روایات داله بر عدم بطلان نماز مکتوبه در صورت زیاده
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب الصّلاة - الخلل درس 46 تاریخ: 1396/11/28 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «روایات داله بر عدم بطلان نماز مکتوبه در صورت زیاده» اصل و قاعده در زیاده در صلات مکتوبه - که مسلّم است و صلوات دیگر هم بحثش میآید - و زیاده در برخی از ملحقات به صلات مکتوبه، موجب بطلان نیست و منافاتی ندارد که بطلان مواردی با دلیل خاص ثابت شده باشد. ما می گوییم مقتضای قاعده این است که اگر در جایی که دلیلی بر مبطلیّت و بر عدم مبطلیّت نداشتیم، به سراغ قاعده برویم. برای این قاعده به وجوهی استدلال شده است که یکی از آنها حدیث رفع است؛ یکی هم صحیحه زراره، روایت لاتعاد است که دلالت بر عدم بطلان میکند. به دو روایت دیگر هم برای قاعده، استدلال شده است: یکی به حدیث معروف «كلّما غلب اللّه فهو أوْلی بالعذر» که در روایت هم دارد دهها و صدها باب از این قاعده استفاده میشود. یکی از آن روایات در کافی، در باب صلاۀ المغمی علیه آمده است: عن عليّ بن حديدٍ، عن مرازمٍ قال: سألت أبا عبد اللّه (علیه السّلام) عن المريض لا يقدر على الصّلاة قال: فقال: «كل ما غلب اللّه عليه فاللّه أوْلی بالعذر»؛[1] وقتی که نمیتواند، خدا اولای به عذر است. روایت بعدی، روایت ثعلبة بن ميمونٍ، عن معمر بن عمر است. قال: سألت أبا جعفرٍ (علیه السّلام) عن المريض يقضي الصّلاة إذا أغمي عليه فقال: «لا».[2] این درباره اغمائش است. روایت دیگر: عن إبراهيم الخزّاز أبي أيّوب، عن أبي عبد اللّه (علیه السّلام) قال: سألته عن رجلٍ أغمي عليه أيّاماً لم يصل، ثم أفاق أ يصلّي ما فاته؟ قال: «لا شيء عليه».[3] اینها روایاتی هستند که در بعضی از آنها مسأله اغما را دارد و برخی از آنها ندارد. در وسائل در کتاب الصّلاۀ، ابواب اعداد الفرائض آمده است: عن مرازم بن حكيم الأزدي، أنه قال: مرضت أربعة أشهر لم أتنفل فيها. در مریضی بهبودی پیدا نکردم. فقلت لأبي عبد الله (علیه السّلام) فقال: «ليس عليك قضاءٌ إن المريض ليس كالصّحيح ،كلّ ما غلب الله عليه فالله أوْلی بالعذر».[4] این قاعده کلیه است، ولو مورد، مغمی علیه یا مریض است، ولی قاعده کلیه این است: «كل ّما غلب الله عليه فالله أوْلی بالعذر». روایات زیادی در این باب داریم که در ابواب فقه آمده و حتی در متن یکی از این روایات دارد که از این قاعده، صدها باب و حکم فقهی استفاده میشود. «بیان کیفیت استدلال به روایات دال بر عدم بطلان نماز در صورت زیاده» کیفیّت استدلال این است، کسی که فراموش کرد یا اشتباه کرد و در صلاتش زیاد کرد، این فراموشی و زیادی، من الله تعالی است، فهو أوْلی بالعذر، نمیشود بگوییم نمازش باطل است. این زیاده موجب بطلانش نیست. این یک روایت عام که دلیل بر قاعده است. روایت دیگر، نبوی عامّی است: «صلّوا كما رأيتموني أصلّي»[5] که عامه این را نقل کردهاند و البته برای بطلان به آن استدلال شده که بحث بعدی است. اما استدلال به روایت اوّل «كل ّما غلب الله عليه فالله أوْلی بالعذر»، این شبهه در آن به وجود میآورد که كل ّما غلب الله عليه فالله أوْلی بالعذر، مثل مریض یا مغمی علیه که نه میتواند بخواند و نه میتواند قضائش را به جا بیاورد؛ چون مغمی علیه در زمان ادا توان خواندن ندارد، بگوییم عذر مربوط به حکم وضعی نیست، بلکه مربوط به حکم تکلیفی است. می گوید عذر در تکالیف مؤاخذه و عذاب ندارد، شبیه همان چیزی که در حدیث رفع گفته شد. فتأمّل که به همین قاعده کلیه برای نفی قضا در مغمی علیه و در مریض که بهبود پیدا میکنند، استدلال شده است فهو أوْلی بالعذر. بنابر این، اگر استدلال به این روایت هم دلیل بر آن قاعده نباشد، لااقل از اینکه قاعده را تأیید میکند که زیاده اجزاء نسیاناً أو خطأً و سهواً موجب بطلان صلات نمیباشد و اینها روایاتی هستند که دلالت میکند بر اینکه زیاده موجب بطلان نیست. روایات دیگری هم وجود دارد که در موارد خاصّی آمده و یک موردی را استثنا کرده، مثلاً رکوع را استثنا کرده و بقیّه را استثنا نکرده. روایاتی وجود دارد که آنها هم دلالت میکنند زیاده، مبطل نیست، لکن با اضافهای که دارند و اضافه آنها این است که اگر رکوع یا سجدتین را زیاد کرد، تقع الصّلاۀ باطلۀ، ولی غیرش تقع الصّلاۀ صحیحۀ؛ مثلاً اگر حمد یا سوره یا ذکر رکوع یا طمأنینه یا جهر و اخفات را یادش رفت و یا موانع و قواطع را فراموش کرد، همه اینها را دلالت میکند. اوّل: صحیحه زراره است که کلینی از او نقل کرده است: محمّد بن يعقوب، عن عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عميرٍ، عن عمر بن أذينة، عن زرارة، عن أبي جعفرٍ (علیه السّلام) قال: «إذا استيقن أنّه قد زاد في الصّلاة المكتوبة ركعةً لم يعتدّ بها، و استقبلَ الصّلاةَ استقبالاً إذا كان قد استيقنَ يقيناً».[6] اگر یقین پیدا کرد، باید نماز را دوباره بخواند. این روایت به مفهوم، دلالت میکند بر اینکه فقط رکعت موجب بطلان است و الا بقیّه، موجب بطلان نمیشود. این بنا بر نقل کلینی (قدّس سرّه) است که از زراره نقل کرده و الا بنا بر نقل دیگر کلینی که «عن زرارۀ و عمر بن اذینه» دارد و «رکعه» ندارد و تهذیب و استبصار هم کلمه «رکعه» را ندارند، دلالت میکند بر این که زیاده موجب بطلان است. روایت دیگر، روایت منصور بن حازم است: محمّد بن الحسن، بإسناده عن سعدٍ بن عبد الله اشعری قمی، عن أبي جعفرٍ، عن عليّ بن الحكم، عن أبان بن عثمان، عن منصور بن حازمٍ - سیدّنا الاستاذ امام (سلام الله علیه) از آن به صحیحه تعبیر کرده و مشکلی هم ندارد، علی بن حکم اشکال دارد؛ چون وثاقت او خیلی روشن نیست، صاحب جواهر می فرماید اگر ضعفی در سند بعضی از این روایات باشد، به عمل اصحاب منجبر است. البته در ذیلش دارد: «و رواه الصّدوق، بإسناده عن منصور بن حازمٍ مثله». سند شیخ صدوق (قدّس سرّه) به منصور بن حازم درست است و شاید تعبیر سیدّنا الاستاذ (سلام الله علیه) به صحیحه، به اعتبار سند صدوق باشد؛ چون سند او درست است و مشکلی ندارد - عن أبي عبد اللّه (علیه السّلام) قال: سألته عن رجلٍ صلّى فذكر أنّه زاد سجدةً؟ نمازش را خواند و یادش آمد که یک سجده اضافه کرده قال: «لا يعيد صلاةً من سجدةٍ؟ و يعيدها من ركعةٍ».[7] این روایت هم دلالت میکند. روایت بعدی، موثّقه عبیده بن زرارة است: قال: سألت أبا عبد اللّه (علیه السّلام) عن رجلٍ شكّ فلم يدر أ سجد ثنتين أم واحدةً؟ نمیداند دو سجده آورده یا یکی، فسجد أخرى، یک سجده دیگری را آورد، ثمّ استيقن أنّه قد زاد سجدةً؟ حضرت فرمود: فقال: «لا و اللّه، لا تفسد الصّلاة بزيادة سجدةٍ، [به خدا قسم که با زیاده سجده نماز فاسد نمیشود. و قال:] لا يعيد صلاته من سجدةٍ، و يعيدها من ركعةٍ».[8] صلات از سجده باطل نمیشود، ولی از رکعه باطل میشود. «استظهار امام خمینی (قدس سره) از موثقه عبیدة بن زراره» سیدّنا الاستاذ (سلام الله علیه) در کتاب الخللش میخواهد استظهار بفرماید که مراد از «رکعه» در این روایت، رکوع است، بر خلاف روایات دیگر که «رکعه» ظهور در رکعت دارد؛ چون حضرت فرمود: «لا يعيد صلاته من سجدةٍ و يعيدها من ركعةٍ». کیفیّت بیان این است که میگوید حضرت اوّل فرمود: «لا و اللّه لا تفسد الصّلاة بزيادة سجدةٍ»، این هیچ ابهام و اجمالی ندارد، بلکه قسم هم دارد «لا و اللّه لا تفسد الصّلاة بزيادة سجدةٍ». این مطلب تمام بود، ولی دوباره تکرار فرمودند: «لا يعيد صلاته من سجدةٍ و يعيدها من ركعةٍ». بیان خیلی روشن بود، اجمالی نداشت و ابهامی نداشت، چرا حضرت دوباره تکرار کردند؟ میگوید تکرار حضرت برای این بود که میخواست این را بگوید که سجده واحده مضرّ است، ولی رکوع، مضرّ نیست؛ چون اگر بنا باشد مراد، رکعت باشد، همیشه قبل از تمام شدن رکعت، سجده اوّل آمده و هنوز رکعت تمام نشده؛ چون هر یک رکعت، دو سجده دارد، همان سجده اوّل که آمد، صلات تقع باطلۀ و نوبت به رکعه نمیرسد. حضرت میخواهد بفرماید از سجده، باطل نمیشود، از رکعت هم باطل نمیشود، بلکه بطلانش از رکوع است و الا اگر بنا بود از رکعه باطل بشود، وجهی برای آن نبود؛ چون به محض اینکه میخواست رکعه اضافه بشود، قبل از تمام شدن رکعه - دو سجده فرض کنید - دو سجده اضافه شد؛ چون هنوز رکعت تمام نشد. پس بطلان به سجدتین، منتسب میشود، نه به رکعه. بنابر این، اگر رکعه به معنای خودش باشد، همیشه استناد بطلان در زیادی رکعه، به سجدتین است؛ چون تا سجدتین تمام نشود، زیادی رکعه نیامده است، به سجدتین است. می گوییم مراد حضرت، رکعه نبود تا این اشکال پیش بیاید، بلکه مرادش رکوع بود، «لا يعيد صلاته من سجدة»؛ یعنی سجدۀٍ واحدۀ «و يعيدها من ركعةٍ» نمازش را از یک سجده اعاده نمیکند، ولی از دو سجده اعاده میکند. مفهومش این میشود که از دو سجده اعاده میکند و از رکوع هم اعاده میکند، نه اینکه از دو سجده اعاده میکند و از رکعه هم اعاده میکند. همین قدر که دو سجده در رکعت اضافه شد، قبل از تمام شدن رکعت، نماز باطل شده است و نوبت به رکعت نمیرسد. پس اینکه حضرت دوباره بیان نمودهاند، برای این بود که بفرمایند لا تبطل بالسّجدتین، سجده، سجدتین است. مراد از «سجده»، این است که با سجدتین و با رکوع باطل میشود، و الا اگر قصد داشت حرف قبلی را تکرار کند، احتیاج به گفتن نداشت و گفتنش کان لغواً. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سیّدنا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ------------- [1]. الکافی 3: 412، باب صلاة المغمی علیه و المریض ... الصلاة، حدیث 1. [2]. الکافی 3: 412، باب صلاة المغمی علیه و المریض ... الصلاة، حدیث 2. [3]. الکافی 3: 412، باب صلاة المغمی علیه و المریض ... الصلاة، حدیث 3. [4]. وسائل الشیعة 4: 80، کتاب الصلاة، ابواب اعداد الفرائض، باب 20، حدیث 2. [5]. عوالی اللئالی 3: 85. [6]. وسائل الشیعة 6: 319، کتاب الصلاة، ابواب الرکوع، باب 14، حدیث 1. [7]. وسائل الشیعة 6: 319، کتاب الصلاة، ابواب الرکوع، باب 14، حدیث 2. [8]. وسائل الشیعة 6: 319، کتاب الصلاة، ابواب الرکوع، باب 14، حدیث 3.
|