرّد ما دام باقیا و إن تصرّف فیه [میگوید تا هست، میتواند برگرداند] إلا ان یکون [مگر اینکه تصرفات مغیّر، انجام داده باشد؛ مثلاً بریده و قطع کرده باشد] ثوبا قد تصرّف فیه احد التصرفات المذکوره فانه یرجع حینئذ بالارش و ذلک لا یتمّ علی ما قرره فی مسائل الباب»[3] که محض تصرف هم موجب سقوط ردّ میشود. در اینجا میگوید محض تصرف، موجب سقوط ردّ نمیشود. وجه سومی که به آن استدلال شده است، روایات کثیرهای است که دلالت میکند، اگر بعد از شراء تصرفی انجام داد و تغییری در مبیع حاصل شد، چه عالم به عیب باشد و چه عالم به عیب نباشد در اینجا ارش، متعین است، حکم به تعین ارش میکند. «دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) دربارهی جهل مشتری از عیب مبیع» شیخ (قدس سره) همان طور که حق در مطلب همین است، میگوید این مشکل است، این روایات یک طرف قضیه را میگوید و میگوید اگر نتوانست ردّ کند، لجهة من الجهات، رد ممنوع شد، نوبت به ارش میرسد، ولی اگر بتواند رد هم بکند، این ساکت است و لعل این روایاتی که میگویند در صورت عدم امکان رد، ارش هست، برای این است که اگر ردّ از بین رفت، با ارش، حق بایع حفظ بشود. لعلّ ارش در صورت عدم صحت و عدم رجوع، برای رعایت حال بایع است تا ضررش با آن جبران بشود. وجه دیگری که گفته شد و برخی از محشین دارند، تعارض بین لاضرر و بین ادلهای است که بر ارش و مع عدم امکان الرد، دلالت میکند. لاضرر میگوید نباید به مشتری ضرر بخورد و ضرر نخوردن مشتری به این است که یا بتواند ردّ کند یا ارش بگیرد. از طرفی، اگر نتواند رد کند، به بایع ضرر میخورد؛ چون بایع جنس خودش را ندارد و یک پولی هم داده است؛ زیرا جنس را داده و ما به التفاوت را هم باید بپردازد، ولی اصل مال در اختیارش نیست. پس یک ضرر برای مشتری است، اگر بگویید مشتری نمیتواند ردّ کند، به او ضرر وارد شده و لزوم معامله برای مشتری، ضرری است. یک جنس معیوب را گرفته که نه میتواند ردّ کند و نه میتواند ارش بگیرد. اما اگر شما میگویید مشتری فقط میتواند رد کند و حق ارش ندارد یا فقط میتواند ارش بگیرد و حق رد ندارد، طبق این روایات، این هم یک نحوه ضرر بر فروشنده است، پس دو لاضررها با هم تعارض میکنند و به عمومات عقود، برمیگردیم. این هم یک وجهی است که بعداً تفصیلش میآید. «استدلال صاحب حاشیهی مکاسب بر عدم تخییر مشتری بین ردّ و ارش و پاسخ آن» شیخ میفرماید استفاده از روایات، صعب است و اصعب منه حرفی است که برخیها زدهاند. مرحوم حاج شیخ محمدحسین در حاشیهاش پنج وجه برای این صعوبت ذکر کرده که نمیتوانند وجه برای تخییر بین ارش و رد باشند. یکی از آنها این است که گفتهاند این صحت، در مقابل آن جزئی از ثمن واقع میشود. ثمن در مقابل اصل شیء با صحت است، پس وقتی صحت نباشد، او هم میتواند کل را برگرداند و هم میتواند ما به التفاوت بگیرد؛ زیرا یک مقدار از ثمن در مقابل صحت، افتاده است و صحتی که الآن نیست، پس او مخیر بین ردّ و گرفتن جزئی از ثمن در مقابل صحتی که وجود ندارد است. جواب این واضح است که ثمن در مقابل صفات قرار نمیگیرد، بلکه صفات، علت ارتقاء قیمتند، یا عیوب، علت تنزل قیمتند، نه اینکه جزئی از ثمن در مقابلش قرار بگیرد. اما اجماعی که ادعا شده است، من در تقریرات یکی از بزرگان دیدم که نوشته بود و خالف فیه ابن ادریس. بعد سرائر را نگاه کردم و مخالفت ابن ادریس را نیافتم، اما مثل مقدس اردبیلی در مسئله تأمل کرده و گفته دلیلی بر تخییر بین ارش و ردّ نداریم. قطع نظر از این، اصلاً این اجماعاتی که از زمان شیخ به بعد یا قبل از شیخ به دست ما میرسد، باید فتوای صحابه ائمه هم در آن باشد؛ یعنی بدانیم که فقهای زمان ائمه، مثل زکریا بن آدم، محمد بن مسلم و زراره هم نظرشان همین بوده آن وقت از این اجماع، رأی معصوم (سلام الله علیه) را کشف میکنیم یا وجود یک دلیلی که کان عندهم و لم یصل الینا. پس باید اجماع به زمان معصوم هم برگردد و کشف فتاوای فقهای زمان معصومین به این است که روایتی را از معصوم نقل کنند و وقتی روایت را نقل میکنند و نقل فتوا به وسیله فقیهی مثل زراره به این معنا است که روایت را برای عمل نقل میکند؛ یعنی فتوای خودش را با روایت نقل میکند و لذا گفته شده رساله ابن بابویه کمتر از روایات نیست؛ چون فتاوای خودش را با لسان روایات بیان کرده است. پس باید روایاتی در مسئله باشد ـ مطابق این اجماعی که از زمان شیخ یا سید به بعد آمده ـ تا ما بفهمیم که این مسئله از زمان ائمه معصومین هم مورد اتفاق بود و انا بإثبات ذلک در اجماعات و این اجماع هم از آن اجماعات است.
|