نقل کلام مستند در مورد سحر
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 151 تاریخ: 1381/10/17 بسم الله الرحمن الرحيم چون صاحب مستند قول كسانى را كه گفتهاند «سحر مطلقا حرام است و حتى براى ضرورت هم جائز نميشود» نقل كرده و ادله آنها را بيان فرموده و رد كرده است. ينبغى كلام ايشان را هم بخوانيم چون هم اطلاع به ادله اين قول پيدا ميشود، هم خالى از فوائد ديگرى نيست. عبارت ايشان اين است، بعد از آن كه روايات را نقل ميفرمايد «و ظاهرها التحريم مطلقا [ظاهر اين روايات اين است كه سحر مطلقا حرام است] و قد استثنى السحر للتوّقى و دفع المتنّبى [اينها استثنا شده] بل فى الدروس و الروضة و غيرهما انه ربما وجب كفايتاً لذلك [براى تنبى يا براى دفع شر اين واجب است] و استدلوا عليه بضعف الروايات فيقتصر منها على ما حصل الانجبار بالنسبة اليه» پنج وجه ايشان براى حرف اينها بيان ميكند. 1- گفتهاند كه روايات ضعف سند دارد به قدر متيقن اقتصار ميشود. 2 - و بقول الصادق(ع) فى رواية عيسى بن سيف «بعد اعترافه بالسحر و التوبة و استفساره عن المخرج [بقولش] حل و لا تعقد»[1] 3 - و روايتي علل و العيون ففى الاول [كه در علل باشد] توبة الساحر ان يحلّ و لا يعقد[2] و فى الثانية كان بعد نوح قد كثرت السحرة و المموّهون [يعنى قاطى كردن ظاهر به باطن] فبعث اللّه تعالى ملكين الى نبى ذلك الزمان يذكر ما يسحر به السحره و ذكر ما يبطل به سحرهم و يرد به كيدهم فتلقاه النبى من الملكين و ادّاه الى عباداللّه بامر اللّه ان يقفوا به على السحر [اينها مطلع بر سحر بشوند] و ان يبطلوه [سحر را باطل كنند] و نهلهم ان يسحروا به الناس»[3] و نهى كرد كه مردم سحر كنند، اين روايات را بخواهيد پيدا كنيد معمولا توى باب 25 و 24 از ابواب ما يكتسب به وسائل يا در ابواب بقية الحدود باب 1 و 3 كه قبلا هم خوانديم. حالا من اينجا يادداشت كردم اين مستندهاى جديد هم كه دارد لابد، البته من از خودم يادداشت كردم نه از آنجا. 4- «و بان الضرورات تبيح المحظورات كما ورد» 5 - «و يثبته نفى الضرر و الحرج فى الدين» اگر بناست يك كسى ميخواهد با سحرش به من ضرر بزند من بروم جادويش كنم كه جلوى ضرر او را بگيرم، ميخواهد درد سر براى من درست كند من جادويش ميكنم كه خودش گرفتار بشود «لا ضرر و لا حرج» حرمت سحر را براى توقى ميبرد. حالا خود ايشان در اين وجوه اشكال ميكند «و فيه ان الروايات و ان كانت ضعافاً الاّ انها ايضاً حجّة عندنا كالصحاح» ميفرمايد: اين روايات ولو ضعيف است لكن حجت است مثل خبر صحيح براى اين كه ضعف سند با عمل اصحاب جبران شده و وقتى يك روايتى ضعف سندش جبران شد ديگر در فهم از دليل ما هرچه بفهميم فهم خودمان حجت است، در روايت ضعيفه جبران ضعف سند به عمل اصحاب كافى است. ما ديگر نسبت به دلالتش به عمل اصحاب كارى نداريم؛ اطلاقش را ميتوانيم اخذ كنيم. و امّا روايات ميفرمايد: «و تلك الاخبار لا تدل على جواز السحر [آن اخبارى هم كه به آن اشاره شد اينها بر جواز سحر دلالت نميكند] لامكان الحل و الابطال بغير السحر من القرآن و الذكر و التعويذ كما استفاضت به الروايات [آن گفته حل و لا تعقد - حل يعنى با قرآن با دعا با تعويضها، كه روايات هم دارد با اينجور چيزها ميشود سحر را باطل كرد] و يرشد اليه قوله فى الاخيرة [يعنى در آن روايت عيون در آنجا داشت] و نهاهم عن يسحروا على سبيل الاطلاق» [آنجا نهى از سحر نمود بر سبيل اطلاق پس معلوم ميشود آنجاها كه گفته حل و لاتعقد، يعنى حل به غير سحر، حالا يك كسى ميگويد: خوب آخر آنها هم ممكن است فايدهاى نداشته باشد، خوب قرآن فايدهاى نداشته باشد، ميگويد:] و عدم تأثير القرآن و الدعا فى بعض الاوقات لقصورنا فلا يوجب حرجا لو منعنا من الحلّ بالسحر [خوب ما مقصر هستيم كه دعايمان اثر نميكند حالا كه ما مقصر هستيم دعايمان اثر نميكند بياييم بگوييم لازمهاش حرجى بودن سحر است؛ نه اسلام سحر را حرام كرده از آن طرف هم گفته با دعا باطلش كنيد خوب شما در دعايتان گير داريد شرائط دعا را مراعات نكرديد بنابراين ربطى به اسلام ندارد.] و عدم تأثير القرآن و الدعاء فى بعض الاوقات لقصورنا فلا يوجب حرجا [بعبارت اخرى شايد ميخواهد بگويد اين حرج از ناحيه دين نيست، اين حرج از ناحيه ماست ما هستيم ديگر ما دعايمان مستجاب نميشود.] فلا يوجب حرجاً لو منعنا من الحل بالسحر و بهذا [با اينكه گفتيم اگر قرآن و دعا اثر نكند مربوط به ما هست] يظهر انه لامبيحة للسحر و لا يتوقف دفع الضرر و رفع الحرج عليه [هيچ احتياجى به آن ندارد خوب دعا كن دعاى تو مستجاب نميشود چه ربطى به حرمت سحر دارد] كذا قيل [ظاهر اين است همه اشكالات را ديگران بيان كرده اند، بعد ميفرمايد:] و يمكن ان يخدش فيه [در اين آخرى،] (كذا قيل ظاهراً به اين آخرى ميخورد) و يمكن ان يخدش فيه بانه قد لا يحل ببعض الآيات و الادعيه [گاهى دعاها اثر نميكند] و كما يمكن ان يكون ذلك لقصورنا يمكن ان يكون لعدم الصحة الرواية [خوب ممكن است از باب قصور ما باشد ممكن است از باب عدم صحت روايت باشد؛ شما حالا حتماً گردن ما گذاشتيد، خوب ممكن است آن روايت، روايت صحيحه نبوده، من معتقد هستم كه اگر مثل صاحب مستندها و صاحب جواهرها و امام امتها و مقدس اردبيليها امروز هم بودند و در علم پزشكى مطالعه ميكردند چهل سال قبل قلب جنين را توى رحم مادر عمل ميكردند؛ چون آخر ميدانيد يكى از چيزهايى كه امروز در پزشكى پيشرفته و مطرح شده ميگويند: قلب يك جنين را در رحم مادرش عمل كردند، خوب خيلى پيشرفت است ديگر قابل تقدير و ارزش هم هست. امّا من ميخواهم عرض كنم كه اگر اينها هم افتاده بودند توى آن مسير چهل سال قبل عمل ميكردند، منتها خوب اينها در مسير سعادت جامعه حركت كردند، هر كسى بايد يك بارى را از دوش جامعه بردارد، اينها بار سعادت جامعه را از نظر هدايت به دوش كشيدند و با اين همه دقت و مو شكافى در مسائل حركت كردند، دويست سال اينها با اين دقتها و مو شكافيها حركت كردند. دويست سال قبل اينها لابه لاى روايات را رفته اند پيدا كردند و از آن مطلب گرفتند، خيال نكنيد كه حالا روحانيت ديروز يا روحانيت امروزى كه علاقه به تحقيق و علم داشته باشد چيزى از نظر استعداد كم دارد نه، كمى ندارد همه ماها موجود خدا هستيم البته استعدادها مختلف است. ميگويد: ممكن است از اين جهت باشد يمكن ان يكون لعدم صحة الرواية، شما بگوييد خوب خبر واحد كه حجت است؛ خوب فورى يك كسى ميگويد خبر واحد حجت است الان هم اين حرف خيلى رايج است می گوید: آقا خبر داريم، حالا كار ندارد خبرش ضعيف است يا ضعيف نيست فورى ميگويد خبر داريم تا حالا اين باز حجيتش را آورده ] و حجية الآحاد فى الاحكام لا يوجب حجيتها و ثبوتها فى امثال ذلك ايضاً [ خبر واحد در احكام كه حجت است سبب نميشود كه در امثال موارد هم حجت باشد و ثابت كننده باشد، چرا؟ براى اينكه معناى حجيت تعبد به ترتيب اثر است اگر شما ميگوييد خبر عادل حجت است نه معنايش اين است كه اين واقع را عوض ميكند معنايش تغيير واقع نيست، يقين ما هم واقع را عوض نميكند چون ثبوت تابع اثبات كه نيست، اثبات تابع ثبوت است چه برسد به خبر و حجت. معناى حجيت ترتيب اثر است، آثار شرعيه، آثارى كه دست خودش است، شارع يك چيزى را كه معتبر ميكند يا عقلا كه معتبر ميكنند يعنى آثار بر آن بار ميشود. اگر آمد يك روايتى گفت: نماز جمعه واجب عينى است اثرش اين است كه ما بگوييم كه بله لابد معصوم فرموده واجب عينى است. برويم بخوانيم اگر نرفتيم ثم انكشف كه واجب عينى بوده ما معذور نيستيم، حجيت يعنى ترتيب اثر. حجيت يعنى منجزيت عندالاصابة معذريت عند الخطأ. ميشود با آن مولا بر عبد احتجاج كند ميشود عبد بر مولا، هرچه ميخواهد بگوييد، بگوييد: «جعل الحجية جعل المنجزيت و المعذرية» ميخواهيد بگوييد جعل الحجية يعنى حكم به ترتيب اثر، ميخواهيد بگوييد: جعل الحجية به معناى اين كه احتجاج مولا برعبد در مخالفت صحيح است احتجاج عبد بر مولا در مخالفت صحيح است. اگر گفت نماز جمعه واجب است من رفتم خواندم ثمً انكشف كه حرام بوده من ميتوانم عليه مولا چه كار كنم؟ نميتواند بگويد كه چرا حرام مرتكب شدى؛ ميگويم خودت گفتى خود كرده را تدبير نيست. پس حجيت معنايش ترتيب اثر است، اين يادتان باشد هميشه تنجز عند الواقع است عذر عند الخطأ است. اين در باب احكام درست است امّا در باب موضوعات، حالا فرض كنيم يك خبر واحدى آمده گفته است كه لبو فايده اش اين است كه سنگ كليه را ميبرد، خبر واحد گفت لبو سنگ كليه را ميبرد، خوب روايت صحيحه هم بود، حالا من اگر رفتم لبو خوردم سنگ كليه ام هم نرفت ميتوانم اعتراض كنم به روايت؟ نه براى اينكه حجيت كه معنايش اين نيست واقع وضع ميشود؛ حجيت معنايش تغيير واقع نيست، يك مطلبى را در يك روايت صحيحى بيان كردند شايد راوى اشتباه كرده، چه ميدانيم! در موضوعات حجيت معنا ندارد. حالا روايت آمده گفته آقا دعا بخوان فلان سحر باطل ميشود حاشيه مفاتيح فعلي محدث قمى(قدسسره) نوشته آقا فلان دعا را بخوان سحر باطل ميشود، حالا من خواندم و باطل نشد حجت روايت يعنى چه؟ يعنى وقتى خواندى، يعنى برو بخوان، خوب خواندم، ضرر او سر جايش است. يك كسى با جادوگرى دارد به من ضرر ميزند، ميگويد اين دعا را بخوان ضررش ميرود، خوب من ترتيب اثر بدهم يعنى چه؟ معنا ندارد ترتيب اثر، خواندم ضرر هنوز سرجاى خودش هست، و موضوع لاضرر و لاحرج هم سر جايش است، لا ضرر و لا حرج ميگويد هر حكم شرعى كه مستلزم حرج است اين در اسلام وجود ندارد. بنابراين در اينجور جاها اينجور نيست كه ضرر از بين برود ضرر از بين نميرود؛ حالا من دعا خواندم ضرر نرفت، لاضرر ديگر نميآيد؟ لاضرر و لاحرج تابع ضرر واقعى و حرج واقعى است، با حجيت روايت كه ضرر لاضرر نميشود؛ روايت حجت است يعنى چه؟ يعنى ضرر ميشود لاضرر؛ حجيت عبارت است از ترتيب اثر شرعى، نه حجيت عبارت است از تغيير واقع، بنابراين روايت صحيحه عالية السند ميگويد: اين دعا را بخوان سحر باطل ميشود، شما بگوييد خوب چون اين روايت حجت است پس بنابراين اگر خواندى و سحر هم باطل نشد ديگر لا ضرر اينجا راه ندارد. ميگويم آقا حجيت كه معنايش كه تغيير واقع نيست و لا ضرر و لا حرج دائر مدار واقع است، آنكه واقع را عوض نميكند واقع سر جاى خودش هست. اين است كه ايشان ميفرمايد: كه حجيت نميتواند كارى را بكند. ميفرمايد: «و حجية الآحاد فى الاحكام لايوجب حجيتها و ثبوتها فى امثال ذلك ايضاً» براى اينكه اصلا حجيت معنا ندارد اثر شرعى نيست كه ترتيب اثر شرعى بدهد، يك واقعيتى است خبر واحد كه واقعيت را تغيير نميدهد، خبر متواتر واقعيت را تغيير ميدهد؟ نه. چون عرض كردم اثبات فرع مقام ثبوت است، نه ثبوت فرع اثبات باشد. بنابراين مانعى ندارد كه بگوييد، «فلا يكون بدٌ من الحلّ بالسحر [پس چارهاى نداريم كه سحر را با همان سحر بازش كنيم ] ولو لم تبح الضرورات لاجل ذلك [اگر ضرورتها حلال نكند براى اين خاطر، يعنى براى خاطر ضررى كه به من ميرسد، لاجل ذلك يعنى براى خاطرى كه ضررش به من ميرسد] لم يحل محرمٌ بضرورة[4]، اگر سحر را نتواند از باب ضرورت حلال كند هيچ حرامى را از باب ضرورت حلال نميكند. سحرى كه ممكن است گاهى زندگى را داغون كند، سحرى كه ممكن است گاهى خانواده اى را به نابودى بكشاند، انسانى را تا لب پرتگاه مرگ ببرد، اگر بنا باشد ضرورت در توقى او حلال نشود با اين ضرورت، هيچ حلالى با ضرورتها حرام نميشود اين تا اينجا. « اقوال در چگونگي حرمت سحر» فتلخص مما ذكرنا كله اينكه يك قول در مسئله اين است كه سحر حرام است مطلقا، اين از علاّمه در منتهي[5] و بعضى هاى ديگر نقل شده، از محقق هم نقل شده كه ميل به اوست.[6] حتى لايجوز السحر براى دفع متنبى و براى توقى، تمسكاً به اطلاق ادله سحر و عدم دليل بر جواز. قول دوم اين است كه سحر حرام است مطلقا، الاّ براى اضطرار، مثل توقى، مثل تبنى، براى ضرورت يصير جائزاً اين آن چیزى بود كه مرحوم صاحب جواهر[7] انتخاب كرد، بنابراين اين يك قول. قـول سوم كه ما در مسئـله عرض كـرديم، مـا عرض كرديم كه اصلاً در باب حرمت سحر ما دليل مطلقى نداريم؛ يا اين است كه اطلاق ندارد ادله، اطلاقى در ادله نداريم و يا اگر اطلاقى هست اطلاق منصرف است به آن سحرى كه موجب ضرر است، سحر مضر حرام است. امّا سحر نافع من رأس حرام نيست، سحرى كه نه نافع است و نه مضر آن هم حرام نيست، سحر مضر حرام است از باب عدم اطلاق در اخبار و ادله سحر نه در كتابش اطلاقى داشتيم نه در سنتش، و مرحوم كاشف الغطا نقل كرد از اكثر كه اينها قائلند كه سحر مضر حرام است يعنى غيرش حرام نيست پس سحر مضر فقط حرام است غير حرام نيست. نوبت به اضطرار هم نميرسد سحر لتوقى چون نافع است يكون جائزا، سحر لابطال متنبى چون ضرر ندارد يكون جائزا، سحر بازيگرى همينجورى بازى ميكند ميخواهد خوابش ببرد يا بچه اش را ميخواهد خواب كند يك جادوگرى دارد ميكند اين هم يكون جائزا، سحر مضر يكون حراما، سحرى كه مستلزم ارتكاب حرام هم باشد يكون حراماً مثل تلويث مسجد نعوذ باللّه، تلويث اسماء متبركه، ضرر، اسراف، شش تا مرغ بگير اينها را سَر بكَن مواظب باش زبانشان مثلا نصفش بريده بشود سه، چهار تايش را بعد از ذبح شرعى بيار بده به من، دوتايش را ببر قبرستان شب خاك كن بعد هم يك طناب پيدا كن بالاى سرت ببند، اينها خوب اسراف و تبذير است اين حرام است. حالا اين را برايتان بگويم مرحوم والدم (قدس سره) ميآمدند دعا مينوشت خوب مرسوم است بين مردم، آيه و )ننزل( را مينوشت )ان يكاد( را مينوشت بعنوان دعايى كه تبرك است به قرآن، ميگفت: ببنديد بازوى مريض خوب ميشود، آنوقت ميگفت يك دانه اشرفى يا نيم اشرفى آن وقت بود ميگفتند اين را هم بگذاريد توى دعا، من يك وقت كوچك بودم شايد شش سالم بود ما از همان اول اهل سؤال بوديم گفتم بابا اين كه ديگر نيامده كه تو ميگويى يك اشرفى بگذارند تويش، يا يك انگشتر عقيق قيمتى، گفت: اين را من براى اين جهت ميگويم، كه اين ميرود آيه قرآن است اگر آن اشرفى تويش نباشد مياندازد مستهلك ميشود زير دست و پا خراب ميشود من به او ميگويم يك دانه اشرفى تويش بگذار كه اين براى آن اشرفى هم كه شده قـرآن را حفـظ كند و الاّ اصلاً آن چیزى كـه مؤثر است آيـه قرآن است خوب اين را نميشود گفت اسراف، اين را ميگفت و هميشه اين پول برايش مي ماند، امّا حالا بگويى جادو كنى شب ببر قبرستان خاك كن، بكش و چنين كن، مستلزم حرامى هم اگر باشد يكون محرماً. پس سحر اگر مضر بود يا همراه حرام ديگرى بود كتلويث المساجد، كالتحريف الآيات (نعوذ باللّه) كالظلم به مردم، ترويج موهومات، اصلاً يك دكان باز كرده مثل خيلى دكانها كه باز ميشود يك دكان باز كرده براى اينكه مردم به دنبال علم و تقوا و فضيلت نروند ميگويد بياييد اينجا بنشينيد من يك دعا برايتان بنويسم صبح ميشويد علاّمه دهر، يك دعا برايتان بنويسم زنت ميشود اينجورى خودت ميشوى اينجورى، ديگر اصلا باهم ميشويد شيرين و فرهاد و ليلى و مجنون. اگر همراه حرام ديگرى باشد دوتا حرام است عرض من اين است دليل بر اينكه مطلقش حرام نيست چون دليل اطلاقدارى نداشت، اين يك بحث كه گذشتيم. «پيرامون حرمت عمل و تعلّم سحر» بحث دوم: آيا عمل سحر حرام است يا بعلاوه از عمل، تعلم هم حرام است؟ آيا عمل حرام است يا تعلم هم حرام است؟ در اينجا ولو عبارات مثل علاّمه و ديگران تعلم را هم حرام دانسته و ظاهر علاّمه در قواعد و ارشاد و اينها تعلم هم حرام است امّا در تعلم بايد اينجور تفصيل داد كه اگر تعلم براى استفاده حرام است براى استفاده از سحر حرام است، و در سحر حرام يكون حراما چون مفسده بر آن بار ميشود. اگر تعلم براى استفاده در سحر جائز است جادوگرى ياد ميگيرد كه اگر يك كسى آمد ادعاي نبوت كرد زود بتواند با جادوگرى كله پايش كند، يا يك كسى آمد خواست به او ضرر بزند حالا يك كسى مرجعيّت ناچيز ما را خواست جادو كند حالا ولو ناچيز است امّا ميخواهد جادو كند، خوب من بايد جادوگرى بلد باشم كه مقابلش بايستم، كه مرجعيتم با جادوگرى ديگر از بين نرود، حالا با چيزهاى ديگر از بين ميرود مهم نيست حالا من اگر سحر ياد گرفتم كه يك كسى منبر من را ميخواهد بد جلوه بدهد توى ماه رمضان، بناست تو اين ده بمانم سى تا منبر بروم او ميخواهد يك كارى بكند منبر من بد بشود، مستمع ها نيايند خوب من بلد باشم جادوى او را باطلش كنم تعلم السحر اگر براى سحر جائز است يكون جائزا، اگر براى سحر حرام است يكون حراما، اگر نه اصلا ميخواهد كه خودش ياد بگيرد ميخواهد علمى را بلد باشد، رقاصى حرام است امّا اين علم رقاصى را ميخواهد ياد بگيرد نميخواهد رقاصى كند بين زن و مرد، نميخواهد توى مجلس زنانه و مردانه قر و قاطى رقاصى كند توى مردها هم نميخواهد كه حلال است ميخواهد رقاصى ياد بگيرد براى خودش، بلد باشد رقاصى را، خوشش آمده ديگر، تفريحش به اين است كه رقاصى ياد بگيرد اين هم جائز است دليل بر جواز در اين دو صورت اصل اباحه، اگر تعلم براى حلال است، اگر تعلم بى غرض است دليلش اصل اباحه و بلكه اگر تعلم براى بى غرض يا تعلم براى جائز باشد براى (سحر جائز) بعلاوه از جواز مرغوب است، طلب العلم مرغوب است ديگر، هر جور علم، اطلب العلم ولو بالسين هر جور علمى خودش مطلوب است اين ميخواهد ياد بگيرد براى اينكه، رقاصى را ميخواهد ياد بگيرد كه يك جا يك كسى آمده ادعا پيغمبرى كرده با رقص بساطش را به هم بزند اين يكون مطلوباً بعضى ها واجب است آنجايى هم كه واجب نباشد علم است و تحصيل علم طبق اطلاقات ادله علم يكون مرغوباً. بحث بعدى، اگر آقایان مايل باشند متعرض ميشويم مايل نباشيد خودتان مطالعه كنيد البته نظر شخص بنده بعنوان يك رأى اين است كه متعرض نشويم كه سحر چى هست؟ ده تا تفسير براى سحر شده، آخر سر هم گفتند كه نه اين تفسيرها همه اش ناتمام است يحول الى العرف، باز اشكال كردند خوب ضابطه عرفيه اش چى هست؟ آنجا هم باز بحث شده نتوانستند به جايى برسند مفصل هم شيخ دارد هم مفتاح الكرامة[8] دارد هم ايضاح فخر المحققين دارد خيلى بحث كردند طولانى، اگر بخواهيد بحث كنيم كه هيچى، حالا من بحث فقهى اش را ميگويم بحث فقهى اين است هر كجا كه شك كرديم اين از مصاديق سحر هست يا از مصاديق سحر نيست بايد بگويم اصل برائت. چون تازه سحر مسلمش همه جايش حرام نبود چه برسد به اين كه شك كرديم، اگر شك كرديم كه، اگر مضر است و شك كرديم، مضر است و شك كرديم كه سحر است يا نه؟ موجب تلويث مسجد و حرام ميشود شك كرديم سحر است يانه؟ آنجا بايد چه بگوييم يك حرام، ميگوييم اگر عادل بوده با اين يك حرام اگر صغيره باشد از عدالت بيرون نرفته، چون حرمت سحرش مشكوك است اصالة البرائة دارد. پس حكم موارد مشكوك واضح است بنابراين ما دنبال كنيم اين بحث را كه مالمراد من السحر بر فرض اينكه ادله سحر اطلاق هم داشته باشد انصراف نداشته باشد، موارد خاص را نخواهد بگويد خوب با اين همه اختلافاتى كه دارد ما به جايى و به نتيجه اى نميرسيم، من فكر ميكنم آقايان قبول كنند كه ديگر بحث موضوعى اش را نكنيم و برويم ببينيم اينجا بحث فقهى است يا نه و مباحث بعدى روز شنبه انشاءاللّه. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشيعة 17 : 145، كتاب التجارة،ابواب ما يكتسب به، باب 25، حديث 1. [2]- العلل: 546. [3]- عيون أخبار الرضا (ع) 1 : 208، حديث 1. [4]- مستند الشيعة 14 : 112. [5]- المنتهي 2 : 1014. [6]- كفاية الاحكام: 87. [7]- جواهر الكلام 22 : 77. [8]- مفتاح الكرامة 12 : 231.
|