حکم اجرت و جعل و ارتزاق قاضی از بیت المال
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1375 تاریخ: 1393/9/12 بسم الله الرحمن الرحيم «حکم اجرت و جعل و ارتزاق قاضی از بیت المال» بحث درباره اجرت و جُعل و ارتزاق قاضی از بیتالمال است که اگر قاضی محتاج باشد و راهی برای اداره زندگی نداشته باشد، خلافی نیست که ارتزاقش از بیتالمال مانعی ندارد، ولی اگر غنی است و محتاج نیست و وضع مالی خودش خوب است، برخی گفتهاند نمیتوان از بیتالمال به او روزی داد و زندگی او را تأمین کرد؛ چون بیتالمال از آنِ فقرا و نیازمندان است و این شخص، فقیر و نیازمند نیست و فرض این است که غنی است. لکن بطلان این حرف هم واضح است؛ چون بیتالمال برای مصالح مسلمین است و همان طوری که از عبارات اصحاب استفاده میشود، بیتالمال اموالی است که از همه مسلمین در آن جمع میشود، مثل خراج و امثال آن که از همه مسلمین است آنجا جمع میشود؛ حتی زکات و خمس یا مظالم، جزء بیتالمال نیست؛ چون اینها مصارف معینهای دارند و باید صرف مصلحت معین خودش بشود، آنچه که باید صرف مصالح مسلمین بشود و مصالح همه مسلمین باید از آنجا تأمین بشود، بیتالمال است و در مصالح مسلمین صرف میشود و در مصالح مسلمین، فقر شرط نیست و هرچه مصلحتشان اقتضا کرد، باید کسی که بر بیتالمال ولایت دارد، در همان راه مصرف کند. البته اگر کسی غنی است و استفاده نکند بهتر است، بگذارد صرف جاهای دیگری بشود و این یک اولویت عقلیه و شرعیه است که اگر خودش نیاز ندارد، نگیرد، بلکه بگذارد این بودجهها صرف جای دیگری از مصالح مسلمین بشود. این ارتزاق از بیتالمال است؛ یعنی بیتالمال، روزی او را به او میپردازد، نه اینکه قرارداد اجاره دارند، بلکه قضاوت میکند و روزیاش را از بیتالمال به او میپردازند و قراردادی نیست که مثلاً چند ساعت کار کند و اینها چه قدر به او بپردازند، مثل این است که شما پولی را وقف برای مؤذن مسجد میکنید، نه برای اذان گفتن در مسجد، اگر پولی در مقابل اذان باشد، اینجاست که روایت دارد و برخی هم فتوا دادهاند که حرام است، ولی شما پولی به مؤذن میپردازید که او دارد اذان میگوید و تقریباً ترغیب و تشویق است برای اذان گفتن و یا وجوهاتی که صرف حوزههای علمیه میشود، این ارتزاق حوزههای علمیه از وجوهات است، ترغیباً و ترویجاً و تشویقاً برای اینکه حوزههای علمیه بماند، راهش نسبت به برخیها منحصر به همین وجوه واجبه از سهم امام است. «صحت ارتزاق قاضی از غیر بیت المال» پس ارتزاق از بیتالمال مانعی ندارد و از غیر بیتالمال هم مانعی ندارد؛ مثلاً مردمی جمع شدهاند میگویند ما این قاضی را اداره میکنیم تا در شهرمان قضاوت کند یا کسی میگوید من او را اداره میکنم یا خود متخاصمین میگویند ما این قاضی را ده روز اداره میکنیم تا در این قضیه برای ما قضاوت کند یا یکی از آنها میگوید یا هر دو میگویند. این ارتزاق است و ارتزاق جایز است و فقط اشکالی که شده، در بیتالمال است، مع عدم الاحتیاج که آن را هم گفتیم وجه ندارد و برای مسلمین است. «حکم حرمت یا عدم حرمت اجاره و جعاله» اما مسئله جُعل یا اجاره که میگوید هر کس این کار را بکند، در مقابل کارش این قدر به او میپردازم؛ مثلاً میگوید هرکس دو ساعت قضاوت کند، من در مقابل این دو ساعت قضاوت، ده تومان میپردازم یا این آقا را اجیر میکند که دو ساعت قضاوت کند، مثل استخدامی که الآن در قوانین هست و این افراد از پولهای عمومی استخدام میشوند، این میشود اجاره. اجاره و جعاله هم حرمت و عدم حرمتش مبنی بر همان چیزی است که در باب اجرت بر واجبات گفته شده است. کسانی که قائل به جواز اجرت بر واجب هستند، اینجا هم میگویند اجرت را بر یک عمل واجب میگیرد یا واجب عینی است یا کفایی. ولی کسانی که قائل به حرمت بر واجب مطلقاً هستند، حتی واجب توصلی؛ چون بحث ما در امور توصلی است، دادن اجرت و جعاله، نه برای او جایز است که بدهد و نه برای او جایز است که بگیرد. این هم مبنی بر آن مسئله است و چون ما اجرت بر واجب یا جُعل بر واجب را مطلقاً حسب صناعت میگوییم مانعی ندارد، اینجا هم میشود جعاله یا اجارهای برای این کار قرار داده بشود، چه از بیتالمال و چه از شخص غیر متخاصمین و چه از متخاصمین یا احد آنها. اینها میگویند ما تو را اجیر میکنیم که دو ساعت قضاوت کنی و ما ده تومان به تو میپردازیم. نه اینکه قضاوت کن به نفع من، بلکه به حق، قضاوت کن. حتی یکی از آنها میگوید بیا قضاوت کن من ده تومان به شما میپردازم، که این اجرت و جُعل بر واجب است و مانعی ندارد. «اشکال برخی از فقهاء به گرفتن اجرت و جعل در واجب و پاسخ به آن» برخیها به اجرت و جُعل بر واجب، اشکال کردهاند و گفتهاند این رشوه است. معلوم است که این رشوه نیست، چون پول نمیپردازد تا به نفعش حکم کند، بلکه پول میپردازد که حکم کند و رشوه بر این اطلاق نمیشود و اطلاق رشوه بر آن، صحیح نیست. صاحب جواهر (قدس سره) در باب اجرت و جُعل بر قضاء، یک راه دیگری رفته که راهی است که رفتنش از مثل صاحب جواهر (قدس سره) که همه جواهرش جواهر است، بعید میآید. ایشان در کتاب التجارة میفرماید: «و اما القضاء بين الناس فقد اضطربت فيه كلمات الأصحاب اضطرابا شديدا، حتى أن المصنف منهم جعل حرمة الأجرة عليه على تفصيل يأتي في كتاب القضاء [منهم ظاهراً زیاده مصنف که محقق باشد، تفصیلی داده که بعداً میآید؛ چون او بین فقیر و غنی، تفصیل قائل شده] و التحقيق عدم جواز أخذ العوض عنه مطلقا [برای قضا نمیشود عوض گرفت؛ نه به صورت اجرت و نه به صورت جُعل] عينيا كان عليه أو كفائيا، أو مستحبا مع الحاجة و عدمها من المتحاكمين أو أحدهما أو أجنبي أو أهل البلد أو بيت المال أو غير ذلك [که برای قاضی، جُعل قرار دادهاند که به نظر ایشان مرتکب حرام میشود و او هم که میگیرد، مرتکب حرام میشود] سواء كان ذا كفاية أو لا [چرا؟ عمده، این حرفش است] لأنه من مناصب السلطان الذي أمر الله تعالى بأن يقول "قل لا أسألكم عليه أجرا" و أوجب التأسي به [این از مناصب سلطان و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و تأسی به پیغمبر هم واجب است (لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة).[1] پس این حق ندارد جُعل بگیرد] و الصحیح الذي رواه المحمدون الثلاثة "سئل أبو عبد الله (عليه السلام) عن قاض بين فريقين يأخذ من السلطان على القضاء الرزق فقال: ذلك السحت" و لبعض أخبار الرشوة التي ربما أطلقت على مطلق العوض في بعض النصوص، و صريح الاجماع المحكي عن الخلاف و ظاهره في المبسوط على تحريم الجعل الذي هو أعم من الأجرة و لا فرق بينها و بينه، بل مطلق العوض مؤيدا ذلك كله بالاعتبار [مطلق العوض هم نمیشود بگیرد، اینها مؤید به اعتبار هم هست] و هو اشتماله على اللطف الذي يقرب العبد معه إلى الطاعة و يبعد عن المعصية و عدم التهمة و النفرة و نحو ذلك مما لا يخفى».[2] بعد میگوید این که مقنعه و اینها گفتهاند جایز است، درست نیست. آن وجوب دیگر، جوابش واضح است؛ چون آن یکی که گفت روایت دارد، عرض کردیم که این سلطان، سلطان جور است، هم به اعتبار زمان و هم به اعتبار اینکه فقال ذلک السحت است، اگر سلطان، سلطان عدل باشد، چیزی را که میپردازد، نمیتوان سحت دانست. اطلاق رشوه هم بر آن، بعید است، بلکه مشکل است. اجماع هم در مسئله اجتهادیه، حجت نیست. بنابر این، عمده این حرف اوست که عجیب است و میگوید چون از مناصب رسالت است و رسالت هم اجر ندارد، پس نباید این هم اجر بگیرد. جوابش مضافاً بگوییم او هم اجر گرفته (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی) که در آیه دیگر دارد «فهو لکم» هم اجر دارد. پس من هم اگر قضاوت میکنم باید مردم هم قوم و خویشهای مرا دوست بدارند. ثانیاً چیزی که هست، باب رسالت و هدایت است، مثل خیلی از افرادی که هدایت میکنند، میگویند این آقا دل به دنیا نبسته است و مردم را هدایت میکند. باب رسالت و باب تبلیغ و هدایت، اجر ندارد و(قل لا اسئلکم علیه اجرا) این همه برای هدایت شما زحمت و رنج بردهام، اجر و مزدی نمیخواهم، چه ربطی به باب قضاوت دارد و اینکه یک نفر بخواهد قاضی بشود، بگوییم دادن اجر به این قاضی هم خلاف شرع است؛ چون خلاف اسوهای است که برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده شده، نبوده و اسوه در آنجا اقتضا میکند اجر نگیرد. این تمام کلام در مسئله پنج. «حرمت اخذ رشوه از نظر کتاب و سنت و اجماع فقهاء» مسئله شش: «أخذ الرشوة و إعطاؤها حرام توصل بها إلى الحكم له بالباطل، نعم لو توقف التوصل إلى حقه عليها جاز للدافع و إن حرم على الآخذ، و هل يجوز الدفع إذا كان محقا و لم يتوقف التوصل إليه عليها؟»[3] در این مسئله شش، مسائلی مورد تعرض قرار گرفته که اولین مسئله، حرمت اخذ رشوه است. شهید ثانی در مسالک و محقق ثانی در جامع المقاصد، ادعا کردهاند اجماع علمای اسلام بر این است که این حرام است و شما میتوانید بگویید ضرورت فقه اسلامی این است که حرمت اخذ رشوه است، اگر نگویید ضرورت مذهب بر حرمتش دلالت میکند، کتاب و سنت، اما الکتاب آیه شریفهای است که میفرماید اموالتان را به باطل نخورید: (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون)[4] علامه طباطبایی میگوید این از «دلاء» است که عبارت از این است که دلوی را به ته چاه میزنند تا آب بیرون بیاورند، میگوید شما کنکاش نکنید که به وسیله راههای باطل، حق را به جانب خودتان کنید، نبرید آن جایی که حق و ناحق کنید و اموال مردم را بخورید. روایات زیادی هم داریم که دال بر حرمت است که آن روایات را صاحب وسائل در باب پنج از ابواب «آداب القاضی» نقل کرده و برخی از آنها در کتاب التجارة نقل شده که آنها میگوید رشوه حرام است. پس اصل حرمتش از نظر کتاب و سنت، بحثی ندارد. منتها بحثهای دیگری که این جا هست، این است که آیا رشوه عبارت است از دادن پول به قاضی یا دادن چیزی به قاضی برای حکم کردن، اعم از حکم به نفعش یا حکم به حق؟ برخی گفتهاند اعم است و اگر به قاضی پول بدهد تا حکم کند، ولو به حق حکم کند، نه به نفع او، این هم رشوه و حرام است، کما اینکه آن طرفش هم که پول به قاضی میدهد تا به نفع خودش حکم کند، آن را هم گفتهاند حرام است. این یک بحث است. بحث دیگر درباره هدایای بعد از حکم است و یک بحث در تعارفاتی است که وجود دارد، یعنی تعارفها و تعریفهایی است که برای کار دیگری میشود، مثلاً میخواهد نمره بگیرد، بنا میکند به تعریف کردن که اصلاً آسمان آدمی به عدالت شما ندیده تا بتواند چند نمره بگیرد یا برای کارهای دیگر، تعریفهایی که میشود تا مطلبی را به نفع خودش تمام کند، آیا آنها هم رشوه و حرام است یا نیست؟ اینها بحثهایی است ان شاء الله اگر خدا توفیق بدهد در جلسات آینده به آنها خواهیم پرداخت.
|