دیدگاه و اقوال فقهاء در تقلید غیر اعلم با فرض وجود اعلم
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 76 تاریخ: 1394/3/9 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «دیدگاه و اقوال فقهاء در تقلید غیر اعلم با فرض وجود اعلم» بحث در این است که آیا با وجود اعلم تقلید غیر اعلم، با فرض اختلافشان در فتوا و علم به اختلافشان در فتوا جایز است یا خیر؟ شیخ (قدس سره) فرمودند تا قبل از شهید ثانی، ظاهر عبارات اصحاب این بوده است که تقلید غیر اعلم جایز نیست و تقلید اعلم، متعین است. البته از بعد از زمان شهید ثانی، مثل صاحب فصول و دیگران قائل شده اند که تقلید غیر اعلم مانعی ندارد و برای جواز، به وجوهی از اصل و کتاب و سنت استدلال شده است. اصل، بتقاریره الثلاثۀ که از آن گذشتیم، کتاب، آیاتی که دلالت بر اصل اجتهاد و تقلید می کند و اطلاق (فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا)[1] و (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون)[2] دلالت می کند که می شود از غیر اعلم هم تقلید کرد. شیخ از اینها جواب دادند به این که این آیات علی فرض دلالت بر جواز تقلید، تقلید را اطلاق ندارد که حال تعارض را شامل بشود، بلکه می گوید از هر کسی که اهل ذکر است، تقلید کن، ولی اگر اینها تعارض پیدا کردند؛ مثلاً یکی می گوید نماز جمعه واجب است و یکی می گوید حرام است؛ یکی اعلم است و یکی غیر اعلم است، اینکه در این جا چه باید کرد، دیگر این آیات ناظر به آن نیست. روایات مشابه به این آیات هم ناظر به آن نیست، کما این که در حجیت خبر واحد هم روایات و آیات حجیت خبر واحد، صورت تعارض را شامل نمی شود، بلکه دلالت می کند این یکی حجت است، آن یکی حجت است، منتها بعد از آن که هر دو حجت شدند، اگر شما قائل به تساقط شدید، هر دوی اینها ساقط می شوند و به یک قاعده دیگری رجوع می شود. مثل همه امارات متعارضه، رجوع می شود به قاعده دیگری، اگر گفتید در اینجا باب تساقط نیست، در باب فتوا و در باب روایت، تساقط نیست، بلکه به حکم روایات و تعبد تخییر است، در این صورت، هر کدامش را می خواهد، اخذ کند، ولی روایت بر این معنا دلالت نمی کند، بلکه روایت اصل حجیت را می فهماند و همین طور روایاتی که ائمه به افراد خاصی ارجاع داده اند، «من زکریا ابن آدم»[3] یا «علیک بالثقفی» یا «یونس بن عبد الرحمن ثقۀ آخذ عنه معالمَ دینی؟ قال: «نعم» یا «العمری و ابنه ثقتان فما أدیا الیک عنِّی فعنی یؤدّیان ... و اطعهما»[4] چنین روایاتی که به افراد خاص ارجاع شده، آنجا هم استدلال شده که ائمه به اینها ارجاع کرده اند با این که افقه از آنها هم وجود داشته و با بودن افقه، ائمه به این فقهاء ارجاع کرده اند. اشکال این هم واضح است که ما از کجا می دانیم در هر جایی اینها بوده اند، یک اعلمی از آنها وجود داشته و امام مردم را به آنها ارجاع داده با فرض این که اعلمی از آنها بوده مع این که اختلافات در زمان معصومین کان نادراً، اختلاف در آن وقت نادر بوده، این ثابت نیست و محض احتمال است و محض احتمال نمی تواند دلیل باشد و همین طور مطارح الانظار، روایات دیگر را مفصل جواب داده است. «استدلال به روایت برای تخییر از تقلید غیر اعلم» یکی از این روایات، نبوی «و اهل بیتی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهدیتم»[5] گفته اند این هم می گوید به هر کدام؛ چه افقه باشد، چه افقه نباشد، اینها مثل نجومند، به هر یکی اقتدا کردی، هدایت شده ای. مطارح الانظار نکته جالبی دارد، می گوید این بر خلاف دلالت دارد، نه بر وفاق؛ چون وقتی می گوید: «بأیهم اقتدیتم اهتدیتم»، مثل نجوم، نجوم با هم در یک مسیر ثابت قرار گرفته اند و از جریان طبیعی که برایشان هست، تخلفی ندارند و همه در همان جریان و همان صراط مستقیم حرکت می کنند، همه طبق نظام آفرینش حرکت می کنند و اختلافی با هم ندارند تا شما بگویید چون فقهاء هم مثل نجومند، اگر اختلافی دارند به هر کدام خواستید، مراجعه کنید، آنها هیچ اختلافی ندارند و یک راه می روند و این حدیث هم بر بیش از این دلالت ندارد که اینها «کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»، به هر کدام از آنان اقتدا کردید هدایت شده اید. ثانیاً می گوید به هر کدام اقتدا کردید؛ یعنی اگر به این فاضل اقتدا کردی اهتدیت، به آن افضل هم اقتدا کردید، اهتدیتم، اما اگر اینها با هم معارض شدند و اختلاف پیدا کردند، چه باید کرد؟ دیگر این روایت، مثل آیات و روایات دیگر ناظر به آن نیست تا بخواهد آن را بیان کند. تقریباً شیخ به وجوهی که از آیات و روایات و اصل، استدلال کرده، حدود هشت وجه است که در برخی از وجوهش؛ یعنی طوایفی از اخبار و روایاتند که همه را نقل کرده و جواب داده است و حق هم با ایشان است. در پایان هم می گوید اگر شما می گویید این روایات دلالت بر تخییر دارند، چگونه شده که همین روایات در دست فقهاء و محدثین قبل از شهید ثانی بوده و هیچ کدام از آنها تخییر استفاده نکرده اند، بلکه تعیین اعلم و افضل را از آن استفاده کرده اند؟ همین خودش فکر انسان را تضعیف می کند و انسان احتمال می دهد – البته این را شیخ نمی گوید- که اعوجاج سلیقه دارند که همه به شکلی رفته اند به مرآ و منظرشان بوده و این می خواهد به شکل دیگری حرکت کند و از روایات استفاده کند. «استدلال مرحوم طبرسی به روایتی از امام حسن عسکری (علیه السلام) در جواز تقلید از غیر اعلم» یکی از روایاتی که باز مورد استدلال قرار گرفته، روایتی است که از امام حسن عسکری (علیه الصلاۀ و السلام) نقل شده، طبرسی در احتجاج نقل کرده و شیخ اعظم (قدس سره) می فرماید تبرکاً و تیمناً من آن را نقل می کنم. ما هم اقتدائاً به شیخ اعظم و تبرکاً و تیمناً این روایت را بیان می کنیم و الا جوابش معلوم است: «وَ بِالْإِسْنَادِ الَّذِي مَضَى ذِكْرُهُ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ (عَلَیهِ السَّلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى (وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ) أَنَّ الْأُمِّيَّ مَنْسُوبٌ إِلَى أُمِّهِ أَيْ: هُوَ كَمَا خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ لَا يَقْرَأُ وَ لَا يَكْتُبُ (لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ) الْمُنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ وَ لَا الْمُتَكَذِّبَ بِهِ وَ لَا يُمَيِّزُونَ بَيْنَهُمَا (إِلَّا أَمانِيَّ) [مرحوم علامه طباطبایی «امانی» را جمع «امنیه» به معنای اکاذیب گرفته و تقریباً همان است، ولی دقیق ندارد، می گوید اینها امانی و دروغ هایی است که اینها دارند] أَيْ: إِلَّا أَنْ يُقْرَأَ عَلَيْهِمْ وَ يُقَالَ لَهُمْ: إِنَّ هَذَا كِتَابُ اللَّهِ وَ كَلَامُهُ لَا يَعْرِفُونَ إنْ قُرِئَ مِنَ الْكِتَابِ خِلَافُ مَا فِيهِ (وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ) أَيْ: مَا يَقْرَأُ عَلَيْهِمْ رُؤَسَاؤُهُمْ مِنْ تَكْذِيبِ مُحَمَّدٍ ً (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) فِي نُبُوَّتِهِ وَ إِمَامَةِ عَلِيٍّ سَيِّدِ عِتْرَتِهِ وَ هُمْ يُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ (مُحَرَّمٌ عَلَيْهِمْ) تَقْلِيدُهُمْ [آنها به پیغمبر دروغ می بستند و اینها هم از آنها قبول می کردند؛ در حالی که تقلیدشان حرام بوده است] (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى) إِلَى آخِرِهَا، هَذَا: الْقَوْمُ الْيَهُودُ كَتَبُوا صِفَةً زَعَمُوا أَنَّهَا صِفَةُ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) وَ هِيَ خِلَافُ صِفَتِهِ وَ قَالُوا لِلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنْهُمْ: هَذِهِ صِفَةُ النَّبِيِّ الْمَبْعُوثِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ ... [مفصل می گوید اینها راجع به پیغمبر دروغ هایی جعل می کردند تا می رسد به اینجا که امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید:] ثم قَالَ (علیه السلام): قال رَجُلٌ لِلصَّادِقِ (عَلَیهِ السَّلام): فَإِذَا كَانَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ مِنَ الْيَهُودِ لَا يَعْرِفُونَ الْكِتَابَ إِلَّا بِمَا يَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ لَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى غَيْرِهِ فَكَيْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِيدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ [این بیچاره ها راهی نداشته اند، پس مذمتی ندارند، اینها راهی نداشتند، جز این که به سراغ علمایشان بروند و هر چه آنها می گویند، عمل کنند. چرا مذمتشان کرده است؟] وَ هَلْ عَوَامُّ الْيَهُودِ إِلَّا كَعَوَامِّنَا يُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ؟ [عوام ما از علمائشان تقلید می کنند، عوام آنها هم از علمایشان تقلید می کرده اند] فَقَالَ (عَلَیهِ السَّلام): بَيْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْيَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِيَةٌ مِنْ جِهَةٍ [یک فرق و یک اشتراک است،] أَمَّا مِنْ حَيْثُ اسْتَوَوْا: فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ ذَمَّ عَوَامنَا بِتَقْلِيدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ كَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ [همان طور که آنان را مذمت کرده، عوام ما را هم مذمت کرده است] وَ أَمَّا مِنْ حَيْثُ افْتَرَقُوا فَلَا. قَالَ: بَيِّنْ لِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! [چطور است که از عوام امت که به دنبال علمائشان می روند، مثل عوام امت یهود مذمت شده اند؟] قَالَ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ عَوَامَّ الْيَهُودِ كَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْكَذِبِ الصِّرَاحِ [دروغ خیلی روشن و آشکار] وَ بِأَكْلِ الْحَرَامِ [اینها می دانستند که آنها حرام خوار هستند] وَ الرِّشَاءِ [و رشوه می گیرند] وَ بِتَغْيِيرِ الْأَحْكَامِ عَنْ وَاجِبِهَا بِالشَّفَاعَاتِ وَ الْعِنَايَاتِ وَ الْمُصَانَعَاتِ [احکام را به نفع دیگران تغییر می دادند، با شفاعت و عنایتی که داشتند آن را تغییر می دادند، امروز این طور می گوید، فردا یک عده دیگر می آیند، یک شکل دیگر می گوید] وَ عَرَفُوهُمْ بِالتَّعَصُّبِ الشَّدِيدِ [اینها را با تعصب شدید شناخته اند] الَّذِي يُفَارِقُونَ بِهِ أَدْيَانَهُمْ وَ أَنَّهُمْ إِذَا تَعَصَّبُوا [به هر کسی تعصب ورزیدند] أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا عَلَيْهِ [کسی را که تعصبشان بر ضررش باشد، از تمام حقوق محرومش می کنند] وَ أَعْطَوْا مَا لَا يَسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ مِنْ أَمْوَالِ غَيْرِهِمْ [اما کسی که تعصبشان به نفعش است، حسابی برای او پول سرازیر می شود] وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِمْ [به آنها به این خاطر ظلم کرده اند] وَ عَرَفُوهُمْ يُقَارِفُونَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ اضْطُرُّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إِلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ مَا يَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ [طبیعی است، هر کس بداند فلانی رشوه می گیرد، تغییر حکم می دهد، به نفع متعصبین است، طبیعی است که این او را از نظر قلب، هزار بار هم بگویی نگو فاسق، می گوید نه، قلبش می گوید فاسق است، یعنی مبادی قلبیه برای فسقش آمده، ولو از نظر زبان ممکن است کنترلش کنید که نگوید، ولی از نظر قلب که نمی شود، به این کار مضطرند.] لَا يَجُوزُ أَنْ يُصَدَّقَ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى الْوَسَائِطِ بَيْنَ الْخَلْقِ وَ بَيْنَ اللَّهِ [نه بر خدا، نه بر واسطه ها که انبیاء و معصومین باشد] فَلِذَلِكَ ذَمَّهُمْ لَمَّا قَلَّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوهُ وَ مَنْ قَدْ عَلِمُوا أَنَّهُ لَا يَجُوزُ قَبُولُ خَبَرِهِ وَ لَا تَصْدِيقُهُ فِي حِكَايَتِهِ وَ لَا الْعَمَلُ بِمَا يُؤَدِّيهِ إِلَيْهِمْ عَمَّنْ لَمْ يُشَاهِدُوهُ وَ وَجَبَ عَلَيْهِمُ النَّظَرُ بِأَنْفُسِهِمْ فِي أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) [می گوید در عین حال، اینها اصلاً نگاه نمی کردند و هر چه آنها می گفتند، قبول میکردند] إِذْ كَانَتْ دَلَائِلُهُ أَوْضَحَ مِنْ أَنْ تَخْفَى وَ أَشْهَرَ مِنْ أَنْ لَا تَظْهَرَ لَهُم [باید می رفتند پیغمبر را می شناختند. این درباره عوام یهود. اما عوام امت ما] وَ كَذَلِكَ عَوَامُّ أُمَّتِنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ [بی بندوباری آشکار، فسق در تمام آیات و روایات، به معنای بی بندوباری و بی تعهدی است و فسق به معنای اصطلاحی، در آیات و روایات نیامده در مقابل ملکه عدالت. شما می گویید عادل، کسی است که له ملکۀ العدالۀ و فاسق کسی است که ملکة عدالت ندارد یا دو تا گناه مرتکب شده است. این در اصطلاح فقهاء فاسق است (إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)،[6] اما معنای واقعی فسق هم شکافتن است، هم شما وقتی به آیات و روایات نگاه کنید یعنی بی تعهد است هر طور شد، شد و کاری به این کارها ندارد] وَ الْعَصَبِيَّةَ الشَّدِيدَةَ وَ التَّكَالُبَ عَلَى حُطَامِ الدُّنْيَا وَ حَرَامِهَا [مثل سگ هایی که به جان مردار می افتند، اینها هم به جان حطام دنیا افتاده اند و از همه می قاپند و علیه هم پارس می کنند و تکالب بر حطام دنیا و حرامش دارند] وَ إِهْلَاكَ مَنْ يَتَعَصَّبُونَ عَلَيْهِ [کسی که تعصبشان بر خلافش باشد، هلاکش می کنند] وَ إِنْ كَانَ لِإِصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً [ولو بیچاره مستحق است کارش را اصلاح کنند، ولی در عین حال، از بینش میبرند] وَ بِالتَّرَفْرُفِ بِالْبِرِّ وَ الْإِحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ [به آن که تعصبشان برای او هست، نیکی و احسان زیادی می کنند] وَ إِنْ كَانَ لِلْإِذْلَالِ وَ الْإِهَانَةِ مُسْتَحِقّاً [ولو برای اهانت و اذلال، مستحق است و آدم بدی است، ولی چون آقا دوستش می دارد و نسبت به او تعصب دارد، ترفرف بالبر و الاحسان علیه، پناه بر خدا.] فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْيَهُودِ الَّذِينَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِيدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ [برای مردم است که از او تقلید کنند] وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُمْ فَإِنَّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَةِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ شَيْئاً وَ لَا كَرَامَةَ وَ إِنَّمَا كَثُرَ التَّخْلِيطُ فِيمَا يُحْتَمَلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لِذَلِكَ [در آنچه از ما یاد میگیرند، دست می برند و به شکلی بیان میکنند که به نفع خودشان تمام بشود] لِأَنَّ الْفَسَقَةَ يَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَيُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ بِجَهْلِهِمْ وَ يَضَعُونَ الْأَشْيَاءَ عَلَى غَيْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ، وَ آخَرُونَ يَتَعَمَّدُونَ الْكَذِبَ عَلَيْنَا [اصلاً عمداً به ما دروغ می بندند] لِيَجُرُّوا مِنْ عَرَضِ الدُّنْيَا مَا هُوَ زَادُهُمْ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ، وَ مِنْهُمْ قَوْمٌ (نُصَّابٌ) لَا يَقْدِرُونَ عَلَى الْقَدْحِ فِينَا يَتَعَلَّمُونَ بَعْضَ عُلُومِنَا الصَّحِيحَةِ»[7] تا آخر روایت که مفصل است. به این روایت استدلال کردهاند و گفته اند اطلاق «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ» می گوید غیر اعلم با اعلم فرقی ندارد و از غیر اعلم هم می توان تقلید کرد. «پاسخ استاد در استدلال به اطلاق روایت امام حسن عسکری (علیه السلام) در جواز تقلید از غیر اعلم» جواب این هم واضح است که این اطلاق در مقام اصل حجیت فتوای فقهاست و کاری به حالات تعارضش ندارد، بلکه در مقام ردّ آن سؤال است که گفت چه فرقی بین آخوندهای ما و آخوندهای یهودی است؟ در مقام جوابش این طور فرمودند و یک اجمالی از جواب او را ذکر کرده است. بنابراین، نمی توان به آن تمسک کرد، مضافاً به این که این روایت، اضطرابی دارد؛ چون صدر روایت درباره نبوت است و درباره نبوت، اصلاً تقلید درست نیست. پس این که می گوید اگر فقهاء درست بودند، از آنان تقلید کنید، اگر بخواهید از آن اصول اعتقادات را استفاد کنید، تخصیص مورد است که مستهجن است و اگر نخواهید اصول اعتقادات را از آن استفاده کنید، خلاف قواعد است و جور درنمی آید؛ بحث، بحث نبوت بوده، نه فروع دین. این درباره متنش که این اضطراب را دارد. ثانیاً شیخ (قدس سره) می فرماید اخباریون به این حدیث عمل نکرده اند؛ یعنی اخباریونی که به روایات ضعاف هم عمل می کنند، به این روایت عمل نکرده اند. «دیدگاه مرحوم صاحب جواهر (قدس سره) در بارة سند روایت منقول از امام حسن عسکری (علیه السلام)» صاحب وسائل می گوید: «علی أن هذا الحدیث لا یجوز عند الاصولیین الأعتمادُ علیه فی الأصول و لا فی الفروع لأنه خبرٌ واحدٌ مرسل [درست است که می گوید «بالاسناد المتقدم»، ولی اسناد متقدم دو نفر بودند که از یکی از آنها نقل می کند که خود طبرسی با زمان آنها پانصد - ششصد سال فاصله داشته و نمی توان به آن اعتماد کرد] ظنّی السند و المتن ضعیفاً عندهم و معارضُه متواترٌ قطعیّ السند و الدلالة»،[8] مگر این که بگویید این حرف ها چیست که می زنید؟ تفسیر مربوط به امام حسن عسکری است، شما چطور با تفسیر امام حسن عسکری مخالفت میکنی؟ «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»
|