ادامه كلام مصباح الفقاهه در عدم حرمت غيبت غير مؤمن
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 214 تاریخ: 1382/7/23 بسم الله الرحمن الرحيم گفتيم كه مصباح الفقاهه هم مثل ديگران مدّعي است كه حرمت غيبت اختصاص دارد به مؤمن و مؤمن را هم تفسير فرمودهاند به شيعه حقّه اثنا عشرية، بنابراين غيبت بقيه فرق مسلمين چه از عامّه و چه از شيعه مانعي ندارد. زيديه، اسماعيليه، فطحيه، واقفيه، اينها غيبتشان مانعي ندارد. ايشان به وجوهي استدلال فرمودهاند كه ريشه اين وجوه هم در حدائق است، جوابش هم از عرائض گذشته ما ظاهر شده است، لكن تتميماً و توضيحاً من ميخوانم و اشكالهايش را عرض ميكنم. وجه اوّل را آن روز خوانديم كه فرمود در روايات و ادعيّه جواز لعن و غيبت آمده است. گفتيم ما در روايات ادعيّه و لعن به غير مؤمن بما هو غير مؤمن نداريم، اگر لعن داريم بر ظالم داريم، ظالمِ حقّ اهلبيت(عليهم السلام) و بر اهل بدعت، و اگر جواز غيبت هم داريم بر اهل بدعت است، چه ارتباطي دارد به غير مؤمن بما هو غير مؤمن، چه ارتباطي دارد به واقفيّه، زيديه و اسماعيليه. بعد ايشان ميفرمايد: «بل لا شبهة في كفرهم لأنّ انكار الولاية و الائمة (عليهم السلام) حتي الواحد منهم و الاعتقاد بخلافة غيرهم و بالعقائد الخرافية [اينها همه كافر هستند، زيرا انكار ولايت حتي يكي از آنها و اعتقاد به خلافت غيرشان و به عقائد خرافيه مثل جبر و نحوش] يوجب الكفر و الزندقة و تدلّ عليه الاخبار المتواترة الظاهرة في كفر منكر الولاية و كفر المعتقد بالعقائد المذكورة و ما يشبهها من الضلالات»[1]. ميفرمايد انكار ولايت حتّي يكي از اينها كفر است يعني فرضاً زيديه اينها همه كافر هستند، اسماعيليه همه كافر هستند، چه رسد به برادران اهل سنت. اينها همه كافر هستند، آنهايي هم كه داراي اعتقاد خرافيّه هستند كافر هستند و روايات متواترة بر آن دلالت ميكند. «مناقشاتي در كلام مصباح الفقاهه» يكي دو تا مناقشه واضحه به اين فرمايش ايشان هست، يكي اينكه ايشان ميفرمايد حتي يكي از آنها هم كافرند در حالتي كه ما در روايات نداريم كفر زيديّة يا واقفيّه را! واقفيه بعضيهايشان از مشايخ محدّثين هستند و آنهايي كه وقفوا بر امام صادق(ع). اولا كفر اينها را ما نداريم و اگر هم باشد مخصوص به آنهايي است كه ولايت اميرالمؤمنين(ع) را انكار كردهاند. و ثانياً همانطوري كه ايشان ميفرمايد كفر انكار ولايت، انكار غير از عدم قبول است! انكار عبارت است از عدم قبول عن جحد و عن علم؛ ميداند كه علي بن موسي الرضا(ع) امام هشتم است در عين حال يقف بر موسي بن جعفر براي اينكه پولها را بالا بكشد. خوب بله، آن كسي كه يقف بر موسي بن جعفر(ع) با اينكه ميداند امام هشتم امام بعد از اوست، طمعاً في مال الدنيا، بله اين انكار را روايات گفته كافر است، اما چه ربطي دارد به آن كسي كه اصلا نفهميده است؟! طفلك خيال كرده كه به امام هفتم امامت قطع ميشود و امام هشتم امامتش برايش ثابت نشده است. با تعبير خود ايشان عرض ميكنم كه ميفرمايد: روايات در انكار داريم، انكار عبارت است عن جحد عن علم بالخلاف نه عدم اعتقاد؛ اين هم شبهه دوم؛ بحث ما در مخالفين و غير مؤمنين است بما هم غير مؤمنين، نه بما هم معتقدون بخلاف علمشان بما هم جاحدون و منكرون، بحث در جحد و انكارشان نيست بلكه بحث در عدم ايمانشان است؛ اين هم شبهه دوم. شبهه سوم: اين كفر در اينطور جاها به معناي عدم ايمان به بعض مراتب است، مثل كفري كه در آيات ديگر و روايات آمده است نه كفر مقابل اسلام، يعني زيديّه يا عامّه مثل مسيحيها و يهوديها باشند! اين كفر در مقابل اسلام نيست كه آثار خاصّه دارد بلكه اين كفر در مقابل مرتبه اي از مراتب ايمان است و در آيات و روايات ما فراوان داريم (لئن شكرتم لأزيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد)[2] – (لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فان اللّه غني عن العالمين)[3] ـ «من ترك الصلاة متعمداً ولو بركعة فهو كافر» اين كفر در مقابل بعض مراتب ايمان است و كفر عملي است نه كفر در مقابل اسلام. بعد ميفرمايد: «و يدلّ عليه ايضاً قوله (ع)في الزيارة الجامعة: (و من جحدكم كافر) و قوله(ع) فيها ايضاً: (و من وحّده قبل عنكم) فانه ينتج بعكس النقيض أنّ من لم يقبل عنكم لم يوحده بل هو مشرك بالله العظيم»[4] اين اشاره است به جملاتي از زيارت جامعه كه از متقنترين زيارتهاي ائمه معصومين (عليهم السلام) است و از پر محتواترين زيارت هم هست. اگر انشاء اللّه توجه كنيد به ديگران هم بگوييد من كه موفق به نوشتنش نميشوم. آقاياني كه به زيارت ائمه بقيع ميروند بخواهند زيارت جامعه را بخوانند ميتوانند چهارتا زيارت جامعه بخوانند به هر كدامي يك زيارت، ميتوانند يكي بخوانند منتها ضميرهاي مفردش را به صورت جمع بياورند كه اگر كسي در اين زيارتنامهها و اين ادعيه ها اين كار را بكند كار بدي نيست. حالا در آن دعاي عالية المضامين[5] آنجا ضميرهاي مفرد دارد و آنجا دارد پدران شما جزء مطهّرين بودهاند، آن را نميشود در زيارت اميرالمؤمنين(ع) خواند چون آباء او درست است كه موحّد بودهاند، اما جزء مطهرين نبودهاند. آن را در زيارتنامه ابي عبداللّه تا امام دوازدهم ميشود خواند چون در آنجا دارد آباء شما جزء مطهرين بودهاند. به هر حال حالا زيارت جامعه اين است كه: «و من اراد اللّه بدء بكم و من وحده قبل عنكم و من قصده توجه بكم موالي لا احصي ثنائكم و لا احسن من الوصف قدركم و انتم نور الاخيار و هداة الابرار و حجج الجبار بكم فتح اللّه و بكم يختم و بكم ينزل الغيظ و بكم يمسك السماء انطق علي الارض الاّ باذنه ... [اين جملات اشاره به آن است، لكن تعجب است از استدلال ايشان، اينها تبعيّت كردهاند از صاحب حدائق و توجه نكردهاند به عمق زيارت و به مفهوم زيارت جامعه! من اراد اللّه بدء بكم يعني كسي كه بخواهد سراغ خدا برود اول بايد سراغ شما بيايد چون معارف را آنها بلد هستند، راه عبادت را آنها بلد هستند] و بكم علمنا اللّه معالم ديننا و انقذنا من شفاجرف الهلكات و من النار»[6] آنها معالم دين را بلد هستند. «و من وحّده قبل عنكم» اگر كسي بخواهد موحد باشد بايد حرفهاي شما را قبول كند، «من وحده قبل عنكم و من قصده توجّه بكم» كسي كه او را قصد كند بايد به شما متوجه بشود و از كانال شما برود سراغ خداوند و شما را واسطه قرار بدهد، شفيع قرار بدهد، بدون توجه به شما نميشود كه متوجه خداوند بشود. اين جملات هست ولي معلوم است كه همه اين جملات براي بيان كمال اين قضاياست. «من اراد اللّه بدأ بكم» يعني «من اراد اللّه ارادةً كاملة بدأ بكم» و الا اگر يك كسي اَرادَ خدا را بدون آنها مثل مسيحيها، مثل عامّه، مثل فرق شيعه و فرق ديگر، اينها لم يرد الله اصلا؟ ما اراد اللّه ابداً؟ يا ما اراد اللّه ارادةً كاملة حقيقية منتجه، من اراد اللّه بدء بكم يعني اراد ارادة كاملة منتجة نه اصل الارادة، اين كه خلافت بداهت است؟! خوب آن كسي كه خدا را قبول دارد يا اللّه ميگويد واقعاً يا اللّه ميگويد، آن لم يرد الله، چرا؟ لكن اراده اش اراده كامله نيست. «من اراد اللّه بدأ بكم و من وحده قبل عنكم» يعني من كان موحداً بالتوحيد الكامل اراد كه موحد كامل باشد بايد حرفهاي شما را قبول كند، اگر حرفهاي شما را قبول نكند توحيدش توحيد كامل نيست، لا اله الا اللّه او درست نيست، اين اوّلاً. ثانياً عكس نقيضي كه ايشان ميگيرد، ايشان ميگويد اين من وحده قبل عنكم عكس نقيضش اين ميشود : «من لم يقبل عنكم لم يوحده و كان مشركاً بالله بالشرك العظيم» من از اين عكس نقيض در تعجب هستم. من وحده قبل عنكم، كسي كه موحد است حرفهاي شما را قبول ميكند عكس نقيض به فرموده ايشان ميشود كسي كه حرف شما را قبول نميكند او موحّد نيست ميگويد مشركّ باللّه بالشّرك العظيم. ميگويد: «فانه ينتج بعكس النقيض أنّ من لم يقبل عنكم لم يوحده بل هو مشرك بالله العظيم» خوب يك كسي ميخواهد بپرسد آقا اين مشرك از كجا در آمد؟ من لم يقبل عنكم لم يوحده، مسيحيها لم يوحد ديگران لم يوحد؛ اما از كجا كه مشرك است؟ شرك يك معناي بالايي است «إنّ اللّه لا يغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك»[7] در آيه شريفه دارد كه راجع به مشركين (انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام)[8] (مثلا). شرك از آن درنميآيد، بر فرض بگوييم اصل مرتبه را ميگويد من لم يقبل منكم غير موحد من رأس، اما غير موحد أعمّ از شرك است! ممكن است كسي خدا تك پرست نباشد توحيد نداشته باشد اما مشرك هم نباشد؛ اين مشرك از كجا در ميآيد؟ شرك بالله العظيم و آن هم بالله العظيم تازه، عظيم هم آورده كه خيلي محكمش كند. اين هم پس بنابراين تمام نيست. بعد ميفرمايد من جحدكم كافر و من حاربكم مشرك، اينها هم كه جوابش واضح است! من جحدكم كافر ـ جحدكم غير مخالفين است ـ هر غير مؤمني جاحد است؟ جحد يعني انكار عن علم بخلاف. و من حاربكم يعني مشرك، يعني زيديها مشرك هستند، اين واقفيها مشرك هستند، اين اسماعيليها اينها حارب الائمه؟ و من حاربكم مشرك چه ربطي دارد به اسماعيليه، چه ربطي دارد به زيديه، چه ربطي دارد به يك ميليارد جمعيتي كه هيچ جنگي با ائمه معصومين (عليهم السلام) ندارند؟ حرب با آنها شرك است، اين چه ربطي دارد به مخالفين؟ چه ربطي دارد به غير مؤمنين؟ من در تعجم از اين حرفها! نميدانم چطوري اين حرفها را ميزدند! و من حاربكم مشرك و من جحدكم كافر چه ربطي دارد به غير مؤمن بما هو غير مؤمن. آن که از همه ضعيف تر عمل شده و كم دقّتي بيشتر در آن شده اين آخريش است. «و في بعض الاحاديث الواردة في عدم وجوب قضاء الصلاة علي المستبصر [باب 31 از ابواب مقدمات العبادة وسائل حديث1) در آنجا دارد:] «ان الحال التي كنت عليها أعظم من ترك ما تركت من الصلاة»[9].[10] داستان اين است كه سليمان بن خالد آمد خدمت امام صادق(ع) عرض كرد: من از آن وقتي كه مستبصر شدم روزي دو تا از نمازهايم را ميخوانم، يعني نمازهاي آن وقت را قضا ميكنم. حضرت فرمود : اين كار را نكن، حالي كه «كنت عليها أعظم من ترك ما تركت من الصلاة» تو كه آن وقت امامت اميرالمؤمنين(ع) را قبول نداشتي اين أعظم است از نماز نخواندنت. يعني موجب كفر است؟ اين أعظم است يعني موجب عذاب است؟ نه! تو يك جهل قصوري داشتي نسبت به امامت اميرالمؤمنين(ع) به دنبالش هم جهل قصوري داشتي نسبت به عبادتهايت و جهل قصوري، الناس في سعة. اصلا سرّ اين كه عامّه اذا استبصروا عباداتشان قضا ندارد سرّش اين است كه اينها جاهل قاصر هستند و جاهل قاصر عبادتش قضا ندارد، «رفع ما لا يعلمون»[11]، «الناس في سعة ما لا يعلمون»[12] اين قضا ندارد، فقط در باب زكاتش آنجا دارد بايد زكات را دوباره بدهد براي اينكه حق مردم از بين رفته، چون زكات حق مؤمنين بوده حق مؤمنين را داده به غير مؤمنين، حق الناس است؛ اما نمازش، روزه اش، عباداتش، هيچ كدامش قضا ندارد. نه اينكه قضا ندارد يعني باطل است و عاصي است و قضا ندارد! نه، عدم قضا از باب جهل عن قصور است. ميگويد تو نسبت به امامت اميرالمؤمنين كه بالاتر بود مقصّر نيستي، چيزي بر تو نيست! چه برسد به نماز و روزه هايت. اين كجايش دارد أعظم في العذاب يا أعظم في الكفر يا أعظم في... ؟ يك واقعيتي را دارد بيان ميكند ميگويد جهلت به امامت اميرالمؤمنين(ع) أعظم است از اين جهلت به اينها. خوب آن جهل اعظمت رفع يد از او شده اين هم رفع يد شد؛ كجايش دارد كه معصيت است؟ كجايش در ميآيد كه اين كفر است؟ أعظم هم معلوم است، أعظميت از باب اينكه قبول نداشته جهل قصوريش راجع به يك امر خيلي شديدي بوده است. بعد ميفرمايد: «و في جملة من الروايات الناصب لنا اهل البيت شر من اليهود و النصاري و اهون من الكلب و انه تعالي لم يخلق خلقاً أنجس من الكلب و أنّ الناصب لنا اهل البيت لانجس منه [خود روايات راجع به ناصب اينطوري تعبير كرده است] و من البديهي أنّ جواز غيبتهم اهون من الامور المذكورة بل قد عرفت جواز الوقيعة في اهل البدع و الضلال و الوقيعة هي الغيبة»[13]. اين هم ضعفش معلوم است! اولا اين مال ناصب است نه مال غير مؤمن! ناصب آن كسي است كه ـ الآن نيست ناصب هم ما نداريم ـ آن كسي كه عداوت با ائمه را جزء دين و اعتقادش ميداند «الناصب من جعل العداوة اعتقاداً و ديناً له» ما نداريم، اين اولا. ثانياً اينها كه غيبت نيست! اينها ردّ در مسأله دين است! رد در مسأله دين كه هيچ كس نميگويد غيبت است. غيبت آن است كه سرچشمه بگيرد از حسادت! اگر امام صادق ميفرمايد اينها انجس من الكلب نه اينكه غرض شخصي دارد، نه اينكه حسادت دارد نعوذ بالله، بلكه اين بيان احكام ديني است؛ مثل اينكه شما يك شاهدي را جرح ميكنيد، جرح الشاهد كه ليس من الغيبة المحرمة! شما نفي اعلميت ميكنيد، ليست من الغيبة المحرمة، نفي اجتهاد ميكنيد حالا ولو خودش هم نگفته باشد ـ گفتم كه بعضيها ميگفتند بگوييد فلاني مجتهد نيست كم كم يك چهار تا ميگويند هست يك چهارتا هم ميگويند نيست كم كم ميشود مجتهد، بعد هم كم كم ميشود اعلم. حالا اين ليس باعلم ليس بمجتهد اين كه غيبت نيست! نفي علميت است، نفي اجتهاد است. اينها غيبت نيست چون اينها سرچشمه از حسد نگرفته است، مسائلي است كه در باب غيبت هم مستثنا شده است. حالا اين حرفهاي بعديش؛ «نعم، قد ثبت حكم الاسلام علي بعضهم في بعض الاحكام فقط تسهيلا للامر و حقناً للدماء [اين هم جوابش در كتاب الطهارة، من ديگر وارد اين جواب نميشوم.] [دليل دوم:] الوجه الثاني: أن المخالفين بأجمعهم متجاهرون بالفسق [همهشان تجاهر به فسق ميكنند.] لبطلان عملهم رأساً كما في الروايات المتضافرة [خوب عملشان باطل است پس تجاهر به فسق ميكنند.] بل التزموا بما هو اعظم من الفسق كما عرفت [انكار كردند امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) يا امامت ثـامن الائمه يا بقيه ائمه را.] و سيجيء أن المتجاهر بالفسق تجوز غيبته»[14]. من نميدانم اشكالهاي اين حرف را بگويم يا نگويم. اينها همه شان متجاهر به بي بند و باري هستند براي اينكه عملهايشان باطل است. عمل باطل را اگر از روي قصور انجام دادند حجش را حج اِفراد ميآورد حج تمتع را قبول ندارد. بعد هم عمره مفرده ميآورد، آمده دارد حج افراد انجام ميدهد تمتع را قبول ندارد. اين متجاهر به فسق است؟ نمازش را ميخواند سوره در نماز نميخواند، اين متجاهر به فسق است؟ بعد از ركعت دوم جلسه استراحت ندارد از باب عقيده اش اين است عن قصور، اين متجاهر به فسق است؟ پس بنابراين هر يك از ما هم كه نظرمان با نظر ديگري مخالف است وقتي خلاف آن را انجام ميدهيم ميشويم متجاهر به فسق. متجاهر به فسق عن قصور و اجتهاد نيست عمل باطل از باب اجتهاد و قصور در او كه فسق نميآورد! فسق يعني بيتعهّدي يعني بيبندوباري! (و ان كثير الناس لفاسقون)[15]. (ان جاء كم فاسق بنباء)[16] يعني آدم بي تعهد آدمي كه دهانش لق است؛ آدم دهن لق اذا جاءكم بخبر كه حالا الحمد اللّه نداريم. آدمي كه دهنش لق است روزنامهاي كه دهنش لق است رسانه گروهي كه دهنش لق است. اين اذا جاءكم فوري باور نكنيد، برويد دنبالش. فاسق يعني لق، يعني بي تعهد، چه ربطي دارد به بطلان عمل از راه جهل و قصور، و الاّ نعوذ بالله هر يكي از شيعيان بايد ديگري را فاسق بداند، او يك كاري ميكند بر خلاف اين عملش باطل است. اقتدا كردن آدم صحيح به آدم غير سالم، يكي ميگويد باطل است يكي ميگويد صحيح است، حالا اگر بر مبناي كسي كه صحيح است اين اقتدا كرد اين اقتدا كننده فاسق است نزد او لبطلان عمله؟ بطلان عمل عن قصور و اجتهاد فسق نميآورد! «بل التزموا بما هو اعظم من الفسق» اينها به بالاتر از فسق هم متعهد شدهاند، امامت اميرالمؤمنين را انكار كردهاند. بله، انكار اگر عن تقصير باشد نه تنها فسق است بلكه معصيت كبيره است، اشدّ معاصي و اكبر معاصي است، روي سعادت نخواهد ديد نه در دنيا و نه در آخرت. اما اگر عن قصور باشد از كجايش كه اين فسق است، بيچاره را عذابش ميكنند؟ كجايش فسق است؟ فطحي مذهبها نعوذ باللّه فاسق هستند؟ واقفيها فاسق هستند؟ زيديها فاسق هستند؟ اينها چطور فاسق هستند كه شما خبرهايشان را عمل ميكنيد و از مشايخ محدّثين شما بعضيهايشان هستند. بقيه اش براي فردا انشاء اللّه. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1] - مصباح الفقاهه 1: 323. [2] - ابراهيم (14): 7. [3]- آل عمران (3) : 97. [4]- مصباح الفقاهه 1: 323. [5]- مفاتيح الجنان : 966. [6]- مفاتيح الجنان: 901. [7]- نساء (4) : 48 و 116. [8]- توبه (9): 28. [9]- وسائل الشيعة 1: 127، كتاب الطهارة، ابواب مقدمة العبادات، باب 31، حديث 4. [10]- مصباح الفقاهة 1: 324. [11]- خصال: 417/9. [12]- عوالي اللئالي 1: 424. [13]- مصباح الفقاهه 1: 324. [14]- مصباح الفقاهه 1: 324. [15]- مائدة (5) : 49. [16]- حجرات (49) : 6.
|