بیان لزوم یا عدم لزوم وفای شرط در ضمن عقد لازم
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) بحث خیارات درس 127 تاریخ: 1398/8/13 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «بیان لزوم یا عدم لزوم وفای شرط در ضمن عقد لازم» آیا شرط ابتدایی (یعنی شروطی که در ضمن عقد و ایقاعی نباشد و مستقل باشد)، مثل شرط در ضمن عقد لازم، لزوم وفا دارد یا لزوم وفا ندارد؟ مرحوم فقیه یزدی در حاشیه شان بر بیع، معتقد است که لزوم وفا دارد و از صاحب عوائد، مرحوم نراقی (قدّس سرّه) هم نقل شده که قائل به وجوب وفاست. برای وجوب وفا، به عمومات شرط «المؤمنون عند شروطهم» یا «المسلمون عند شروطهم» استدلال شده و شرط، اعم از شرط ابتدایی و شرط ضمنی است و در معنای شرط، ضمنیّت، اخذ نشده، بلکه متبادر از شرط، یک معنای اعم است؛ یا جعل بگیرید یا عهد بگیرید یا التزام بگیرید، هر کدام از اینها بگیرید، معنای ضمنیّت در آن نیست. بنابر این، اطلاق شرط، شامل ابتدایی و ضمنی می شود و این که صاحب قاموس گفته: «الشرط الزامٌ و التزامٌ فی البیع»، اولاً لغویّین معنای حقیقی و مجازی را نمی گویند و بنا نیست آنها معنای حقیقی و مجازی را بگویند، بلکه آنها مستعملٌ فیه را می گویند. ثانیاً در مستعملٌ فیه هم ، بعد از آن که عرف از آن عمومیت می فهمد کلام لغوی حجت نیست. عرف از شرط، مطلق الشرط را می فهمد؛ چه ابتدایی باشد و چه ضمنی باشد. پس حرف او در مقابل عرف و در مقابل آنچه ما می فهمیم، حجت نیست. بعلاوه از این که عرف و متبادر از شرط، اعم است. «روایات دال بر لازم الوفاء بودن شرط ابتدایی» در روایات هم اطلاق شرط بر ابتدایی شده، هم چنان که بر ضمنی شده است. مثلاً روایتی که در ابواب خیار حیوان آمده، گفته ما الشرطُ فی الحیوان؟ قال: «ثلاثة ایام».[1] راوی پرسید شرط در حیوان چیست؟ حضرت فرمود سه روز است. اینجا می بینیم که شرط به معنای جعل ابتدایی و شرط ابتدایی است، نه به معنای ضمنی. «و شرطتَ علیهم الزهد فی هذه الدنیا الدنیّة»[2] که در برخی از ادعیه یا در روایت بریر آمده است که فرمود: «شرط الله أوثق و أحق» که شرط به خدا نسبت داده شده و شرطی که منتسب به خداست؛ یعنی شرط ابتدایی «شرط الله احق و أوثق». بلکه دو روایت داریم که نسبت به شرط ابتدایی، دلالت بر لزم وفا می کنند؛ یک بار آن روایات را در جلسه گذشته بیان کردیم و در روایت دیگر آمده است: عن حماد عبد الله بن مغیرة، عن أبن سنان، روایت عبد الله بن سنان است. عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی رجلٍ قال لامرأته: إن نکحت علیک أو تسرّیت فهی طالق، قال: «لیس ذلک بشیءٍ، إنّ رسول الله (صلی الله علیه وآله) قال: إن من اشترط شرطاً سوی کتاب الله فلا یجوز ذلک له و لا علیه».[3] اینجا حضرت فرمود شرط مخالف با کتاب حجت نیست و این شرط ابتدایی را مخالف با کتاب دانسته و سرّ این که این شرط وجوب وفا ندارد، وجود مانع است؛ یعنی «من اشترط شرطاً سوی کتاب الله»، مخالف با کتاب الله است و الا شرط هست. نفرمود این شرط نیست، پس وجوب وفا ندارد، بلکه فرمود شرط هست، اما مخالف با کتاب است. این دلالت می کند بر این که شرط ابتدایی هم وجوب وفا دارد، مگر این که مخالف با کتاب الله باشد. اما روایت موسی بن بکر: إنّ ضریساً کان تحته بنت حمران بن أعین، فجعل لها أن لا یتزوّج علیها و ان لا یتسرّی أبداً فی حیاتها و لا بعد موتها، علی أن جعلتْ له هی أن لا تتزوّج بعده أبداً، و جعلا علیهما من الهدی و الحج و البدن و کلّ مالٍ لهما فی المساکین إن لم یف کل واحدٍ منهما لصاحبه، ثم إنه أتی أبا عبد الله (علیه السلام) فذکر ذلک له، فقال: «إن لابنه حمران لحقاً، و لن یحملنا ذلک علی أن لا نقول لک الحق، اذهب فتزوّج و تسرّ، فإن ذلک لیس بشیءٍ، و لیس شیءٌ علیک و لا علیها، و لیس ذلک الذی صنعتما بشیءٍ، فجاء فتسرّی و وُلد له بعد ذلک أولادٌ»[4] این که می گوید این شرط ابتدایی نفوذ ندارد، برای این است که خلاف کتاب الله است، نه این که خود به خود باشد. یکی دیگر، روایاتی است که در ابواب حلف و نذر و عهد و یمین آمده که بر نذر، اطلاق «شرط» شده است؛ بر عهد، اطلاق «شرط» شده است؛ بر یمین، اطلاق «شرط» شده است و اینها همه دلالت می کند بر این که شرط، اعمّ از شرط ابتدایی و شرط ضمنی است، پس عموم «المؤمنون عند شروطهم» بر شرط ابتدایی محکّم و معتبر است و دلالت می کند که شرط ابتدایی حجت است. همه اینها دلیل بر این است که شرط ابتدایی وجوب وفا دارد و لازم الوفاء است. مثلًا اگر گفتم صد تومان به شما می دهم، می شود شرط ابتدایی، شرط اصولی نمی خواهیم که «إن» شرطیه داشته باشد. پس شرط ابتدایی نفوذ دارد، هم «المؤمنون عند شروطهم»؛ چون از شرط، اعم تبادر می شود و هم روایات دلالت دارند بر این که شرط بر شرط ابتدایی هم اطلاق شده است. بنابراین، اگر گفتم صد تومان به شما می دهم، اگر انشا باشد، می شود شرط، بیع را هم گفته اند شرط ابتدایی است، اجاره را هم برخی گفته اند شرط ابتدایی است. برای صحت یا لزوم بیع، برخی به «المؤمنون عند شروطهم» تمسک کرده اند. پس شرط ابتدایی لزوم وفا دارد؛ همان طور که مرحوم سید و صاحب عوائد فرموده اند و مطابق با صناعت هم است. هم چنین عمومات وعده و وجوب وفای به وعده را هم مرحوم سید می گوید دلیل بر این است که شرط ابتدایی وجوب وفا دارد؛ چون وعده هم شرط ابتدایی است. «شبهه و اشکال به قائلین وجوب وفای به وعده و پاسخ آن» به کسی که به این وجوب وفای به وعده استدلال کرده، اشکال کرده اند به این که اولًا وعده وجوب وفا ندارد و ثانیاً وعده اخبار است و شرط انشاء است. بنابراین، نمی توانیم بگوییم اطلاقات وعد، شامل شرط هم می شود. ادلّه ای که می گوید یجب الوفاء بالوعد، فرض کنید وجوب وفایش را هم داریم. اما شرط، یک امر انشایی است و باید انشا بشود و التزام است. این اشکال به دو جهت وارد نیست: یکی این که این اشکال، مبنایی است و بر مبنای کسانی که وفای به وعده را واجب می دانند، این اشکال وارد می شود و بر مبنای کسانی که واجب نمی دانند، وارد می شود. اشکال دوم این است که در وفای به وعده، همه وعده ها اخبار نیست، بلکه برخی از وعده ها انشا است، انشای التزام می کند، انشای عهده داری می کند، انشای جعل می کند. همه اینها باز وعده است و آن ادلّه ای که وفای به وعد را واجب می داند، وعده های انشایی که همان شرط است، شاملش می شود. شرط را؛ چه به معنای التزام بگیرید و چه به معنای عهد بگیرید، کما این که صحاح فرمود؛ یعنی تعهد، تعهد، وجوب وفا دارد، یا شرط را به معنای مطلق جعلی بدانید که مستتبع التزام است، کما یظهر از مرحوم سید (قدّس سرّه الشریف)، شرط، اعمّ است و هم تبادر اعم دارد و هم روایات بر اعم، اطلاقش کرده است. وجه دومی که در اینجا وجود دارد و مرحوم آقای بروجردی (قدّس سرّه الشریف) متفرّد به این وجه است و خیلی هم از آن بحث کرده، خلاصه اش این است که می گوید اگر شرط ابتدایی وجوب وفا داشت، باید در لسان شرع آمده باشد و یا در عرف مردم شرط ابتدایی رایج باشد، اما شرط ابتدایی، نه در بین مردم رایج است و نه در لسان فقها و کتب فقها نسبت به شرط ابتدایی و وجوب، چیزی آمده، وجوب وفای به شرط ابتدایی را در کتب فقها نمی بینیم، در بین مردم هم اصلاً مسأله شرط ابتدایی مطرح نیست و کاری به آن ندارند؛ کأنّه در نظر مردم منسیّ است و به سراغ بقیه عناوین می روند، اما سراغ عنوان شرط نمی آیند. پس این دلیل بر این است که وجوب وفا ندارد و اگر داشت، لَذَکرَه الفقهاء مخصوصاً قدما، و لَشاع بین المتشرعة أو کان العرف شایعاً عندهم شرط ابتدایی برای امورشان؛ در حالی که اینها را ندارند و این دلیل بر این است که شارع شرط ابتدایی را لازم نمی داند. جوابی که به این بیان وارد هست، این است که چگونه شما می فرمایید شرط ابتدایی در کلمات فقها موجود نیست؛ با این که اولاً ما دیدیم در برخی از روایات، شرط ابتدایی آمده بود؛ مثل روایت «المؤمنون عند شروطهم الا شرطاً خالف کتاب الله» یا در روایتی دیگری در قضیه ضریس آمده است: «ان نکحتُ علیکِ أو تسرّیتُ فهی طالقٌ»، حضرت فرمود اعتباری به این شرط نیست و این روایات را محدثین نقل کرده اند. ثانیاً بیع و اجاره و تمام عقود را می شود گفت شرط ابتدایی هستند. برخی معتقدند که همه اینها شرط ابتدایی هستند؛ چون همه آنها جعلی همراه با التزام است، پس در بین مردم رایج است. البته کلمه این که «شرطتُ علیک» نداریم. ما «شرطتُ» نمی خواهیم، بلکه شرط ابتدایی عبارت است از یک جعل مستقل و التزام مستقل و همه کسانی که برای صحت عقد یا لزوم بیع به «المؤمنون عند شروطهم» تمسک می کنند، بر مبنای آنها شرایط ابتدایی مطرح است و اینها قائل به حکمش شده اند. کسانی هم که استدلال نکرده اند، اما حکم اجاره را بیان کرده اند، سبق و رمایه را بیان کرده اند، سبق و رمایه و اجاره و جعاله، شرط ابتدایی هستند. این هم یک شبهه به فرمایش ایشان که می فرماید در لسان فقها نیست؛ در حالی که در لسان فقها رایج بوده است. اما این که بگوییم این بعنوانه نیامده؛ مثل عنوان بیع که آمده، اما عنوان «شرط ابتدایی» در لسان فقها نیامده و یا در روایات نیامده و بین مردم شرط ابتدایی رواج ندارد، این که می فرمایید در لسان فقها نیامده، با فرض این که ادعای اجماع شده بر این که شرط ابتدایی وجوب وفا ندارد، آنها متعرضش شده اند. اما این که می فرمایید مردم ندارند، این علی التسلیم، برای این است که احتیاجی به شرط ابتدایی نبوده، بلکه با بیع و اجاره و تعهد و نذر و حلف که همه مصادیق شرط ابتدایی بوده اند، درست می شده، اما مصداقی از شرط ابتدایی که غیر اینها باشد، مثل این که می گویم: «من پانصد تومان به شما می دهم»، به عنوان شرط و التزام، این رایج نبوده، احتیاجی هم به آن نبوده، رواج نداشته، احتیاجی هم نداشته اند. من در تعجبم که ایشان چطور روی این فرمایش، فوق العاده تکیه فرموده است؛ در حالی که این طور نیست، بلکه هم در لسان روایات بحث از شرط ابتدایی هست؛ هم در لسان فقها بحث است که گفته اند شرط ابتدایی وجوب وفا ندارد و هم در بین مردم مصادیقش رایج است؛ مثل بیع و اجاره. اگر آنها را هم مصادیق نگیرید و بگویید مصداق غیر از آنها شرط ابتدایی است و آن رایج نیست، می گوییم عدم رواجش به این دلیل است که احتیاجی به آن نبوده و آنها هر التزامی را یا با نذر، یا با حلف، یا با یمین، یا با بیع، یا با اجاره، یا با نکاح و یا با همه عقود، حل می کرده اند و وقتی با آن عقود، قابل حل بود، دیگر احتیاجی نداشت که به سراغ شرط ابتدایی غیر از آنها بیایند تا شما بگویید آن شرط ابتدایی غیر از آنها، در بین عرف نبوده است؛ در بین عرف نبوده، از باب این که نیاز و احتیاج نیست. یک شبهه دیگر این است که اگر شرط را تعهد و عهده داری بدانیم - کما یظهر عن الصحاح - عهده داری؛ هم در روایات آمده و هم در لسان مردم مطرح است. عهده داری وجوب دارد، تعهد شرط می آورد. این حرف هایی که در دنیا برای دموکراسی مطرح است و در انتخابات می گویند من چنین و چنان می کنم، همه آنها تعهد است. تمام این تعهدها وجوب وفا دارد؛ چون تمام اینها شرط است: «المؤمنون عند شروطهم» و تخلف از آنها معصیت است و اگر معصیت صغیره هم باشد، اصرار بر آن معصیت کبیره است. این طور نیست که بگویید نیست. شرط، یک جعلی است که در آن التزام باشد؛ یک عهده داری است و این عهده داری و این جعل که یستتبعها الالتزام که سید می فرماید، صحاح می گوید «العهد»، این در بین مردم رایج است و در ادلّه فقهیه هم «إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولاً» آمده است و (وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ)[5] هم آمده است. در روایات هم زیاد آمده است، لذا این فرمایش ایشان تمام نیست. «و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ----------- [1]. وسائل الشیعة 18: 11، کتاب التجارة، ابواب الخیار، باب 3، حدیث 5. [2]. بحار الانوار 99: ص 104. [3]. وسائل الشیعة 21: 297، کتاب النکاح، ابواب المهور، باب 38، حدیث 2. [4]. وسائل الشیعة 21: 276، کتاب النکاح، ابواب المهور، باب 20، حدیث 2. [5]. مؤمنون (23): 8.
|