عدم جواز حبس پدر به خاطر بدهی به فرزند
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 145 تاریخ: 1394/11/21 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحيم « عدم جواز حبس پدر به خاطر بدهی به فرزند» مسأله ای را شرایع، جواهر و دیگران در اینجا بحث کرده اند و آن اینکه پدر را از صورتی که پسر طلبکار او باشد، از حبس کردن استثنا کردهاند. اینکه گفته شد، اگر بدهکار موسر باشد، حبس میشود تا زمانی که مال را ادا کند یا اگر معلومی معسِر است و موسر، باز حبس میشود تا معلوم بشود که آیا معسر است یا موسر؟ گفتهاند در باب والد نمیشود او را حبس استظهاری کرد، إن لم یُعلم أنّ له یسرٌ أو عسر؟ حبسش کنیم تا معلوم بشود و از فرمایشها و عبارات و تعلیلها و استدلالاتشان برمیآید که اگر هم موسر باشد و نمیپردازد، اینجا هم پدر حبس نمیشود؛ چون از پیامبر نقل شده که: «أنت و مالُکَ لأبیک».[1] بنابر این، استثنای از حبس، جایی است که بدهکار، پدر باشد و الآن پدر حبس استظهاری یا پدر حبس جزایی؛ مثل جایی که موسر است، ولو موسر را اینها متعرض نشدهاند، اما از علتی که آوردهاند، به اینکه همه ی اموالش مال والد است، برمیآید که موسر را هم نمیتواند حبس کند. کیف کان، اصل این مسأله در باب الحج است که در باب استطاعت، برخی فقهاء فرمودهاند یجب علی الولد أن یُعطی المال للوالد، حتی یحجّ به و یصیر مستطیعاً، باید به او بدهد تا مستطیع بشود و به حج برود و خود این والد هم میتواند، واجب است که از اموال ولد بردارد و به حج برود. این یک قول در مسأله است که از شیخ در نهایه و خلاف و تهذیب بیان شده است و از شیخ مفید (قدس سره) هم نقل شده است که هم بر ولد واجب است به او بدهد و هم بر خودش واجب است که اگر به او نداد، از مال ولد بردارد و به حج برود و با پولی که از مال ولد بلا اذنٍ منه برمیدارد، مستطیع بشود و احتیاج به برگرداندن هم ندارد. میتواند از مالش بردارد و به حج برود و با استطاعتی که از آنجا حاصل شده، میتواند حج را بجا بیاورد و میشود حَجّۀ الاسلامش. «قول قائلین به عدم جواز دریافت مال از طرف پدر از مال فرزند» یک قول دیگر این است که دادن فرزند واجب نیست، چه رسد به وجوب اخذ از خود فرزند از مال پدر. اصلاً برای او واجب نیست، بلکه جواز هم ندارد و پدر نمیتواند از مال ولد بردارد. این قول، هم بین متأخرین، معروف و بین اصحاب، مشهور است و قول اول را مقدس اردبیلی و صاحب ذخیره و کفایه اشکال کردهاند و خواستهاند بگویند درست است. و لا یخفی که قول دوم مطابق با قواعد است؛ چون مال مردم است و تصرف در مال غیر، بدون اجازه، جایز نیست، فضلاً از اینکه واجب باشد بردارد تا مستطیع بشود و برای حج برود و در آنجا وقتی که رفت، حج بیاورد. لکن مسأله فقط در حج بحث شده که آیا روایتی که بر حج دلالت میکند و صحیحه سعید بن یسار است، باید چطور جوابش داد؟ در آنجا صحبتشان راجع به حج است، اما روایات مربوط به حج تنها نیست، بلکه در وطی امه ولد است، در بقیه امور هم به حکم تعدیل است که پدر همه کاره است «ان مال الولد لوالده»[2] و میتواند بردارد و هر طور میخواهد، مصرف کند و خصوصیتی برای حج از نظر روایات نیست و لذا بحث را در آنجا هم باید به طور کلی بیان کرد؛ یعنی از روایاتی بحث کرد که به طور کلی در مسأله وجود دارد. اما عامه اصلاً قائل به جواز نیستند، علی نقلی که از شیخ در خلاف شده، عامه گفتهاند جایز نیست از اموال پسرش بردارد، فضلاً از اینکه بخواهد با آن به حج برود. روایات باب هم دو دسته هستند که برخی از آنها دلالت بر جواز میکنند؛ یعنی «الولد و ماله لوالده لأبیه»، هر کاری خواست میتواند بکند و میتواند همه را برای خودش بردارد، یا اموالش را بردارد و به حج برود یا صدقه بدهد. یک سری روایات هم هست که بر عدم جواز دلالت میکند. اینکه بین این روایات چگونه باید جمع کرد، احتیاج به بحث و تأمل دارد؛ چون از مصادیق کلی آن بحث است که اول روایات را بخوانیم و بعد ببینیم طریق جمع بین این روایات چگونه است. «روایات داله ی بر عدم جواز برداشتن مال فرزند از طرف پدر» روایات دو دسته هستند که یک دسته بر عدم جواز، دلالت میکنند که یکی از آن روایات خبر ابوحمزه ثمالی است که کنیه ثابت بن دینار است و دعای ابوحمزه ثمالی هم از ثابت بن دینار است؛ چون ابو حمزه کنیه چند نفر است و این ابوحمزه که در روایات آمده و دعای ابوحمزه از اوست و ثقه است و أی ثقة و کیف ثقة، ثابت بن دنیار است: عن أبي حمزة الثمالي عن أبي جعفر (علیه السلام): «أن رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال لرجل: أنت و مالك لأبيك [ثم قال أبو جعفر (علیه السلام):] ما أحب أن يأخذ من مال ابنه إلا ما احتاج إليه مما لابدّ منه [تا اینجا روایت بر عدم محبوبیت معصوم و یک نحوه مرجوحیتش دلالت میکند و میگوید پیغمبر این را فرموده است، اما من دوست نمیدارم، ولی ذیلش دلالت بر عدم جواز میکند: «ما أحب أن يأخذ من مال ابنه إلا ما احتاج إليه» باب اضطرار باشد] إن الله لا يحب الفساد»[3] و تعلیل به عدم حب فساد؛ یعنی تعلیل به امر محرّم. فساد حرام و معصیت کبیره است و اینجا دارد که میگوید این کار را نکند، برای اینکه «ان الله لا یحب الفساد». پس معلوم میشود حضرت آمده و آن روایت را این طور توجیه کرده و این روایت دلالت میکند که «انت و مالُکَ لأبیک» به معنای ظاهرش مراد نیست. این یک روایت که بر عدم جواز، دلالت میکند. روایت دیگر صحیحه حسین بن ابی العلاء یا حسنهاو هست: کلینی، عن محمد بن يحيى عن عبد الله بن محمد عن علي بن الحكم. گفتهاند علی بن حکم ثقه است. عن الحسين بن أبي العلاء، در حسین بن ابی العلاء دو قول هست: یک قول اینکه توثیقش ثابت نیست و ممدوح است و لذا میشود حسنه ابی العلاء. یک قول هم این است که ثقه و مورد وثوق است و مرحوم میرداماد صاحب رواشح میخواهد این قول را انتخاب کند که حسین بن ابی العلاء ثقه است و برخی از فقهاء هم این را گفتهاند. البته ذخیره و مدارک و غیره گفتهاند ثقه نیست و برای وثاقتش هم به مسأله کثرت روایتش و نقل مشایخی؛ مثل صفوان و ابن ابی عمیر، استدلال شده است، قلت لأبي عبد الله (علیه السلام): ما يحل للرجل من مال ولده؟ قال: «قوتُه بغير سرفٍ إذا اضطر إليه [چون باید نفقهاش از آن برداشته بشود. اگر مضطر شد میتواند بدون اسراف بردارد. قال: فقلت له: فقول رسول الله (صلی الله علیه و آله) للرجل الذي أتاه فقدّم أباه فقال له: أنت و مالك لأبيك. تقریباً یک نحوه سؤال کرد که فرمایش شما با «انت و مالُکَ لأبیک» نمیسازد. شما میگویید، اگر مضطر و محتاج شد، به قدر نفقهاش بردارد؛ در حالی که «انت و مالُکَ لأبیک» میگوید اموال فرزند، اموال پدر است. فقال:] إنما جاء بأبيه إلى النبي (صلی الله علیه و آله) فقال: يا رسول الله، هذا أبي و قد ظلمني ميراثي من أمّي [در میراث مادرم به من ظلم کرده و به من نداده است] فأخبره الأب أنه قد أنفقه عليه و على نفسه [گفت من آن را صرف مخارج فرزندم و خودم کردهام] و قال: أنت و مالك لأبيك و لم يكن عند الرجل شيءٌ أ وَ كان رسول الله( صلی الله علیه و آله) يحبس الأب للابن؟».[4] اینجا هم «انت و مالُکَ لأبیک». بعد میگوید: «أ و کان یحبس الاب للابن؟» با اینکه این «انت و مالُکَ لأبیک» بوده حضرت فرمود به قدر ضرورت و اضطرارش بردارد. این حدیث از نظر فقه الحدیثی که در محل بحث هم به آن استدلال شده نمیشود پدر را زندانی کرد، این است که اگر لم یکن عند الرجل شیءٌ، آن وقت أ و کان رسول الله (صلی الله علیه و آله) یحبس الاب للابن؟ اگر بدهکار چیزی نداشته باشد و دارای عسر باشد، غیر پدر را هم نمیشود حبس کرد؛ یعنی چه که حضرت این روایت را توجیه کرده که پسر، پدر را آورده و شاکی بود که اموال ما را خورده و بعد به حضرت فرمود ما نخوردیم، بلکه خرج خودشان کردیم؟ آن وقت میگوید حضرت فرمود پدر را برای پسر زندان نمیکنند. امام میفرماید: «أ و کان رسول الله یحبس الاب للابن؟» اصلاً مختص به این مورد نیست، بلکه هر جایی که بدهکار، نداشته باشد، حبسش غیر جایز است. بدهکار معسر، نظرۀٌ الی میسرۀ؛ یعنی چه که حبس میشود؟ حبس یا در موسری است که نمیدهد یا در جایی که نمیدانیم معسر است یا موسر. اما اینجا که لم یکن له شیءٌ و هیچ چیز نداشته، میگوید «أ و کان رسول الله یحبس الاب للابن؟» این توجیه جمله ذیل با جمله صدر هم یک مقدار مشکل است. این «انت و مالُکَ لأبیک» در این حدیث دلالت میکند بر اینکه عموم و اطلاقش مأخوذ نیست و مربوط به یک مورد خاص است. این هم یک حدیث که میگوید نمیشود این کار را کرد. روایت دیگر: عن علي بن جعفر عن أبي إبراهيم (علیه السلام) قال: سألته عن الرجل يأكل من مال ولده قال: «لا إلا أن يضطر إليه فيأكل منه بالمعروف و لا يصلح للولد أن يأخذ من مال والده شيئاً إلا بإذن والده».[5] میگوید میتواند از مال فرزندش بخورد؟ فرمود نه، مگر اینکه مضطر بشود و مضطر میتواند به معروف اکتفاء کند، ولی برای ولد، صالح این است که از مال پدرش چیزی نخورد الا باذنه. این هم باز میگوید این طور نیست که پدر اختیار مطلق داشته باشد. و باز روایت دیگر، صحیحه عبد الله بن سنان است: و بإسناده؛ یعنی شیخ عن الحسين بن سعيد عن حماد که ظاهراً همان حماد بن عثمان است. عن عبد الله بن المغيرة عن ابن سنان قال: سألته؛ يعني أبا عبد الله (علیه السلام) ما ذا يحل للوالد من مال ولده؟ قال: «أمّا إذا أنفق عليه ولدُه بأحسن النفقة فليس له أن يأخذ من ماله شيئاً [هیچ حقی ندارد] و إن كان لوالده جاريةٌ للولد فيها نصيبٌ فليس له أن يطأها إلا أن يقومّها قيمةً تصير لولده قيمتها عليه[ قال:] و يعلن ذلك. [قال: و سألته عن الوالد أ يرزأ من مال ولده شيئاً؟ قال:] نعم و لا يرزأ الولد من مال والده شيئاً إلا بإذنه فإن كان للرجل ولدٌ صغارٌ».[6] در این صورت میتواند از اموال صغار بردارد. اینها روایاتی هستند که دلالت میکنند بر اینکه آن کبرای کلی به طور عدم جواز نیست. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ---------------------------------------- 1. وسائل الشیعة 17: 262، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 78، حدیث 1. 2. وسائل الشیعة 11 : 91، کتاب الحج، ابواب الحکام جواز اخذ الوالد من مال ولده، باب 36، حدیث 1. 3. وسائل الشیعة 17 : 263، کتاب التجارة، ابواب مایکتسب به، باب 78، حدیث 2. 4. وسائل الشیعة 17 : 265، کتاب التجارة، ابواب مایکتسب به، باب 78، حدیث 8. 5. وسائل الشیعة 17 : 264، کتاب التجارة، ابواب مایکتسب به، باب 78، حدیث 6. 6. وسائل الشیعة 17 : 263، کتاب التجارة، ابواب مایکتسب به، باب 78، حدیث 3.
|