کلام و دیدگاه امام خمینی (قدس سره) در بارۀ جرح و تعدیل بینه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 193 تاریخ: 1395/6/24 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «کلام و دیدگاه امام خمینی (قدس سره) در بارۀ جرح و تعدیل بینه» مسألة 14 از تحریر الوسیلة در مسائل جرح و تعدیل بینه است که میفرماید: «اذا عرفهما بالفسق أو عدم جامعيّتهما للشرائط طرحَهما من غير انتظار التزكية [لازم نیست منتظر تزکیه باشد؛ عرف بالعلم و الیقین یا عرف بالبینۀ، حجت قائم شده و دیگر انتظار قاضی بعد الحجۀ وجهی ندارد و جوازش با اصالۀ الاباحة درست میشود. البته نفی وجوبش با اصالۀ البرائة، جواز دارد، اما برای اصل برائت وجوب ندارد. پس بنابر این، من غیر انتظار التزکیة؛ چون حجت بر آن قائم است و وقتی حجت قائم است، دیگر وجهی ندارد قاضی منتظر بماند و لک أن تقول، وقتی حجت قائم است، اگر یقین باشد که احتمال خلاف نمیدهد و اگر بینه هم باشد، احتمال خلاف، با بینه دفع میشود؛ برای اینکه وقتی بینه قائم شد، دلالت میکند که از آن برمیآید خلافی در آن نیست و درست است.] لكن لو ادّعى المدّعي خطأ الحاكم في اعتقاده تُسمع منه [اگر مدعی گفت حاکم که اینها را فاسق دانسته، اشتباه کرده، دعوایش مسموع است، قضائاً لقاعده سماع دعوا و اینکه هر دعوایی از هر کسی مسموع است. پس اگر مدعی گفت این اشتباه کرده، یسمع دعوای این مدعی؛ برای اینکه دعوای هر کسی از هر چه میخواهد باشد، مسموع است.] فإن أثبت دعواه [فبها و نعمت، اگر ثابت کرد که قاضی اشتباه کرده] و إلاّ فعلى الحاكم طرحُ شهادتهما [و الا اگر حاکم نتوانست اثبات کند، شهادت این دو فاسق را طرح میکند] و كذا لو ثبت عدالتهما و جامعيتهما للشرائط لم يحتج إلى التزكية [چه عدالت با یقین ثابت شود و چه با بینه ثابت بشود، احتمال خلاف نمیدهد و بینه هم حجت است؛ چون احتمالهای دیگر به درد نمیخورد و وجود آن احتمالات کالعدم است.] و يعمل بعلمه [علم اعم از یقین و بینه است. «اعتبار علم قاضی در عدالت و فسق شاهدین» و لا یخفی که در اینجا علم قاضی حجت است، ولو ما در سایر جاها گفتیم علم قاضی حجت نیست، اما همه اتفاق دارند که علم قاضی در باب عدالت و فسق شاهدَین، معتبر است و حجت و دلیلی بر عدم حجیتش نداریم. این اجماعی است که دلیل بر عدم حجیتش نداریم و حجت است.] و لو ادّعى المنكر جرحهما أو جرح أحدهما [منکر، این دو شاهد یا یکی از آن دو را جرح میکند، دعوایشان مقبول است؛ چون ادعایی است و بر حاکم است که ادعا را گوش بدهد، اینجا] تقبل، فإن أثبت دعواه أسقطهما [اگر توانست جرح هر دو یا جرح یکی را ثابت کند، اینها ساقط میشوند] و إلاّ حكم، ويجوز للحاكم التعويل على الاستصحاب في العدالة والفسق [حاکم میتواند عدالت شاهدین یا فسق شاهدین را با استصحاب درست کند. ادله استصحاب عمومیت دارد و همه جا را شامل میشود.] مسألة 15 - إذا جهل الحاكم حالهما [نمیداند که اینها عادلند یا فاسقند] وجب عليه أن يبيّن للمدّعي أنّ له تزكيتهما بالشهود مع جهله به [به مدعی میگوید من نمیدانم، تو اگر میتوانی، شاهد بیاور که اینها عادلند و حرفشان حجت است] فإن زكّاهما بالبيّنة المقبولة وجب أن يبيّن للمدّعى عليه أنّ له الجرح [اگر مدعی ثابت کرد که اینها عادلند، اینجا میتواند به مدعی علیه بگوید تو میتوانی جرح کنی؛ البته اگر مسأله را نمیداند و الا اگر میداند، لازم نیست به او بگوید.] إن كان جاهلا به [در اینجا که دارد: «فان زکّاهما بالبینة المقبولة» ما نوشتهایم «أو بغیرها من الحجج الشرعیۀ»، غرض این است که عدالت اینها ثابت بشود؛ چه با شهادت شهود و چه با قرائن دیگر، مثل اینکه با آنها خُلطه داشته، با آنها رفت و آمد داشته و میداند که آنها عادل هستند.] فإن اعترف بعدم الجارح [مدعی علیه گفت جارحی ندارم،] حُكم عليه [بر ضررش حکم میشود] و إن أقام البيّنة المقبولة على الجرح سقطت بينةُ المدّعي [اگر مدعی علیه یک بینه واجد شرایطی را اقامه کرد، بینه مدعی ساقط میشود «و إن أقام البيّنة المقبولة على الجرح سقطت بينةُ المدّعي» بینه مدعی ساقط میشود. این بنابر این است که بگوییم بینه جرح بر بینه عدل، مقدم است و الا اگر گفتیم بینه عدل بر جرح مقدم است یا قائل به تفصیل شدیم، این اطلاق کلام ایشان تمام نیست. اینکه ایشان میفرماید: «و إن أقام البيّنة المقبولة على الجرح سقطت بينةُ المدّعي» علی اطلاقه تمام نیست، بر مبنای کسی که جرح را بر عدل، مقدم میدارد یا قائل به تفصیل است که آنجا باید یکی بگوید جارح بگوید دیدم و عادل بگوید ندیدم؛ مثلاً روزه خوردنش را دیدم، ولی نماز خواندنش را ندیدم. پس این اطلاق کلام ایشان که ظاهرش این است، محل اشکال نیست، این بر مبنای کسانی است که بینه جرح را بر بینه عدل، مقدم میدارند، مگر اینکه قائل بشویم که بینه عدل بر جرح، مقدم است، کما احتمله کشف اللثام، در اینجا وجه ندارد آن بینه ساقط بشود، آن مقدم است. یا اگر قائل به تفصیل شدیم، باید مراعات تفصیل بشود.] «عدم وجوب فحص بر حاکم در صورت ردّ مدعی بر جرح شهود» مسألة 16 - في صورة جهل الحاكم و طلبه التزكية من المدّعي [قاضی گفت من نمیدانم، تو دلیل بیاور که شاهدهای تو عادلند] لو قال: لا طريق لي [من راهی ندارم] أو قال: لا أفعل [راه دارم، ولی چیزی انجام نمیدهم] أو يعسر عليّ [بر من مشکل است که تزکیه کنم] و طلبَ من الحاكم الفحص [گفت تو فحص کن، مثل بنی اسرائیل که گفتند: (اذهب انت و ربک فقاتلا انا ههنا قاعدون).[1] «و طلب من الحاکم الفحص» فحص بر حاکم واجب است یا نه؟] لا يجب عليه ذلك [چون وجهی برای وجوب آن نیست و اصل، برائت آن از وجوب است] و إن كان له ذلك، بل هو راجحٌ. ولو طلب الجرح في البيّنة المقبولة من المدّعى عليه [این از مدعی بود، الآن از مدعی علیه، طلب کرد] و لم يفعل [او تنبلی کرد و گفت حال ندارم جرح را ثابت کنم] و قال: لا طريق لي، أو يعسر عليّ [بر حاکم واجب نیست فحص کند] لا يجب عليه الفحص [قضائاً لاصالۀ البرائۀ، او میخواهد نانش را بخورد.] و يحكم على طبق البيّنة [یعنی بینه مدعی.] ولو استمهله لإحضار الجارح [گفت دو - سه روز به من مهلت بده که من جارح را بیاورم تا شاهدها مدعی را جرح کنند. اگر این استمهال، مدتش کم و متعارف باشد، به او مهلت میدهد، اما اگر میگوید تا انقلاب حضرت مهدی (سلام الله علیه)، حرفش مسموع نیست] فهل يجب الإمهال ثلاثة أيّام، أو بمقدار مدّةٍ أمكنه فيها ذلك [یا میگوید سه روز فرصت بده و یا میگوید رفت مشهد و تا بروم مشهد و برگردم، مثلاً پنج روز طول میکشد این مدتی که امهلَ، این] أو لا يجب وله الحکم [لازم نیست امهال بدهد و برای قاضی است حکم بکند] أو وجب عليه الحكم [حالا چرا واجب است؟ اصالۀ البرائة، یا بگوییم وجب علیه الحکم] فإن أتى بالجارح ينقضه؟ [حکم میکند مثل حکم علی الغائب، حکم میکند و این اگر رفت و ثابت کرد جرح شاهدهای مدعی را، اینجا حکمش را نقض میکند. اینها احتمالات است] وجوهٌ لا يبعد وجوب الإمهال بالمقدار المتعارف، ولو ادّعى الإحضار في مدّةٍ طويلةٍ، يُحكم على طبق البيّنة».[2] گفت یک سال دیگر، اینها را میآورم و باید بروم پاکستان و ارمنستان و ترکمن و ... اینجا بر طبق بینه، حکم میکند و حکم هم میشود حکم قطعی. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ----------------------- 1. عوالی اللئالی 1: پاورقی ص 387. 2. تحریر الوسیله 2: 420 و 421.
|