ادامه كلام مصباح الفقاهه در عدم حرمت غيبت غير مومن
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 215 تاریخ: 1382/7/26 بسم الله الرحمن الرحيم وجه ديگرى كه مصباح الفقاهة براى عدم حرمت غيبت غير مؤمنين به آن استدلال كرده اين است كه ميفرمايد: «أن المستفاد من الآية و الروايات هو تحريم غيبة الاخ المؤمن، و من البديهى أنه لااخوة و لا عصمة بيننا و بين المخالفين، و هذا هو المراد أيضاً من مطلقات أخبار الغيبة، لا من جهت حمل المطلق على المقيّد لعدم التّنافى بينهما، بل لاجل مناسبة الحكم و الموضوع، على أنّ الظاهر من الاخبار الواردة فى تفسير الغيبة هو اختصاص حرمتها بالمؤمن فقط، و سيأتى، فتكون هذه الروايات مقيّدة للمطلقات، فأفهم. و قد حكى عن المحقق الاردبيلى تحريم غيبة المخالفين و لكنّه لم يأت بشىء تركن اليه النفس»[1]. «نقد كلام مصباح الفقاهه» اين جهتى كه ايشان ميفرمايد مستفاد از آيه و روايات اين است كه أخ مؤمن غيبتش حرام است، وجهى و دليلى برايش نيست جز اينكه كلمه أخ در آيه آمده و در بعض از روايات، و اين أخ در آيه احتمال دارد اخوت تكوينيّه باشد. در روايات هم يك أخوتى است كه در يك جايى با هم جمع هستند لعلّ اخوت در اسلام؛ و اين كه ايشان ميفرمايد مناسبت حكم و موضوع اقتضا ميكند اين عهده اش بر خود ايشان، يعنى بر ما نيست كه با بقيه فرق مسلمين دوستى كنيم، بر ماست كه با آنها دوستى نكنيم، بين ما و آنها دوستى و عصمت منقطع است و عداوت حاكم است! اين با خيلى از آيات و روايات وارده در باب تقيه مداراتية و روايات و آيات اخلاقيه منافات دارد! چگونه بگوييم با آنها نبايد دوستى كرد! دوستى به هر حال با هر كسى خوب است، دشمنى بد است. به قول امام (سلام اللّه عليه) راست گفتن واجب نيست، اما دروغ گفتن حرام است! دشمنى كردن بد است ولى اينكه بگوييم دوستى خوب نيست دليلى ندارد. ما موظّف هستيم حسب روايات تقيه مداراتيه و حسب آيات و روايات كثيره وارده در اخلاقيات كه با همه انسانها دوستى كنيم و برخوردمان برخورد حسن و نيكويى باشد، مستحب است سلام به هر كسى از مسلمين. فوقش اينها آمدهاند سلام به يهودى و مسيحيها را حسب بعض روايات استثناء كردهاند كه خود استثناء در آن روايات دليل بر اين است كه اگر استثناء نبود، معلوم ميشد كه سلام به آنها هم حسن است. تواضع حسن است، حيا خوب است، حفظ امانت خوب است، تمام اين آيات و روايات اخلاقيه كه در آن جلب محبت و مودت وجود دارد اينها اختصاص به شيعه ندارد و عام است و شامل هر انسانى ميشود. (ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن)[2] حتى در مجادله با غير مسلمين هم بايد مجادله به نحو احسن باشد. بنابراين اين كه ايشان ميفرمايد نخير ما با آنها برادرى نداريم و عصمت و اخوت بين ما منقطع است اين كما ترى و عهدهاش بر مدّعى آن است. و به علاوه كه روايات زيادى از رواياتى كه ما داشتيم اينها انسان دارد يا ناس دارد كه گذشتيم و بحث كرديم. و امّا اين كه ميفرمايد مقدس اردبيلى از او حكايت شد «و لكنّه لم يأت بشىء تركن اليه النفس» اين جمله از مثل مصباح الفقاهه عجيب است. چطور ايشان ميفرمايد مقدس اردبيلى ميگويد: «لم يأت بشىء تركن اليه النفس» با اينكه ايشان استدلال فرموده است به عموم روايات كه شامل هم مؤمن ميشود و هم غير مؤمن. ايشان استدلال فرموده به اينكه همان طرزى كه مال و جان غير مؤمنين محترم است عِرضشان هم محترم است و ايشان فرموده شهيد در قواعد من ديدهام كه غيبت مخالفين را نسبت به عقيده شان جائز دانسته «و بالجمله أتى بأستر كثيرة و ادلة تامة» از حيث دلالت تام است، چطور ايشان ميفرمايد «لا تركن اليه النفس»؟ خوب بود ايشان ميفرمود ادله ايشان قابل مناقشه است و خدشه دارد، اما «لم يأت بشىء تركن اليه النفس» هيچى كه تركن اليه النفس نياورده است. اين تعبير از ايشان عجيب است! يك كسى نگاه كند خيال ميكند مقدس اردبيلى يك سرى اعتبارات را آورده است، در حالتى كه او به آيات و روايات با كمال دقت استدلال فرموده است. و كان براى مصباح الفقاهة كه أقلا حرفش را نقل ميكرد! حرفهاى او را نقل ميكرد بعد قضاوت را ميگذاشت به عهده ديگران كه آيا «أتى بشىء تركن اليه النفس يا لم يأت بشىء تركن اليه النفس» و اگر قلم قلم مقرّر باشد بايد بگوييم حفظت شىء و غاب عنك اشياؤا. شما توجه نكردهايد كه اينطورى نبايد نسبت به محقّقى مثل مقدس اردبيلى صحبت كرد. وجه ديگرى كه ايشان دارد اين است كه ميفرمايد: «قيام السيرة المستمرة بين عوام الشيعة و علمائهم على غيبة المخالفين بل سبّهم و لعنهم فى جميع الأعصار و الأمصار بل فى الجواهر: أنّ جواز ذلك من الضروريات»[3]. دليل چهارم ايشان اين است كه ميگويد سب و لعن اينها سيره علما بوده است، سيره بزرگان بوده كه به غير مؤمنين و مخالفين سبّ و لعن ميكردهاند. بنده كه حدود شصت و پنج سال از عمرم دارد ميگذرد يك جا نيافتم در يك جلسهاى كه اينها غير شيعه را بما هو غير شيعه لعنش كنند. لعن غير شيعه سبّ غير شيعه بما هو غير شيعه، شما اگر يافتهايد نميدانم. يعنى اصلا سيره بر اين باشد كه در جلسات به مخالف و به غير مؤمن بما هو مخالف و بما هو غير مؤمن لعن كنيم، سيره بر اين بوده كه به زيديه لعن كنيم؟ به اسماعيليه لعن كنيم؟ به حنبليها و حنفيها لعن كنيم؟ كجا يك چنين سيره اى بوده است؟ كِى علماى ما (قدس اللّه ارواحهم) به آنها لعن و سبّ ميكردند؟ بله، در كتب فقهيه در مباحث فقهى گاهى نسبت اينكه ملتفت نشده اند مثلا عامه عميا چنين ميگويند آمده، اما اين در مباحث فقهى است! اين كه بدتر از اين نيست كه ايشان به مقدس اردبيلى ميگويد كه لم يأتى بشىء تركن اليه النفس! در كتب فقهى يك تعبيراتى آمده كه رائج است در بين علماء، در بحثها رائج است حتى فقهاى شيعه هم با همديگر دارند. اما اينكه سبّ فحش خواهر و مادر و پدر و زنده و مرده اينها سيره مستمره است، «لم تقم جلسة بين الشيعة الاّ و فيه اللعن على المخالفين» بنده كه نيافتم بر مخالفين بما هو مخالفين لعن كنند! بله، سيره شيعه سيره علما لعن بر غاصبين لعن بر ظالمين بوده و هست و تا آخر هم خواهد بود. اين كه ايشان ادعاى سيره مستمره ميكند كماترى. بنده كه نيافتم يك جلسه نيافتم چه برسد به سيره... از دو نفر نيافتم چه برسد به سيره همه. بله، لعن به غاصبين به ظالمين به معاندين اين هست، فرقى هم نميكند در اين جواز لعن به ظالمين كه مؤمن باشد يا غير مؤمن، هر ظالمى ملعون است. «اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك اللهم العن العصابة التى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله اللهم العنهم جميعاً»[4] ـ (فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد لله ...)[5] بله لعن به آنها هست. تازه لعن است، سب كه نيست! اصلا سبّ خودش مذموم است. اميرالمؤمنين(ع) در جنگ صفّين به اصحابش بعضيهايشان دشنام ميدادند به لشگريان معاويه، ميفرمود سبّ نكنيد آنها را، دشنام ندهيد آنها را، اصلا زبان مؤمن كنترل است! لعن يك نحو نفرين است. بنابراين اين ادعاى سيره اى را كه ايشان نقل ميكند باز بر عهده خودش و ما يك مورد هم نيافتيم فضلا از اينكه سيره باشد. اين اولا كه اصلا يك چنين سيره اى يك مورد هم وجود ندارد فضلا از سيره. و ثانياً اگر باشد به عنوان عامّ است، به عنوان خاص كه نيست! به عنوان عام يك نفر ممكن است كه بگويد، فتأمل كه عام هم غيبت است، اگر همه را بگوييم آن هم غيبت است. بنابراين، اين ادّعاى سيره و ادّعاى علما، مخصوصاً سبّش كه اصلا... بله، شبهاى نهم ربيع سابقها يك بازيهايى درميآوردند حالا هم شايد در بياورند. من تعجبم كه ايشان ميگويد سيره، در حالتى كه آقا سيد محمد كاظم (قدس سره) كه عروه را نوشته شما نگاه كنيد اول عروه فقط صلوات است لعن نيست، كفايه را نگاه كنيد اول كفايه صلوات است لعن نيست، معمولا كتب فقهى و حديثى و درايى ما حتى اين لعن بر اعداء هم نيامده چه برسد به اينكه لعن به مخالفين بما هو مخالفين... بله امام (سلام اللّه عليه) در وصيت نامه سياسى شان نوشتند «و اللعن على اصل الشجرة الخبيثة» آن يك بحث ديگرى است ما هم ميگوييم «و اللعن على اصل الشجرة الخبيثة و فرعها و ذيلها و اصلها» اما اين كه غير مؤمن مستحق لعن و سبّ باشد اين از كجا؟ اين شبهه اول. و ثانياً همانطورى كه مقدس اردبيلى ميفرمايد اگر لعن آنها بنصٍّ ثابت يا لعن آنها بسيرة ثابت، اما دليل بر اين است كه ميتوانيم آبرويشان را هم بريزيم؟ لعن نفرين است، خدايا مرگشان بده، خدايا سرطان معده بده به آدم بد؛ خوب اين نفرين است، نفرين كه كارى به آبروريزى ندارد! خيلى حرف قشنگى ميزند مقدس اردبيلى! ميگويد اگر لعن به آنها بنصٍّ ثابت بشود اين دليل بر جواز غيبت نيست، لعن نفرين است دورى از رحمت خداوند است، اين غير از فحش خواهر و مادر و پدر و مادرش است... اين غير از آن است! لعن يك نحو نفرينى است، هيچ تنقيصى هم نيست دارد نفرينش ميكند ميگويد خدا فلانى را بكش، حتى به شخصش هم مانعى ندارد. امام صادق(ع) در روايت دارد كه در تعقيب نمازش هشت نفر را بشخصه لعن ميكرد، اسمهايشان هم آمده در ابواب التعقيب ملاحظه كنيد در وسائل، هشت نفر را بشخصه لعن ميكرد. راجع به اميرالمؤمنين يا يكى ديگر از ائمه است كه در قنوتش به اشخاص معينى لعن ميكرد. لعن كه دليل بر جواز غيبت و تنقيص آبرو نيست! هذا كلّه در اين ادلّهاى كه اينها استدلال كردند، مرحوم ممقانى در اين حاشيه مكاسبش اين ادلّه را مفصل نقل كرده و رد كرده، بعد خودش يك چيزى دارد كه ميخواهد حرف شيخ و ديگران را درست كند و بگويد نه، غيبت آنها جائز است. تقريباً حرفى كه ايشان دارد بر ميگردد به اينكه بين ما و اينها عصمت و أخوت نيست، چون عصمت و أخوت نيست غيبت آنها مانعى ندارد كه اينها ديگر جوابهايش داده شده است. هذا كلّه: مع اينكه غايت امر اين است كه شما بگوييد آيه و روايات غيبت چه كسى را حرام كرده است؟ مؤمن. دليلى بر حرمت غيبت غير مؤمن نداريم اصالة البرائة دليل بر جواز است. ما عرض ميكنيم دليل داريم بر حرمت غيبت غير مؤمن ولو اين روايات مؤمن را بگويد، آيات وارده مؤمن را بگويد، امّا بر غير مؤمن ما دليل داريم، نميشود سراغ اصل برائت رفت! من الكتاب و العقل. أمّا الكتاب (فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور)[6] اصلا شما از سخن باطل فاصله بگيريد. آيا آبروى يك انسانى را ريختن اين قول زور است يا قول حق؟ غيبة الانسان و تنقيص الانسان مؤمناً كان أو مسلماً أو غير مسلم اين قول زور است، شما يك آدمى را تنقيصش كنيد و آبرويش را بريزيد، اين قول زور است. آيه شريفه ميگويد واجتنبوا قول الزور. پس بعد اللتيا و اللتى بر فرض قبول كنيم آيات و روايات وارده در باب غيبت اختصاص به چه كسى دارد؟ به مؤمن، براى عدم حرمت مجبور هستيد سراغ اصالة البرائة برويد بگوييد آنها دليل ندارد پس جائز است. ما عرض ميكنيم نخير، اين آيات و روايـات غيبت مؤمن را حـرام ميكند، آيه شريفه (فاجـتـنبوا الـرجس من الاوثـان و اجـتـنـبوا قول الزور) غيبت مطلق انسان را حرام ميكند. حكم عقل به قبح ظلم كه از آن كشف ميشود حرمت ظلم آن هم أعم است. عقل ميگويد ظلم به هر كسى بد است و غيبت ظلم عِرضى است أىّ ظلم أعلى من الغيبة لاسيما بعض افراد از غيبت، دارد يك انسانى را حيثيتش را به زير سؤال ميبرد. آمده مغز شما را عمل كند از مرگ نجات بدهد قلب را عمل كند، افتخار برايت بيافريند زنده ات كند، بعد اگر از تو بپرسند آقا ميشود اين را بنشينيم مسخره كنيم؟ بله، بنشينيد آبرويش را بريزيد، چنان آبرويش را بريزد كه در جامعه كه ميرود يك چهار تا آب دهان هم به او بياندازند. اين را ميشود به اسلام نسبت داد؟ پس قبح ظلم كه از آن به دست ميآيد حرمت ظلم، اين هم همه طور ظلمى را ميگيرد و الغيبة ظلمٌ غيبت ظلم است و بعضى از غيبتها از ظلمهاى بسيار حدّ بالايى است مرحله بالايى است، بنابراين كتاب و عقل دليل بر حرمت است. اگر بگوييد اين آيات و روايات مفهوم دارد يعنى موضوع، مفهوم دارد، لقب مفهوم دارد؛ اولا مفهوم داشتن موضوع و لقب كما ترى، هيچ كس لقب را نگفته كه مفهوم دارد؛ موضوع مفهوم ندارد، قيد مفهوم دارد. حالا برفرض بگوييم كه مفهوم دارد، خوب اين مفهوم با ظهور آيه شريفه و اجتنبوا قول الزور از بين ميرود، هم مادهاش يك مادهاى است كه دلالتش قوى است، اجتناب؛ هم هيئت هيئت امر است. بنابراين حق اين است كه غيبت هر انسانى حرام است. بله، آنجايى كه استثناء شده فرقى بين مؤمن و غير مؤمن نيست. غيبت براى نهى از منكر، غيبت براى مقام استشاره، غيبت براى شهادت، غيبت براى تظلم، همه جا كه استثنا شده ... به نظر بنده ميآيد كه بعضى از آقايان كه مطالعاتشان كم بوده (بزرگان را نميگويم) اينها بين غيبت جائزه از مخالفين را با غيبت حرام مخلوط كردهاند، غيبت مخالفين نسبت به مذهب و مرامشان جائز است ميگوييم آقا! اين كه عقيده دارد كه باب اجتهاد منسدّ است اين غلط است، آقا فلان آقا كه ميگويد باب اجتهاد منسد است اين حرفش نادرست است، نخير اجتهاد بابش باز است براى اينكه علماى عامّه معمولا ميگويند باب اجتهاد منسد است. اين كه فلان عالم همه چيز را به ظاهرش مينگرد و هيچ توجّه به بقيّه مسائل اسلامى نميكند مثل بعض از علماى شيعه هم كه بودهاند سابقها و آن بيچاره محكوم به مرگ را گفت برويد كفنش كنيد تا نماز به او بخوانيم، خوب اين را ما ميگوييم نادرست است، و حرفهاى وحيد بهبهانى استاد الكل پُر است از اينها. اين غيبت نيست، غيبت كما يأتى عبارت است از تنقيص افراد لغرض شخصى و لعقدة شخصيّة، تنقيص ميكند براى عقده شخصى، براى غرض شخصى. امّا اينكه ميگويد فلانى أعلم نيست، فلانى عادل نيست (براى خدا) فلانى حرفش نادرست است، مكابره است، ميگويد حرف فلانى مكابره است يا حرف مقدس اردبيلى «لم يأتى بشىء تركن اليه النفس»؛ اين جمله را اگر كسى به عنوان غرض شخصى بگويد ميشود غيبت و حرام، چه نسبت به مقدس اردبيلى با همه قدسش و چه نسبت به يك آدم دهرى مسلك و آدم لا اُبالى. اگر به غرض دينى بگويد نسبت به مقدسش غيبت نيست كما فعله الاعاظم چه برسد به آنهاى ديگر، هيچ حرمتى ندارد و ظاهراً يك مقدار خلط شده بين غيبت دينى و غيبت دنيايى. غيبت دينى حرام نيست غيبت دنيايى حرام است. آقايان يك آيه اى در سوره نساء است، درباره با همين جاهل و قاصرها آيه 92 سوره نساء الاّ المستضعفين آن را مطالعه كنند تفسير الميزان را مطالعه كنند تا فردا من آن را براى آقايان بخوانم در رابطه با تأييد عرضم. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مصباح الفقاهه 1: 324. [2]- نحل (16) : 125. [3]- مصباح الفقاهه 1: 324. [4]- مفاتيح الجنان : 750. [5]- انعام (6) : 54. [6]- حج (22) : 30.
|