استدلال فقهاء معذوریت جاهل به قصر و اتمام
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب الصّلاة - الخلل درس 67 تاریخ: 1397/2/2 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «استدلال فقهاء معذوریت جاهل به قصر و اتمام» بحث در صحیحه زراره و محمّد بن مسلم است که به آن برای معذوریّت جاهل به قصر و اتمام استدلال شده است؛ یعنی اتمّ فی موضع القصر؛ چون در متن عبارت هم عنوان جهالت آمده است. مشهور هم همین است که من اتمّ فی موضع القصر صلاته صحیحة، لکن از برخی نقل شده تفصیل بین اینکه در وقت متذکّر بشود یا در خارج وقت. اگر در وقت متذکّر بشود، باید دوباره بیاورد و اگر در خارج وقت باشد اعاده ندارد، استدلالاً به صحیحه عیص که در آن صحیحه دارد، اگر در وقت باشد، باید اعاده کند و در خارج وقت باشد، اعاده ندارد. «اشکال و شبهه به استدلال صحیحه عیص و پاسخ آن» این روایت، با صحیحه ابن مسلم و زراره معارض است؛ چون آنجا به طور مطلق گفت، اگر در وقت باشد، باید اعاده بشود و در غیر وقت نباید اعاده بشود. به این معارضه، جواب دادهاند که صحیحه عیص که میگوید در وقت اعاده کند و در خارج وقت نباید اعاده کند، این روایت اخص مطلق از صحیحه زرارة و محمد بن مسلم است و یا اینکه - طبق فرمایش مرحوم حاج شیخ - این روایت در مقام بیان صحّت و فساد است و آن روایت در مقام اجزاء است. برخی جواب دادهاند که آن روایت اصلاً اظهر از این روایت است که سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) این را رد میکند. امام میفرماید اینکه گفتهاند این صحیحه زراره اظهر است، در اینکه شامل بشود، اظهریّتی ندارد و اینها اظهریّت را از این جهت دانستهاند که اعاده را منحصر در ادای در وقت دانستهاند؛ یعنی اعاده اصطلاحی، لکن ما گفتیم هر دو روایت کلمه «اعاده» را دارد؛ هم صحیحه زراره، هم صحیحه عیص و بعد میفرماید ما قبلاً گذشتیم که اعاده، کنایه از بطلان است و در باب کنایات، چیزی که باید به آن توجه بشود، معنای مکنّا به است، نه معنای خود الفاظ کنایی، قاعده در کنایه این است که اگر گفتند «زیدً کثیر الرّماد»، نباید به سراغ کثرت رمادش رفت که ببینیم دارد یا ندارد، بلکه باید سراغ معنای مکنیّ به رفت؛ یعنی مسأله جود و سخاوتش. این جوابها تمام نیست. در پایان هم جوابی که خود سیّدنا الاستاذ میدهد، جوابی است که دیگران دادهاند و ما هم قبلاً عرض و اشکال کردیم. ایشان میفرماید بر صحیحه محمّد بن مسلم و زراره، شهرت عظیمه وجود دارد، بنابراین، بر صحیحه عیص مقدّم میشود. ما عرض کردیم شهرت عظیمهای که بتواند مرجّح باشد، وجود ندارد. البته شهرت از اصحاب فتوا وجود دارد، اما شهرت از زمان معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) تا الآن نیست، مگر اینکه مراد ایشان از تمسّک و ترجیح به شهرت، ترجیح به کلّ مزیّةٍ باشد که بگوییم در خبرین معارضین با هر مزیّتی میشود یکی از دو متعارض را بر دیگری ترجیح داد، اینجا هم چون صحیحه محمّد بن مسلم و زراره مزیّت شهرت را دارد، بر صحیحه عیص مقدّم میکنیم. لکن به نظر میرسد که اگر بخواهیم به سراغ باب مرجّحات برویم، اَولای از ترجیح به شهرت، ترجیح به کثرت راوی در دو روایت، و افقهیّت روایت آن است. این روایتی که برای معذوریّت جاهل به آن استدلال شده مربوط به جایی است که ناقلش یکی ابن مسلم است و دیگری زراره که هر دو از فقهای بزرگ زمان ائمه بودهاند که ابن مسلم 46000 حدیث از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) دارد و زراره هم از فقهای عصر آن بزرگواران است. اما در این روایت، فقط عیص است که اوّلاً عددش کمتر است و ثانیاً به آن مرتبه از فقاهت و تحدیث و تحقیق در فقه نبوده است. بنابراین، میشود بگوییم این روایت بر روایت عیص، از باب کثرت راویها و اصحّیّت سند و افقهیّت سند که آدمهای افقه و اعلمی در سندش وجود دارند، ترجیح دارد. آن چیزی که امر را مشکل میکند، این است که اینجا خواستهاند تعارض را عامّین من وجه قرار بدهند و در متعارضان من وجه، مرجّحات باب علاج راه ندارد. روایات علاجیه مربوط به تعارض بالتّباین است، اما در تعارض به عموم من وجه، مرجّحات علاجیه راه ندارد. بنابراین، نه میتوانیم به مزیّت شهرت تمسّک کنیم و نه میشود به این مزیّتی که بنده عرض کردم تمسّک کرد، اگر تعارضشان تعارض عامّین من وجه باشد و الا اگر تعارضشان من وجه نباشد، ترجیح به یکی از این دو مزیّت یا به هر دو، له وجه و چون معلوم نیست که تعارض به نحو عامّ من وجه است یا نه، نمیتوانیم در اینجا عمل معارضه انجام بدهیم و رفع ید از صحیحه زراره و ابن مسلم به واسطه صحیحه عیص بن قاسم کنیم؛ چون احتمال دارد تعارضشان تعارض عامّین من وجه نباشد. پس آنها ترجیح دارند و احتمال دارد تعارضشان عامّین من وجه باشد، لذا تساقط میکنند و این مرجّحات علاجیه در اینجا راه ندارد. بیش از احتمال نیست و لذا المشهور هو المنصوص، کسی که به جای نماز قصر، تماماً بخواند، اتمّ فی موضع القصر از باب جهل، فصلاتُه صحیحة، و بطلان برای صلاتش تصور ندارد. «دلالت روایات بر الحاق روزه بر نماز» در اینجا در ذیل این بحث، فروعی مطرح است: یکی اینکه آیا صوم هم مثل صلات است و در صوم هم، اگر اتمّ الصّوم با فرض اینکه وظیفهاش قصر بوده، اینجا هم معذور است و قضا ندارد؟ حق این است که اینجا هم ملحق است و اشکالی در الحاقش نیست و روایات هم بر آن دلالت دارد؛ چون روایات هم در باب صوم، مسأله جهالت را مطرح کرده است و یکی از آن روایات، حدیث عیص بن قاسم است: عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: «من صام في السّفر بجهالةٍ لم يقضه».[1] روایت دوّم، صحیحه لیث مرادی است: عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: «إذا سافر الرّجلُ في شهر رمضان أفطر، و إن صامَه بجهالةٍ لم يقضِه».[2] بهترینِ این روایات که صوم را مثل باب صلات قرار داده است، یکی صحیحه عبد الرّحمن بن ابی عبد الله است - که ظاهراً عبد الرحمن بن نجران است - از ابی عبد الله (علیه السّلام): سألته عن رجلٍ صام شهر رمضان في السّفر؟ فقال: «إن كان لم يبلغه أن رسول الله (صلّی الله علیه و آله) نهى عن ذلك فليس عليه القضاء و قد أجزأ عنه الصّوم».[3] شبیه همان روایتی که در باب صلات داشتیم که گفت: «ان کان قُرِئت علیه آیةُ التّقصیر و فُسِّرت له»،[4] اینجا میگوید، اگر از پیغمبر نهی داشته باشد و نهی را متوجه نبوده باشد، «ان کان لم یبلغه» نمازش صحیح است. روایت دیگر، روایت حلبی است: قال: قلت لأبي عبد الله (علیه السّلام): رجلٌ صام في السّفر؟ فقال: «إن كان بلغه أن رسول الله (صلّی الله علیه و آله) نهى عن ذلك فعليه القضاء، و إن لم يكن بلغه فلا شيءَ عليه»،[5] اگر به او برسد، بر او قضا هست و اگر نرسید، فلا شیء علیه. این دو روایت هم دلالت میکنند که باب صوم هم مثل باب صلات است و با جهالتش یکون الصّائم فی السّفر الذی یجب علیه الافطار، صومش یکون صحیحاً. «معذور نبودن جاهل در صورت جابجا کردن قصر و اتمام» فرع دیگر: آیا قصر در موضع اتمام، و افطار در موضع صوم، اینها هم ملحق به عکسشند؟ کسی که وظیفهاش تمام است؛ مثل «من بلغ عشرة ایّام»، قصد اقامه ده روز کرد، نمازش را شکسته خواند، قصّر فی موضع الاتمام؟ یا کسی که باید روزه بگیرد، روزهاش را افطار کرده است؛ مثلاً در وقتی که قصد ده روز کرده بود، در اینجا باید روزه را بگیرد، ولی روزه را خورده است، آیا اینجا هم ملحق است یا ملحق نیست؟ اینجا اتمّ فی موضع القصر، و صام فی موضع الافطار. ولی عکسش: قصّر فی موضع التمام، جایی که باید تمام بکند، قصّر. یا افطر فی موضع الصّوم؛ یعنی جایی که باید روزه بگیرد، بجهالةٍ افطار کرد، آیا آنجا هم معذور است و عملش صحیح است یا اینجا معذور نیست؟ قاعده این است که بگوییم معذور نیست و جهالت در اینجا عذر نیست؛ چون حکم بر خلاف قاعده است. کسی که وظیفهاش قصر بود، ولی تمام خواند، الآن بگوییم مجزی است، این حکم بر خلاف قاعده است، وقتی حکم بر خلاف قاعده است، اینجا دلیل نداریم و وقتی دلیل نداریم، حکم به عدم معذوریّت میکنیم. پس دلیلی بر معذوریّت عکس اصل مسأله وجود ندارد و وقتی دلیل ندارد، حکم هم بر خلاف قاعده است، فیقتصر علی مورد النّص. وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ----------- [1]. وسائل الشیعة 10: 180، کتاب الصوم، ابواب من یصح منه الصوم، باب 2، حدیث 5. [2]. وسائل الشیعة 10: 180، کتاب الصوم، ابواب من یصح منه الصوم، باب 2، حدیث 6. [3]. وسائل الشیعة 10: 179، کتاب الصوم، ابواب من یصح منه الصوم، باب 2، حدیث2. [4]. وسائل الشیعة 8: 506، کتاب الصلاة، ابواب صلاة المسافر، باب 17، حدیث 4. [5]. وسائل الشیعة 10: 179، کتاب الصوم، ابواب من یصح منه الصوم، باب 2، حدیث 3.
|