حرمت وقف، بیع محاباتی، هبه و هدیه باذل به قاضی برای حکم کردن به نفع خودش
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1378 تاریخ: 1393/9/17 بسم الله الرحمن الرحيم «حرمت وقف، بیع محاباتی، هبه و هدیه باذل به قاضی برای حکم کردن به نفع خودش» اگر باذل برای اینکه قاضی به نفعش حکم بکند به جای اینکه پول یا منفعتی به او بدهد، یک چیزی را بر او وقف میکند، مثلاً شئای را برای قاضی وقف میکند به غرض همان حکم دادن به نفعش یا اینکه به قاضی چیزی را هبه میکند یا تحفهای میدهد به قاضی یا بیع محاباتی میکند، مثلاً جنسی که صد تومان قیمتش است به او میفروشد به ده تومان. هدیه و هبه و وقف و بیع محاباتی به داعی همان چیزی که در رشوه، داعی بود، اینها هم گرفتنش برای قاضی حرام است و هم دادنش برای باذل حرام است؛ چون اینها رشوهاند و اگر رشوه هم بر آن صدق نکند، با تنقیح مناط و الغای خصوصیت، انسان میفهمد که حرام است، این طور نیست که رشوه که حرام است، حتماً باید اسکناس و دلار باشد، رشوه حرام است، برای اینکه میخواهد حق را ناحق کند و حکم به باطل کند: (لتدلوا بها الی الحکام و تأکلوا فریقاً من اموال الناس)[1]، این مناط در وقف و در هبه و در بیع محاباتی و در هدیه به همان غرض هم وجود دارد و حرام است. پس رشوه حرام است و این امور هم یا از باب اینکه رشوهاند حرام هستند و یا اینکه به تنقیح مناط الحاق حکمی دارند که حرام هستند. این راجع به حکم تکلیفی. «ضمان آخذ به مثل یا قیمت مال اخذ شده در صورت تلف» اما درباره حکم وضعی آنها در رشوه، اجماعاً آخذ، مالک نمیشود و بر او واجب است که عین مال را به باذل برگرداند و اگر تلف شد، ضامن مثل یا قیمت است و دلیلش این است که رشوه اکل مال به باطل است و اکل مال به باطل، به سبب باطل بودنش، ملکیت نمیآورد، مالش نشده، وقتی مالش نشده باید برگرداند و اگر تلف شد، مثل یا قیمتش را ضامن است. البته اگر باذل بذل میکند، ولی قاضی نمیداند که برای این جهت دارد پول میدهد، مثلاً خیال میکند متعارفاً دارد چیزی به او میدهد و بعد، نزد قاضی تلف شد، آیا در اینجا از باب علی الید ضمان هست یا اینکه ضمان در اینجا نیست؟ به خاطر اینکه آخذ تقصیری ندارد و مرتکب حرام هم نشده، آخذ فکر میکرده این کار متعارف است. پس نه مرتکب حرام شده و نه تقصیری دارد و ضمان برای او نیست. به هر حال، این تابع مسئله مقبوض به عقد فاسد است که در مقبوض به عقد فاسد گفتهاند، اگر هر دو عالم باشند، ضمان وجود دارد، اگر هر دو یا احدهما جاهل باشند، آیا جاهل ضامن است یا ضامن نیست، آنجا بحث شده و مقدس اردبیلی (قدس سره الشریف) در آنجا فرموده ضمان ندارد و مقتضای صناعت هم این است که ضمان نداشته باشد. چون یک معاملهای بین دو نفر انجام گرفته، نه او میدانسته این داد و ستد باطل است و نه این، جنسی را در بازار خریده و فروخته، آورد منزل، زلزله شد از بین رفت، آیا ضامن هست یا خیر؟ ضمان در آنجا محل کلام است. اینجا هم مثل آنجا است، اگر قابض جاهل باشد، حکمش حکم مقبوض به بیع فاسد است و تابع آن است. پس در خود رشوهاش لا کلام و لا اشکال و علیه الاجماع که باید به صاحب آن برگرداند و اگر هم تلف شد، ضمان دارد، مال مردم بوده تلف شده و ضمان دارد. سرّ اینکه ضمان دارد و باید برگرداند، این است که این اکل مال به باطل است و اکل مال به باطل حرام است و به سبب بطلانش نمیشود داد و ستدی انجام بگیرد. آیه شریفه هم ظاهراً اشاره به همین دارد: (لتأکلوا اموال الناس بالباطل)؛ یعنی مال مردم را میخواهید برای خودتان بردارید. و همین طور گفته شده است روایاتی هم که میگوید رشوه سحتٌ، سحت بودن هم از این جهت است که مال الغیر است و وقتی سحت و مال الغیر شد، هم ردش واجب است و هم ضمان دارد. پس مضافاً به اینکه مسئله اجماعیه است، ردش هم از باب علی الید و ضمان، واجب است و همین طور آیه شریفه هم اشعار دارد، روایات سحت هم دلالت دارند. «دیدگاه مرحوم یزدی (قدس سره) در حکم وضعی بیع محاباتی، هبه و وقف در صورت بذل به قاضی» اما در بیع محاباتی در هبه یا در وقف، آیا آنجا هم حکم وضعی و بطلان ضمان است، یا آنجا حکم وضعی بطلان و ضمان نیست و فقط حکم تکلیفی دارد؟ و الا نه ردش واجب است و نه ضامن است، برای اینکه با این هبه یا با این معامله محاباتی مالک شده است. مرحوم سید میفرماید در مسئله دو وجه و دو قول وجود دارد. من عبارت سید را بخوانم: «وفي صحة المذكورات [اگر صحیح باشد ضمان ندارد، رد هم واجب نیست] وعدمها [رد واجب است و ضمان هم دارد] وجهان: إختار في الجواهر عدمها قال: ثم إن المتجه بناء على أن من أفرادها [افراد رشوه] عقود المحاباة مثلا بطلان العقد الذى وقع على جهة الرشوة [این اگر بنا شد رشوه باشد این عقد محاباتی، آثار رشوه بر آن بار میشود] لما عرفت من النصوص الدالة على بقاء المال على ملك الراشى بأى طريق كان بعد فرض اندراجه في الرشوة [ایشان میفرماید روایاتی هم که میگوید در رشوه، مال به ملک بایع باقی است، آنها اینجا را هم شامل میشود] وكذا المحقق الانصاري (قدس سره) قال: وفي فساد المعاملة المحابى فيها وجه قوى [فساد این معامله، وجه قوی دارد، وجه قویاش همین است که این رشوه است و نصوص در باب رشوه میگویند مال باید به صاحبش برگردد و آخذ، مالک نمیشود] مع أنه اختار في مسألة الاعانة على الاثم عدم فساد البيع بقصد توصل الغير إلى المحرم مثل بيع العنب ليعمل خمراً [انگور را میدهد به کسی که میداند این میخواهد خمرش کند، آنجا بعضیها برای بطلان معامله، تمسک کردهاند بر اعانت بر اثم، گفتهاند این دارد به شرابسازی کمک میکند. شیخ آنجا جواب داده که این موجب بطلانش نمیشود «اختار في مسألة الاعانة على الاثم عدم فساد البيع بقصد توصل الغير إلى المحرم مثل بيع العنب ليعمل خمراً» بیع عنب برای اینکه خمر بشود. برای اینکه، شرطش است، برای اینکه میداند که این میخواهد با این انگور، شراب بسازد، این هم اعانت بر اثم است. اگر شرط کند که به طریق اولی، اگر «لام» را لام غرض بگیریم.] قال: لتعلق النهي بما هو خارج عن المعاملة وهو الاعانة [فرموده است برای این که نهی خارج از معامله است و این عبارت نهی به اعانت، تعلق گرفته. بعد فرموده] ويحتمل الفساد»[2] برای اینکه روایت تحف العقول حمل بر این معنا بشود، بعد هم نظر خودش را میفرماید. در اینجا اینکه مرحوم شیخ (قدس سره) میفرماید این فاسد نیست، برای اینکه نهی به عنوان رشوه خورده است، رشوه حرام است، نهی به بیع محاباتی نخورده. نهی تحریمی اگر به ذات معامله خورد، موجب فسادش است؛ مثل اینکه میگوید بیع خمر، حرام است، خمر نفروشید، اگر کسی خمر را بفروشد، مغازه خمرفروشی باز کند، مجازات میشود، نهی تحریمی، بحث است، نه نهی ارشادی. اصل در نواهی در آنچه مقصود بالذات است، این است که این اوامر و نواهی، مولوی باشند؛ برای اینکه چیزی که مقصود بوده، میگوید انجام بده یا میگوید انجام نده. اما آنچه مقصود بالذات نیست، اصلاً کاری با آن ندارد، اگر کار دارد، بالعرض با آن کار دارد، اگر نهی میکند از آن، معنایش این نیست که میخواهد بگوید نکن، خود او هم این کار را نمیکند؛ چون غرضی نسبت به آن ندارد؛ مثل معاملات، بیع، اجاره، هبه، اینها خودشان محبوب نیستند، عاشق چشم و ابروی هبه نیست کسی که هبه میکند، بازاری عاشق چشم و ابروی بیع نیست، بلکه آنی را که به آن علاقه دارد، نقل و انتقال و رسیدن مال و تحقق فروش است. یا مثلاً اینکه میگوید شما در حمام نماز نخوانید، نماز خواندن در حمام، خودش که مطلوبیت ندارد، خیلی خوشش نمیآید از اینکه در حمام نماز بخواند، منتها این لا تصلّ فی الحمام، ارشاد به مانعیت است. پس آنجایی که اوامر و نواهی به مقصود بالذات تعلق بگیرند، این ظاهر در مولویت است؛ یعنی دارد دستور میدهد. آنجایی هم که مقصود بالذات نیست، تعلق بگیرند آن ظاهر در ارشاد است. این اصل در اوامر و نواهی است، ولی بحث در اینکه آیا نهی دلالت بر فساد میکند که هم میرزای قمی مفصل متعرض شده در قوانین در بحث نواهی، هم در مطارح الانظار که به شیخ نسبت داده میشود و تقریرات درس شیخ اعظم است، مفصل آنجا هم مطرح شده، این بحث در آن نهی تحریمی به معامله است. اگر نهی به صورت حرمت بود، مثلاً گفت شرابفروشی عذاب دارد، شراب نفروشید و الا کتک میخورید، این میشود نهی مولوی تحریمی، یا در عبادات، نهی به عبادت تعلق میگیرد به عنوان یک نهی مولوی، میگوید روز عید قربان، روزه نگیر، اگر روز عید قربان روزه بگیری، مستحق عذاب هستی. بحث در این است که آیا نواهی مولویه در عبادات موجب فساد هستند یا موجب فساد نیستند؟ پنج قول میرزای قمی در مسئله نقل میکند، شیخ هم اقوال را در مسئله نقل میکند. ما به آن اقوال کاری نداریم، عمده بحث این است که این نهی، اگر به خود بیع تعلق گرفت؛ مثل اینکه میگوید بیع نکن و الا عذاب میشوی، این نهی به معامله موجب فساد نیست، ولی اگر به عبادت باشد، موجب فساد هست؛ لان المبعّد لا یکون مقرّباً. نمیشود یک عبادتی را نهی کند و در عین حال، به آن امر هم بکند، هم میگوید بیاور هم میگوید اگر آوردی، کتکت میزنم، در این صورت قصد امتثال محقق نمیشود. پس نهی در عبادات، مسلّم موجب فساد است اما نهی متعلق به ذات معامله، آیا موجب فساد هست یا موجب فساد نیست؟ گفتهاند موجب فساد نیست؛ برای اینکه منافاتی ندارد، بین این که بگوید این بیع حرام است؛ مثلاً بیع عصیر حرام است، ولی در عین حال، اگر انجام دادی، یقع صحیحاً. بین تحریم و بین صحت در باب معاملات، تنافی و تعارضی وجود ندارد. این در صورتی است که به خودش تعلق بگیرد، بعضیها هم گفتهاند آنجا هم موجب بطلان است. اما اگر به امر خارج تعلق گرفت؛ مثل اینکه میگوید در روز جمعه بیع نکن، وقت ندا، اینجا ولو ظاهر این است که نهی به بیع تعلق گرفته، اما واقع این است که حیث تفویت، منهی عنه است. بیع نکن وقت ندا، از جهت اینکه نماز جمعه تفویت میشود، اگر وقت ندا بخواهی بیع کنی، نماز جمعه از دستت میرود. این را میگویند نهی متعلق به امر خارج یا مثلاً بیع عنب به آن کسی که خمر درست میکند، انجام نده که در حقیقت، نهی از اول متوجه اعانت بر اثم است. خودش نهی ندارد، اعانت بر اثم نهی دارد. در اینجا گفتهاند چون به وصف خارج تعلق گرفت، همانهایی که در نهی به ذات معاملات قائل به بطلان بودند، اینجا قائل به صحت شدهاند و گفتهاند به خودش که تعلق نگرفته تا شما بگویید منافات وجود دارد، به یک چیز دیگری که عبارت از اعانت بر اثم باشد، تعلق گرفته، مفصل اینها را بحث کردهاند. «دیدگاه استاد در باره فساد تعلق نهی تحریمی به معاملات» لکن به نظر میآید که نهی تحریمی به معاملات، چه به خودش تعلق بگیرد، چه به امر خارج از خودش که ملازم با آن هست، تعلق بگیرد، همیشه با آن هست، این موجب فساد است، نه این فساد، فساد عقلی باشد. عقل مانعی نمیبیند که بگوید بیع العنب حرام است، ولی اگر انجام دادی یقع صحیحاً، بگوید اعانت بر اثم است، حرام است، ولی اگر انجام دادی یقع صحیحاً. عقل مانعی نمیبیند، اما عرف بین حرمت و بین صحت ملازمه میبیند، از یک طرف مولا میگوید این اعانت بر اثم است و اعانت بر اثم نکن، از طرف دیگر اگر آمد و اعانت بر اثم نمود، بیع العنب لیعمل خمراً؟ میگوید اگر انجام داد، یقع صحیحاً، این را عرف زیر بارش نمیرود. عرف منافات میبیند بین حرمت امر خارج ملازم با معامله و صحت معامله و نهی تحریمی کما اینکه در عبادات موجب فساد است، لان المبعّد لا یکون مقرّباً، در معاملات، چه به ذاتش تعلق بگیرد، چه به امر خارجی که ملازم با آن هست، تعلق بگیرد، موجب فساد است، از باب منافات عرفیه. بعد سید یک مطلبی دارد که میفرماید ممکن است برای بطلان، به روایت تحف العقول تمسک بشود «و كل بيع ملهو به وكل منهي عنه مما يتقرب به لغير الله أو يقوى به الكفر والشرك في جميع وجوه المعاصي أو باب يوهن به الحق فهو حرام محرم بيعه وشراؤه وإمساكه بناء... [بر اینکه این تحریمی که در اینجا هست، تحریم برای بیان حکم تکلیفی نیست. این تحریم در اینجا میخواهد فساد را بفهماند. در معاملات آنی که مورد سؤال و جواب قرار میگیرد، فساد است، نه حرمت و حلیت، چون مقصود به بالغیر هستند. میگوید بنابر اینکه این روایت ناظر به فساد باشد] كما لا يخفى لكن في الدلالة تأمل [اینکه روایت ناظر به فساد باشد، نه ناظر به حرمت تکلیفی و ظاهرش، این تأمل دارد] ولو تمت لثبت الفساد مع قصد المشترى خاصة للحرام»[3] «شبهه مرحوم ایروانی به روایت تحف العقول درباره فساد معامله» یک شبههای مرحوم ایروانی به این حرف دارد، نمیدانم اینجا یا در بیع العنب لیعمل خمراً، میگوید این تکه از روایت تحف العقول دلالت بر فساد معامله ندارد، نه اینکه دلالت بر حرمتش گیر دارد، ظاهر در حرمت است، ولی فساد را بر معاملات منهیه نمیفهماند، بلکه فساد را میفهماند، در همه معاملات نمیفهماند، در آن معاملاتی که یوهن به الحق، در آن معاملاتی که اصول کفر با آن زنده میشود. این طور نیست که هر معامله محرمی یوهن به الحق باشد، هر معاملهای اصول کفر با آن زنده بشود. کفر و شرک «وكل منهي عنه مما يتقرب به لغير الله» اصلاً برای غیر خدا میخواهد این کار را بکند با خدا درگیر است «أو يقوى به الكفر والشرك في جميع وجوه المعاصي أو باب يوهن به الحق فهو حرام محرم بيعه وشراؤه وإمساكه». ایشان میفرماید این روایت دلالت بر فساد نمیکند، نه از باب اینکه دلالت بر حرمت ندارد، بلکه دلالت بر حرمت دارد، لکن حرمت معاملات متعارفه و معاملات محل بحث را نمیگوید، اموری را میگوید که یوهن به الحق، یقوی به الشرک و الکفر. بعد خود مرحوم سید در اینجا میگوید امر خارج از معامله «والاوجه عدم الفساد» که خیلی تعجب است، ما گفتیم ملازمه است و این حرفها همهاش باید برود کنار. «مطالبی درباره عزاداری اباعبدالله (علیه السلام)» من دو - سه تا نکته را از باب تذکر در این دهه صفر عرض میکنم، شاید به صورت کلیهایی باشد که خود آقایان بتوانند بر آن تفریع و تحلیل کنند. یک مسئله این است که در زیارت ابی عبدالله (سلام الله علیه) روایات فراوانی آمده و ثوابهای فراوان نقل شده است. در بعضی از روایاتش دارد یک زیارت ابی عبدالله معادل با هزار حج مقبول، هزار عمره مبرور، هزار بنده در راه خدا آزاد کردن، هزار مرکب را برای جنگ با دشمنان دادن است و روایات مفصل دیگری که بیان کرده ثواب را که عقل بشر از آنها عاجز است که درک کند این همه فضیلت و ثواب چرا قرار داده شد؟ انسان یک مقدارش را میفهمد، اما عمق قضیه را انسان نمیفهمد و انسان نباید چیزی را که نمیفهمد فوری بگوید درست نیست، این غلط است، اینها در تاریخ، غلط است. نه، الانسان عدو جهله، روایت آمده و از نظر اعتبار هم درست است؛ برای اینکه اسلام خواسته است ابی عبدالله زنده بماند، حسین بن علی در جامعه زنده بماند، مردم او را زیارت کنند، برای او عزاداری کنند که منشأ مبارزه با ظلم و طرفداری با مظلوم است و منشأ سازش انسان است، انسان را میسازد. شما چه مکتبی را سراغ دارید که وقتی یک روحانی بزرگواری که مورد اعتماد مردم است، دستور میدهد شما بروید برای جنگ، جمعیت حرکت میکند برای دفاع از مملکت عراق؟! وقتی آیت الله العظمی سیستانی (حفظه الله و ابقاه) دستور میدهد، شیعیان میروند، برادران دیگر و مسلمانان دیگر خیلی حضور نداشتند، مگر در جاهای خودشان از باب تعصب و وطنیتشان، اما آنی که فقط برای خدا میرود، جمعیت راه میافتد، جوانها حرکت میکنند، این را فقط مکتب ابی عبدالله (سلام الله علیه) میسازد، مکتب تشیع میسازد. نکند یک وقت افراط و تفریط کنیم در قضیه. بزرگان این تذکر را دادهاند، علمین بزرگوار تذکر دادهاند، هم آیت الله العظمی آقای شبیری قبلاً یک تذکر دادند هم آیت الله العظمی آقای وحید خراسانی (حفظه الله و ابقاه) قبلاً تذکر دادهاند، امروز هم باز تذکر دادند که این شعار را از دست ندهید، شعار تشیع، یعنی زیارت ابی عبدالله، یعنی گریه بر ابی عبدلله، یعنی عزاداری برای ابی عبدالله، شما ببینید چه قدر وقت مصرف میشود، چه قدر مال مصرف میشود، چه قدر انسانها خودشان را فدا میکنند برای عزاداری ابی عبدالله و انسان ساز است این مکتب و میتواند با یک جمله یک مرجع تقلید بزرگوار که مردم به او ایمان دارند - چون اول باید ایمان مردم را درست کرد - حرکتی را به وجود بیاورد که دشمن را از مرزها به طرف عقب براند، مستقلاً و بدون اینکه از کسی کمکی بخواهد. شما کدام مکتب را سراغ دارید این طور باشد؟ بعضی از مکاتب اسلام میگویند بکشید و ببرید و ببندید، بعضی از مکاتب هم میگویند به ما کاری ندارد «انا رب الابل و ان للبیت ربا»[4]، به ما که کاری ندارند ما نشستهایم در خانه مان. تنها مکتب ابی عبدالله است که مکتب انسان ساز و عشق به خدا و پیغمبر را میسازد و هیچ یک از فضیلتها را انکار نکنید. فوری نیایید خدشه کنید و بگویید این حدیث، یکی در سندش هست که این مجهول الهویة است، پس این را بزنیم کنار، آن یکی، یکی مرسل در سندش هست، آن را هم باید بگذاریم کنار، آن یکی مضمره است، بگذاریم کنار. این غلط است، این اشتباه است. اصلاً روایات از این حرفها گذشته است، وقتی بحث میرسد به صدها و هزار روایت که دیگر نباید مته را بگذاریم کنار خشخاش و بخواهیم خشخاش را سوراخش کنیم. این سرچشمه میگیرد از بُعد انسان از ابی عبدالله (سلام الله علیه) و الا آن که عاشق ابی عبدالله (سلام الله علیه) باشد، واقعا ابی عبدالله را دوست بدارد، در روایات دارد، اگر سه مرتبه در مقابلش گفتی یا حسین، مغموم و مهموم میشود. آن کسی که عاشق ابی عبدالله است و میشناسد، به فرموده زین العابدین (سلام الله علیه) در موقع خلوت، اگر به حرم ابی عبدالله برود، بوی سیب استشمام میکند؛ سیبی که از بهشت همراه انار و میوههای دیگر برای پیغمبر آورده شده بود. همه چیز ما از ابی عبدالله است، همه چیز ما از شهادت است، نیاییم خدشههای بیجا بکنیم آخر مگر واجب است آدم روی این مسائل فکر کند؟ اسلام این همه مطلب دارد، بیایید روی آنها فکر کنید، بیایید فکر کنید اسلام دین همگانی است، اسلام میگوید: «الفقراء عیالی، [همه فقرا عیال منند] و الاغنیاء وکلائی».[5] اسلام میگوید (قولوا للناس حسنا)،[6] با همه مردم به خوبی رفتار کنید، اسلام میگوید به همه احترام بگذارید، اسلام میگوید: «اکرموا شریف کل قوم»، اگر یک کسی بین طایفه خودش بزرگوار است، اسیر شما شد شما به او احترام بگذارید. اینها چیزهایی است که صدهایش در اسلام است. بیاییم روی اینها فکر کنیم، بیاییم روی آیات قرآن فکر کنیم، یک مقدار پردههای آیات قرآن را کنار بزنیم. و الا در روایات اخلاقی و ذکر مصیبت، همان طور که شیخ انصاری فرمودهاند، آنها دیگر اگر خیلی مخالف عقل نبود، خیلی گفتنش مانعی ندارد و نمیشود مته را گذاشت روی خشخاش. البته یک وقت یک چیزی مخالف عقل است، مخالف سیره معصومین است، میگوید ابی عبدالله (سلام الله علیه) در روز عاشورا التماس میکرد! اصلاً تو نمیفهمی ابی عبدالله کی بوده که میگویی التماس میکرد. وقتی میرسد به حاج شیخ جعفر تستری، میگوید میخواهد ابی عبدالله با آب دادن و سیراب شدنش یک نفر را هم که شده این آخر عمر، نجات بدهد، او سفینة النجاة است. این یک مطلب که هیچ وقت خدشه نکنیم. البته آنچه را مخالف عقل است، آنچه که خلاف سنتهای دیروز است، از عزاداریها، آنچه دروغ است به هم میبافیم، آنچه دیگران را با ابی عبدالله مقایسه میکنیم، اینها نادرست است. شما نیایید یک امامزاده را با ابی عبدالله مقایسه کنید. این ظلم به ابی عبدالله است، این ظلم به بشریت است. هر کسی به جای خودش، المعروف بقدر المعرفة، اعرفوا منازل الرجال بقدر رعایتشان، هرکسی را در جای خودش باید حساب کرد. در زیارت معصومین، فقط و فقط امیر المؤمنین است که روایاتی دارد که بعضیها خواستهاند بگویند زیارت او افضل از زیارت ابی عبدالله است و الا امام هشتم یک بابی دارد، ولی آن مربوط به افضلیت از این حیث نیست. آن افضلیت است که میگوید شیعه دوازدهامامی او را زیارت میکند، افضلیت از آن جهت است. درباره امیر المؤمنین بخصوص این را دارد. این یک مطلب که به عزاداری تکیه کنید، در کنارش مسائل اخلاقی و اسلامی هم گفته شود. شما برگردید به مجالس روضه و وعظ در دیروز، میبینید یک ساعت منبری منبر بود، مرحوم هستهای یک ساعت منبر بود، پنج دقیقه ذکر مصیبت میکرد کفایت میکرد، نه اینکه کلش را ذکر مصیبت قرار بدهیم، مرتب بیخودی تو سر و بارمان بزنیم و هیچ چیز هم از آن نفهمیم. در کنارش باید ابی عبدالله معرفی بشود. «اهمیت زیارت اربعین ابی عبدالله (علیه السلام)» نکته دوم این است که زیارت اربعین را فراموش نکنید و زیارت اربعین را بخوانید و مخصوصاً دارد یک مقدار از آفتاب که برآمده، زیارت اربعین را بخوانید. در روایتی که تهذیب مرسلاً از امام یازدهم نقل کرده، و اقبال مسنداً نقل کرده، آنجا علامت مؤمن را چندتا چیز شمرده است: یکی جهر به بسم الله الرحمن الرحیم است؛ یکی نماز پنجاه و یک رکعت است؛ یکی تخّتم به یمین است، تعفیر جبین است که هرکدام از اینها آن روز شعار شیعه بوده؛ یعنی شیعیان این کار را میکردهاند، دیگران این کار را نمیکردهاند و ائمه معصومین (علیهم السلام) هم همین طور عمل میکردهاند. در روایت دارد صاحب وسائل در باب الخاتم نقل کرده که رسول الله و علی بن ابی طالب و ائمه معصومین (علیهم السلام) همیشه انگشتر را به دست راست میکردند، هیچگاه انگشتر را به دست چپ نمینمودند؛ یعنی سیره همه آنها بوده. بحث این است که چرا در روز عرفه، زیارت مستحب شده؟ آن زیارت پربار، آن زیارت بسیار آموزنده و سازنده «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الضلالة و الجهالة».[7] چه ضلالت و گمراهیای که یک جمعیتی به قدری گمراه بشود که هرچه دیگران سران به آنها میگفتند، میگفتند همان است، هیچگاه فکر نمیکردند آیا این دیگران که میگویند، خودشان چگونهاند؟ میگفتند ابی عبدالله خروج کرده است، پس ما هم برویم به جنگ با ابی عبدالله! نمیگفتند آنها بدتر از خروج انجام دادهاند، آنها بوزینهها و میمونها را به مسابقه میبرند، آنها گهوارههای زربفت برای بچههایشان دارند، آنها بهترین استراحتگاهها را دارند، هیچ این فکرها را نمیکردند، گاهی هم میآمدند خودشان را به ثمن بخسی میفروختند. چرا زیارت روز اربعین از علائم شیعه شده؟ مؤمن، یعنی شیعه. مرحوم مجلسی و همین طور سید در اقبال، اینها جهاتی را نقل کردهاند و آن جهات، نادرست است، یکی این که مثلاً بگوییم چون آن روز، روزی بوده که اهل بیت به مدینه رسیدهاند. این معلوم است که نمیشود درستش کرد. یا آن روز، روزی بوده که اهل بیت به کربلا رسیدهاند؛ در حالی که اینها در شام، یک ماه زندانی بودند، آن هم در زندانی که نه از سرما حفاظت میشدند و نه از گرما حفاظت میشدند. چطور میشود که روز اربعین اینها به کربلا رسیده باشند؟ عمده وجه و آنی که زیارت اربعین را درست کرده و مستحب کرده، این است که تأسی به جابر بن عبدالله انصاری بوده؛ یعنی جابر این قدر عظمت دارد که او چون اولین زائر قبر ابی عبدالله است، از انسانها و او ابی عبدالله را زیارت کرده، شیعه و ائمه شیعه آمدهاند زیارت روز اربعین را به حساب تأسی بر او مستحب کردهاند و زیارت جابر هم با اینکه اوائل عصر پیغمبر بوده، در زمان امام باقر و امام صادقی که مذهب ترویج شده و مسائل بیان شده، نبوده است، ولی در عین حال، آن زیارت با زیارت امام صادق (سلام الله علیه) با هم فرقی ندارد؛ یعنی مطالب بلندی که در زیارت جعفر الصادق (سلام الله علیه) هست، همان مطالب بلند را جابر بن عبدالله انصاری دارد. پس توجه کنید، در عزاداری دروغ نگوییم، نخواهیم حتماً بگریند، ولو فحش به آنها بدهیم برای اینکه بگریند، اگر دروغ برای گریه کردن مانعی نداشت، فحش هم میشود مانعی نداشته باشد. کارهای خلاف سنت را انجام ندهیم، کاری که موجب وهن اسلام هم میشود، انجام ندهیم. آنچه که بزرگان فرمودهاند به آنها خدشه نکنیم و یک روایت و دو روایت و ده روایت ندارد.
|