استدلال قائِلین به اصل لفظی در اعتبار قصد قربت در عبادات، به آیات
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) بحث خیارات درس 163 تاریخ: 1398/10/9 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «استدلال قائِلین به اصل لفظی در اعتبار قصد قربت در عبادات، به آیات» بحث در این است که بعد از قصور ثبوتی یا اثباتیِ ادلّه امر به واجبات عبادی، آیا دلیلی از خارج بر این که اصل در عبادت، تعبد است الا ما خرج بالدّلیل داریم یا دلیلی بر این معنا نداریم؟ برخی خواسته اند بگویند دلیل داریم بر این که تمام عبادات باید با قصد قربت باشد؛ یعنی اصل لفظی، اعتبار قربت در عبادات است و به وجوهی استدلال فرموده اند: یکی به آیه شریفه که می فرماید: (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).[1] به دو نحو به این آیه استدلال شده: یکی حصر مأمورٌ به در عبادت، (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ)؛ یعنی الا لیعملوا علی قصد القربة، مأمورٌ به را به قصد قربت بیاورند. وجه دوم استدلال، به آخر آیه شریفه است که می فرماید: (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ) و اخلاص در دین و در احکام فرعیه، عبارت است از این که آنها را قربةً إلی الله تعالی بیاورد و غیر خدا در آن منظور نباشد. تتمیم استدلال هم به این است که ولو این آیه مربوط به مسیحیان و یهودیان است، مربوط به اهل انجیل و تورات است، لکن ما حکم را انصحاب می دهیم و می کشیم و استصحاب می کنیم تا زمان خودمان؛ چون هر حکمی که در شرایع سابقه ثابت شد و دلیلی بر خلافش نبود، مقتضای استصحاب این است که آن حکم الآن هم باقی است. وجه دوم این که اگر از این جهت هم صرف نظر کنیم، ذیل آیه شریفه دارد: (وَ ذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ)،[2] این دین قیّم و اساسی است، قوام دارد و قابل نسخ و از بین بردن نیست. با آن استدلال می کنیم و می گوییم آن احکام، الآن هم ثابت است. «نقد حضرت استاد به استدلال قائِلین به اصل لفظی در اعتبار قصد قربت در عبادات» لکن در هر دو وجه از استدلال اشکال وارد است، اما اشکال در وجه اول که (إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ) است، میگوییم این عبادت در آیه شریفه و در بین مردم و عرف، به معنای قصد قربت نیست، بلکه غیر از عبادتی است که در اصطلاح فقهی هست، می گویند اوامر یا عبادی هستند یا توصّلی، به آن معنا نیست، بلکه به معنای پرستش، بندگی و تذلّل در مقابل ذات باری تعالی است. (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ)؛ یعنی ما اُمروا الا برای ستایش، برای بندگی کردن و برای عبودیت و این معنا را تأیید می کند که آیات قبلش هم مربوط به شرک و پرستش غیر خداوند است. عبادت؛ یعنی پرستش و بندگی خدا کردن و بعضی از اعمال، خودش پرستش است و اصلاً قصد قربت هم نمی خواهد، بلکه خود عمل، پرستش و بندگی کردن است. مثلاً سجده کردن یا «لا اله الا الله» گفتن، خودش پرستش است، عبودیت است و نیازی ندارد که من در آن قصد قربت بکنم. شبهه دوم این است که سلّمنا که عبادت در اینجا به معنای اصطلاحی فقهی باشد. (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ)؛ یعنی الا این که قصد قربت در اعمالشان بکنند. (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ)؛ أی لیقصدوا القربة. همه اوامر برای این است که اینها قصد قربت کنند، یلزم از این، تخصیص اکثر و تخصیص مستهجن؛ چون در این همه اوامر توصّلیه، قصد قربت معتبر نیست. بگوییم این فقط به عبادات و عبادات منحصر به نماز و روزه و حج و جهاد و زکات و خمس اختصاص دارد؛ در حالی که واجبات زیادی در شرع وجود دارد که واجبات توصّلی هستند و یلزم که همه آنها خارج بشوند و این مستلزم تخصیص مستهجن و تخصیص اکثر است. شبهه دیگری شده این است که گفته اند «لام» در (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ)، لام تعلیل نیست، بلکه لام تقویت است و لامی است که بر سر مفعولٌ به در آمده لتقویة التّعدی و آن چیزی که مجرور لام است، خودش جزء مراد و مأمورٌ به است. در مغنی، بیست و دو معنا؛ یعنی بیست و دو مورد استعمال برای «لام» ذکر کرده است و ظاهراً این لام تقویت جزء اقسام لام زایده است که می فرماید یکی از اقسام لام زایده، لام تقویت است که بر سر مراد در می آید و خودش جزء آن مراد است. مثلاً در آیاتی این معنا را آمده است؛ مثل آیه شریفه: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).[3] گفته اند خود این رجس، جزء مراد است، نه این که علت باشد. لام تعلیل نیست، لام غایت نیست. نه اینکه «یُرِیدُ اللَّهُ» برای این که رجس را از شما ببرد، بلکه خود مراد، این است. یریدُ الله إذهابَ الرجس؛ این خود مراد است، خود مفعولٌ به است. در جای دیگر؛ مثل آیه شریفه (أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ)[4] هم آمده است. معنای این آیه این نیست که غایت، تسلیم است، بلکه خود تسلیم، مفعولٌ به است یا (أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ)[5] یا (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ)[6] هم همینطور است. در این گونه جاها و جاهای دیگر، لام، لام تعلیل نیست، بلکه لام تقویت است؛ یعنی می خواهد فعل را متعدّی به دو مفعول کند و آن را تقویت کند، لذا و لامی می آورد که مجرورش مفعولٌ به است و خودش مورد همان فعل قرار می گیرد؛ یعنی آن هم مأمورٌ به است. (وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ)؛ یعنی تسلیم رب العالمین، جزء مأمورٌ به است، نه این که غایت و تعلیل باشد. بنده عرض میکنم؛ اگر چه همان معنا باشد، اما باز حصر را می فهماند. آیه می فرماید: (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ)؛ یعنی و ما اُمروا الا لعبادة الله. لام، لام تعلیل نیست. می فرماید امر شده اند که عبادت خدا بکنند. مفعولٌ به است، لام، لام تقویت و تعدیه است. باز حصر سر جای خودش باقی است و مضرّ به حصر نیست. می گوید اینها امر نشده اند الا این که در این مأمورٌ به، قصد عبادت برای خدا؛ یعنی طاعت به قصد قربت وجود دارد. تقریباً با تعلیل به این جهت که حصر، مفید این است که همه واجبات، قصد قربت می خواهند، نمی شود گفت فرقی دارد. من نمی دانم مراد کسی که چنین اشکالی کرده، چه چیزی بوده است. اما ذیل آیه: «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، کسانی که استدلال کرده اند و گفته اند مراد از این «دین»، فروع دین و احکام فرعیه است، تمام احکام فرعیه باید با اخلاص باشد و اخلاص هم به این است که قصد قربت کند، (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ)؛ یعنی دینشان را مخلص کنند؛ یعنی فروعشان را مخلص کنند، این هم اشکال و شبهه دارد. یک اشکال این است که دین به معنای فروع در موارد استعمال، دیده نشده یا کم دیده شده. معمولاً دین در قرآن، در یک معانی دیگری استعمال شده، نه در احکام فرعیه؛ مثلاً به معنای طاعت هم آمده: (وَ لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ)؛[7] أی لا یطیعون طاعةَ الحق؛ به دین حق متدین نمیشود؛ یعنی حق را اطاعت نمی کنند. به معنای جزاء هم آمده است: «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ». به معنای اسلام هم آمده است: (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ).[8] به معنای همه اصول و عقاید هم آمده است؛ دین یعنی مجموعه اصول عقاید و فروع، همه چیزش؛ دین به این معنا باشد که همه اینها را شامل بشود و در این معنا هم استعمال شده، اما دین به معنای احکام فرعیه به تنهایی نیامده است. شبهه دوم اینکه اگر هم کسی بگوید اینجا دین به معنای همه امور؛ از عقاید و از احکام فرعیه است، برای کل دین و مجموعه دین؛ یعنی مجموعه آنچه که جنبه دینی دارد؛ از عقاید، از فروع دین، از اصول دین، از اصول فقه مذهب، دین شامل همه آنها می شود و می گوید همه اینها باید مخلصین له الدین باشد. این شبهه اش این است که شامل محرّمات هم می شود؛ یعنی اگر کسی حرامی را بیاورد و در آن اخلاص نباشد، مرتکب حرام نشده؛ چون در آنجا هم اخلاص معتبر است. نواهی هم فروع دین هستند، «لا تشرب الخمر» هم فرع دین است و این می گوید این فرع دینی هم باید مخلصانه باشد، و هو کما تری. اگر گفتید آنجا؛ هم شامل نهی میشود و هم شامل امر میشود؛ یعنی ترک عبادت، این اشکالش این است که اگر این معنا را کردیم که تمام اوامر باید با قصد قربت باشد، یلزم تخصیص اکثر؛ مضافاً به این که اصلاً دین به این معنا در آیات و روایات، استعمال نشده، بلکه یا به معنای جزاء آمده یا به معانی دیگری که عرض کردم آمده است. به معنای کل فروع و اصول، استعمال نشده و آنچه که از توجه به آیه و سیاق آیه و ما قبل و ما بعد آیه بر می آید، این است که مراد از بندگی، پرستش است و مراد از اخلاص، عدم شرک است: (وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ)، اساس ادیان الهی، فقط بندگی خداست، پرستش در مقابل خداست، نه پرستش در مقابل قدرت و زور و پول و ثروت سرمایه، این را می گوید «لِیَعْبُدُوا اللَّهَ» و هیچ چیز دیگر را هم شریک خدا قرار ندهد. خدا را با عوامل دیگری قاطی نکند که هم برای خدا و هم برای خرما باشد، بلکه فقط باید برای خدا باشد. «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛ یعنی در آن شرک نباشد و اصلاً آیه ارتباطی به بحث احکام فرعیه و مسأله اعتبار قصد قربت ندارد. «و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» --------- [1]. بینه (98): 5. [2]. بینه (98): 5. [3]. احزاب (33): 33. [4]. انعام (6): 71. [5]. انعام (6): 14. [6]. شوری (42): 15. [7]. توبه (9): 29. [8]. آل عمران (19): 19.
|