حرمت غنا از منظر روايات
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 164 تاریخ: 1381/11/15 بسم الله الرحمن الرحيم گفته شد كه براى حرمت غنا استدلال شده به طوائفى از روايات. منها طايفهاى كه قول زور را به غنا تفسير كرده و رواياتش را خوانديم و گذشت. منها طايفه اى كه لهو الحديث را به غنا تفسير كرده و )من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه و يتخذها هزواً([1]. و ما عرض كرديم كه در توجيه رواياتى كه در لهو الحديث آمده با اينكه لهو الحديث مربوط به لهو در مدلول است و لهو در صوت را شامل نميشود و غنا لهو در صوت است. عرض كرديم حمل و توجيه اين روايات بلكه ظاهر اين روايات اين است كه ائمه معصومين (صلوات اللّه عليهم اجمعين) خواستهاند از باب الغاى خصوصيت و تنقيح مناط تمسك كنند به آيه لهو الحديث مثل آيه قول زور، و اين تنقيح مناط و الغاى خصوصيت جزء ظواهر است، بنابراين روايات حجّت هستند. امّا سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) خواستند با باب مجاز، چه مجاز ادعايى چه مجاز در لفظ و امثال آن قضيه را تمام كنند، مجاز ادعايى، مجاز در لفظ، وصف به غير حال متعلق كه آخر سر فرمودند؛ هم در قول زور اين را فرمودهاند و هم در لهو الحديث. ما عرض كرديم كه اين وجه از تمسك به روايات تمام نيست، براى اينكه اگر روايات را اينطور بخواهیم معنا بكنيم روايات ميشود خلاف ظاهر قرآن و روايات خلاف ظاهر قرآن حجّت نيست. اين تا اينجاى بحث كه آمديم. پـس ما از باب الـغاى خصـوصيت و تنـقيح مناط در هر دو دسته، روايات را به آن استدلال كرديم و توجيه، امام استدلال به روايات را بر پايه توجيههايى كه بر ميگشت به مجاز لفظى، مجاز ادعايى وصف به غير موصوف، تعبد، اينطور چيزها. « نقل و نقد کلام امام ذيل آيه شريفه لهو الحديث» بعد امام در ذيل اين بحث لهو الحديث مطالبى دارند كه من آن مطالب را عرض ميكنم ببينيم چه مقدارش تمام است و چه مقدارش ناتمام. چند تا مطلب را امام اينجا متعرض شدهاند، من حاصل آنها را عرض ميكنم. مطلب اوّل اين است كه ميفرمايد اگر ما بوديم و آيه شريفه نميتوانستيم به آيه بر حرمت غنا تمسك كنيم، براى اينكه آيه مربوط به لهو در حديث و مدلول كلام و كلام است و حال آنكه غنا لهو در صوت است. اگر ما بوديم و آيه منهاى روايات، نميتوانستيم به آيه تمسك كنيم. لكن بعد از ورود روايات تمسك به آيه با اعتضاد و پشتيبانى روايات مفسره يكون تاماً. اين يك فرمايش. فرمايش دوّمى كه ايشان دارند اين است كه ميفرمايد آيه شريفه كه ميگويد )و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه([2] اين اضلال عن سبيل اللّه، أعم است از اينكه اضلال بالفعل باشد يا اضلال بالقوة، چه اضلال بالفعل و چه اضلال بالقوه. بنابراين اگر يك كسى اصوات غنائيه را بياورد و در باب خواندن قرآن از آن استفاده كند، آن كوچه باغى را كه در غنا ميخوانده، اصوات غنائيه، كيفيت صوت غنائى، بياورد در قرآن، يا بياورد در مرثيه آقا أبى عبداللّه الحسين(ع) اين هم يكون حراماً، چرا؟ براى اينكه مشمول غناء در آيه و مشمول ليضل عن سبيل اللّه است، ولو اين را كه الآن آورده در قرآن اضلال بالفعل ندارد امّا اضلال بالقوه دارد براى اينكه اگر اين مضمونش قرآن نبود و مضمونش همان مضامين مجالس عياشى بود كان مضلا عن سبيل اللّه. و همينطور اگر يك كسى به اصوات غنائيه گوش ميدهد در حالتى كه هيچ چيز از آن نميفهمد؛ نشسته يك صوت غنائى را داردگوش ميدهد، آن صوت غنائى هم مضامين اضلال آور دارد، مضامين عاشقانه دارد امّا اين هيچى نميفهمد اين فقط رينگش را گوش ميدهد، ميفرمايد آن هم باز حرام است. پس غنا چه در قرآن باشد حرام است براى اينكه اضلال بالقوه وجود دارد. غنا براى كسى كه جاهل به معانى و مدلول هم هست باز هم حرام است، براى اينكه اضلال بالقوه وجود دارد ولو اضلال بالفعل هم وجود ندارد. اين هم مطلب دوّم ايشان. مطلب سومى را كه ايشان ميفرمايد اين است كه اين لام ليضل لام غرض نيست و غايت، بلكه لام، لام نتيجه است كه هم شامل مورد غرض ميشود و هم شامل آنجايى كه غرض در كار نيست، اينها را در ذهنتان آنطورى كه من عرض ميكنم يادداشت كنيد چون از عبارتهاى امام در آوردن مشكل است. ميفرمايد لام لام نتيجه است و لام نتيجه هم شامل مورد غرض ميشود و هم شامل موردى كه غرض در كار نباشد. نتيجه اين است، منتها اين نتيجه گاهى با غرض هم همراه است گاهى با غرض همراه نيست، مثل لام لدو للموت وابنوا للخراب، چطور آن لام نتيجه است يا در يك آيه شريفه ديگر، ميفرمايد آنجا هم لام، لامِ نتيجه است نه لام غرض. )فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدواً و حزناً([3] لام لام نتيجه است. فالتقطه آل فرعون نه لام لام غرض باشد غرضشان كه عدو و حزن نبود، منتها بر آن بار شد. پس لام لام نتيجه است و لام نتيجه أعم است از لام غرض و غير لام غرض، نتيجه اين است، ميفرمايد لام به اين معناست. شاهد بر اين مطلب اينكه روايات مطلق الغنا را جزء مصاديق آيه قرار داده و آيه را به مطلق الغنا تفسير كرده، در حالتى كه متعلمين للغنا آنهايى كه ميرفتند غنا را ياد بگيرند اينها نميرفتند غنا را ياد بگيرند براى اينكه اضلال عن سبيل اللّه بكنند، ميرفتند غنا ياد بگيرند؛ الا موارد نادرة. متعلمين للغنا لايتعلمون الغنا للاضلال، الا فى موارد نادرة، خوب وقتى در موارد نادره شد، اگر شما لام را لام غرض بگيريد آن وقت لازم ميآيد اين الغناء که در این روایات مطلق است، حمل بشود بر فرد نادر و حمل مطلق بر فرد نادر خودش بعيد بل قبيح. پس لام لام نتيجه است كه هم غرض را شمامل می شود و هم غير غرض، شاهدش اينكه روايات مطلق الغنا را مصداق آيه قرار داده و متعلمين للغنا غنا را ياد ميگرفتند نه براى اضلال، تعلم براى اضلال كان نادراً، اگر بخواهيم لام را لام غرض بگيريم يلزم آن مطلقات را حمل كنيم بر موارد نادره و هو كما ترى. اينها فرمايشاتى است كه امام (سلام اللّه عليه) داشتهاند در سنه 38 شمسى قمرى تقريباًـ فورى نگوييد كه تو چرا اشكال ميكنى، اينها مال سنه 38 شمسى است نه مال مراحل بعدى ـ پس بنابراين اين سه تا مطلب را ايشان دارد. لكن از باب هذه بضاعتنا ردت الينا و اداء دين به مقام علم و اجتهاد و تقواى ايشان، من عرض ميكنم چند تا چيز براى ما در اين فرمايش شما مشكل است، ما نميتوانيم بفهميم، بعبارت اخرى ايراد به فرمايش ايشان. آن مطلب اوّل تمام است، اگر نبود روايات ما غنا را جزء آيه نميدانستيم چون غنا لهو الصوت است و آيه لهو الحديث است؛ اين تمام است. امّا اين كه ايشان ميفرمايد اضلال در آيه أعم است از اضلال فعلى و اضلال بالقوة، ما عرض ميكنيم اين خلاف ظاهر لفظ است! همه الفاظ ظهور در فعليت دارند. اكرم العالم يعنى اكرم العالم الفعلى، همه الفاظ ظهور در فعليت دارند. ليضل يعنى ليضل بالفعل نه ليضل يعنى ليضل بالقوة! همه الفاظ، همه عناوين اينها ظهور در فعليت دارند. فكيف يحمل اضلال در آيه را سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) بر اعم از اضلال بالقوة و بالفعل. نتيجتاً فرموده اگر يك كسى غنائى را گوش ميدهد كه هيچ چيز از محتوايش سر در نميآورد، اين الان كه اضلال ندارد. فقط نشسته رينگش را گوش ميدهد لكن اضلال بالقوه دارد؛ ايشان ميفرمايد روايات اين را شامل می شود وحرام است. يا مثلا كسى كه غنا را با قرآن ميخواند يتغنى بالقرآن، ميفرمايد درست است الآن اضلال نـدارد امّا قـرآن را از او بگيرى يكون اضلالا. ما عرض ميكنيم ظاهر عناوين الفاظ در فعليت است، حمل بر قوه و بر أعم حمل بر خلاف ظاهر است؛ اين يك شبهه به اين مطلب دوّم ايشان. و امّا مطلب سوّم كه ايشان ميفرمايد اين لام در اينجا لام نتيجه است، براى اين بوده كه بر آن اضلال بار بشود ، لام نتيجه است ولو غرض در كار نباشد. به چه دليل؟ شاهدشان چيست؟ ميفرمايد آنهايى كه ميرفتند غنا را ياد ميگرفتند غالباً براى اضلال نبوده، اگر بخواهيم حملش كنيم بر غرض اضلال لام را لام غرض بگيريم يلزم كه روايات غنا مطلقش حمل بر فرد نادر بشود. اين هم تمام نيست به نظر ما تمام نميآيد، غالب متعلمين للغنا در ازمنه سابقه بلكه در ازمنه لاحقه بلكه الى يومنا هذا، غالب اين بوده ميرفتند آوازه خوانى ياد بگيرند براى مجلس عياشى، نميرفتند آوازه خوانى ياد بگيرند بيايند روضه بخوانند كه! آوازه خوانى ياد ميگرفت نه براى اينكه بيايد قرآن بخواند سر قبره مرده كه، ميرفت آوازه خوانى ياد ميگرفت تُن صدا را منظم كند با آن حنجره اش درستش كند كوچه باغى بخوانى براى مجالس عياشى. پس غالب متعلمين للغنا كانوا يتعلمون الغناء لمجالس العياشى و اللهو، وقتى براى مجالس عياشى ياد ميگرفتند پس براى چه ياد ميگرفتند ؟ اضلال، براى اينكه مجالس عياشى اضلال به حمل شايع است، ياد ميگرفتند براى اضلال به حمل شايع، ياد ميگرفتند در مجالس عياشى سر و صدا كنند، نتيجتاً افرادى از راه حق گمراه ميشدند چرا که ديگر سبيل اللّه آنجا وجود نداشت. پس اينكه ايشان ميفرمايد غالب متعلمين يتعلمون الغناء لا للاضلال و اگر حمل كنيم بر لام غرض اين يلزم كه حمل بر فرد نادر بشود جواب اين است عكس قضيه است آنطورى كه ما ميفهميم، كان غالب در متعلمين تعلم غنا براى مجالس عياشى و لهو و همان مجالس عياشى و لهو اضلال عن سبيلاللّه است، براى اينكه اضلال است عن سبيل الحق و وارد كردن مردم است در سبيل شيطان و در سبيل هوا و هوس. اين شبهه دوّم ايشان هم وارد نيست. پس اين فرمايش دوّم ايشان هم تمام نيست و بعيد نيست لام به همان معناى لام غرض باشد كه مطابق با شأن نزولش هم هست. نگاه كنيد تفاسير را، مرد ميرفت داستانهاى عجم وآنطور چيزها را ياد ميگرفت داستانهاى غير اسلامى تاريخهاى عجم، بعد ميآمد ميگفت بياييد به قصههاى من گوش بدهيد نرويد به حرفهاى قرآن گوش بدهيد بياييد حرفهاى مرا گوش بدهيد. او اصلا ميرفت ياد ميگرفت ميرفت ميخريد براى اضلال ناس عن سبيل اللّه، مناسب با آيه قرآن هم هست، والامر فى ذلك سهلٌ. «خلاصه بحث در دو طايفه از روايات» فتلخص من جميع ما ذكرنا در اين دو طايفه از روايات، اين كه اين دو طايفه از روايات قاصرند از بيان حرمت غنائى كه ليس زوراً و ليس فيه اضلال عن سبيل اللّه، اينها آنجايى را ميگويند كه غنا زور باشد يا آنجايى را ميگويند كه در غنا اضلال عن سبيل اللّه باشد. امّا اگر غنائى زور نيست تلاوت قرآن است ميل به توجه الى اللّه است، حق است و مائل به حق،آن را شامل نمی شود، اين دو دسته روايات بر مبناى ما شامل نمی شود. بر مبناى امام امت (سلام اللّه عليه) كه ميفرمايد نه، مطلق الغنا ادخل فى الآية تعبداً و ادعاءً، بر مبناى ايشان هر طور غنايى يكون محرماً، چه در قرآن باشد چه در مجالس لهو، امّا ما كه از باب الغاى خصوصيت و تنقيح مناط گفتيم نتيجهاش اين است كه قصور دارد، بلكه عرض كـردهايم بل استدلال معصومين (صلوات اللّه عليهم اجمعين) به اين دو آيه براى حرمت غنا لقائل أن يقول كه اشعار دارد به عدم حرمت غنا در غير زور. .... طايفه سوّم رواياتى است كه لايشهدون الزور را به غنا تفسير كرده است و آن روايات عبارت است از: 1- صحيحه أبيالصباح عن أبيعبداللّه(ع) فى قوله عزّوجل «لا يشهدون الزور»[4] قال: الغناء. 2ـ صحيحه محمّد بن مسلم عن أبيعبداللّه(ع) فى قول اللّه عزّوجل «و الذين لا يشهدون الزور» قال: الغناء[5]. امام (سلام اللّه عليه) فرمودهاند اين طائفه از روايات دلالت بر حرمت غنا نميكند و وجه عدم دلالت به خاطر اين است كه عدم حضور زور در آيه شريفه از صفات عباد الرحمن است و در صفات عباد الرحمن هم مستحبات وجود دارد و هم غير آنها و سياق دلالت دارد بر استحباب اولاً، مضافاً بر اين محرماتى كه در آيات آمده است حرمت آنها بالصراحة ذكر شده است. مثلا : در اوّل كه صفات را بيان ميكند ميفرمايد: )و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هوناً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً([6] كه استحباب را ميرساند و آيه )و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواماً([7] ـ )و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها كان غراماً([8] و آيه مورد بحث و آيه )و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و جعلنا المتقين اماماً([9] كه هيچ كدام از آيات دلالت بر حرمت يا وجود ندارد. و آياتى كه تصريح دارد بر حرمت آيه )و الذين لا يدعون مع اللّه الهاً آخر و لا يقتلون النفس التى حرم اللّه الاّ بالحقّ و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاماً يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهاناً([10]. بنابراين با دقّت در آيات فهميده ميشود كه آيه مورد بحث به شهادت سياق دلالت بر حرمت ندارد و شهادت زور مبين حرمت نيست. علاوه بر اين آخر آيات دارد )اولئك يجزون الغرفة بما صبروا و يلّقون فيها تحية و سلاماً خالدين فيها حسنت مستقراً و مقاماً([11] واين دليل است بر عدم حرمت. « نتيجه بحث» نتيجه بحث تا اينجا آن است كه حسب برداشت ما از روايات مفسرة آيه قول الزور و آيه لهو الحديث كه گفتيم ظاهر آنها آن است كه شمول آن دو آيه غنا را از باب الغاء خصوصيت و تنقيح مناط است يعنى غنائى حرام است كه زورو باطل و براى اضلال باشد. پس آن روايات شامل غناء در قرآن و مراثى و حق و مطالب حقه بلكه مطالبى كه غير وزر و غير اضلال است نمی شود و آيه يشهدون الزور اصلا دلالت ندارد. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- لقمان (31) : 6. [2]- لقمان (31) : 6. [3]- قصص (28) : 8. [4] - وسائل الشيعة 17 : 304، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 3. [5] - وسائل الشيعة 17 : 304، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 5. [6]- فرقان (25) : 63. [7]- فرقان (25) : 67. [8]- فرقان (25) : 65. [9]- فرقان (25) : 74. [10]- فرقان (25) : 69. [11]- فرقان (25) : 75.
|