Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: عدم مخالفت شرط با کتاب و سنّت و روایات وارده در باره آن
عدم مخالفت شرط با کتاب و سنّت و روایات وارده در باره آن
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
بحث خیارات
درس 87
تاریخ: 1397/12/18

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«عدم مخالفت شرط با کتاب و سنّت و روایات وارده در باره آن»

عرض کرده بودیم که بحث این‌که اصل شرط صحیح است یا خیر جا ندارد، ولی اشتباه بود و الآن عرض می کنم که بحث، جا دارد، ولو جای آن اینجا نیست و باید قبل از شرایط، از صحت شرط بحث بشود که آیا اصلاً شرط در اسلام، صحیح است یا صحیح نیست؟ یعنی قبل از شرط اول باید این بحث بشود؛ چون این بحث مربوط به همه این شرایط است و مرحوم بروجردی روایات کثیره ای را برای صحت شرط نقل کرده اند که ما عرض کردیم وقتی این شرایط می آید، معلوم است که این شرط صحیح است. شبهه آن این است که اینها شرایط صحت شرط است و باید اول ثابت کنیم که شرط صحیح است یا نه، بعد شرایط آن را بگوییم و الا اگر شرایط را گفتیم و کسی گفت اصلاً ما دلیلی بر صحت شرط نداریم و همه شروط فاسدند، دیگر این بحث جا پیدا نمی کند.

شرط چهارم، عدم مخالفت شرط با کتاب و سنت است.

این شرط دارای اهمیت است و دلیل بر اهمیتش این است که روایات زیادی درباره آن وارد شده است.

و بین صحیحه و موثّقه و غیر آنها، روایات معتبره، مستفیضه، بل کثیره‌ای وارد شده است که می گوید شرط مخالف با عقد، نافذ نیست و عمده روایات عامه این عنوان را دارد: «المؤمنون عند شروطهم» یا «المسلمون عند شروطهم». پنج تا از روایات، این عنوان را دارد «المؤمنون عند شروطهم» یا «المسلمون عند شروطهم إلا شرطاً خالف کتاب الله». چهار تا از آن روایات «مسلمون» دارد و یکی «مؤمنون» دارد. در چهار تا آمده است: «المسلمون عند شروطهم إلا شرطاً خالف کتاب الله» و یکی هم دارد: «المؤمنون عند شروطهم إلا شرطاً خالف کتاب الله». در این روایات که عمده دلیل بر مسأله است و عام نیز هست، مواضعی از بحث وجود دارد.

«مواضع بحث در جمله «المؤمنون عند شروطهم» در دلالت آن بر وجوب»

موضع اول این است که آیا این «المؤمنون عند شروطهم» دلالت بر وجوب شرط دارد یا دلالت بر وجوب تکلیفی ندارد؟ آیا «المؤمنون عند شروطهم» وجوب تکلیفی می آورد؛ به طوری که اگر کسی ترک کرد، عصیان هم کرده و می شود او را مجبور کرد؟ چون جبر - به قول شهید ثانی (قدّس سرّه) در مسالک، مربوط به امور واجبه است – اگر کسی امر واجبی را به جا نیاورد، می شود جبرش کرد؟ آیا این دلالت بر وجوب می کند یا نه؟

ظاهر جمله، جمله خبریه است «المؤمنون عند شروطهم»؛ یعنی مسلمان ها نزد شروطشان هستند، از شروطشان حرکت نمی کنند، از جایشان تکان نمی خورند. جای مؤمنون نزد شرط هاست و از اینجا تعدی و تجاوز نمی کنند.

در دلالت «المؤمنون عند شروطهم» برای وجوب، وجوهی ذکر شده است: یکی این که جمله خبریه در مقام انشا، آکد از جمله انشائیه است -کما این که صاحب کفایه و دیگران فرموده اند- ؛ چون می گوید این انجام گرفته و این، چنین است. مؤمنون نزد شروطشان هستند. این جمله خبریه است، اما آکد در وجوب تکلیفی وفای به شرط است.

این وجه در جاهای دیگر هم وجود داشت و اینجا تقریرات هم دارد. وجه دومی که در این تقریرات وجود دارد، این است که وقتی لازمه ایمان این است که عند شروطهم، ولو شما بگویید این امر اخلاقی هم هست و مانعی ندارد، اما لازمه ایمان است، کما این که خود ایمان واجب است، پس لازمه آن هم واجب است.

«ردّ دلیل بر وجوب بودن جمله «المؤمنون عند شروطهم» از طرف استاد»

لکن هر دوی این وجوه، ناتمام است و نمی تواند دلیل برای وجوب باشد. اما این که گفته می شود جمله خبریه آکد در انشا و وجوب است، اشکالش مبنایی است و ما تبعاً لمرحوم صاحب مستند، ملااحمد نراقی (قدّس سرّه) گفته ایم جمله خبریه آکدیتی ندارد، بلکه می خواهد تعریف کند. مثلاً می خواهد بچه خودش را وادار کند که برود دستش را بشوید، می گوید: «بچه من دستش را می شوید». این مبالغه در استحباب است، مبالغه در مطلوبیت است. تقریباً آن را محقق شده می گیرد، اما وجوبی از آن استفاده نمی‌شود.

اما دومی که مختصّ تقریرات است و آقای بروجردی فرموده است که این لازمه ایمان است و چون ایمان واجب است، پس لازمه آن هم واجب است. این دو شبهه دارد: یک شبهه آن این است که ایمان به خدا وجوبش عقلی است و این طور نیست که اگر کسی ایمان نیاورد و بعد، اعمالی را ترک کرد، بر ایمان نیاوردنش عذاب بشود. این یک وجوب مقدّمی و وجوب توصّلی است، نه وجوب شرعی، بلکه یک وجوب عقلی است. عقل به انسان می گوید به آن خدایی که تو را آفریده است، معتقد باش. در داستان آدم و سجده هم همین طور است: (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ).[1] این طور نبود که قبلاً یک شریعتی آمده ایمان را واجب کرده، یا خدا ایمان را واجب کرده و این بعداً شده مِن الکافرین، بلکه ایمان یک وجوب عقلی دارد. پس اگر لازمه ایمان است، آن هم می شود وجوب عقلی، نه وجوب شرعی.

ثانیاً درست است که حدیث دارد «المؤمنون یا المسلمون عند شروطهم»، اما این ایمان و اسلام در اینجا خصوصیت ندارد، کما این که در آیه شریفه‌ی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود).[2] اینجا همه باید وفا کنند. تکالیف مربوط به همه است و ایمان خصوصیتی ندارد. اگر در روایات و آیات، ایمان ذکر شد، برای این نیست که حکم مربوط به مؤمن است، بلکه حکم مربوط به همه است. (أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْع )[3] مربوط به همه است، وفای به عقد، مربوط به همه است، لکن ذکر ایمان، از باب ضمانت اجرایی است؛ یعنی می خواهد با ایمانش او را تحریک به عمل کند. ذکر ایمان برای تحریک است، نه برای دخالت داشتن در تعلّق تکلیف؛ چون تکالیف مربوط به همه است. شما می فرمایید کفّار، معاقب هستند به فروع هستند، کما این که معاقب به اصول هستند.

اما وجه سومی که گفته اند این روایات دلالت بر حسن شرعی می کند. «المسلمون یا المؤمنون عند شروطهم» می فهماند که حَسن است و وقتی حُسن شرعی شد، عقل کما این که حکم می کند کلّما حکم العقل بحُسنه حکم الشارع بوجوبه، عقل آن طرف را دارد می گوی،. گفته اند این طرفش هم هست؛ عقل می گوید کلّما حکم الشرع بحُسنه، حکم العقل بأنّه واجبٌ شرعاً. کلّما حکم الشارع بحُسنه، عقل ملازمه می بیند بین این و بین دستور به آن و وجوب آن. کلّما حسن العقل بحُسنه حکم العقل بأنه واجبٌ من الله تعالی. این عکس آن قضیه است. البته وجه بدی نیست، ولی نمی توان زیاد به آن جازم شد که چنین درکی باشد.

بنده عرض می کنم این «المؤمنون عند شروطهم» دلیل بر وجوب شرعی است، به خاطر روایاتی که در آن روایات «فلیفِ» و امر به وفا آمده است. یکی موثّقه اسحاق بن عمار است که در تقریرات، آمده است:

«دلالت روایات بر وجود شرعی بودن المؤمنون عند شروطهم»

«الرابعة: ما رواه غیاث بن کلوب من العامّة عن اسحاق بن عمار، [این روایت موثّقه است؛ چون در این روایت، غیاث بن کلوب است که شیخ در عُدّه فرموده است، اصحاب به روایات او و عده ای از عامه عمل کرده اند و این در وثاقت او کافی است، ولو عامی است و لذا از حیث غیاث بن کلوب، بحثی ندارد.

قبل از غیاث بن کلوب، حسن بن موسی الخشّاب است که در باب 6 از ابواب الخیار آمده است:] شیخ، بإسناده عن الصفار عن الحسن بن موسى الخشاب، [اینجا درباره حسن بن موسی الخشاب، نجاشی فرموده است: «مشهورٌ بین اصحابنا کثیر الروایة و الحدیث». از او تعریف زیاد شده و او مشهور است و کثیر الروایة و کثیر العلم است و از مشایخ هم ظاهراً دارد که می گویند همین جمله نجاشی برای توثیقش کافی است؛ مضافاً به این که محمد بن احمد بن یحیی قمی از او روایت نقل کرده که او از ضفعا روایت نقل نمی کرده و مضافاً به این که قمّیین از او روایت نقل کرده اند و قمّیین از کسانی که ضعیف بوده اند، روایت نقل نمی کرده اند. به هر حال، حسن بن موسی خشاب ثقه است، امامیٌّ عدل و او هم که موثّق بود و اشکالی نداشت. عن اسحاق بن عمار که دو تاست: صیرفی شیعه؛ ساباطی، غیر شیعه] عن جعفر، عن أبيه (علیه السلام) أن علي بن أبي طالب (علیه السلام) كان يقول: من شرط لامرأته شرطا فليف لها به، [امر دارد] فإنّ المسلمين عند شروطهم إلا شرطاً حرّم حلالا أو أحلّ حراماً [دوم: حدیث منصور بزرج که در صفحه 184، حدیث 11 آمده:] الحادی عشرة: عن صفوان بن يحيى عن منصور بزرج [؛ یعنی معرّب «بزرگ» است] عن عبدٍ صالحٍ (علیه السلام) قال: قلت له: إن رجلاً من مواليك تزوّج امرأةً ثمّ طلّقها فبانت منه فأراد أن يراجعها فأبت عليه، [گفت دیگر حاضر نیستم زنت بشوم] إلا أن يجعل لله عليه أن لا يطلّقها. [نذر کند، طلاقش ندهد] و لا يتزوّج عليها، [بر او تزوّج هم نکند.] فأعطاها ذلك، [گفت حاضرم] ثمّ بدا له في التزويج بعد ذلك، [این شرط را کرد و بعداً قضیه ای حاصل شد و پشیمان شد] فكيف يصنع؟ فقال: بئس ما صنع و ما كان يدريه ما يقع في قلبه بالليل و النهار. قل له: فليف للمرأة بشرطها».[4] این هم باز «فیلف» دارد.

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

------------

[1]. بقرة (2): 34.

[2]. مائِدة (5): 1 و 2. برخی سنی ها می گویند هر سوره ای بسم الله نداشته. ما هم مثل سنی ها عمل می کنیم. یک آیه می خواهد بخواند می گوید: بسم الله الرحمن الرحیم مد هامتان. این تبعیت از سنی هاست و اصلش هم از مصر آمده است. آنها می گویند بسم الله ها جزء قرآن نیست. این برای «کل امر ذی بالٍ لم یبدأ ببسم الله» یک بسم الله در اول هر سوره آمده است و فقط بسم الله در سوره حمد را قبول دارند، اما امامیه غالباً، بلکه تقریباً مشهورشان این را قبول ندارند و لذا در نماز آیات می تواند بسم الله الرحمن الرحیم را با «قل هو الله احد» یک آیه حساب کند؛ چون این جزء قرآن است.

[3]. بقرة (2): 275.

[4]. کتاب الاجارة و الغصب و الوصیة: 182 و 184.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org