ادامه بحث غنا از منظر روايات
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 165 تاریخ: 1381/11/16 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره رواياتى است كه در آن روايات موضوع غنا مستقلا مطرح شده نه اينكه آيات قرآن به آن تفسير شده باشد؛ رواياتى كه به آن استدلال ميشود براى حرمت غنا و آنچه در آن موضوع است عنوان غناست كه ميشود طايفه چهارم. طايفه اوّل رواياتى كه قول زور را تفسير كرده بود، طايفه دوّم رواياتى كه لهو الحديث را، طايفه سوّم لايشهدون الزور بود عدم حضور زور مجلس زور، طايفه چهارم آنهايى است كه عنوان غنا در آن آمده و اينها هم آن مقدارى كه در وسائل هست چهارده روايت است، حالا ما يكى يكى ميخوانيم. احدها اين صحيح زيد شحام 1 باب 99 «قال قال ابو عبداللّه(ع) بيت الغناء لاتؤمن فيه الفجيعة و لا تجاب فيه الدعوة و لا يدخله الملك»[1]؛ خوب عدم دلالت اين روايت بر حرمت واضح است، اين چيزى نيست در آن كه دلالت بر حرمت بكند، نه نهيى در آن است و نه عذابى، ميگويد كه ملائكه نميآيند خوب نيايند! ايمن از فجيعه نيست، دعا هم مستجاب نميشود؛ اين بر بيش از مرجوحيت دلالت نميكند، چون هيچ يك از نشانه هاى گناه در آن نيست لا من العذاب و لا من النهى و لا من غيره. عدم دخول ملائكه، عدم استجابت دعا، عدم اطمينان به وقوع فجيعه اينها بيش از مرجوحيت را دلالت نميكند، امّا حرمت را دلالت نميكند. اين راجع به اين روايت. روايت ديگر، ثانيها روايت 4 اين باب خبر معمر بن خلاد «عن ابي الحسن الرضا(ع) قال خرجت و أنا اريد داود بن عيسى بن على؛ [امام هشتم ميفرمايد آنطورى كه در اين روايت است من بيرون رفتم ميخواستم داود بن عيسى بن على را ببينم]. و كان ينزل بئر ميمون ـ [او هم در بئر میمون بود] ـ و علىّ ثوبان غليظان فلقيت امرأة عجوزاً و معها جاريتان [با اين زن دو تا جاريه بود] فقلت يا عجوز أتباع هاتان الجاريتان [اين دو تا جاريه فروشى هستند؟] فقالت : نعم، و لكن لا يشتريهما مثلك ـ [امّا مثل شما نميخرند] قلت: [چرا؟ مگر اين جاريهها چه عیبی دارند يا من چه عیبی دارم كه نباید بخرم؟ به قول معروف ما مشترى خودمان را ميشناسيم] و لِمَ ؟ قالت : لأن احديهما مغنية و الآخرة زامرة[2] [شما اينطور كنيزى كه يكي از آنها مغنيه است و دیگری زامره است خريدار نيستيد. اين روايت هم دلالت بر حرمت ندارد لوجوه ثلاثة. يكى اينكه اولا قضيه قضيه شخصيه است، درست است آن زن علت آورده مثل این که شما اين مغنيه را نميگيريد، امّا ما نميدانيم آن مغنيه چطور مغنيهاى بوده است، شايد اين مغنيه آن مغنيه اى بوده كه همه اش در مجالس فحشا ميخوانده. همين قدر كه مغنيه بوده او هم مغنيه است، مغنيه اى كه فقط در مجالس فحشا ميخواند او هم مغنيه است، نه اينكه اين مغنيه است يعنى حتى قرآن هم ميخواند شما نميگيريد. اجمالا معلوم ميشود اين كنيز مغنيه بوده امّا آيا مغنيه بوده در مجالسى كه يدخل فيه الرجال، يا نه مغنيه بوده در اعراسى كه لا يدخل فيه الرجال، كه اگر مغنيه در اعراسى كه لايدخل فيه الرجال غنائش حسب بعض روايات حرام نيست. اگر فى اعراسى كه يدخل فيه الرجال آن چطور است؟ آن حرام است. پس اولا اين قضيه قضيه شخصيه است، يك كنيزى بوده مغنيه، ميگويد چون اين مغنيه است من به شما نميدهم. چطور مغنيه بوده؟ ما نميدانيم. كبراى كلى نيست، يك زنى ميگويد اين كنيز من مغنيه است. اين يك شبهه. شبهه ديگرى كه در اينجا وجود دارد اينكه از كجا كه مغنيه غنائش حرام و بيع و فروشش حرام و لذا گفته شما نميخريد؟ شايد خريد مغنيه خلاف بزرگوارى و مروت بوده؟ گفته مثل شما آقايى به اين بزرگوارى، كه زيارتت معادل يك ميليون حج عمره است، شما با اين بزرگوارى نميآيى مغنيه بخرى. لعل اين كه گفته شما نميخريد لاتشتريها مثلك از باب اينكه شراع اين مغنيه خلاف مروت است نه از باب اينكه خلاف شرع است. اين هم يك احتمالى كه در اين روايت است. شبهه سوّم اينكه خيلى خوب اين روايت دلالت ميكند بر حرمت، امّا غناء مغنيه را حرام ميكند شايد براى زنها آوازه خوانى حرام باشد از كجا كه براى مردها حرام است؟! شايد آوازه خوانى براى زنها حرام باشد نه براى مردها، مثل اينكه ستر بدن بر زنها واجب است امّا بر مردها واجب نيست، البته من ميخواستم كه نظر بدهم كه بر مردها هم واجب است، فقط يك روايت مانعم شد ولو عملا مردها هم خودشان را ميپوشانند، يك روايت مانعم شد و آن احرام المرأة فى وجهها و احرام الرجل فى رأسها، او سبب شد كه من فتوا ندادم امّا در عين حال احتياط ميكنم احتياط شديد كه مرد هم بايد خودش را بپوشاند. پس اين هم احتمال دارد غناء زن حرام باشد كما اينكه ستر بر زن آقايان فرمودند واجب است امّا بر مرد واجب نيست. پس اين روايت هم براى سه مناقشه قابل استدلال نيست. روايت بعدى روايت 10 اين باب، خبر ابى اسامه كه ضعيف است به ابى جميله. «عن أبىعبداللّه(ع) قال الغناء غشّ النفاق [غِش غلط است] الغناء عش النفاق»[3]. عُش چينه دان مرغ را ميگويند كه دانه ها را در آن جمع ميكند براى بچه هايش. اين هم كه بعضيها ميگويند قم عُش آل محمّد است يعنى جايى است كه دوستان و آل محمّد را جمع ميكند، اصلا عش يعنى چينه دان مرغ. حضرت ميفرمايد در اين روايت غنا چينه دان نفاق است، جاى چينه دان براى نفاق است. خوب اين چه دليلى براى حرمت است ؟ نفاق حرام، امّا اين چينه دانش است، اين هم حرام است؟ عُش النفاق، عش النفاق يعنى چينه دان، خوب چينه دان باشد، دليل بر اين نيست كه حالا که چينه دان نفاق شد پس حرام است. قم عش آل محمّد (صلوات اللّه عليهم اجمعين) است، اين دليل بر اين نيست كه پس هر كس كه در قم است آن هم آل محمّد است يا هر كسى كه در قم است هر اثرى كه بر آل محمّد بار است بر او هم بار است، اين يك مبالغه اى است. اينها را نميشود دليل بر حرمت گرفت و حكم به حرمت داد. اين هم يك روايت. پنجم مرسله است روايت 12، مرسله ابراهيم بن محمّد مدنى «عمّن ذكره عن أبى عبداللّه(ع) قال سُئِل عن الغناء و أنا حاضر فقال لا تدخلوا بيوتا اللّه معرض عن أهلها»[4]. فرمود شما وارد نشويد خانه هايى را كه خداوند از آن خانه ها اعراض ميكند، اين هم دليل بر حرمت نيست. بعض اعمال مكروهه را هم ما داريم كه خدا از آن معرض است، اعراض اللّه دليل بر حرمت نيست؛ رحمتش را شامل حالشان نميكند، خوب مكروهات هم خيلي هايشان اينطورى است كه خداوند معرض از آنهاست، اعراض خدا دليل بر حرمت نيست. اين هم روايت پنجم. پس اين روايت دليل بر حرمت نيست، اعراض خدا دليل بر حرمت نيست، شما ميگويى دليل بر حرمت نيست شما بگو اين روايت ميگويد حرام است، لكن مرسله ای بيشتر نيست. روايت ششمان روايت 13 اين باب است، صحيحه يونس. «قال سألت الخراسانى(ع) عن الغنا [كه امام هشتم باشد تقيتاً ميگويد از خراسانى پرسيدم، جرأت نميكرده كه بگويد از امام هشتم پرسيدم، تازه امام هشتم يك مقدار آزادى هم داشته است] و قلت ان العباسى [عباسى يك مردى بوده كه اين هم نخواسته اسم او را هم ببرد، شايد از عباسيين بوده يا چه بوده باز تقيه اين بوده اسم او را هم نياورده است] ذكر أنّك ترخّص فى الغنا [از شما نقل كرده كه شما در غنا اجازه ميفهيد] فقال: كذب الزنديق ما هكذا قلت له [اين آدم زنديق ملحد دروغ گفته من چنين چيزى نگفتم] سألنى عن الغنا [از من پرسيده غنا چطور است] فقلت: ان رجلا أتى ابا جعفر(ع) [گفتم يك مردى خدمت امام باقر(ع) آمد] فسأله عن الغنا فقال يا فلان [امام باقر(ع) به او فرمود] يا فلان اذا ميز اللّه بين الحق و الباطل فأين يكون الغناء؟ قال: مع الباطل فقال: قد حكمت[5]، [من بيش از اين به او نگفتم او آمده از قول من نقل كرده كه تو ترخيص در غنا دادى، امام هشتم(ع) يك كلمه جواب داده گفته آقا امام باقر اينطورى فرموده است. دلالت اين روايت بر حرمت خوب است، براى اينكه حضرت آن آدم را فرمود دروغ ميگويد عصبانى شد، انك ترخص فى الغناء؟ شما اجازه ميدهيد؟ اگر بنا بود مكروه بود يا مباح بود، حضرت ميفرمود بله اجازه دادهام امّا گفتهام كمتر استفاده كنيد، اجازه دادهام ولى گفتهام بهتر اين است كه آدم استفاده نكند. او نقل كرد كه امام هشتم رخص فى الغناء، حضرت ترخيص را نفى كرد آن هم نفى با لسان كذب الزنديق، اين دلالتش بر اينكه نزد امام هشتم غناء حرام بوده حرفى ندارد كه امام هشتم غنا را حرام ميدانسته، لميرخص فى الغناء حضرت اجازه در غنا نداده است. لكن آنچه كه از اين روايت به دست ميآيد موجبه جزئيه است در مقابل سالبه كليه. او گفته شما غنا را حلال ميدانيد حضرت فرموده نه، اينطورى نيست من ترخيص در غنا ندادهام، امّا مقام بيان نيست كه ما اطلاق از آن استفاده كنيم. او گفت از شما نقل كردهاند كه گفتهايد حلال است، فرمود نه من نگفتهام من چنين چيزى نگفتم. اجمالا ميفهماند كه حضرت حرام ميداند امّا چه را حرام ميداند؟ اجمالا ميگويد من نگفتهام غنا حلال است، نفى ميكند رخصت را. امّا آيا آن طرفش مطلقا حرام است يا بعضى از جاهايش ديگر دلالت ندارد. رخص فى الغناء او پرسيد كه آقا به شما نسبت دادهاند شما غنا را اجازه دادهايد، حضرت فرمود نه دروغ ميگويد من چنين چيزى نگفتهام يعنى اجازه در غنا ندادهام. خوب اجازه در غنا نداده يعنى من غنا را اجازه ندادهام، خوب حالا كه اجازه ندادهايد چه را حرام كرديد؟ اينكه بگويم الغناء حلال اين را نگفتهام، اين مطلق اين است؛ الغناء حلالٌ را نگفتهام. خوب الغناء حلال را نگفتهام، ميسازد با اينكه گفته باشد بعض الغناء محرم، ميسازد با اينكه گفته باشد كل الغناء محرم، شبيهش را در باب مفاهيم، جمل بر فرض اينكه مفهوم داشته باشد يعنى جمله شرطيه بر فرض مفهوم، يا در جائى كه مفهوم دارد از باب قرينه. جملى كه مفهوم دارد يا بر فرض مفهوم اين اصل مفهوم را دلالت ميكند امّا در مفهوم ديگر اطلاق نيست. ان جائك زيد فاكرمه مفهومش اين است كه ان لم يجىء زيد لاتكرم، امّا در مفهوم دیگر اطلاق نيست. اين ان لم يجىء ضيق خناق است من دارم ميگويم. مفهوم اين است ميگويد اين حكمى كه در صورت شرط وجود دارد، اجمالا ما ميفهميم با عدم شرط وجود ندارد. امّا آيا با عدم شرط به طور كلى وجود ندارد ؟ نه. همان طرزى كه سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) تحقيق فرمودند در اصول كه جمل شرطيه مفهوم دار هم، مفهومش اطلاق ندارد، اصل مفهوم درست ميشود نه اطلاق. اينجا هم ميگويد من نگفتهام حلال است، اين را نگفتهام، خوب معلوم ميشود حلال را نگفته است امّا آيا فرموده به طور كلى حرام، يا فرموده است بعضش حرام و بعضش حلال؟ هيچ از اين روايت برنميآيد. ما كه نميتوانيم براى امام تكليف معلوم كنيم. ما اهل تكليف براى امام نيستيم.اين هم يك روايت. روايت ديگر 16 اين باب صحيحه حسن بن هارون، «قال سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول الغناء مجلس لاينظر اللّه الى اهله و هو مما قال اللّه عزّوجل و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه»[6]. نگوييد كه اين روايت ذيل دارد و جزء روايات دسته دوّم است، شما چرا جزء دسته چهارم آورديد، ما ميگوييم براى اينكه بحث را خوب اطرافش را گرفته باشيم و همه روايات را بررسى كنيم ميگوييم صدر اين روايت را با قطع نظر از ذيل نگاه كنيم چون دو تا مطلب دارد يكى الغناء مجلس لا ينظر اللّه اليه اين يكى، يكى ديگر هو مما قال اللّه. نسبت به ذيلش قد مر الكلام فيه، نسبت به صدرش ميگوييم لا ينظر اللّه دليل بر حرمت نيست. خدا نگاه نميكند شما برداريد در وسائل در جاهاى ديگر ماده نظر را پيدا كنيد نظر اللّه لم ينظر اللّه نظر اللّه را در مستحبات فراوان ميبينيد لم ينظر اللّه را هم در مكروهات فراوان ميبينيد. لم ينظر اللّه دليل بر حرمت نميتواند باشد. اين هم يك روايت. روایت دیگر«قال سألت ابا عبداللّه(ع) عن الغناء قلت انهم يزعمون ان رسول اللّهr رخص فى أن يقال جئناكم جئناكم حيونا حيونا نحيكم فقال كذبوا، ان اللّه عزّوجل يقول (و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين لو أردنا ان نتخذ لهواً لا اتخذناه من لدنا ان كنا فاعلين، بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق ولكم الويل مما تصفون ثم قال ويل لفلان مما يصف رجل لم يحضر المجلس»[7]. اين روايت هم دلالتش بر حرمت خوب است، براى اينكه ميگويد كه سؤال كردم از غنا فرمود اينها گمان ميكنند كه پيغمبر ترخيص داده دروغ گفتهاند خداوند ميگويند و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين تا آخر، ثم قال ويل لفلان مما يصف رجل لم يحضر المجلس، اصلا نبوده آنجا حالا دارد اينطورى ميگويد كه اينطورى شده است. پس تا حالا كه آمديم يكى دو سه تا روايت دلالت داشت سندهايش هم تمام بود، امّا دلالتش اشكال داشت يعنى اطلاق نداشت نه اشكال داشت اطلاق نداشت. روايت 22 «فى المقنع قال الصادق(ع) شر الاصوات الغناء»[8]؛ اين هم سندش و هم دلالتش، يك مرسله شيخ صدوق بيشتر نيست شر الاصوات الغناء، آن آيه شريفه هم دارد )ان انكر الاصوات لصوت الحمير([9] بدترين صوتها، خوب بدتر باشد، حالا بدتر هم در مكروهها ميشود باشد و هم در حرامها ميتواند باشد. شر بودن بدتر بودن دليل بر حرمت نيست، بدترين صداهاست خوب بدترين صداها باشد ! اين هم اين يك روايت كه سندش هم گير دارد بر حرمت هم دلالت نميكند. روايت 23 خبر حسن بن هارون روايت 23 «قال سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول الغناء يورث النفاق و يعقب الفقر»[10] غنا نفاق ميآورد فقر ميآورد، خوب بياورد ! كتكم نزنند آخرت در آخرت، فقر بياورد. الغناء يورث الفقر و يورث الغنا دليل بر حرمت نيست، فقر ميآورد گفت ميخواهم فقر بياورد. نفاق ميآورد، حالا وقتى نفاق آمد آن وقت تكليف است مقدمه براى او كه نميتواند حرام باشد. اين يك اثر وضعى را دارد ميگويد به عبارت علمى و فقهى، اين يك اثر وضعى را دارد ميگويد كه اين اثر وضعى دليل بر حرمت و از آثار حرمت نيست، يورث النفاق مثل دم در اطاق نشستن ميگويند يورث الفقر، اين هم يورث النفاق يا فقر. ايراث نفاق مقدمه است، تعقيب فقر هم كه امور مادى است، اين دو تا اثر وضعى را دارد ميگويد كارى به حرمت و آثار حرمت ندارد. روايت ديگرمان 28 اين باب است، «عياشى فى (تفسيره) عن جابر بن عبداللّه عن النبىr قال كان ابليس اوّل من تغنى و اوّل من ناح، [اوّل مغنى ابليس بوده اوّل غنا خوان و اوّل] لما اكل آدم من الشجرة تغنى [خوشحال شد كه خلاصه بيرونش كرديم از اينجا.] فلما هبطت حواء الى الارض ناح لذكره ما فى الجنة»[11]. كان ابليس اوّل من تغنى و اوّل من ناح لِما اكل آدم من الشجرة يا لَمّا اكل آدم من الشجرة تغنى، آدم كه خورد خيلى خوشحال شد كه حالا ديگر بيرونش ميكنند خلاصه اين را از بهشت بيرونش ميكنيم و بعد يك عده اى را از فرزندان او را گمراه ميكنيم، اينجا باشد فايده اى ندارد. فلما هبطت حوا الى الارض ناح لذكره ما فى الجنة اين شايد اينطور باشد همان شيطان نياحه كرد كه از راه زن ميتوانست فريب بدهد چون آخر داستان هم دارد كه داستانهايى كه داريم در بعضى از روايات اينكه قرآن هم ظاهراً اينطور است كه حوا به آدم گفت كه از اين درخت بخوريم تا براى هميشه اينجا بمانيم، ديد اين يك دامى هم كه داشت در بهشت اين يك دام هم از دستش رفت. پس وقتى آدم رفت بيرون خوشحال شد كه به هر حال آدم از بهشت بیرون رفت، اينها چيزى ندارد. خوب اين روايت اين هم كه سندش روشن، تفسير عياشى است سند نداريم، بعد هم خوب چه طور غنايى را ابليس خوانده، ما چه ميدانيم چطور غنائى را خوانده؟ بعد هم حالا غنا بر او حرام بوده؟ از كجا كه برايش حرام بوده تا ما استصحاب حرمت كنيم؟ اين اولا معلوم نيست كه چه غنايى بوده، ثانياً معلوم نيست براى او هم حرام بوده، آنجا كه بود برايش حرام بود. ثالثاً براى او حرام باشد، چرا براى ما حرام باشد؟ اين هم مال اين. من ميخواستم روايات را جمع كنم. روايت ديگر 32 «على بن جعفر فى كتابه عن أخيه موسى بن جعفر(ع) قال: سألته عن الرجل يتعمد الغناء يجلس اليه، [مى رود كه در مجلس غنا بنشيند، اصلا عمداً براى همين ميرود نه اينكه كار دارد حالا گير كرده دارند ... نه مثل امام هادى (سلام اللّه عليه) كه آوردندش در مجلس غنا، نه اصلا ميرود در مجلس غنا بنشيند.] قال: لا»[12] يعنى لا يتعمد الغناء و لا يجلس اليه، تعمد نميكند غنا را قصد غنا نكند و نمينشيند آنجا. خوب اين لايتعمد اگر جمله خبريه باشد ما در جمل خبريه كه به قصد انشاء است قائليم كه نفيش دلالت بر حرمت نميكند، مثبتش هم دلالت بر وجوب. اگر گفتيد وفاقاً، با چه کسی؟ نراقى. و الا صاحب كفايه به عكسش را ميگويد، صاحب كفايه ميگويد جمل خبريه در مقام انشاء آكد در وجوب است، چون آكد در وجوب است نفيش هم آكد بر حرمت است، امّا ما قبول نداريم؛ اين اولا. بعد هم ميگويد كه سؤال كردم من او را از مرد يتعمد الغناء، احتمال ميدهيد يتعمد الغناء يجلس اليه، تعمد دارد غنا را يا يُجلس اليه باشيد ما با او بنشينيم يا نه؟ قال لا، شما با او ننشينيد. يتعمد الغناء يجلس را جمله استفهاميه بگيريم، يُجلس اليه بنشينيم با او؟ حضرت فرمود نه. اين هم يك احتمال كه يُجلس جمله استفهاميه باشد. شبهه سوّم احتمال سوّم، شما احتمال نميدهيد كه اين از يك شخص معينى سؤال كرده باشد؟ براى اينكه الف و لام دارد، احتياج به الف و لام نبود. من احتمال ميدهم كه اين الف و لام، الف و لام عهد باشد از يك مردى پرسيده و الا الف و لام را ميخواست چه كارش كند؟ رجل يتعمد يجلس اليه، اين هم اين شبهه. اين تمام كلام در رواياتى كه موضوعش غناست و از این روايات در آن روايتى كه سندش و دلالتش تمام بود نداشتيم، بعضيهايشان هم كه سند و دلالتشان تمام بود چه نداشتند؟ اطلاق نداشتند. دسته ديگر روايات آنهايى است كه راجع به مغنيه آمده است، كسب مغنيه سحت است يك كسى وصيت كرده بود اين كنيزهاى مغنى من را بفروشيد پولهايش را ببريد براى فلان امام معصوم، امام فرمود كه نه ما اين پولها را نميخواهيم. در باب 16 از ابواب ما يكتسب به، آنجا را مراجعه كنيد براى روز شنبه انشاء اللّه. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشیعة 303:17، کتاب التجارة، ابواب مایکتسب به، الباب 99، الحدیث1. [2]- وسائل الشیعة 17: 304، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، الباب 99، الحدیث 4. [3]- وسائل الشیعة 17: 305، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 10. [4]- وسائل الشیعة 17: 306، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، الحدیث 12. [5]- وسائل الشیعة 17: 306، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، الباب 99، الحدیث 13. [6]- وسائل الشیعة 17: 307، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 16. [7]- وسائل الشیعة 17: 307، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 15. [8]- وسائل الشیعة 17: 309، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 22. [9]- لقمان (31) : 19. [10]- وسائل الشیعة 17: 309، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 23. [11]- وسائل الشیعة 17: 310، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 28. [12]- وسائل الشیعة 17: 312، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 32.
|