کلام در وقف مساجد
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 32 تاریخ: 1400/9/9 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «کلام در وقف مساجد» بحث امروز و چند جلسه بعد ما پیرامون معاطات در امور عامّه است که اظهر موارد و مصادیق آن بحث مسجد می باشد. حضرت امام در «تحریر الوسیله» این عبارت را در ذیل عنوان مسجد آورده است؛ هر چند در ادامه بحث به اوقاف عامّه مثل پل ها و کاروان سراها و ... نیز اشاره کرده است. بحث ما این است که اگر معاطات در وقف را قبول نکردیم، آیا در امور عامّه مثل مسجد یا عناوین کلیه مثل علما و فقرا صحیح است یا نه؟ «مسألة 2: لابد فی وقف المسجد قصد عنوان المسجدیة [باید نیّت مسجد شدن را داشته باشد و آن را قصد بکند؛ چون این امر از امور قصدیه است نه از امور تکوینه. به عنوان مثال آتش دود دارد و دود آن تکویناًَ به هوا می رود و یا باران از آسمان به زمین می بارد و قطرات آن به زمین نزول پیدا می کنند، اما وقف از امور اختیاریّه و قصدیّه است که باید همراه با قصد باشد.] فلو وقف مکاناً علی صلاة المصلیّن و عبادة المسلمین صحّ [مثلاً نمازخانه هایی که در بین راه ها ایجاد می شود،] لکن لم یصر به مسجداً [نمازخانه است و به آن مسجد گفته نمی شود] ما لم یکن المقصود عنوانه [اگر قصد مسجدیّت نکرد] و الظّاهر کفایة قوله: «جعلته مسجداً» [در مسأله قبل که صیغه ها را ذکر کرده بودند، لفظ «جعلته مسجداً» را در صیغ نیاورده و فقط فرموده بودند «و هی کل ما دلّ علی إنشاء المعنی المذکور» چون انشاء می خواهیم، بنابر این می فرمایند ظاهر آن است که جمله فعلیه «اینجا را مسجد قرار دادم» کفایت می کند] و إن لم یذکر ما یدلّ علی وقفِه و حبسِه [و فقط «جعلته مسجداً» را بگوید و چیز دیگری نگوید که نشان بدهد این وقف و حبس است] و الاحوط أن یقول: «وقفته مسجداً» [به جای «جعلته» بگوید «وقفته»، پس لفظ «وقف» را هم اینجا آورده است] أو علی أن یکون مسجداً».[1] ظاهراً علت احوط بودن به روایت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برمی گردد که فرموده اند: «جُعِلَت الارض لی مسجداً».[2] شاید اگر کسی بگوید «جعلته مسجداً»، اشاره به آن کلام داشته باشد و وقفیّت از آن فهمیده شود، بنابر این باید لفظ «وقف» را بیاورد که یک بحث لفظی است و ثمره علمی بر آن مترتب نیست. پس همان گونه که «تذکره» آورده، گفتن «جعلته مسجداً» کفایت از وقف نمی کند؛ چرا که شاید به چیزی که قبلاً از جانب پیامبر توصیف شده اشاره دارد و یا شاید چون جمله خبریه افاده انشاء نمی کند یا در «جعلته مسجداً» قصد قربت نیست. اینها اشکالاتی است که قابل پاسخ گویی است. توصیه می کنیم برای مطالعه این مبحث به «تذکره» و آنجا که عبارت «جعلته مسجداً» آمده مراجعه بفرمایید. «جریان معاطات در وقف مساجد» مسألة 3: الظّاهر کفایة المعاطاة فی مثل المساجد [ایشان راجع به امور عامّه می فرمایند ظاهر این است که معاطات کفایت کند در مثل مساجد] و المقابر و الطرق و الشوارع و القناطر و الرباطات المعدّة لنزول المسافرین [اینها امور عامّه و به جهت عامّه هستند و موارد دیگر مثل] و الاشجار المغروسة لانتفاع المارّة بظلّها أو ثمرها [اینها هم از امور عامّه اند. ما در ادامه مباحث به بحث جهت و شخصیت حقوقی اشاره خواهیم کرد. دقّت داشته باشید که در فقه و در کلمات فقها چیزی به عنوان شخصیت حقوقی نداریم و آنچه بحث شده، بحث جهت و جهات عامّه است و به این امور، جهات عامّه می گویند. حالا آیا مثلاً مسجد به عنوان یک شخصیت حقوقی قابلیّت تملیک و تملّک را دارد یا نه؟ اگر شما مرکزی را قرار دادید، قابلیّت تملک به عنوان شخصیت حقوقی دارد یا نه؟ این موضوع بحث خوبی است که انشاءالله درآینده آن را بررسی خواهیم کرد، اما برای آشنایی اجمالی با آن در اواخر «ملحقات عروه» مسأله 62 مراجعه بفرمایید.] بل و مثل البواری للمساجد و القنادیل للمَشاهِد [چرا ایشان از عبارت «بل» استفاده می کنند؟ ایشان می خواهند بفرمایند احتمال دیگری هم در اجناسی مثل فرش و چیزهای قابل انتقال ـ نه غیرمنقول ـ وجود دارد، بعد بپرسند که آیا معاطات برای وقفیّت این اجناس برای مساجد و سایر جهات عامّه کفایت می کند یا عنوان ملکیت و اباحه می گیرند؟ این بحث را از «ملحقات عروه» خواهیم خواند.] و اشباه ذلک [که می شود اموال منقول، اما در اموال غیرمنقول، مثل زمین و چیزهایی که ساخته می شود، بحثی نداریم.] و بالجملة ما کان مُحبَّساً [مُحبَساً] [که از احبسَ و حبّس می تواند باشد. البته ایشان الفاظ را با «حَبَسَ» بدون تشدید آورده است و اینجا هم تشدید ندارد، اما برخی کتب با تشدید آورده اند] علی مصلحةٍ عامة [معاطات در هر چیزی که بر مصلحت عامّه یا جهات عامّه باشد، جریان دارد. والد استاد در اینجا فرموده اند: «بل و ما کان ً محبساً لجهةٍ خاصّة أی الوقف الخاص [در آن هم معاطات جاری می شود و این هم بر حسب مبنایی است که در چند جلسه قبل راجع به آن بحث کردیم] فلو بنی بناءً بعنوان المسجدیّة [بالخصوص وارد بحث مساجد می شود نه جهات عامّه] و أذّن فی الصلاة فیه للعموم [اینجا می فرماید بنا و ساختمان به عنوان مسجدیّت باشد و برای عموم اذن به خواند نماز داده شود. پس بحث عنوان است. دیروز عرض کردیم که گفته اند اگر کسی جایی را به عنوان مسجدیّت برای اهل و خانواده خویش قرار بدهد و بگوید اینجا نماز بخوانید، اما به عموم اجازه نماز خواندن ندهد، مسجد نیست و وقف باطل است و برخی هم گفته اند وقف باطل نیست، بلکه آن اختصاص باطل است. این دو قولی است که در مسأله وجود دارد و کلام ایشان اشاره به این مطلب دارد.] و صلّی فیه بعض الناس [اگر بعضی از مردم که رد می شدند، در آن نماز خواندند]کفی فی وقفه و صیرورته مسجداً [همین مقدار برای مسجد شدن کفایت می کند. این عنوان که اینجا مسجد است و قصد کرده، گاهی با لفظ ابراز می کند و گاهی با ایجاد بنایی که مردم می فهمند برای مسجد است. حالا که بنا ایجاد کرد، باید به عامّه مردم اجازه بدهد که در آن نماز بخوانند؛ نمی شود جایی را به عنوان مسجد درست بکند و بگوید فقط بچه های من می توانند در آنجا نماز بخوانند؛ زیرا اختصاص، مخالف بحث مسجد است و وقف عام محسوب می شود. عرض کردیم که در این صورت دو قول مطرح است: یا وقف باطل می شود و به مالش برمی گردد، یا حقّ الاختصاص باطل می شود و وقف به قوت خود باقی است.] و کذا لو عیّن قطعةً من الارض لان تکون مقبرةً للمسلمین [در بحث مقبره هم باید فعل انجام بشود و کسی را در آنجا دفن بکنند. حالا اینجا که ارضی را قرار داد] و خلّی بینها و بینهم و أذِن أذناً عامّاً للدّفن فیها [گفت هر کسی بخواهد، می تواند میّت در آن دفن بکند] فدفنوا فیها بعضَ الاموات [یک سری را هم دفن کردند و هر کسی که مرده داشت، در آنجا دفن کرد] أو بنی قنطرةً و خلی بینها و بین العابرین فشرعوا فی العبور علیه، و هکذا».[3] پس اگر جایی را به عنوان عام بنا کرد باید اجازه هم بدهد که عموم از آن استفاده بکنند و همین مقدار در صحّت این گونه اوقاف کفایت می کند. «بحث احکام مساجد در حدائق» صاحب «حدائق» در بحث احکام مساجد آورده است: «المقام الرّابع ... الأولى: المفهوم من كلام جماعةٍ من متأخّري الأصحاب [از متقدمین مطلبی در این باره ذکر نشده است. اگر به «مفتاح الکرامة» هم مراجعه بکنید، عدم صحّت معاطات در امور عامّه را به شیخ نسبت می دهد. از شیخ هم خواندیم که کلامی در «خلاف» و کلامی در «مبسوط» داشت و در آن قایل به جواز شده بود، عبارت «ذکری» را هم خواهیم خواند که اشاره به همین دارد.] أنّه لا بدّ في ثبوت المسجديّة و ترتُّب أحكامها من صيغة الوقف الشرعيّة ليحصل بها الانتقال عن ملك المالك و نحوه و يختصّ بالجهة الموقوف عليها [هر چیزی که در جهات عامّه وقف می کند. اکنون تاریخچه بحث را ذکر کرده و می فرماید:] و لَم أر مَن تعرّض لبسط الكلام في هذا المقام إلا شيخنا الشهيد في الذكرى».[4] پس کسی که به نظر صاحب «حدائق» بیشترین بسط را در این مسأله داده، شهید در «ذکری» است. حتماً در این عبارات دقّت بفرمایید؛ چرا که برخی از عبارات را در بحث «ملحقات» نیاز داریم. «نظر شهید اول در کافی نبودن صرف نیت در وقف» «ذکری» در «مباحث المساجد» می فرماید: «الخامس عشر: إنّما تصير البقعة مسجداً بالوقف [این وقف چگونه محقّق می شود؟] إما بصيغة «وقفت» و شبهها [که الفاظ دیگری هم بود] و إمّا بقوله: «جعلته مسجداً» [«جعلته مسجداً» از صیغ وقف نیست، بلکه جمله فعلیه خبریه است که می تواند به داعی انشاء باشد] و يأذِن بالصّلاة فيه فإذا صلّى فيه واحدٌ تمّ الوقف [این «صلّی فیه» برای این است که بگوید مسجدیّت به صرف اجازه با «وقفت مسجداً» هم تحقّق پیدا نمی کند و حداقل یک نفر باید در آن نماز بخواند. چون گفته اند قبض، شرط در صحّت وقف است و قبض مسجد، به خواندن نماز توسط یک نمازگزار در آن است.] و لو قَبضه الحاكم أو اذِن في قبضه [حالا اگر به جای نماز خواندن وکیلی را مشخص بکند] فالأقرب انّه كذلك [این هم مثل نماز خواندن یک فرد سبب تحقق وقف می شود.] (صاحب «جواهر» و برخی فقها در قبض حاکم یا نماز خواندن یک نفر در آن اشکال کرده اند) لأنّ له الولاية العامّة [برای این که ولایت عامّه دارد] و لو صلّى فيه الواقف فالأقرب الاكتفاء بعدَ العقد [اگر بعد از این که عقد را جاری کرد، خودش هم نماز بخواند، کفایت می کند؛ چون خودش هم یکی از عامّه مردم است. بحث ما از اینجا شروع می شود. صیغه را که بحث کردند، فرمودند با صیغه مسجدیّت محقّق می شود.] و لو بناه بنيّة المسجد لم يصر مسجداً [ایشان می فرماید اگر بنایی را به نیّت مسجد ساخت، به صرف نیّت مسجد نمی شود] نعم، لو اذِن للناس بالصّلاة فيه بنيّة المسجديّة ثم صلّوا أمكن صيرورته مسجداً [بله، امکان دارد که بگوییم مسجد است. استدلال ایشان به معاطات است. اگر بنایی را به نیّت مسجد ساخت و اجازه داد مردم در آن نماز بخوانند؛ این همان معاطات است. ایشان در صحت این وقف به سیره تمسّک کرده و می فرمایند] لأّنّ معظم المساجد في الإسلام على هذه الصّورة [مساجد به این صورت بوده است]و قال الشيخ في المبسوط [در جلسه قبل عرض کردیم که صاحب «جواهر» فرمود «ذکری» که این قول را فرموده، از کلام «مبسوط» استظهار کرده بود] إذا بنى مسجداً خارج داره في ملكه فان نوى به أن يكون مسجداً يصّلى فيه كلُّ من أراد [هر کسی که خواست نماز بخواند، اجازه داشته باشد] زال ملكُه عنه [پس اگر مسجدی را بنا کرد و نیّت کرد که آن مکان مسجد باشد و اجازه داد عموم مردم در آن نماز بخوانند، ولی لفظی به کار نبرد، وقف تحقّق پیدا می کند و از ملک او خارج می شود.] و ان لم ينوِ ذلك فملكُه باقٍ عليه [اما اگر نیّت مسجدیّت نکند، ملکیتش از آنِ خودش است؛ هرچند عموم مردم در آن نماز هم بخوانند. بنابر این بحث اصلی، نیّت است] سواءٌ صلّى فيه أو لم يصلِّ [این عبارت به «من أراده» می خورد؛ یعنی سواءٌ که یکی از عموم مردم در آن نماز بخواند یا نخواند] و ظاهره الاكتفاء بالنيّة [دقّت بفرمایید. می فرماید ظاهر «مبسوط» که عبارتش را خواندیم، این است که «الاکتفاء بالنیّة»؛ اگر نیّت بکند، کفایت می کند] و اولى منه إذا صلّى فيه و ليس في كلامه دلالةٌ على التلفّظ و لعلّه الأقرب».[5]اما بهتر این است که نماز هم در آن خوانده بشود. در عبارت مبسوط چیزی که بر لزوم تلفظ داشته باشد، نیست و شاید عدم تلفظ برای وقف مسجد اقرب باشد. «خدشه در برداشت صاحب جواهر از کلام شهید» عرض کردیم صاحب «جواهر» می خواهد بفرماید ظاهر از نظر شهید در «ذکری» این است که نماز هم باید خوانده بشود. بنا به همین استظهار است که عبارت «اولی منه» را به کار برده اند، ولی ما عرض کردیم که ظاهراً برداشت صاحب جواهر صحیح نیست؛ چرا که ایشان می فرماید در کلام شیخ چیزی که دلالت بر لفظ داشته باشد، نیست و شاید با «و لعلّه الأقرب» ما نیاز به تلفّظ نداشته باشیم نه این که حتماً باید لفظ هم باشد. صاحب «جواهر» فرمود ظاهر از «ذکری» این است که می خواهد بگوید نیّت همراه با خواندن نماز یک نفر، نیاز است، اما می بینیم که ایشان در عبارت بعدی می فرماید «فظاهره الإکتفاء بالنّیِة و أولی منه إذا صلّی فیه».این عبارت نمی گوید که حتماً باید نماز هم خوانده بشود، بلکه این نماز خواندن اولی است البته صاحب «جواهر» استظهار کرده است که «ذکری» به وجوب نماز خواندن قایل است. می توانیم بگوییم به خلاف شما که می فرمایید ظهور دارد، ظهور ندارد بلکه فقط اولویّت را می رساند. این عبارت را دقّت بفرمایید؛ چون «ملحقات» هم این را دارد و قابل بحث است. شهید می فرماید: «و قال ابن إدريس إن وَقَفَه [که با لفظ وقف است] و نوى القربة و صلّى فيه الناس و دخلوه زال ملكُه عنه».[6] این مقدار عبارت را شهید از ابن ادریس نقل کرده است. عرض می کنیم این مقدار از عبارت یا عبارتی که از «سرائر» خواهیم خواند، هیچ گونه دلالتی بر این ندارند که ابن ادریس معاطات را در امور عامّه یا بالخصوص در مسجد را قبول داشته باشد. ما عبارتی را از «سرائر» خواهیم خواند که بالصّراحه دلالت بر این دارد که ابن ادریس معاطات در امور عامّه و بالخصوص مسجد را قبول ندارد، اما صاحب «ملحقات» به ایشان نسبت داده و گفته از کسانی که جریان معاطات در مسجد را پذیرفته اند، یکی «ذکری» است و دیگری ابن ادریس در «سرائر». انشاءالله ما در جلسه بعدی عبارت «سرائر» را خواهیم خواند تا مشخص شود که آیا آنچه صاحب «ملحقات» مرحوم سید(اعلی الله مقامه) به او نسبت داده، صحیح است یا صحیح نیست؟ همین جا هم عرض می کنیم که وقتی صاحب «مفتاح الکرامة»[7] برای عدم صحّت معاطات در مسجد اقوال را نقل می کند، از «کشف الالتباس» کلام ابن ادریس را می آورد و می گوید مشهور و معتمد عند الفقهاست، یعنی برداشت ایشان هم همین است که ابن ادریس قایل به عدم صحّت است. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. تحریر الوسیله 2: 62. [2]. وسائل الشیعه 3: 350، کتاب الطهاره، ابواب التیمم، الباب7، الحدیث4. [3]. تحریر الوسیله 2: 63. [4]. حدائق الناضره 7: 301. [5]. الذکری 3: 133 و جواهر الکلام 28: 99. [6]. الذکری 3: 133. [7]. مفتاح الکرامة 6: 246.
|