دلایل شمول امور پنجگانه با ترک خصوصیات در صورت فراموشی یه مستثنی منه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب الصّلاة - الخلل درس 11 تاریخ: 1396/10/3 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «دلایل شمول امور پنجگانه با ترک خصوصیات در صورت فراموشی یه مستثنی منه» شرایط امور خمسه که مستثنی هستند، اگر خصوصیّات آنها نسیاناً ترک بشود، اینها به دو جهت مورد و مشمول مستثنی منه هستند: یکی این که عناوین ظهور در خود طبایع و معنون دارند و لا غیر، پس «لا تعاد الصّلاة إلا من خمسة: الطّهور، و الوقت، و القبلة، و الرّکوع، و السّجود، [؛ یعنی خود رکوع بما هو رکوعٌ، خصوصیّاتش را شامل نمی شود. یکی هم از باب تعلیلی که در ذیلش آمده که:] القراءة سنّةٌ و التّشهّد سنّةٌ، و لا تنقض السّنة الفريضةَ»،[1] لکن ممکن است توّهم یا اشکال بشود که روایاتی که در باب نسیان القراءۀ آمدهاند و در آنجا عدم اعاده را منوط به اتمام رکوع کردهاند، این اتمام رکوع یا حفظ رکوع، یعنی اتمام رکوع با همه شرایط و خصوصیّاتش و مفهومش این می شود که اگر خصوصیّاتش را نیاورد، باز باید صلات را اعاده کند. گفتیم این توّهمی که از روایاتی که در نسیان القرائۀ آمده می شود عدم اعاده منوط به اتمام رکوع و سجود به ماده «تمّ» شده یا مقیّد به ماده «حفظ»، «اذا حفظتَ الرّکوع» شده، به این است که اینها دلیل بر این است که قیود و خصوصیّات مستثنی جزء خود مستثناست، نه جزء مستثنی منه؛ چون مفهوم این احادیث این است که لا تعد، اما اگر اتمام نکرده، یعید. اتمام نکردن به این است که در رکوعش طمأنینه، استقرار، انحاء الی وصول الکفّین الی رأس الرّکبتین و امثال اینها نباشد. «روایات وارده در منوط بودن عدم اعاده به ماده تّم و حفظت» آن روایات، شش تا است که در سه تا از آن روایات ماده «تمام» که یکی موثّقه منصور بن حازم است که در آن موثّقه آمده است: فقال: «أ ليس قد أتممتَ الرّکوع و السّجود؟».[2] روایت دیگر، صحیحه معاویۀ بن عمّار است که میفرماید: قال: «أتمّ الرّکوع و السّجود؟».[3] قلت نعم. قال که اعاده ندارد. روایت بعدی روایت دعائم الاسلام که میفرماید: دعائم الإسلام: عن جعفر بن محمّد (علیهما السّلام)، أنّه قال في حديثٍ: «فإن نسيَ القراءة فيها كلِّها، و أتمّ الرّکوع و السّجود و التّكبير، لم يكن عليه إعادة الخبر»،[4] در این روایات ماده «اتمام» آمده است. چند حدیث هم ماده «حفظ» دارد که یکی از آنها حدیث حسین بن حمّاد است: عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبي نصر، عن عبد الكريم بن عمرو، عن الحسين بن حمّاد - سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) می فرماید این روایت «عن الحسین أو الحسن» است و فرمود اینها دو روایت نیستند، بلکه یک روایت است؛ یعنی معلوم نیست راوی، حسین بن حمّاد بوده یا حسن بن حمّاد. حسن بن حمّاد مجهول است و در حسین بن حمّاد هم اشکال هست و ما عرض کردیم و ایشان یک جای دیگر هم فرموده است و درست هم همین است که حسین بن حمّاد ممدوحٌ و وثاقتش ثابت نیست - عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: قلت له أسهو عن القراءة في الرّكعة الأولى؟ قال: «اقرأ في الثّانية، [قلت: أسهو في الثّانية، قال:] اقرأ في الثّالثة، [قلت: أسهو في صلاتي كلِّها. از اوّل تا آخر فراموش کردم. قال:] إذا حفظتَ الرّکوع و السّجود فقد تمّت صلاتك».[5] اینجا ماده «حفظ» ندارد. این ماده «تمّ» دارد. شاید روایت دیگری باشد. روایت بعدی، روایت فقه الرضاست: فقه الرّضا (علیه السّلام): «فإن صلّيتَ فنسيتَ أن تقرأ فيهما شيئاً من القرآن، أجزأك ذلك، إذا حفظتَ الرّکوع و السّجود».[6] در این روایت «حفظتَ» دارد. روایت دیگر، روایت اسحاق بن سالم است: كتاب درست بن أبي منصور: عن إسحاق بن سالم، قال: حدّثني منصور بن حازم، عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: قلت له: أصلحك الله، رجلٌ نسي القراءة في الركّعة الأولى، قال: «يقرأ في الرّكعة الثّانية و الثّالثة [قال: قلت: نسي أن يقرأ في الأولَيين، قال:] يقرأ في الأخريين [قال: قلت: نسي أن يقرأ في الثّلاثة قال:] يقرأ في الرّابعة. [قال: قلت: نسي أن يقرأ في صلاته كلِّها. راحت، اصلاً همه جا، نه اوّل، نه دوّم و نه سوّم و نه چهارم، قال: فرمود:] إذا حفظ الرّکوع و السّجود فقد مضت صلاته».[7] در این روایت هم از ماده حفظ استفاده شده است. «احتمالات در روایات اتممت الرکوع» در روایات «اتممت» چند احتمال وجود دارد: یکی این که «اتممت الرّکوع»؛ یعنی رکوع را آورده ای، تمام کردن رکوع به این است که رکوع را آورده باشد، رکوع صدق بکند.«تمّ» هم به معنای آوردن رکوع است. یک احتمال دیگر این است که «اتمّ الرّکوع»؛ یعنی أتمّ الرّکوع بجمیع قیوده و شرائطه. یک احتمال هم این است که «اتمّ الرّکوع»؛ یعنی رکوع را در همه رکعت ها آورده و این طور نبوده که در یک رکعت بیاورد و در یک رکعت نیاورد. اگر احتمال اوّل «اذا اتیت الرکوع» باشد، منافاتی با حدیث لاتعاد ندارد. بنابر این، وقتی خصوصیّات و شرایط رکوع یاد رفت، اینها را جزء مستثنی منه حساب دانستیم و اینجا بیش از این نمی گوید. می گوید اذا اتیت بالرّکوع و اذا لم تأت بالرّکوع، مفهومش این است: اذا لم تأت بالرّکوع، کما این که اگر آخری هم باشد، منافات ندارد. أتمّ الرّکوع؛ یعنی رکوع را در رکعات آورده است. پس اگر رکوع را در جمیع رکعات نیاورد، یعید و به قیود و خصوصیّات کاری ندارد. این حدیث لاتعاد سر جای خودش است. اما اگر أتمّ الرّکوع، اتمام رکوع باشد، به معنای اتمام با شرایط و قیودی که در آن معتبر است، منطوقش این می شود: اذا أتیت بالرّکوع مع جمیع شرائطه، نماز اعاده ندارد، ولو حمد یادش رفته باشد. حمد یادش رفته، قرائت یادش رفته، ولی رکوع را با جمیع شرایطش آورده است. اگر این باشد، مفهومش این می شود: اذا لم یأتِ بالرّکوع با جمیع شرایط، باید اعاده کند. پس اگر رکوع را آورد، ولی استقرار و طمأنینه نداشت و ذکر یادش رفته بود، لم یأتِ بالرّکوع بجمیع شرائطه، فعلیه الإعادۀ. بنابر این، نسیان قیود جزء مستثنی است، نه جزء مستثنی منه. پس احتمالاً این حدیث با لاتعاد، منافات دارد و تقریباً لاتعاد را معنا می کند. «ردّ احتمال وارده در روایات اتممت الرکوع از طرف استاد» لکن این احتمال به سه جهت تمام نیست: 1. اصلاً ما در اینجا مفهومی نداریم، قضیّه شرطیّه نداریم. در روایات اتمام «اذا اتم» نداریم. «قال: أتمّ الرّکوع و السّجود؟» امام سؤال کرد و اصلاً قضیّه شرطیّه در این روایات اتمام وجود ندارد. در صحیحه عمّار دارد: لم یقرأ. قال: «أتمّ الرّکوع و السّجود؟» قال قلت نعم. این قضیّه شرطیّه یا وصفیّه نیست، بلکه یک دخالتی دارد که هر حکمی نسبت به موضوع خودش این دخالت را دارد و اسم این مفهوم نیست. 2. اگر مفهوم داشته باشد، برای قضیّه شرطیّه اطلاق مفهوم محلّ بحث است. اگر دلیلی یک قضیّه شرطیّه را بیان کرد؛ مثلاً «الماء اذا بلغ قدر کرٍّ فلا ینجّسه شیءٌ»، اگر بخواهد مفهومش این باشد که اذا لم یبلغ قدر کرٍّ ینجّسه کلّ شیءٍ، که مفهوم هم عمومیّت داشته باشد، عمومیّت و شمول مفهوم، دائر مدار این است که متکلّم در مقام بیان مفهوم هم باشد؛ چون وقتی منطوق را می گوید، در مقام بیان منطوق هست و اخذ به اطلاق مانعی ندارد، اذا اتممتَ الرّکوع، در مقام بیان مفهوم اطلاق مانعی ندارد. ولی وقتی آن یکی را بیان می کند، مفهومش اذا لم تأت بالرّکوع بجمیع الاجزاء و الشّرائط، این بخواهد اطلاق داشته باشد، هم شامل حال عمد میشود و هم شامل حال جهل میشود و هم شامل حال نسیان میشود، اذا لم تأت، این محلّ بحث است، قضیّه مهمله است. مقام بیان بودنش ثابت نیست، نگویید اذا أتی بالرّکوع بجمیع الاجزاء و الشّرائط، نسیان است، بلکه مربوط به نسیان القراءۀ است. اذا اتی بالرّکوع بجمیع شرائطه فلا یعید، درست است این اطلاق منطوق است، اما اذا لم یأتِ بالرّکوع با شرایط، یعید، اگر این یعید هم شامل نسیان بشود، هم شامل عمد بشود و هم شامل جهل را بشود، لازم است متکلّم در مقام بیان باشد و اگر متکلّم بخواهد در مقام بیان مفهوم باشد، محتاج به دلیل خاصّ است. اگر هر متکلّمی بخواهد به یک قضیّه شرطیّهای که مطلق است، تکلم کند، مسلّماً در مقام بیان منطوق است و میخواهد منطوق را بیان کند، اما نسبت به اطلاق در مفهوم؛ یعنی مقام بیان بودن در مفهوم مختلف است. در بعضی از جاها مقام بیان است و دربعضی از جاها در مقام بیان نیست، بلکه احتیاج به دلیل دارد. لازمه مفهوم داشتن؛ یعنی لازمه این که شرط، علّت برای جزاست که صاحب کفایه می فرماید، لازمه داشتن مفهوم، اطلاق در مفهوم نیست، بلکه لازمه داشتن مفهوم، ممکن است اطلاق باشد و ممکن است نباشد. اینجا ما دلیلی بر اطلاق نداریم؛ شاید منظورش عامد باشد و کاری به ناسی نداشته باشد. سلّمنا که قضیّه شرطیّه است و مفهوم دارد و مفهوم هم اطلاق دارد، می گوید: «اذا لم یأتِ بالرّکوع مع جمیع شرائطه، فعلیه الإعادۀ». بر فرض که این باشد؛ یعنی اگر ذکر را فراموش کرد، فعلیه الإعادۀ، کسی که قرائت را فراموش کرد، اگر ذکر رکوع را هم فراموش کرده باشد، اما یأتی بالرّکوع بجمیع قیوده، باز علیه الإعادۀ. اگر این باشد که بخواهد شامل نسیان هم بشود، عموم حدیث لاتعاد این است که باید اعاده کند و لاتعاد می گوید نباید اعاده کند و ظهور لاتعاد بر این مقدّم است: برای این که در «لا تعاد الصّلاة إلا من خمس» که در فقیه آمده است، « الطّهور و الوقت، و القبلة، و الرّکوع، و السّجود. [ثمّ قال:] القراءة سنّةٌ و التّشهّد سنّةٌ و لا تنقض السّنة الفريضةَ»، این ظهورش که در مقام بیان یک ضابطه کلّیّه است و به منزله تعلیل است، بر اطلاق مفهوم، مقدّم است. اطلاق مفهوم گفت: من نسی القراءۀ و لم یأتِ بشروط و قیود رکوع نسیاناً، بر اوست اعاده، معنایش این است که السّنّۀ تنقض الفریضۀ؛ چون این شرایط و قیود در کتاب الله نیامدهاند، بلکه اینها در سنت آمدهاند. با این تعارض می کنند و این بر آنها مقدّم است. پس این روایات نتوانستند آن قاعده ای را که ما از لاتعاد استفاده کردیم که قیود و خصوصیّات مستثناها، نسیاناً اگر ترک بشوند ، به سه جهت داخل در مستثنی منه هستند: آن روایت برای دو وجه بود: یکی ظاهر الفاظ در خود طبایع است و عناوین ظاهر در خود معنون هستند وشامل و خصوصیّاتش نمی شود. «لا تعاد الصّلاة إلا من خمسةٍ: الطّهور، و الوقت، و القبلة، و الرّکوع، و السّجود»، رکوع، یعنی رکوع، الفاظ، خودش را می گوید. یکی هم آن علّتی که در ذیل آمده و می گوید: «و لا تنقض السّنة الفريضةَ» و من المعلوم که خصوصیّات و شرایطی که در باب رکوع وجود دارد، سنت است و اگر بخواهید بگویید آنها سبب اعاده می شوند، معنای آن این است که سنت سبب اعاده شده باشد و این خلاف تعبیر است. پس این روایات نمی توانند مطلبی را بر خلاف حدیث لاتعاد نسبت به شرایط مستثنی درست کنند. اما روایات حفظ: بعید است که مراد از حفظ رکوع، حفظش به جمیع خصوصیّاته باشد، بلکه ظاهر در حفظ، این است که رکوع را بیاورد، رکوع را حفظ کرده، از رکوع مواظبت کرده است. مواظبت از رکوع، به آوردن رکوع است و حفظ؛ یعنی مواظبت و مواظبت از رکوع، به آوردنش است. پس این روایات نمی توانند منشأ اشکال در قیود معتبره در مستثناها باشد، اگر فراموش بشوند، جزء مستثنی منه هستند، نه جزء مستثنی. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سیّدنا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» --------------- [1]. وسائل الشیعة 6: 91، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب 29، حدیث 5. [2]. وسائل الشیعة 6: 90، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب 29، حدیث 2. [3]. وسائل الشیعة 6: 92، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب 30، حدیث 1. [4]. مستدرک الوسائل 4: 196، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب 24، حدیث 3. [5]. وسائل الشیعة 6: 93، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب 30، حدیث 3. [6]. مستدرک الوسائل 4: 196، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب 24، حدیث 2. [7]. مستدرک الوسائل 4: 197، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب 25، حدیث 1.
|