Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نظر صاحب سرائر و نسبتی که به او داده‌اند
نظر صاحب سرائر و نسبتی که به او داده‌اند
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 33
تاریخ: 1400/9/10

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

در جلسات قبل عرض کردیم که در وقف ادعای اجماع شده بود که عرفاً و شرعاً با صیغه تحقق می‎یابد و عرفاً به فعل و معاطات نیز صحیح است و دلیلی هم بر منع از روش عرفی برای ما اثبات نشده، مگر آنچه که در کتاب البیع از اجماع بر عدم معاطات فرموده بودند.

همچنین عرض کردیم که گر چه کلام «جامع المقاصد» در باب وقف صراحت در اجماع دارد، اما با مراجعه به کلام ایشان می‌بینیم دلیل‌شان بر ادعای اجماع ظاهراً استدلالی است که فعل را ایجاب و قبول نمی‌دانند و یا فرموده‌اند وقف دارای شرایطی هست که فعل قاصر از دلالت بر آن شرایط است. در پاسخ به این ادعا بیان کردیم که اگر قرار بود در این زمینه اجماعی ذکر بشود، باید از مثل شیخ در «خلاف» که به قول امروزی پدر اجماع در فقه است، ذکر می‌شد، در حالی که شیخ به اجماع تمسّک نکرده‌اند، بلکه در «مبسوط»، همان طور که از «ذکری» هم نقل شد، لفظ را لازم نمی‌دانستند و با نیّت و خواندن نماز، وقفیّت در مثل مساجد را محقّق می‌دانستند.

برای توضیح بهتر موضوع، کلامی را که «سرائر» نقل کرده‌اند می‌خوانیم.

«نظر صاحب سرائر  و نسبتی که به او داده‌اند»

مرحوم ابن ادریس در احکام مسجد می‌فرماید: «و من كان في داره مسجدٌ قد جعله للصلاة جاز له تغييره و تبديله و توسيعه و تضييقه [اگر در خانه‌اش مکانی را به عنوان مسجد قرار داده، می‌تواند در آن تغییر ایجاد کرده و تبدیل کند؛ چون هنوز مسجده نشده است.] حسب ما يكون أصلح له [هر کاری که می‌خواهد، می‌تواند بکند] لأنّه لم يخرجه عن ملكه بالوقفية [چون وقف نکرده و فقط یک مکان را برای نماز خواندن معین کرده است و تلفّظ به وقف نداشته است] فإن وقفه باللفظ و النيّة [این عبارت در «ذکری» بیان نشده بود] فلا یجوز له شیءٌ من ذلك و إذا بنى خارجَ داره في ملكه مسجداً فان وقفه و نوى القُربة و صلّى فيه الناسُ و دخلوه زال ملكُه عنه و إن لم ينو ذلك فملكُه باقٍ بحاله».[1] بنابر این از مجموع عبارات‌ ذکر شده این برداشت می‌شود که «سرائر» هم قایل است که معاطات در مسجدیّت فایده‌ای ندارد؛ زیرا ظهور کلمه وقف در جمله«فان وقفه و نوى القُربة» در وقف بالصیغه است، یعنی وقف مسجد با بنای مسجد به عنوان مسجدیّت محقّق نمی‌شود، بلکه باید با نیّت و تلفّظ به لفظ و اذن به صلات در مکان برای عموم مردم باشد. این عبارت «سرائر» را به جهت عبارتی که مرحوم سیّد دارند، خواندیم.

«کلام در اجماع منقول از سید یزدی در ملحقات»

مسأله 1: «ظاهر العلماء الإجماع على اشتراط الصيغة في الوقف [عرض کردیم یکی از اجماعات، اجماعی است که ایشان ذکر کرده است] و أنّه بدونها غير صحيحٍ [این اجماعی است که ایشان ذکر کرده است] و مقتضی ما ذکروا من اشتراط الصیغة عدم کفایة المعاطات مثل ما إذا بنی مسجداً و أذِن فی الصلاة فیه مثلا [عبارت «أذّن» را در جلسه قبل توضیح دادیم که به معنای اعلام آمده است. می‌فرماید اگر مسجدی را بنا بکند و به عموم اعلام بکند که می‌توانند در آنجا نماز بخوانند،] فإنّه کما صرّح به بعضهم [تصریح‌شان این است که] لا یصیر وقفاً و لا یخرج عن ملکه و کذا فی نحوه [وقف محقّق نمی‌شود و از تملّک شخص خارج نمی‌شود و همچنین است غیر از مسجد از امور عامّه.

در ادامه می‌فرمایند:] نعم، حُكي عن ابن إدريس و الشهيد في الذكرى [فرمایش شهید در «ذکری» را خواندیم و «دروس»[2] را هم شما اضافه بفرمایید. عبارت شهید در «ذکری» که حرف شیخ را نقل کرده و رد نمی‌کند، ظهور در این دارد که سخن ایشان را پذیرفته است و مثل صاحب «مفتاح الکرامة» و صاحب «جواهر» هم قول کفایت فعل در تحقّق مسجدیّت را به «ذکری»، «مجمع البرهان» و «دروس» نسبت داده‌اند.

مرحوم سید صاحب «دروس» را جزء قائلین به وقفیّت مسجد به معاطات نیاورده، شاید به این دلیل که صریح کلام شهید دلالت بر این قول نمی‌کند. شهید وقتی بحث کیفیت وقف مسجدیّت را بیان می‌کند، عبارت شیخ در «مبسوط» را نقل کرده و آن را رد نمی‌کند و این اشعار، بلکه ظهور دارد که نظر ایشان هم همین باشد. می‌دانید که مرحوم سید هم در «عروة» و هم در «ملحقات» توجه ویژه‌ای به صاحب «جواهر» داشته‌اند و در ترتیب ابواب و استدلالات خیلی بهره برده‌اند، البته استدلالات ایشان را ذکر و سپس رد یا ابرام کرده‌اند. در اینجا با این‌که قول به تحقّق وقف مسجد به معاطات را به «دروس» نسبت می‌دهد، اما صاحب «عروة» به جهتی که عرض کردیم این انتساب را قبول ندارند و نام «دروس» را نمی‌آورند.

ما در کلام ابن ادریس هم چیزی که دلالت بر کفایت معاطات در مسجد باشد، پیدا نکردیم پس این نسبت دادن به ابن ادریس هم صحیح نیست، مضافاً به این‌که در هیچ جا این نسبت را نداده‌اند. در کتاب «مفتاح الکرامة» که تقریباً معدّ برای این کار است چنین نسبتی داده نشده است.

والد استاد نقل می‌کردند که آقایی در سال‌های خیلی قبل به ایشان گفته بودند «مفتاح الکرامة» فقط برای نقل اقوال نیست، بلکه تحقیقات هم دارد. بنده هم زیاد به «مفتاح الکرامة» مراجعه می‌کنم، بنابر مواردی را دیده‌ام که صاحب «جواهر»  به آن اشاره کرده و حال آن‌که این حرف در لابلای حرف‌های صاحب «مفتاح الکرامة» موجود است، کاش در طول مطالعات آنها را یادداشت می‌کردم و الآن به عنوان نمونه به آنها اشاره می‌کردم.

صاحب «جواهر»  از صاحب «مفتاح الکرامة» به مشایخ هم تعبیر می‌کنند که ظاهراً استادشان بوده و در برخی موارد استدلالات ایشان را می‌آورد. در بحث سیره هم صاحب «جواهر» کلامی دارد که از «مفتاح الکرامه» برداشت کرده و ما آن را خواهیم خواند.]

كفاية ذلك في المسجد و لو لم يجر الصيغة [پس شهید در «ذکری» به صراحت دارد و (اضافه کنید) در «دروس» که ظاهرش است و از «مجمع الفائدة و البرهان» که اینها استظهار از کلام «مبسوط» کرده‌اند که اگر چه صیغه هم جاری نشود، کافی است. ایشان همان دلیل «ذکری» را ذکر می‌کند و می‌فرماید:] لأنّ معظم المساجد في الإسلام على هذه الصورة، وهذا هو الأقوى [ایشان هم این را قبول دارند. شهید در «ذکری» به سیره تمسّک می‌کند. ایشان هم آن را نقل و تقویت کرده و می‌فرماید سیره، بر کفایت این امر دلالت می‌کند] بل الأقوى ذلك في غير المسجد [بحث از جهات عامّه است. در گذشته اگر پل یا کاروان‌سرایی می‌ساختند و در اختیار مردم قرار می‌دادند، حتماً چنین نبود که صیغه‌ای هم خوانده بشود] مثل بناء القناطر و الخانات للمسافرين و غرس الأشجار لانتفاع الناس بثمرها أو بالاستظلال بها و جعلُ الأرض مقبرةً و نحوها [اگر زمینی را برای مقبره قرار می‌دادند، معمولاً صیغه وقف نمی‌خواندند] بل و مثل البواري و الحصير للمساجد [شبیه این عبارت را در «تحریر» هم داشتیم. می‌فرماید در مثل حُصر و بواری و قنادیل که در مشاهد مشرفه داشتیم، اینها هم وقف به معاطات است. کسی که فرشی را داخل مسجدی می‌انداخت، برای مسجد وقف می‌کرد؛ زیرا موقعی که از بین می‌رود، برای خرید و فروش آن احکام وقف را جاری می‌کنند.] و كذا تعمير المساجد الخربة بالنسبة إلى الآلات المعمولة فيها [اجناس منقولِ به کار رفته در تعمیرات مساجد یا امور عامّه هم همین حکم را دارند.]

«دو دلیل بر صحت معاطات در جهات عامّه»

 فإنّ السيرة على عدم إجراء صيغة الوقف فيها».[3] پس شهید اول به سیره تمسّک کرد و ایشان هم سیره را قبول دارند.

سیره، چیزی است که هر کسی بخواهد به آن تمسّک بکند، برای خودش حجت است و اثباتش هم برهان‌پذیر نیست، بلکه باید در مسایل اجتماع و تاریخ مطالعه کرده باشد تا بتواند به این سیره تمسّک بکند. صاحب «جواهر» از «مفتاح الکرامة» نقل نمی‌کند و حرف خودش را می‌زند که سیره در اینجا محقّق نشده است.

دلیل دوم: ایماء در بعضی از روایات مبنی بر این که صرف بنای مسجد برای مسجدیّت کفایت می‌کند و دیگر نیازی به صیغه نیست. این بحثی است که صاحب «جواهر» در مورد آن مطالبی بیان کرده‌اند؛ چون ایشان از جمله کسانی است که معاطات در وقف را کلاً، حتی در مسجد (که در جهات عامّه است) قبول ندارد و والد استاد هم در این زمینه مباحثی را مطرح کرده‌اند. عبارت ایشان را می‌خوانیم:

صاحب «جواهر» بعد از بیان «و یقضی فی النظر الاول [که دالّ بر نیاز به صیغه و عدم کفایت معاطات است، می‌فرماید: «الا أنّه مع ذلک [یعنی با این‌که گفتم در نظر من این است که تلفّظ می‌خواهیم] فالانصاف أنّ النّصوص غیر خالیةٍ عن الإیماء إلی الإکتفاء بالبناء و نحوه مع نیّة المسجدیة من غیر حاجةٍ إلی صیغةٍ خاصة».[4] با این‌که صاحب «جواهر» قائل به عدم صحّت معاطات در مثل حتی مسجد هست، اما می‌فرماید برخی از نصوص اشاره به کفایت بنای مسجد دارند. این نصوص در کجاست؟ ایشان آن نصوص را ذکر می‌کند و ما آنها را از «وسائل الشیعة» باب «استحباب بناء المساجد و لو کانت صغیرة و أقلّه نصب احجارٍ و تسویة الأرض ولو فی الصّحراء و إستحباب عمارتها» می‌خوانیم:

«روایات مشعر یا دالّ بر صحت معاطات در مسجد»

«محمد بن یعقوب عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن إبن أبی عمیر عن هشام بن الحکم [روایت صحیحه است و اگر نسبت به ابراهیم بن هاشم کلامی باشد، حسن می‌شود] عن أبی عبیدة الحذّاء قال [در روایت دقّت بفرمایید تا بیینیم آیا ایماء دارد یا چیزی بالاتر از ایماء دارد. صاحب «حدائق» از کسانی است که این روایات را ذکر می‌کند و به سیره هم جزء ادله‌شان تمسّک می‌کند و می‌فرماید این دسته از روایات بر کفایت معاطات در مثل مسجد بودن دلالت دارد.[5] صاحب «جواهر» ایماء را قبول کرده و بقیه فقها اشاره‌ای به آن نکرده‌اند و ملاحظه کردید که صاحب «ملحقات» سیره را ذکر فرمود و اصلاً به روایات اشاره‌ای نکرد. ما روایات را می‌خوانیم تا ببینیم که بر کفایت معاطات، دلالت یا ایماء دارد و یا نه؟]

قال سمعت أبا عبد الله(علیه السلام) يقول: من بنى مسجداً بنى الله له بيتاً في الجنة [امام صادق(علیه السلام) فرمودند: هر کس مسجدی را بنا بکند، خداوند خانه‌ای را برای او در بهشت قرار می‌دهد] قال أبو عبيدة فمرّ بي أبو عبد الله(علیه السلام) في طريق مكة [ابوعبیده می‌گوید حضرت این را فرموده بود و من هم داشتم احجاری را قرار می‌دادم که ایشان از آنجا عبور کردند] و قد سوّيت بأحجارٍ مسجداً [من با یک سری سنگ مسجدی ساخته بودم] فقلت له: جعلت فداك نرجو أن يكون هذا من ذاك؟ [از حضرت پرسیدم آیا ما می‌توانیم امید داشته باشیم که این هم مصداقی از فرمایش شما و مسجدی که شما فرمودید باشد با این‌که تنها سنگ‌چینی است] قال: نعم».[6] ما اِشعار یا دلالتی در این روایت نمی‌بینیم.

روایت دوم که صاحب «جواهر» هم ذکر کرده است: «محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن أبي عبيدة الحذّاء [همین سندی است که عرض کردم، شیخ هم با سندشان به ابی عبیده حذّاء نقل کرده‌اند که ظاهراً همین سند است] عن أبي جعفر(علیه السلام) أنّه قال: من بنى مسجداً كمفحص قطاةٍ بنى الله له بيتاً في الجنة [از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که هر کس به اندازه محل تخم‌گذاری پرنده‌ای مسجدی بسازد.

گفته‌اند «مفحص قطاة» جایی است که پرنده آن را برای تخم‌گذاری صاف می‌کند. اگر دیده باشید، خاک، نرم نرم شده و به سفیدی می‌زند یعنی غبارهای خاک رفع می‌شود؛ یعنی حالت سفیدی پیدا می‌کند و وقتی آن را با سینه یا پای خودش صاف می‌کند، رنگش با بقیه قسمت‌های خاک‌ فرق می‌کند و محل تخم‌گذاری اوست. گفته‌اند بحث این مقدار جا از باب کنایه است، همچنین خواسته‌اند بگویند لازم نیست تمام بدن در مسجد باشد تا ثواب نماز در مسجد را برده باشید. یعنی به اندازه سجده‌گاه هم که باشد یا به اندازه یک پا یا هر قسمتی از بدن که در آنجا واقع ‌شود، ثواب مسجد بودن را دارد و لازم نیست تمام بدن در مسجد باشد.]

قال أبو عبيدة: و مرّ بي و أنا بين مكة و المدينة أضع الأحجار فقلت: هذه من ذاك؟ قال: نعم».[7] یک بحث مهم هم می‌تواند در زمینه نقل روایات به معنا باشد. این‌که توجه کنیم که گاه چگونه با دقت و کنکاش روی تک‌تک مفردات کلام و احتمالات موجود در عبارات، ظاهر کلام را از بین برده‌ایم و اصلاً روایت را از حیّز انتفاع ساقط کرده‌ایم، بعد هم می‌گوییم «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» دیگر کلاً آن روایت کنار گذاشته می‌شود.

«خدشه بر ایماء یا دلالت روایات بر صحت معاطات»

به غیر از این دو روایت، روایات دیگری نیز وجود دارد که شبیه به هم هستند و تفاوت چندانی بین آنها وجود ندارد و صاحب «حدائق» هم ذکر کرده و ادعا این است که در این روایات دلالت یا لااقل ایماء وجود دارد، ولی عرض ما این است که عدم دلالت این روایات مسلّم است، بلکه ایماء هم بر صحت معاطات در مسجدیّت ندارد.

در روایات سؤال این است: مسجدی که شما فرمودید خداوند در مقابل آن بیتی را در بهشت می‌دهد، حدّ و حدودش چقدر است؟ مسجد با همه مرافقش نیاز است یا نه، اگر جایی هم برای نماز خواندن باشد، به آن مسجد می‌گویند؟ پس سؤال سائل از مقدار جایی است که صدق مسجدیّت بکند و آن ثواب را داشته باشد و موضوع ثواب چیست؟ مسجد است، یعنی حدود مسجد؛ چرا؟ چون خودش هم می‌گوید «سوّیت احجاراً»، نگفت بعد از چیدن سنگ‌ها صیغه وقف را نخوانده‌ام. ما هم قایل به کفایت معاطات هستیم و نمی‌گوییم نیاز به صیغه دارد، ما می‌گوییم این روایات هیچ ایمائی ندارند، چه برسد به دلالت. ما برای اطمینان به «مفتاح الکرامة» مراجعه کردیم تا ببینیم آیا کس دیگری هم این مطلب را فرموده است یا نه؟ دیدیم ایشان حتی از صاحب «حدائق» هم این مقدار را نقل نکرده تا بگوییم این روایات ایماء، و بالاتر بگویم دلالت بر کفایت معاطات دارند.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»


[1]. سرائر 1: 280.

[2]. دروس 1: 156.

[3]. تکملة العروة الوثقی 1: 185 ـ 184.

[4]. جواهر الکلام 14: 70.

[5]. حدائق الناظره 7: 302 ـ 301.

[6]. وسائل الشیعه 5: 203، ابواب احکام المساجد، الباب8، الحدیث1.

[7]. همان: 204، الحدیث2.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org