بحث رجالی سهل بن زیاد آدمی
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 11 تاریخ: 1400/8/9 بسم الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «بحث رجالی سهل بن زیاد آدمی» بحث راجع به ترجمه «سهل بن زیاد الآدمی» است که کنیه «أبا سعید» را دارد. در کیفیت ضبط «آدمی» آوردهاند «اما بالهمزة المفتوحة و الالف و الدال المفتوحة و المیم و الیاء»، نیز فرمودهاند: «أَدمی، بالمدّ أو بالهمزة و الدّال و المیم محرّکة» و یا «أُدمی، أو بضم الهمزة و الدال المهملة و کسر المیم».[1] شیخ ایشان را در «رجال» خودش یک بار از اصحاب امام جواد علیه السلام[2] ذکر کرده، یک بار از اصحاب امام هادی علیه السلام[3] و یک بار هم از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام[4] ذکر فرموده است.[5] «وجوه ضعف سهل بن زیاد» ابتدائاً وجوه ضعف «تنقیح المقال» را بیان میکند، به این صورت که در «فهرست» فرموده: «سهل بن زیاد الأدمی الرازی، یکنّی ابا سعید، ضعیفٌ.[6] ... و عن موضعٍ من الاستبصار: إنّ أبا سعید الآدمی ضعیفٍ جداٌ عند نقّاد الأخبار. [پس شیخ در «فهرست» و جایی از «استبصار» فرموده ضعیف است.] قال النجاشی (رحمه الله): سهل بن زیاد ابو علی الأدمی الرازی کان ضعیفاً فی الحدیث غیر معتمدٍ فیه و کان أحمد بن محمد بن عیسی یشهد علیه بالغلوّ و الکذب و أخرجه من القمّ الی ری و کان یسکنها و قد کاتب أبا محمد العسکری علیه السلام [نجاشی هم ایشان را تضعیف کرده و به حرف احمد بن محمد بن عیسی اشعری استناد کرده که وی کسانی را که روایت ضعیف نقل میکردند یا غالی بودند از قم خارج میکرد. با امام حسن عسکری علیه السلام مکاتبه میکرد.] ...و قال ابن الغضائری: سهل بن زیاد أبو سعید الأدمی الرازی کان ضعیفاً جداً فاسد الروایة و الدّین، و کان أحمد بن محمّد بن عیسى الأشعری أخرجه من قمّ. [ابن غضائری هم ضعف ایشان را آورده است.] ... و فی التحریر الطاوسی ... و قال فیه [در این تحریر طاوسی گفته:] عن الفضل بن شاذان عن طریق علی بن محمّد أنّه کان یقول عنه: إنّه أحمق. [فضل بن شاذان نسبت به او از تعبیر احمق استفاده کرده] و نقل الکشّی أیضا [در کشّی هم همین نقل به کار رفته] و قال: کان أبو محمّد الفضل [یعنی ابن شاذان] یرتضیه و یمدحه و لا یرتضی أبا سعید الأدمی [رضی الله عنه که گفتیم] و یقول: هو أحمق. [باز هم تعبیر به احمق را از ایشان نقل کرده است. علامه در «خلاصه» میفرماید:] اختلف قول الشیخ الطوسی (رحمه الله) فیه، فقال فی موضعٍ: إنّه ثقةٌ [شیخ در یک جا گفته ثقه است] و قال فی عدّة مواضع إنّه ضعیفٌ،[اما در مواضع بیشتری فرموده ضعیف است.] ثمّ نقل قول النجاشی إنّه ضعیف ... ثم نقل کلام ابن الغضائری بتمامه و عده ابن داودایضاً في القسم الثانی، [خواندیم که نجاشی گفته بود ضعیف است و کلام ابن غضائری را به تمامه ذکر کرده که نقل اقوال این رجالیون دلالت بر قبول کلام ایشان توسط علامه دارد. میگوید ابن داود هم در قسم ثانی، ذکر کرده که ضعیف بوده است] و نقلَ تضعیف الفهرست، و ابن الغضائری، و النجاشی ملخّصاً [اینها را هم ابن داود ذکر کرده. بنابر این شیخ، نجاشی، ابن داود، علامه و برخی از فقها در کتابهای فقهیشان او را تضیف کردهاند. بعد از نقل همه تضعیفها، مرحوم مامقانی آنها را رد میکند. اگر کسی ابتدای به ساکن این تضعیفها را ببیند، میتواند قایل به ضعف سهل بن زیاد بشود. صاحب «تنقیح المقال» در ادامه میفرماید:] إنّ علماء الرجال قد اختلفوا فی الرجل على قولین: أحدهما: إنّه ضعیفٌ [حالا تضعیفها را خلاصه میکند] و هو خیرة النجاشی و ابن الغضائری و الشیخ فی الفهرست و العلاّمة فی الخلاصة و جملة من کتبه الفقهیة، کالمنتهى و المختلف و غیرهما، و ابن داود فی رجاله و المحقّق فی الشرایع و مواضع من نکت النهایة و المعتبر [اینها کتابهای محقق است] و الأبی فی محکی کشف الرموز و السیوری فی التنقیح و الشهید الثانی [دیروز یک مورد را در باب مراهق خواندیم و از آنجا به این بحث رسیدیم] و الشیخ البهائی و صاحب المدارک و المولى الصالح المازندرانی و المحقّق الأردبیلی [که ایشان در موارد زیادی تضعیف کرده است] و السبزواری و غیرهم، بل هو المشهور بین الفقهاء و أصحاب الحدیث و علماء الرجال. [این یک قول است.] «وجوه ثقه بودن سهل بن زیاد» ثانیهما: إنّه ثقةٌٌ، و هو الذی سمعته من الشیخ (رحمه الله) فی باب أصحاب الهادی علیه السلام من رجاله المتأخّر عن الفهرست تصنیفاً، و کأنّه فی بدو أمره کان یذهب مذهب المشهور، ثمّ بانت له وثاقتُه و تبعه فی ذلک جمعٌ [بعد بعضیها دنبال ایشان آمدهاند] ففی موضعٍ من التحریر ما لفظه: و قد عرفت حال سهل بن زیاد، و أنّ الأقوى توثیقه [علامه در «خلاصه، منتهی، مختلف» و غیر اینها تضعیف کرده بود، اما در «تحریر» میفرماید] و فی موضعٍ آخر منه: و الحدیث صحیحُ و إن ضعّف بعضهم سهل بن زیاد. [حالا میفرماید:] حجّة القول الأوّل تضعیف ... [نام تمام کسانی که ایشان را تضعیف کردهاند، آورده] و حجّة الثانی جملةٌ من القرائن و الأمارات الدالّة على وثاقة الرّجل [این بر اساس مبنایی است که حضرت آقای خوئی دارند و در انتها ایشان را ضعیف میدانند؛ چون خواهان صحیح اعلائی هستند و میگویند باید بر وثاقت تنصیص شده باشد. شما هم میتوانید این نظریه را قبول کنید و هم نظریهای را که میگوید ما میتوانیم با قرائن و امارات به وثاقت یک شخص برسیم. در «تنقیح المقال» هایی که تازه چاپ شده، انصافاً خیلی زحمت کشیدهاند و علاوه بر اینکه آدرسها را دادهاند، حواشی بسیار مفیدی در توضیح جاهایی که نیاز هست، دادهاند و کار بسیار مشکلی است. به همین جهت است که جلد به جلد چاپ میشود. انصافاً از کتابهایی است که تحقیقش تامّ و تمام است و با حوصله و وجدان کاری انجام شده است. ظاهراً چون نوادههای ایشان دستاندرکار چاپ این کتاب هستند، هم وجاهت علمی خودشان را و هم برای معرفی کتاب «تنقیح المقال» خیلی خوب کار کردهاند. کسی که کار تحقیقاتی کرده باشد، میداند که زحمتهای زیادی کشیدهاند.] جملةٌ من القرائن و الأمارات الدالّة على وثاقة الرجل بعد ردّ ابن الغضائری بعدم الاعتماد على تضعیفاته [گذشته از امارات موجود، شما تضعیفاتی دارید که ابتدا باید آنها را جواب بدهید. اگر فقط بگویید صرف قرائن است، آنها هم میگویند ما ادلّه را داریم و شما قرائن را دارید. پس ابتدا باید ادله آنها را رد کنید تا قرائن شما حاکم بر وثاقت باشد. میفرماید یکی از قواعدی که میتوانید از آن استفاده کنید، این است که به تضعیفات ابن عضائری اعتمادی نیست] لتضعیفه کثیراً من المعتمدین على وجهٍ لم یبق وثوقٍ بتضعیفاته [زیرا این قدر تضعیف کرده که میتوان به آن شک کرد] و ردّ تضعیف الفهرست [تضعیف شیخ در «فهرست» رد میشود] بحکومة توثیقه فی رجاله المتأخّر عن الفهرست تصنیفاً علیه [پس تضعیف شیخ در «فهرست» با توثیق شیخ در رجالش که متأخر از «فهرست» نوشته شده رد میشود. اگر شیخ در «استبصار» یا دیگر کتابهای فقهیاش کسی را تضعیف کرده، ولی در کتاب رجالیاش توثیق کرده باشد و بین این دو تعارض باشد، کتاب رجالی را مقدّم بر کتاب فقهی میدانیم و وثاقت در کتاب رجالی را بر فهرست مقدم میدانیم؛ زیرا نظریه نهایی رجالی یک فرد را در کتاب رجالیاش میتوان یافت نه در کتاب فقهیاش، و «رجال» به جهت تأخّرش در تضعیف، مقدّم بر «فهرست» است.] «چگونگی ردّ تضعیفِ مورد ادعای نجاشی» و ردّ تضعیف النجاشی [لازم است از فرصت استفاده کرده و نکتهای را یادآور شویم. ما الآن میخواهیم تضعیف نجاشی را ردّ بکنیم، در حالی که مدعی هستیم قول شیخ در ثقه بودن فرد در کتاب رجالش بر سایر کتابهایش مقدّم است. یکی از قواعد این است که در تعارض بین نجاشی و شیخ، گفتهاند نجاشی مقدّم است؛ چون اضبط است. اگر شما حرف شیخ را در «رجال» مقدّم بکنید و سهل را مؤثق بدانید، این قاعده را در اینجا زیر پا گذاشتهاید؛ زیرا نجاشی او را تضعیف کرده است. در جواب باید گفت اگر نجاشی تضعیف کرده، به این معنی نیست که خود این شخص را تضعیف کرده، بلکه روایاتش را تضعیف کرده است. سپس میفرماید:] و بعد ردّ تضعیف النجاشی بأنّه [چطور رد میکنیم؟] لم یضعّف الرجل نفسه بل ضعّف حدیثه [اینجا هم حدیثش را تضعیف کرده است] و اما قول الفضل بن شاذان: "انه احمق" فلا دلالة فیه على القدح فی دینه أو تقواه [که وثاقتش باشد و بخواهید بگوید دروغگوست] لأنّ المعهود إطلاقُ هذا اللفظ فی مقام التنبیه على البلادة لا الفسق أو فساد العقیدة [ساده بودنش را میگوید] و أمّا رمی أحمد بن محمّد بن عیسى إیاه بالغلوّ، فلا یخفى ما فیه لما أشرنا إلیه غیر مرّةٍ فی طیّ التراجم. و فی الفوائد [دقت بفرمایید این فوائد در ابتدای «تنقیح المقال» هم هست] من: أنّ القدماء [خلاصه کلام این است که اینها برخی را رمی به غلوّ میکردند و روات را از شهر خارج میکردند. این شیوهای است که امروزه هم برخی با دوگانهسازیها انجام میدهند. مثلاً در انقلاب، بحث انقلابی و ضدانقلاب بود، بحث کمونیست و انقلابی بود. کسانی که این الفاظ را نشر و پخش میکردند ـ به قول معروف، مافیای رسانهای بودند ـ میخواستند در پشت این الفاظ، اهداف خودشان را دنبال کنند. ما نمیخواهیم نسبت به ایشان این نسبت را به کار ببریم، ولی چنین چیزی یک روش است. گفتیم در بحث خروج از فقه مدرسهای، باید شرایط را هم در نظر گرفت، به عبارت دیگر باید شرایط حاکم در بحث اجرای قوانین و نتایجی که از اجرای قانون حاصل میشود را مد نظر داشته باشید که همان حرف آسیداحمد خوانساری که خواندیم. وحید بهبهانی هم تقریباً چنین کاری را کرده است. میخواهیم بگوییم در بحث رجال، مرحوم وحید، رجالیِ آگاه به مسایل بوده و از جامعه شناخت داشته است و صرفاً به نوشته کتابهای رجالی در ثقه بودن یا نبودن کسی بسنده نکرده، بلکه با اجتهادش در تراجم، شرایط محیطی و تاریخی را در نظر داشته است؛ مثلاً در بحث اخراج احمد بن عیسی که آن را دلیل تضعیف میدانند، مورد را بررسی کرده که آیا این میتواند باعث تضعیف بشود یا نه؟] «عمل به ظن شخصی، نمیتواند موجب تضعیف راوی شود» کانوا یرمون الرجل بالغلوّ بقوله أو روایته لبعض ما هو الآن من ضروریات الإمامیة بالنسبة إلى أئمّتهم علیهم السلام [روایاتی را که به ظنّ احمد بن محمد بن عیسی غلوّآمیز بود موجب اخراج رواتی مثل سهل بن زیاد میشد، و این ظن بر اساس اجتهاد خودش بود. این اجتهاد نمیتواند باعث تضعیف شخص باشد؛ زیرا بسیاری از آنها به محض اینکه به نظر خودشان اخبار و روایات غلوّآمیز را میشنیدند، راوی را اخراج میکردند. اگر کسی راجع به ائمهعلیهم السلام مطلب یا روایتی را ذکر میکرد که به نظر آنها غلوّآمیز بود، میگفتند مثلاً باید از قم خارج بشود. پس ایشان به نظر شخصی خودشان عمل میکردند و چه بسیار اتفاق میافتد روایاتی که آنها غلوآمیز میپنداشتند امروز جزء ضروریات اعتقادات شیعه نسبت به ائمه(علیهم السلام) است.] و یشهد بما ذکرناه هنا روایة الرّجل أخباراً کثیرةً غایة الکثرة فی مذمّة الغلاة و الغلوّ [و شهادت بر اشتباه رمی به غلوّ روات، که مثلاً خود همین سهل بن زیاد روایات کثیرهای را در مذمت غلوِ و غلات ذکر کرده و آنها را نکوهش نموده است. روایات مذمّت غلو و غلات را ذکر و سپس راوی را با غلو رمی میکردند] و حقّیة کون الأئمّة علیهم السلام عباد اللّه تعالى مکرّمین [ایشان به عبادالله بودن ائمه(علیهم السلام) تصریح دارند.] و إخراج أحمد بن محمّد بن عیسى إیاه من قمّ لا یعتنى به [نمیتوانیم به اخراج ایشان اعتماد کنیم؛ چرا که اولاً نظریهاش با نظریه ایشان مخالف بوده، لذا رمی به غلوّ میکرده، ثانیاً ایشان افرادی را از قم اخراج میکرد و بعد پشیمان میشد.] بعد إخراجه لجمع بأسبابٍ لا تجوّز الهتک فضلاً عن النّفی الذّی هو من أعظم مراتب الهتک [این اخراج روات را به اسبابی انجام میداد که آن اسباب نمیتوانست مجوز هتک باشد؛ چه برسد به اخراج که اعظم مراتب هتک است.] و لقد أجاد المولى الوحید(رحمه الله) حیث قال: إنّ أحمد بن محمّد بن عیسى أخرج جماعةً من قم لروایتهم عن الضعفاء و إیرادهم المراسیل فی کتبهم و کان اجتهاداً منه [مرحوم وحید بهبهانی میفرماید اخراج کردن روات توسط احمد بن محمد بن عیسی به جهت اجتهاد خودش بوده] و الظاهر خطائه [دقت بفرمایید که این، نکته اجتماعی و تاریخی آن است. میفرماید این آقا به نظر احمد بن عیسی غالی بوده؛ زیرا یا مراسیل را ذکر میکرده یا از ضعفا. اینکه از مراسیل یا ضعفا ذکر میکرده، داشته به نظر خودش عمل میکرده. میگوید وقتی احمد بن عیسی فردی را از قم به این جهت اخراج میکرده، مردم اعتراضی نمیکردند؟ در جواب گفته میشود دلیلش این بود که رئیس قوم بوده و مردم هم تابعش بودند. به عبارت دیگر کسی وجود نداشت که در مقابلش حرفی بزند. البته کسی هم به جز استاد الکل نمیتواند چنین حرفی را بزند. دقت بفرمایید که ایشان با این حرف خیلی دقیق، راه و روش اجتهادی خیلی مثمر ثمری را به ما نشان میدهد تا نگوییم این فقه نیست و مسائل ظنّی و حاشیهای و اجتماعی، فقه نیستند] و لکن کان رئیس قم و الناس مع المشهورین، إلّا من عصمَهُ اللّه تعالى [وقتی رئیس شدی، خیلی وقتها هم به ظنّ خودت عمل میکنی و اینجاست که باید خدا خدا آدم را از خطا نگه دارد. سپس میفرماید:] ... ثمّ اعلم أنّه ینبغی الإشارة إلى القرائن و الأمارات التی اعتمدوا علیها و جعلوها مرجّحةً لتوثیق الشیخ(رحمه الله) [ما این را تقویت کنیم] و قد أشار إلیها المولى الوحید(رحمه الله) و غیره. فمنها [دقت بفرمایید که اینها جزء قواعدش است] کونه شیخ الإجازة [پس شیخِ اجازه بودن، خودش دلالت بر وثاقت دارد] فإنّه من أسباب الوثوق بالرجل و الاعتماد علیه کما أوضحناه فی محلّه [حالا ایشان یک شاهد میآورد] و قد بنى الفاضل المجلسی(رحمه الله) الاعتماد على الرجل على ذلک فی الوجیزة [میفرماید این را در «وجیزه» توثیق کرده؛ چرا که شیخ الاجازه است] حیث قال [علامه مجلسی فرموده است] سهل بن زیاد ضعیفٌ و عندی لا یضرّ ضعفُه لکونه من مشایخ الإجازة [این هم دلیل دیگری بر اینکه از مشایخ اجازه بودن، دلالت بر وثاقت میکند] و منها کونه کثیر الروایة جدّاً و روایاته سدیدةٌ مفتى بها فإنّه من أمارات اعتدال الرّجل [این چیزی است که والد استاد هم در «حاشیه بر مجمع الفائده» بر آن اشاره دارند. همین امور در وثاقت، برای ما کفایت میکند تا نیاز به نصّ بر توثیق داشته باشیم.] «جبران تضعیف سهل بن زیاد، با استناد به اهتمام کلینی در نقل روایات مستند» و منها أنّ الکلینی(رحمه الله) مع نهایة احتیاطه فی أخذ الروایة و احترازه عن المتّهمین ـ کما هو ظاهرٌ و مشهوٌر و مصرّحٌ به فی ترجمته ـ قد أکثر الروایة عنه سیما فی کافیه الذی قال فی صدره ما قال. [در جاهایی که صاحب مجمع الفائده سهل بن زیاد را تضعیف میکند، به این نکته استشهاد میکنند که کلینی با اینکه در ابتدای «کافی» به اهتمامش در روایات تأکید کرده، ولی روایات کثیرهای را از سهل بن زیاد نقل میکند. به نظر میرسد، همین امور در وثاقت، برای ما کفایت میکند تا نیاز به نصّ بر توثیق داشته باشیم.] و منها أنّ الشیخ(رحمه الله) کثیراً ما تأمّل فی أحادیث جماعةٍ بسببهم لکنّه لم یتّفق له ذلک بالنسبة إلیه بسببه، بل و فی خصوص الحدیث الذی هو واقعٌ فی سنده ... و منها إنّ الشیخ المفید(رحمه الله) فی رسالته فی الردّ على الصدوق(رحمه الله) ذکر حدیثا دالّاً على مطلوب الصدوق(رحمه الله) سنده [سندش چیست؟] محمّد بن یحیى [العطّار] عن سهل بن زیاد الأدمی عن محمد بن اسمعیل عن بعض اصحابه عن الصادق علیه السلام [برای مطلبی که در مباحثهای که داشتهاند، باید به یک روایت صحیح استشهاد میکرده، و به روایت ایشان استشهاد کرده است. میفرماید:] و طعن علیه بوجوهٍ کثیرةٍ و بذل جهده فی الإتیان بها و تشبّث فی طرحه [طرح این روایت] و أنّه لا أصل له، بما أمکنه و قدر علیه [روایت را تضعیف کرده] و لم یقدح فی سنده [همین که همه تلاش خویش را به کار بسته تا روایت را در این مباحثه علمی، کنار بگذارد و کاری به سند آن نداشته، نشان میدهد که سند از نظر ایشان تام بوده است.] إلّا من جهة الإرسال. [ضعف سند به جهت ارسال آن است] و منها أنّ الکتاب المنسوب إلیه و مسائله التی سأل بها الهادی و العسکری علیهما السلام قد ذکرها المشایخ سیما الصدوقان، و لیس فیها شیءٌ یدلّ على ضعفٍ فی النقل أو غلوٍّ فی الاعتقاد. و منها ما سمعته من النجاشی من کونه ممن کاتب ابا محمد العسکری علیه السلام سیّما على ید محمّد بن عبد الحمید الذی وثّقه النجاشی و العلاّمة. [نجاشی گفته بود ایشان به واسطه محمد بن عبدالحمید با ائمه علیهم السلام مکاتبه میکرد.] و منها کونه صاحب کتاب التوحید و غیره. [که به کتابش استناد کردهاند] و منها روایته عن ثلاثةٍ من أئمّتنا الجواد و الهادی و العسکری علیهم السلام فإنّ کشفه عن حسن حال الرّجل غیر خفیٍّ. و منها إطباق جماعةٍ کثیرةٍ من فحول أصحابنا على الروایة عنه الکاشفة عن کونه معتمداً عندهم؛ سیّما [چه کسانی از او نقل کردهاند؟] مثل الشیخین و الصدوق و ابن قولویه و غیرهم. و ظاهر الکلینی(رحمه الله) کونُه من مشایخه لوقوع روایته عنه فی الکافی بغیر واسطةٍ فی موارد عدیدةٍ [که «جامع الروات» اینها را آورده است. «در تعارض بین قول نجاشی و شیخ، قول شیخ مقدم است» بحث دیگر که به صورت قاعده آن را بیان کردیم، این است که با توجه به عبارتها و اماراتی که آوردیم، وقتی میخواهیم توثیق شیخ را بر نجاشی مقدّم بکنیم، این توثیق از کلام خود شیخ در کتاب رجالش به دست میآید.] ... و لا یتوهّم أنّ ذلک تقدیمٌ لتوثیق الشیخ(رحمه الله) على تضعیف النجاشی، مع أنّ النجاشی أضبط؛ لأنّا نقول إنّ النجاشی لم یضعّف الرجل نفسَه، بل ضعّف روایاته و قد عرفت أنّ روایاته کلّها نقیةٌ بالوجدان عمّا یدلّ على ضعفٍ فی النقل أو غلوٍّ فی الإعتقاد؛ و إنّما یعارض توثیق الشیخ(رحمه الله) إیّاه فی رجاله تضعیفه فی فهرسته فإذا کان التوثیق متأخّراً کان حاکماً على التضعیف و کشف عن أنّه تبین له عند تصنیف الرّجال ما لم یکن متبیّناً لدیه عند تصنیف الفهرست».[7] «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. تنقیح المقال 2: 75، الرقم 5396. [2]. رجال الطوسی: 375، الرقم 5556. [3]. رجال الطوسی: 387، الرقم 5699. [4]. رجال الطوسی: 399، الرقم 5851. [5]. تنقیح المقال 2: 75، الرقم 5396. [6]. الفهرست: 142، الرقم 339. [7]. تنقیح المقال2: 75 و 76، الرقم 5396.
|