اقوال فقها در تعارض ید حالیه با ید سابقه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 272 تاریخ: 1395/12/16 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «اقوال فقها در تعارض ید حالیه با ید سابقه» اگر ید حالیّه با ید سابقه و یا با ملکیّت سابقه تعارض کنند، سه قول در مسأله گفته شده: یک قول این است که ید حالیّه مقدّم است و علیه الاکثر، و شیخ هم در یکی از دو کتابش از خلاف و مبسوط، همین را گفته است. یک قول هم این است که ید سابقه مقدّم است و این هم مختار محقق در شرایع است. قول دیگر هم این است که اینها با هم مساوی هستند و این هم مختار علامه در تحریر است. «استدلال قائِلین به تقدم ید فعلیه بر سابقه» استدلال شده برای تقدیم ید فعلیه به اینکه آن ید سابق به درد الآن نمیخورد، مگر با استصحاب، استصحاب کنید ید سابقه را بیاورید تا الآن، نتیجهاش میشود ملک آن شخص قبلی است. یا ملکیّت او را در دو سال قبل، استصحاب کنید بیاورید تا الآن، نتیجهاش این است که ملک از برای اوست. پس ملکیّت و ید سابقه در مقابل ید فعلیّه، فایدهای ندارد، مگر با استصحاب و چون ید اماره است و استصحاب اصل است، پس استصحاب مقدّم است. بنابر این، وجود ملکیّت سابقه و ید سابقه کالعدم است، فایدهای ندارد. در سابق ملکش بوده در سابق، یدش چنین بوده وقتی استصحاب نباشد، به درد نمیخورد؛ مضافاً به اینکه بین ادّعای مدّعی و بینهای که میآورد، اختلاف است؛ چون مدّعی ادّعا میکند الآن مال من است در مقابل ذی الید و این کسی که الآن ید ندارد، میگوید این الآن ملک من است؛ در حالی که بیّنه گواهی بر ملکیّت سابقه میدهد. این میگوید من الآن ید دارم، او بر ید سابقه گواهی میدهد. بنابراین، بین مدّعی و بیّنه اختلاف است و هر جا بین مدّعی و بین بیّنه اختلاف بود، دعوا بلا اثر است. «استدلال قائِلین به تقدم ید سابقه» اما اگر بگوییم ید سابقه مقدّم است، برای این است که ید سابقه، اقواست از این ید حالیّه؛ چون ید سابقه و ید حالیّه، هر دو نسبت به سابق مشترکند. ید سابقه یک چیز اضافه دارد و آن، سبقش است، ید دیروز است. پس در ید امروز و حالیّه و ملکیّت، مدّعی و منکر و یدها هر دو مشترکند، اما نسبت به ید سابقه، ید سابقه متفرّد است. پس اقوای از ید حالیّه است. «پاسخ استاد به استدلال قائلین به تقدم ید سابقه» جواب این واضح است که اولاً این استصحابی که شما میخواهید بیاورید و بگویید هم ید سابقه بر ملکیّت هست و هم ید فعلی که هر دو با همند، بعد بگویید ید سابقه یک اضافه نسبت به سابق دارد. این یدی را که میخواهید با استصحاب بیاورید، فرض این است که استصحاب محکوم ید فعلیّه است. پس یک ید فعلیّه برای ملکیّت حالیّه است و یک ید سابقه هم برای سابق است. این طور نیست که نسبت به فعلی، دوتا ید داشته باشیم؛ یکی ید ذی الید و یکی ید استصحابی، بگوییم استصحاب میکنیم میآوریم اینجا؛ چون استصحابش محکوم قاعده ید است؛ چون ید اماره است. ثانیاً آنکه در باب ادلّه از نظر قوت و ضعف مطرح است، اقوائیت از نظر دلالت است. اگر یکی از دو دلیل، در دلالت اظهر و اقوای از دیگری بود، آنکه اظهر و اقوای در دلالت است، اخذ میشود. در معیار دلالت دو دلیل، معیار اقوائیت در دلالت است، اظهریت در دلالت است، نه اقوائیت به این شکل که شما میگویید ید کسی که الآن ید ندارد، دو جا کارایی دارد: یکی نسبت به الآن به حکم استصحاب، یکی نسبت به سابق به حکم وجدان. این اقوائیت در باب ادلّه به درد نمیخورد. در دلالت دلیل، اقوائیت به دلالت و به اظهریت است. دلیل اقوا از حیث دلالت یا دلیل اظهر، مقدّم بر دیگری است، اما این اقوائیتهای این طوری، آنجا اعتباری ندارد. و لک أن تقول: أنّ ذلک اعتبارٌ و لا اعتبار بالاعتبار. این یک چیز خودساخته است که بگوییم آن ید سابق در دو جا کارایی دارد: یکی نسبت به سابق و دیگری نسبت به الآن، نسبت به الآن به کمک استصحاب و نسبت به سابق هم از راه وجدان. این طور نیست، بلکه اعتبار است و لا اعتبار بالاعتبار و به فرموده مرحوم صاحب مستند (قدّس سرّه) میفرماید این از اجتهادات عامه است، در باب اجتهادی که اجتهاد صحیح است، این حرفها مطرح نیست. لذا دلیلی بر تقدّم ید سابقه نداریم، بلکه ید فعلیّه مقدّم است، حالت فعلیّه، نه حالت سابقه. حکم بر طبق حالت فعلیّه است، نه حکم بر طبق حالت سابقه و نه تعارض و تساقط. «دیدگاه مرحوم نراقی (قدس سره) در تقدم ید حالیه» ثمّ صاحب مستند (قدّس سرّه) بعد از اختیار قول اول؛ یعنی تقدّم ید حالیّه و ملکیّت حالیّه، در دلیلش که حاکمیت ید بر استصحاب باشد، خدشه کرده، اما قبول دارد که ید حالیّه مقدّم بر ید سابقه است. ملکیّت حالیّه متّبع است و باید دنبالش رفت؛ یعنی ملکیّت این کسی که مال یا ملک به دستش است، نه ملکیّت سابقه. میفرماید این دو ید تعارض میکنند و از بین میروند. ید سابقه و ید الآن با هم تعارض میکنند و در نتیجه تعارض، تساقط و وجود ید حالیّه میشود کالعدم. می فرماید درست است ید فعلیّه با معارضه، صارت کالعدم، اما ید این شخصی که الآن دستش است، مشهود است؛ بالعیان و بالوجدان میدانیم که این کتاب در دست زید است. پس میتواند دیگری را از سلطه بر این کتاب منع کند؛ چون کتاب در دستش است، کما اینکه میتواند تصرّفات موقوفه بر ملک هم انجام بدهد. مثلاً میتواند بیع کند، میتواند اجاره بدهد، میتواند عاریه بدهد، این ذی الید فعلی میتواند این گونه تصرّفات را هم انجام بدهد؛ چون در اختیارش است و این تصرّفات، انجام میگیرد. ایشان میفرماید اصل، عدم تسلّط بر انتزاع عین است. اصل این است که دیگری نمیتواند این ملک را از دستش بگیرد. اصل، عدم تسلّط بر انتزاع عین است از ید صاحب ید و عدم جواز منعش است از تصرّفات، اما دیگری تصرّفاتش جایز نیست، حتی مثل بیع و اجاره «إذ غاية الأمر عدمُ الدّليل علي ملكيّته و لكن لا دليل علي عدمها أيضاً [دلیلی بر عدم ملکیّت نداریم] مع انّ هذه التّصرّفات [می تواند این تصرّفات را انجام بدهد. پس نمیشود منعش کرد؛ چون دلیلی بر عدم ملکیّت نداریم، فوقش دلیل بر ملکیّت هم نداریم. بعد میفرماید میتواند این تصرّفات را انجام بدهد؛ تصرّفات] ليست موقوفةً علي الملكيّة لجوازها بالاذن و التّوكيل و الولاية و نحوها».[1] بنابر این، اصل عدم تسلّط دیگری و اصل جواز تصرّفات این شخص سر جایش هست. اگر بگویید ید سابقه هم سلطه داشته، قبلاً که در دستش بوده، سلطه داشته وآن سلطهاش الآن هم هست و وقتی سلطه دارد، میتواند ذی الید را منع کند. شما میگویید اصل، عدم تسلّط است. نخیر، میتواند ذی الید را منع کند؛ برای اینکه آن سلطه، حدوثاً و بقائاً تابع ید است، هر جا ید بود، سلطه هم هست، وقتی ید نبود، سلطه هم نیست. این طور نیست که اگر یک زمان، ید بود بعدها هم سلطه باقی مانده باشد؛ لیست السلطۀ کالملکیّۀ، ملکیّت در یک زمانی که بود، این ملکیّت باقی است الی أن یجیء مزیل ملکیّت. وقتی یک کسی چیزی را خرید، خریدار مالک میشود و این ملکیّت، باقی است، ولو بیع تمام شده و از بین رفته است. در اینجا هم اگر کسی اشکال کند که این ید سابق سلطه داشته است، جوابش این است که الآن سلطه ندارد؛ چون سلطه حدوثاً و بقائاً دائرمدار ید است، پس الآن که ید ندارد، دیگر شخص ثالث سلطه هم ندارد. هذا کلُّه مع اینکه اصلاً عرفاً این ذی الید، مدّعی است و عرف او را ذی الید میداند و کسی را که ید سابق داشته، منکر میداند؛ یعنی در مقام دعوا باید ذی الید فعلی بیّنه بیاورد و برای ذی الید سابق، قسم هم کافی است؛ چون عرف این ذی الید فعلی را مدّعی میداند و صاحب ید سابق را منکر به حساب میآورد. او باید قسم بخورد و صاحب ید فعلی باید بیّنه بیاورد. «اشکال مرحوم فقیه یزدی (قدس سره) به مرحوم نراقی (قدس سره)» مرحوم سید پنج اشکال به این فرمایش ایشان دارد: اشکال اولش به فرمایش ایشان این است که میگوید در عبارت ایشان آمده معارضه بین اقتضای ید و ملکیّت سابقه یا اقتضای ید فعلی و ید سابق؛ اقتضای ید فعلی و ید سابق، اقتضای ید فعلی و ملکیّت سابقه؛ در حالی که معارضه بین اقتضای ید فعلی با ید سابق یا اقتضای ید فعلی با ملکیّت سابقه نیست، بلکه معارضه بین دو ید و یا ید با ملکیّت سابقه است، نه اقتضائش. البته این یدی که میگوییم، یعنی من حیث الاقتضاء. ایشان میفرماید ید من حیث الاقتضاء است. «ردّ اشکال مرحوم فقیه یزدی (قدس سره) به مرحوم نراقی (قدس سره) از طرف استاد» لا یخفی علیکم که این شبهه مرحوم سید وارد نیست؛ چون مراد سید هم همین بود. اینکه میفرماید بین اقتضای ید فعلی با ید سابق، دعوا هست؛ نه یعنی بین مدلول، بلکه یعنی ید من حیث الاقتضاء؛ یعنی همان چیزی که سید میفرماید. سید میفرماید تعارض بین ید من حیث الاقتضاء است با سابق. ایشان فرموده اقتضاء الید. این مسامحه در تعبیر است و این اشکال وارد نیست. اشکال دوّمی که مرحوم سید دارد، این است که اگر شما فرمودید این ید فعلی به حکم تعارض، کالعدم شده پس چطور میتواند دیگری را از تسلّط منع کند؟ دیگری که ادّعای ملکیّت میکرده، میخواهد این مال را بردارد و این ذی الید میخواهد جلوی او را بگیرد. به چه جهت میخواهد جلوی او را بگیرد؟ یدش کالعدم شده و وقتی یدش کالعدم شد، مثل یک چیزی است که روی زمین افتاده است. پس اگر ید او کالعدم فرض شد، دیگر وجه ندارد که شما بگویید این ذی الید فعلی میتواند آن ذی الید سابق را از تسلّط منع کند. شبهه سوّمی که ایشان دارد، این است که میفرماید وقتی ید ساقط شد، پس دلیل ملکیّت نیست و وقتی دلیل ملکیّت نشد، چطور تصرّفات موقوفه بر ملک؛ مثل بیع و اجاره بر او جایز است؟ ید از کارایی افتاد، پس چطور تصرّفات برای دیگری جایز است و جایز میشود؟ اینکه ایشان فرموده است اجاره و بیع و ...، بحث در این نیست که دیگری اجاره بدهد، بلکه بحث این است که خودش میخواهد اجاره بدهد، خودش میخواهد عاریه بدهد. اینکه بگوییم بالاجارة و بالتوکیل برای خود این ذی الید فعلی و این ذی الید فعلی حق اجاره دادن ندارد، چون یدش از ملکیّت ساقط شده. شبهه دیگر اینکه جواب داد از اینکه مالک سابق، منع کند، به اینکه اگر بگویید مالک سابق هم میتواند منع کند، فرمود ید با ملکیّت، حدوثاً و بقائاً با هم هستند. ید سابق که از بین رفت، دیگر منعش هم از بین رفته است. این هم تمام نیست؛ چون وقتی ید آمد، مثل ملکیّت است، ید افاده کرد ملکیّت را؛ همان طور که ملکیّت از غیر ید، بقا دارد، ولو سبب از بین برود، از باب ملکیّت هم بقا دارد، ولو ید از بین برود. اشکال پنجم: ایشان فرمودند عرف این ذی الید فعلی را مدّعی میداند و آن ذی الید سابق را منکر میداند. این کماتری. ذی الید فعلی حجّت دارد، در اختیارش است، چطور اینکه در اختیارش است، بگوییم مدّعی است و آن منکر است؟ آن صاحب ید سابق میخواهد چیزی را از ید لاحق بگیرد، چطور این میشود مدّعی و او میشود منکر؟ مگر به این معنا برگردد که بگوییم عرف، از باب اینکه استصحاب را در اینجا ثابت میداند، این طور می بیند. میفرماید: «و خامسا: لا نسلّم صدق المنكر عليه [یعنی علی ذی الید فعلی] بعد سقوط حكمِ يده . نعم الأمرُ کما یقول من انّ العرف یعدُّه منکر [آن ذی الید فعلی را] لكن هذا من جهة كون اليد عندهم امارةً و مقدّمةً علي الاستصحاب [وقتی این اماره و مقدّمه بر استصحاب باشد، دیگری میشود منکر] فهذا دليلٌ علي عدم سقوطها».[2] «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ---------------- 1. عروة الوثقی 6: 623. 2. عروة الوثقی 6: 624.
|