استدلال قائلین به عدم لزوم تقلید از اعلم به اصول سهگانه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 74 تاریخ: 1394/3/4 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «استدلال قائلین به عدم لزوم تقلید از اعلم به اصول سهگانه» بحث در وجوه عدیده ای است که به آن برای عدم لزوم تقلید از اعلم استدلال شده. یکی از آن وجوه اصل است به تقاریره الثلاثۀ؛ یعنی اصل تمسک به سعه، استصحاب و اصل برائت از خصوصیت تعین و صاحب مطارح الانظار از همة این اصول جواب داده و جواب های آن هم واضح است. جواب از استصحاب این است که موضوع فرق کرده است و این که رجوع به اعلم کلفت دارد، رجوع به اعلم کلفتی ندارد، و اما این که تعین اعلم، این خصوصیت را ما با اصل برائت برمی داریم و می گوییم اگر امر به اجرای اصول رسید، بحث در دوران امر بین تعیین و تخییر است و تعیین، در دوران امر بین تعیین و تخییر ثابت است و اصل برائت در آنجا راه ندارد. دوم اطلاقات ادله تقلید من الکتاب و السنۀ: (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون ) [1]یا (وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ)[2] یا آیه دیگری که دارد: (و الذین یکتمون ما انزلنا من البینات)[3] یا روایت توقیع، «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا»[4] این آیات و روایات علی تسلیم دلالتش بر حجیت تقلید، مقتضای اطلاقش این است که هم می شود از اعلم تقلید کرد و هم از عالم؛ هم از مفضول و هم از فاضل. «پاسخ استاد از اطلاقات ادلة تقلید از کتاب و سنت» جواب از این استدلال هم واضح است که این آیات و روایات علی تسلیم الدلالۀ، بر اصل حجیت فتوا دلالت می کنند و در مقام بیان اصل حجیت فتوا هستند، نه در مقام بیان حجیت و آنچه از تعارض بر آن بار می شود. در مقام بیان حجیت و تعارض نیست که اگر متعارض شدند، چه باید کرد؛ مثل ادله حجیت خبر واحد که گفته شده ادله حجیت خبر واحد، اصل حجیت خبر واحد را افاده می کند، اما بعد از آن که قائل به حجیت شدیم، اگر اینها تعارض کردند، چه باید کرد، این اطلاقات از آن ساکت است و در مقام بیانش نیست. اینجا هم همین طور است. اینها در مقام بیان تعارض فتوَیَین نیست. می گوید این فتوا حجت است و این فتوا هم حجت است، اگر این فتواها با هم تعارض پیدا کردند، چه باید کرد، در مقام بیانش نیست و یشهد علی ذلک این که شما در مقبوله ابن حنظله می بینید بعد از آن که امام کسی را تعیین کرد که به او رجوع می شود و فرمود: «ینظران من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا»،[5] بعد ابن حنظله پرسید، اگر هر کدام اینها یک نفری را انتخاب کردند و آنها با هم تعارض داشتند، چه باید کرد؟ امام جواب از تعارض را دادند. پس هم سؤال از تعارض، گویای این است که اطلاق، بیان حال تعارض را نمی کند و هم جواب معصوم (علیه السلام) که نفرمودند چرا سؤال می کنی و اطلاقش را اخذ کن، جواب دادند آن که موافق با کتاب است، بگیر یا آن که مخالف با عامه است را بگیر و تا آخر مرجحاتی که در آنجا ذکر کرده اند. «استدلال سوم قائلین به عدم لزوم تقلید از اعلم و پاسخ استاد» وجه سوم، امر ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به رجوع برخی از شیعیان به برخی از صحابه؛ مثل زکریا بن آدم است که علی بن المسیب گفت: شقتی بعیدۀ و لست اصل الیک فی کل وقت. حضرت فرمود: «من زکریا بن آدم»[6] یا در جای دیگر دارد: «علیک بالثقفی» که محمد بن مسلم باشد. استدلال شده که امر امام به رجوع به اینها دلیل بر این است که تقلید اعلم با فرض اختلاف، واجب نیست؛ زیرا حضرت فرمود به اینها مراجعه کنید، ممکن است افرادی اعلم از آنها بوده اند و نفرموده بروید فحص کنید و اعلم را بیابید و از او تقلید کنید، بلکه فرمود از همین ها تقلید کنید. گفت افراد دیگری که اعلم بوده اند، نفرمود از آنها تقلید کنید. این هم جوابش این است که استدلال به امر ائمه، موقوف به سه علم است: یکی علم ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به اختلاف این علماء در فضیلت و علمیّت؛ یعنی بداند اینها در فضیلت و علمیّت اختلاف دارند و دوم، علم امام به این که اینها در مسائل فرعی با هم اختلاف دارند؛ چون بحث ما در جایی است که تعارض داشته باشند؛ مثلاً یکی می گوید نماز جمعه واجب است و دیگری می گوید حرام است. باید با هم اختلاف داشته باشند. یکی دیگر این که مردمی که مأمور به مراجعه هستند، این اختلاف را می دانند؛ چون اگر ندانند، امر به مراجعه دلیل بر این نیست که تقلید اعلم، واجب است و غیر اعلم جایز نیست؛ چون نمی دانند و وقتی نمی دانند، محل بحث نیست، بلکه بحث در جایی است که علم به اختلاف دو نفر منتفی باشد. پس این سه علم باید محقق بشود؛ علم امام به اختلاف این اصحاب در فضیلت و فقاهت؛ علم امام به اختلافشان در فتوا و علم امام به این که مردم اختلاف اینها را در فتوا می دانند و با این وضع نفرمود بروید اعلم را فحص کنید، بلکه فرموده از اینها تقلید کنید. معلوم می شود تقلید اعلم واجب نیست. جواب این است که استدلال به این امر امام به این سه علم احتیاج دارد و اثباتشان - به قول مطارح الانظار - «لیس الا تعرضاً للغیب» فوری نگویید امام به همه چیز عالم بوده، چون علم امام کاری به مباحث هدایت و بیان احکام ندارد، امام احکام را بیان می کند، آمده هدایت کند، با فرض این که بشر است؛ چون می خواهد اعمالش برای دیگران الگو باشد: (لقد کان لکم فی رسول الله اسوۀ حسنة).[7] اگر بنا باشد به علم غیب عمل کند، چطور ما او را اسوه خودمان قرار بدهیم که جلوی خودمان را هم نمی بینیم و او آینده را تا بعد از مرگ هم خبر دارد؟ در مسأله شهادت ها همین است. در مسأله شهادت ها که ائمه می دانستند شهید می شوند همین طور است؛ مثلاً امام مجتبی با علم غیب می دانست در این کوزه زهر هست، ابی عبد الله با علم غیب می دانست کشته می شود، ولی در عین حال، به آن کاری ندارد و حرکتش را بر علم عادی قرار می دهد که با این علم عادی بتواند اسوه ای برای مردم باشد: (قل انما انا بشر مثلکم یوحی الیّ انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادۀ ربه احدا).[8] «استدلال چهارم قائلین به عدم لزوم تقلید از اعلم و پاسخ استاد» استدلال دیگر اینکه گفته اند تقلید از اعلم عسر دارد؛ برای این که اعلم در کل جامعه یکی یا دو تاست. آن وقت، اگر همه بخواهند به اینها مراجعه کنند، برای مرجع تقلید عسر دارد، برای این شخص هم عسر دارد، باید نوبت بگیرد تا کی نوبتش می شود. تقلید اعلم عسر دارد؛ لانحصار الاعلم، یک جای دیگر دارد اعلم منحصر در یکی - دو نفر است. جوابش این است که تا جایی که عسر ندارد، به او مراجعه می کنند و جایی که عسر دارد به سراغ غیر اعلم می روند، نه این که بگوییم مطلقا سراغ اعلم نروند. تا یک مقداری که برای آن اعلم حرج ندارد، به او مراجعه می کنند و جاهایی که حرج دارد، به غیر اعلم مراجعه می کنند یا احتیاط می کنند. پس این هم نمی تواند دلیل باشد. «استدلال پنجم قائلین به عدم لزوم تقلید از اعلم و پاسخ استاد به آن» استدلال دیگر که صاحب فصول به آن استدلال کرده و برخی از آقایان هم استدلال کرده اند، این است که اگر تقلید اعلم واجب باشد، باید در زمان ائمه هیچ کس از اصحاب ائمه مرجع تقلید نباشند وباید همه مسائلشان را از امام بپرسند؛ چون قول امام، اولی از قول اعلم است. پس باید به سراغ امام بروند و اصحاب، ولو اعلمشان هیچ فایده ای ندارد؛ برای این که باید از امام سؤال کنند. جواب از این وجه هم این است که آیا همه مردم می توانستند از امام بپرسند؟ کل جامعه و کل مسائل با آن امکنه بعیده و بلا بعیده؟ بعد، شیخ می فرماید اصلاً تعبیر به این که امام اعلم است، موجب اشمئزاز است که کسی بگوید امام، اعلم از دیگران است، اصلاً خود این تعبیر موجب اشمئزاز است و دیگری آیة (هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون)[9] است. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ---------------------------
|