ارتزاق قاضي از بيت المال مطلقاً
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 21 تاریخ: 1393/9/15 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم «ارتزاق قاضي از بيت المال مطلقاً» با ترتيبي که در بحث داشتيم، يعني ترتيب تحرير الوسيلة، بحث به رُشوه رسيد که مثلثا است؛ يعني هم رُشوه، درست است هم رِشوه و هم رَشوه، با حرکات سه گانه درست است. در مسئله رشوه، مباحث و مسائلي هست که بحث خوب و مفيدي است. چون مرحوم فقيه يزدي (قدس سره الشريف) در ملحقات عروه، آن مباحث را بيان کرده ببيان کاف واف و بعباراة ساذجة، ما همان کلمات مرحوم سيد را در اين بحث ميخوانيم و اگر در جايي از آن شبهه داشتيم، خدمتتان عرض ميکنيم يا اگر شما شبههاي داشتيد، آن را بيان ميفرماييد، منتها قبل از قرائت بحث رشوه، بايد گفت بحث قبلي ما بحث ارتزاق قاضي بود که گفته شد ارتزاق قاضي من بيت المال مطلقاً، چه غني باشد، چه فقير، مانعي ندارد؛ بلکه ارتزاقش از مردم يا از متخاصمين و يا احد متخاصمين، اشکالي ندارد، کما اين که اجرت و جُعل هم اشکالي ندارد؛ يعني گفتيم اجرت يا جعالهاي براي قاضي قرار بدهند، اشکال و منعي ندارد و درست است و وجه منع در اجرت، فقط اين است که اجرت بر واجبات، حرام و غير جايز است و ما در اجرت بر واجبات، تبعاً به سيدنا الاستاذ (سلام الله عليه) معتقديم اجرت بر واجبات عيني، کفايي، تعبدي و توصلي، هيچ مانعي ندارد، مثلاً پول ميگيرد تا نماز صبحش را بخواند و اين هيچ مانعي ندارد و اشکال قصد قربت هم در آنجا نميآيد. بنابر اين، حق اين است که اجرت و جُعل هم مانعي ندارد. لکن مرحوم سيد همين مطلب را در مسئله قبل از بحث رشوه، بيان کرده که ميخوانيم چون خلاصه مطالب است. «ديدگاه مرحوم فقيه يزدي (قدس سره) درباره ارتزاق قاضي از بيت المال» مسئله 18 از کتاب القضاء ملحقات عروه: «يجوز ارتزاق القاضى من بيت المال مع حاجته بالاجماع لانه معد لمصالح المسلمين و هذا منها لتوقف إنتظام أمور المسلمين عليه. بل الاقوى جوازه مع عدم حاجته أيضا كما هو المسند إلي المشهور حيث قالوا بكراهته مع عدم الحاجة [آنها گفتهاند بيت المال براي نيازمندان است و لذا قاضي بايد احتياج داشته باشد، درحالي که اين طور نيست و بيت المال براي مصالح مسلمين است؛ يعني آنچه براي همه مردم است؛ مثل خراج و مقاسمهاي که در بيت المال ميآيد.] و أن الاولى تركه [بهتر اين است که نگيرد] توفيرا على سائر المصالح [تا بقيه بتوانند پول را در جاي ديگري مصرف کنند، و الا اگر ديديد با نگرفتن پول، در جاي باطلي مصرف ميشود، بهتر اين است که بگيريد.] و يدل عليه: إطلاق مرسلة حماد الطويلة [همان مرسلهاي که ميگويد خمس دو قسمت ميشود: سه سهمش براي سادات و سه سهمش براي امام (سلام الله عليه)] و فيها: "و يأخذ الباقي فيكون ذلك أرزاق أعوانه على دين الله و في مصلحة ما ينوبه من تقوية الاسلام و تقوية الدين في وجوه الجهاد و غير ذلك مما فيه مصلحة العامة" [اطلاق اين، جايي را که حاجت هم داشته باشد، شامل ميشود] و إطلاق خبر الدعائم. عن على (عليه السلام) انه قال: "لابد من إمارة و رزق للامير [هم امير ميخواهيم و هم امير که نميتواند گرسنه باشد، هم اماره ميخواهيم و هم رزق براي امير] و لابد من عريف و رزق للعريف [جاسوسهايي ميخواهيم که بتوانند مسائل حق را بيابند و به او بگويند و جلوي خطر را بگيرد، نه اينکه دروغ بگويد و حيله کند و غرض شخصي داشته باشد، چون اين بزرگترين گناه است و خدا هم نميبخشد.] و لابد من حاسب و رزق للحاسب [اگر مهرهاي امين نباشد که حساب کند، الآن کامپيوترها هم هست] و لابد من قاض و رزق للقاضى و كره أن يكون رزق القاضى على الناس الذين يقضى لهم و لكن من بيت المال" [بهتر اين است که از آنها نباشد، بلکه از بيت المال باشد] فما عن بعضهم: من عدم جواز الاخذ مع عدم الحاجة، بل في المسالك: انه الأشهر لوجوب القضاء عليه فلا يجوز له أخذ العوض كما في سائر الواجبات لا وجه له [چرا؟ ايشان فرموده ارتزاق بر واجب، لا وجه له، يک مبنا اين است که بر واجبات، اجرت مانعي ندارد. بحث ديگر اين است که اصلاً ارتزاق، اجرت نيست، بلکه ميگويد خرجي تو را ميپردازم، تو هم اين کار را انجام بده] لان الارتزاق غير الأجرة فانها عوض العمل بخلافه فانه بسبب كون الشخص قاضياً مثلاً أو مؤذناً أو نحو ذلك [به اين جهت به او ميدهند و ما هم عرض کرديم يک وقت کسي ميگويد اذان بگو تا دقيقهاي پنج ريال به تو ميپردازم، يک وقت هم ميگويد زندگي مؤذنين را تأمين کنيد، يا وجوهي که به ما داده ميشود و ما استفاده ميکنيم و مسمي بوجوه الامام (سلام الله عليه) يا بريه است، ما اجير نيستيم و کيفيتش معلوم نيست، بلکه چون درس ميخوانيم، به ما ميپردازند و اين، غير از آن است که بخواهند عوض قرار بدهند.] هذا و دعوي: أن المسلم جواز الارتزاق مع الحاجة و لو بسبب القيام بالمصالح المانع له من التكسب [اين ارتزاق در جايي که اين حاجت داشته باشد، ولو اگر به دنبال قضاوت برود ديگر نميتواند کار ديگري انجام بدهد و توان انجام کار ديگري را ندارد. اين دعوي] محل منع كدعوى: أن بيت المال معد للمحاويج [آن هم محل منع است] فانه أيضا محل منع مع أن الخبرين مطلقان. [خبر دعائم و مرسله طويله حماد. اين مرسله معروف است و در کتب فقهيه هم به مرسله طويله حماد معروف است.] نعم إنما يختص جواز الارتزاق ببيت المال [بيت المال، نه اينکه حق ديگران را بردارند] و أما سائر الوجوه التى مصرفها الخير أو سبيل الله [چه رسد به زکوات و اخماس و کفارات که مصارفشان معلوم است. البته اگر دستش خير باشد و پولي داده تا صرف کار خير بشود يا صرف کار سبيل الله بشود که يکي از مصارف زکات هم سبيل الله است] فيشكل جواز إرتزاقه منها بدون الحاجة و الضرورة [چون اين خير و يا سبيل الله، انصراف به جايي دارد که منحصر به اين آدم باشد، و الا چون ديگران انجام ميدهند، ما هم اين پول را به او بدهيم، معلوم نيست سبيل اللهي باشد که آن دهنده پول، قصد کرده است.] «حرمت اخذ رشوه در کلام فقيه يزدي (قدس سره)» مسألة 19: تحريم الرشوة [ظاهراً غلط است و تحرم درست است] و هى ما يبذله للقاضى ليحكم له بالباطل أو ليحكم له حقا كان أو باطلا [ميگويد اين پول را بگير و به نفع من حکم کن، چه حق باشد، چه باطل. گفت هندوانه را نخور مال مردم است و حرام است، گفت من به حليت و حرمتش کاري ندارم، بلکه براي خنکياش ميخورم.] أو ليعلمه طريق المخاصمة حتى يغلب على خصمه [يعني پولي به قاضي ميدهد که راه غلبه بر خصم را به او ياد بدهد] و لا فرق في الحرمة بين أن يكون ذلك لخصومة حاضرة [يا الآن دعوا دارند] أو متوقعة. [يا احتمال ميدهد وقتي پدرشان مرد، در ارث، اختلاف داشته باشند. بنابر اين، الآن پول را ميدهد تا به نفعش حکم کند يا راهنمايياش کند] و يدل على حرمتها إجماع المسلمين، بل هي من ضروريات الدين [البته ضروريات دينش مشکل است، بلکه ضروريات فقه اسلام است، اگر نگوييم ضروريات دين است] و يدل على حرمتها الكتاب المبين قال تعالى: (و لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها إلى الحكام لتأكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم وانتم تعلمون) [اين طور نشود که پولها را به حکام بدهيد تا اموال مردم را با حکمشان از دستشان خارج کنيد.] بل في جملة من الأخبار [صاحب وسائل روايات را در سه جا نقل کرده است؛ يکي باب پنج از ابواب ما يکتسب به و يکي هم باب دوازده همان ابواب، يکي هم باب هشتم از ابواب آداب القاضي.] أن الرشاء في الاحكام كفر بالله. و في بعضها انه شرك. ففي خبر عمار بن مروان: "و أما الرشاء في الاحكام يا عمار فهو الكفر بالله العظيم" و في موثقة سماعة: "إن الرشاء في الحكم هو الكفر بالله" و في مضمرته: [که شيخ صدوق نقل کرده] "و أما الرشاء في الحكم فهو الكفر بالله العظيم" و في خبر الأصبغ بن نباتة عن أمير المؤمنين (عليه السلام) انه قال: "أيما وال إحتجب عن حوائج الناس إحتجب الله عنه يوم القيامة عن حوائجه [کسي که نگذارد مردم گرفتاريهايشان را برايش نقل کنند و قدرت رفع گرفتاري را هم داشته باشد، خدا در روز قيامت، نميگذارد حرف بزند] و إن أخذ هدية كان غُلولا [يا غَلولا. «غُلول» از غلّ؛ به معناي دزديدن و خيانت کردن است، منتها به خيانت در جهاد گفته ميشود و به خيانت در جاهاي ديگر هم گفته ميشود.] و إن أخذ رشوة فهو شرك" و في رواية يوسف بن جابر: "لعن رسول الله (صلى الله عليه وآله) [معلوم ميشود خيلي ذوق روايت نداريد، بايد اين روايات را با برليان و بالاترين جواهرات بر سر چهارراه بشريت نوشت، حداقل نوشته بشود و عمل که خيلي ضعيف ميشود] من نظر إلى فرج إمرأة لا تحل له و رجلا خان أخاه في إمرأته [نعوذ بالله] و رجلا إحتاج الناس إليه لفقهه [براي دانشش به او احتياج دارند] فسألهم الرشوة" [در شبهه حکميه، قاضي بايد حکم را بيان کند؛ يعني آنچه عقيدهاش است، بيان کند که مثلاً زن از زمين ارث ميبرد يا نه؟ قاضي ميگويد اگر صد هزار تومان به من بدهيد، ميگويم قضيه چطور است، يا اصلاً شايد اعم از اين باشد و باب قضا نباشد، مثلاً ميخواهد مسئله بگويد و ميگويد من اين مسئله را استنباط کردهام و اگر بخواهيد بگويم، بايد پول زيادي به من بدهيد. به سرش بخورد مسئلهاي که ميخواهد برايش پول بگيرد. همه چيزش از مردم است، خودش هيچ چيز ندارد و الآن هم که يک مسئله بلد شده، خيال کرده خداي عالم است و انا ربک الاعلي ميگويد. به هر حال «لفقهه» يا فقه در باب قضا را ميگويد يا مطلق جاهايي را ميگويد که ميخواهد در مقابل گرفتن پول، مسئله بگويد.] و لا فرق أن يكون ذلك بالمشارطة منهما صريحا [قاضي و آن شخص، صريحاً شرط کردهاند] أو كان من قصدهما ضمنا [هم قاضي ميداند که پولي خواهد داد و هم او ميداند پولي به قاضي خواهد پرداخت] أو كان قصد الباذل إذا أثر ذلك في القاضى [کسي که ميخواهد پول بدهد، ميگويد اگر در قاضي اثر گذاشت و به نفع ما حکم کرد، يک پول کلان به او ميپردازيم] بل و إن لم يؤثر بأن يكون قصده الحكم له و إن لم يعطه الرشوة [غرضش اين است که به نفع اين شخص حکم کند، اين هم فعل حرام است] أو كان قصده الحكم بالحق لكل من كان. [اينجا محل بحث است؛ يعني پول ميپردازد و قصدش اين است که قضاوت به حق کند، چه حق با خودش باشد، چه با طرف مقابلش باشد. سيد (قدس سره) ميفرمايد اين حرام است] ... لصدق الرشوة بقصد الباذل فيشمله الأخبار. [مشکلش اين است که چطور اين قصد دارد؟ اين قصد دارد به حق، حکم کند، چطور اخبار شاملش ميگردد با اينکه آيه شاملش نميشود، چون آيه ميفرمايد: (و لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها إلى الحكام لتأكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم) ميخواهد مال مردم را با گناه و رانت بالا بکشد. اين آنجا را ميگويد، ولي اينجا کاري به اين کارها ندارد، بلکه پول ميپردازد که قضاوت به حق کند، چه به نفعش باشد، چه نباشد، چرا حرام باشد؟ اصلاً اين رشوه نيست. من تعجبم که چطور مرحوم سيد ميفرمايد: «أو كان قصده الحكم بالحق لكل من كان. فما قيل من عدم البأس بالأخذ إذا لم يكن مؤثراً فيه لا وجه له لصدق الرشوة بقصد الباذل فيشمله الاخبار.»] «حرمت اخذ رشوه بر آخذ و حرمت بذل رشوه بر باذل» مسألة 20: كما يحرم الأخذ على الآخذ [همان طور که براي گيرنده، حرام است] كذا يحرم البذل على الباذل [هم گيرنده رشوه، مرتکب حرام شده هم دهنده رشوه] لقوله (عليه السلام): "لعن الله الراشي و المرتشي" و لكونه إعانة على الاثم» ما روي «لکونه اعانة علي الإثم [اين که ميخواهد به قاضي پول بپردازد، گرفتن قاضي گناه است؛ چون دارد رشوه ميگيرد و کسي هم که پول ميپردازد، اعانت بر اثم ميکند، البته اگر باذل، مکره باشد، بر او حرام نيست؛ مثلاً بيچارهاي براي رسيدن به حقش چارهاي جز دادن رشوه ندارد، چون «رُفع عن امتي... ما استکرهوا عليه».[1] نعم لو كان مكرها في الدفع لا حرمة عليه و كذا لو توقف إستنقاذ حقه على ذلك [براي گرفتن حقش بايد پول بپردازد] و إن كان محرما على الآخذ [دلالياش هم حرام است؛ يعني هم راشي مرتکب فعل حرام ميشود و هم مرتشي و هم دلال.] و كذا يحرم التوسط في الايصال كما أنه يحرم التوسط في الاستزادة و الاستنقاص و يسمى المتوسط لذلك بالرائش [دلال است ميرود قاضي را ميبيند اين را هم ميبيند، يکي ميگويد صد هزار تومان و ديگري ميگويد دويست هزار تومان، چانه ميزند و بين اين قاضي و اين شخص، يک مقدار را مشخص ميکند. پس هم دهنده رشوه، هم گيرنده رشوه و هم دلال، همگي مرتکب حرام شدهاند. البته حرمت اخذ رشوه، يک حرمت شديدهاي است که با محرماتي که حد دارد، از نظر حرمت و تعبيراتي که در روايات آمده و آن را کفر بالله العظيم دانسته، فرقي ندارد، اما دادن رشوه، حرام است، نه اينکه مثل آن باشد، کما اينکه در ربا هم اين طور است و ربادهنده، مرتکب حرام است و رباگيرنده مرتکب حرام است و دلال مرتکب حرام است و نويسنده مدرک مرتکب حرام است، ولي بين حرمت براي دهنده و حرمت براي گيرنده، تفاوت از زمين تا آسمان است. حرمت نسبت به دهنده، فقط همين روايت لعن است و اعانت بر اثم، ولي تعبيراتي که در آنجا دارد، تعبيراتي است که با معاصياي که حد دارد، تفاوتي ندارد، جز در حد؛ مثلاً در زنا حد دارد، در شرب خمر حد دارد، ولي اينجا تفاوتشان فقط در نبودن حد است.] «عدم اختصاص رشوه به مال» مسألة 21: [رشوه اختصاص به پول ندارد] الرشوة قد تكون مالا من عين أو منفعة [اجاره يک سال خانه يا ماشين را به تو ميدهم و سوار شو به مشهد و کربلا برو] و قد تكون عملا للقاضى كخياطة ثوبه [قباي ما را بايد قشنگ بدوزي] أو تعمير داره [يا خانه ما خراب شده؛ تو بيا آن را تعمير کن، مگر اينکه کلاه سر او بگذارد و بپذيرد که تعمير کند، ولي خراب کند و بعد، تعمير نکند. مثل کسي که به خانهاي آمد و گفت من نذر کردهام خانه شما را تعمير کنم، صاحبخانه گفت نذرت درست است. وقتي خراب کرد، گفت نذر من تا اينجا بود و ساختنش را نذر نکرده بودم] أو نحوهما و قد تكون قولا [ميگويد اين کار را براي من بکن و من حسابي از تو تعريف ميکنم و هرچه به زبانم بيايد، برايت ميگويم از آيت الله و عظمي و حجة الاسلام و ثقة الاسلام و عالم دهر و فاضل دوران و مهندس چه و دکتر چه، هرچه ميخواهي، برايت ميگويم که اين هم رشوه ميشود و حرام است] كمدحه و الثناء عليه لامالة قلبه إلى نفسه ليحكم له [براي به دست آوردن دلش ميگويد از تو تعريف ميکنم.] و قد تكون فعلا [پس يا مال است؛ عين يا منفعت، يا قول است و يا يک کار است. ميگويد فلان کار را برايت انجام ميدهم يا بارت را از فلان جا ميآورم يا ذخائرت را فلان جا ميآورم] من الأفعال كالسعي في حوائجه و إظهار تعظيمه و تبجيله [هرچه بخواهد، برايش خم ميشود، حتي تا سجده برايش خم ميشود تا قلبش را به طرف خودش مايل سازد] و نحو ذلك، فكل ذلك محرم [همه اينها حرام است] إما لصدق الرشوة عليها أو للالحاق بها[2]». از باب الغاء خصوصيت و تنقيح مناط عرفي.
|