دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) در بارۀ اعتبار جزم در دعوا
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 127 تاریخ: 1394/10/26 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحيم «دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) در بارۀ اعتبار جزم در دعوا» شیخ اعظم (قدس سره) در دعوا جزم را معتبر می داند و روایاتی که به آن استدلال شده بود را جواب می دهد، شبیه همان جواب هایی که ما به آن روایات دادیم. بعد، چند تا روایت را نقل می کند و می گوید استدلال به اینها محل اشکال، بل منع است. یکی داستان کسی که پدرش با یک عده به مسافرت رفته بودند و بعد از بازگشت گفتند پدرت مُرده است و اموالش را هم جمع کرده بودند و چیزی به او ندادند، او هم به دنبال اموال پدر بود. این داستان را، هم شیخ، هم کلینی و هم صدوق نقل کردهاند؛ یعنی مشایخ ثلاثه نقلش کرده اند و روایت هم، بنا بر نقل کلینی ظاهراً صحیحه است که در اینجا آمده؛ زیرا سندش اینگونه است: محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم بن هاشم قمی عن ابیه ابراهیم بن هاشم عن ابن ابی عمیر عن علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر، ظاهر این است که این علی بن ابی حمزه که این روایت را نقل می کند، قبل از وقفش بوده؛ زیرا دارد، عن ابی بصیر عن ابی جعفر (علیه السلام) و روایت را از امام باقر نقل می کند و این ظاهر در این است که قبل از وقفش بوده. مضافاً به این که گفته شده لعل عبارات علی بن ابی حمزه بعد از وقف هم حجت باشد؛ چون او جاهل به این بوده که امام هفتم، امام است. جهل عن قصورٍ داشته. روایت ظاهراً به نقل کلینی، صحیحه است. عن علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر عن أبي جعفر (علیه السلام) في حديثٍ: «إنّ شاباً قال لأمير المؤمنين (علیه السلام): إن هؤلاء النفر خرجوا بأبي معهم في السفر [با پدرم به مسافرت رفتند] فرجعوا و لم يرجع أبي [آنها آمدند، ولی پدرم نیامد] فسألتهم عنه فقالوا: مات فسألتهم عن مالِه فقالوا: ما ترك مالاً [هیچ چیز نداشته، المفلس فی امان الله، مالی نداشته است.] فقدّمتُهم إلى شريح فاستحلفهم [اینها را قسم داد که قضیه چگونه بوده؟ آنها هم گفتند چیزی نداشته و مُرده است] و قد علمتُ أن أبي خرج و معه مالٌ كثير [پول زیادی همراه داشته است] فقال أمير المؤمنين (علیه السلام): و الله لأحكمنّ بينهم بحكم ما حكم به خلقٌ قبلي [حکمی می دهم که پیش از من کسی آنطور حکم نکرده است] إلا داود النبي [علی نبینا و آله و علیه السلام] يا قنبر ادع لي شرطةَ الخميس فدعاهم فوكل بكل رجلٍ منهم رجلاً من الشرطة [کنار هر کدام، یک پلیس یا پاسبان گذاشت] ثم نظر إلى وجوههم فقال: ما ذا تقولون؟ [آن وقت آنها جواب دادند] تقولون: إني لا أعلم ما صنعتُم بأبي هذا الفتى؟ [ما خبر نداریم بر سر پدرش چه آمد] إني إذاً لجاهلٌ [هر یکی گفتند ما نمی دانیم] ثم قال: فرقوهم و غطوا رؤوسهم [صورت هایشان را بپوشانید] قال: ففرق بينهم و أقيم كل رجلٍ منهم إلى أسطوانةٍ من أساطين المسجد و رؤوسهم مغطاةٌ بثيابهم [با پیراهن هایشان صورت هایشان را پوشانده بودند] ثم دعا بعبيد الله بن أبي رافع كاتبِه فقال: هات صحيفةً و دواةً و جلس أمير المؤمنين (علیه السلام) في مجلس القضاء و جلس الناس إليه فقال لهم: إذا أنا كبّرتُ فكبّروا [تا من الله اکبر نگفته ام شما الله اکبر نگویید.] ثم قال للناس: اخرجوا [بعد هم گفت شما بروید بیرون و بگذارید همین جا مجلس قضاء خلوت باشد.] ثم دعا بواحدٍ منهم فأجلسه بين يديه [او را روبرویش نشاند] و كشف عن وجهه ثم قال لعبيد الله: اكتب [به کاتبش گفت بنویس] إقرارَه و ما يقول ثم أقبل عليه بالسؤال فقال له أمير المؤمنين (علیه السلام): في أيّ يومٍ خرجتم من منازلكم و أبو هذا الفتى معكم؟ [کی رفتید که پدر این جوان با شما بوده است؟ چه روزی بوده است؟] فقال الرجل في يوم كذا و كذا [مثلاً روز شنبه که قرار است برجام امضاء بشود.] فقال: و في أيّ شهرٍ؟ [در چه ماهی بوده؟ گفت مثلاً دی یا بهمن یا ربیع الثانی بوده است] فقال: في شهر كذا و كذا. قال: في أي سنةٍ؟ فقال: في سنة كذا و كذا فقال: و إلى أين بلغتم في سفركم حتى مات أبو هذا الفتى؟ [کجا بودید که پدر این مُرد؟] قال: إلى موضع كذا و كذا [فلان جا مُرده است.] قال: و في منزل من مات؟ [خانه چه کسی مُرد؟] قال: في منزل فلان بن فلان قال: و ما كان مرضه؟ قال: كذا و كذا قال: و كم يوماً مرض؟ [چند روز مریض بوده است؟] قال: كذا و كذا قال: ففي أي يومٍ مات؟ و من غسّلَه؟ و من كفّنَه؟ و بما كفنتموه؟ و من صلّى عليه؟ و من نزل قبرَه؟ [چه کسی داخل قبرش رفت تا تلقینش بدهد و چه کسی کفنش کرد و چه کسی نماز بر او خواند؟ و این خصوصیات را پرسید.] فلما سأله عن جميع ما يريد، كبّر أمير المؤمنين (علیه السلام) [حضرت تکبیر گفتند] و كبّر الناس جميعاً. [اینگونه شد و آنها دچار ترس شدند] فارتاب أولئك الباقون [شک کردند که چه شد] و لم يشكوا أن صاحبَهم قد أقرّ عليهم و على نفسه [اصلاً شک نکردند که او هم بر خودش اقرار کرده و هم بر اینها.] فأمر أن يغطّى رأسه و ينطلق به إلى السجن. ثم دعا بآخر فأجلسه بين يديه و كشف عن وجهه و قال: كلا زعمتم أني لا أعلم ما صنعتم؟ فقال: يا أمير المؤمنين ما أنا إلا واحدٌ من القوم و لقد كنت كارهاً لقتله فأقرّ ثم دعا بواحدٍ بعد واحدٍ كلّهم يقر بالقتل و أخذ المال، ثم ردّ الذي كان أمِر به إلى السجن فأقرّ أيضاً فألزمهم المالَ و الدم [هم خون را به گردنشان گذاشت و هم گفت باید پول ها را بپردازید.] ثم ذكر حكم داود (علیه السلام) بمثل ذلك إلى أن قال: ثم إن الفتى و القوم اختلفوا في مال أبي الفتى كم كان فأخذ علي (علیه السلام) خاتمه [اینکه پولش چقدر بوده؟ امیرالمؤمنین انگشتر خودش را گرفت] و جمعَ خواتيمَ مَن عنده قال: أجيلوا هذه السهام [اینها را با هم قاطی کنید] فأيّكم أخرج خاتمي فهو صادقٌ في دعواه [شبیه قرعه،] لأنه سهمُ الله عز و جل و هو لا يُخَیِّب»[1] او کسی را مأیوس نمی کند. «نقد شیخ انصاری (قدس سره) از روایت ابی بصیر در بارۀ جزم در دعوا» شیخ (قدس سره) می فرماید، اما نظر شریح که حجت نیست، خودش چه کسی بوده که نظرش حجت باشد؟ اما نظر امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، یک حکم در قضیه شخصیه است که قبلاً هم داود به آن حکم کرده. پس چنین نیست که حضرت بخواهد یک حکم عمومی مطلق را گفته باشد. روایت دیگری که باز ایشان نقلش می کند: عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: «إذا دعا الرجل أخاه بليلٍ فهو له ضامن حتى يرجع إلى بيته».[2] هر کسی شبی کسی را دعوت کرد، ضامن اوست تا به خانه خودش برگردد. روایت دیگری هم نقل فرموده اند که می گوید کسی مالش را نزد دو نصرانی ودیعه گذاشت و بعد آن دو نصرانی حاشا کردند و گفتند چیزی نزد ما نگذاشته و اینها را تضمین کردند. شیخ درباره روایت اول فرمود نظر شریح، حجت نیست و قضیۀٌ شخصیۀ، این روایت هم یک حکم است و کاری به باب دعوا ندارد، ضمان است، کسی که دیگری را به خانه خودش برده، ضامن اوست تا او برگردد، این یک حکم عقلایی است و اصلاً کاری به باب دعوا هم ندارد. آن هم که مالش را نزد نصرانی ودیعه گذاشته و بعد هم نصرانی منکر شده، حکم به ضمان شده بنابر این، از این روایات هم استفاده نمی شود که جزم در دعوا معتبر نباشد و ایشان می فرماید جزم در دعوا معتبر و لازم است. جزم در نیت، مربوط به عبادات است و جزم در دعوا مربوط به قضاست و معتبر است. پاسخ به این روایات، همان طور که ما از آن جواب دادیم، این است که اصلاً مدعی، عالِم است؛ چون مدعی، صاحب مال نیست، بلکه کسی است که مال، نزد او تلف شده او ادعای تلف می کند و این یکی، انکار می کند. پس او مدعی است و مدعی، جازم است و اصلاً خارج از محل بحث ماست؛ چون محل بحث ما این است که مدعی، شاکّ باشد، ولی این روایات که دارد غسال یا خیاط را تضمین می کنند هم نمی تواند این مطلب را برساند؛ زیرا مدعی، جازم است و شاک نیست. مضافاً به این که اصلاً در آنجا هم یک قاعده کلیه است و آن این است که در روایات دارد، اگر کسی مالی را به کسی داد که اصلاحش کند، ولی فاسدش کرد، فهو له ضامن، «من اعطی مالاً لاحدٍ لیصلحه فافسده یکون ضامناً». در قضیه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، آنها با امیرالمؤمنین روبرو بودند و امیرالمؤمنین هم خیلی زرنگ است، در همه مسائِل امیرالمؤمنین است. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ----------------------------------------------- 1. وسائل الشیعة 27: 279 و 280، کتاب القضاء، ابواب کیفیة الحکم، باب 20، حدیث 1. 2. وسائل الشیعة 29: 52، کتاب القصص، ابواب القصاص النفس، باب 18، حدیث 2.
|