Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: غيبت بر چه چيزهايي تعلق مي گيرد؟
غيبت بر چه چيزهايي تعلق مي گيرد؟
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 224
تاریخ: 1382/9/19

بسم الله الرحمن الرحيم

گفتيم كه در باب غيبت و تحقق حقيقت غيبت چند امر معتبر است، يكى از آنها قصد انتقاص، دوم اينكه آن مذكور عيب و نقصى باشد در مغتاب، حالا يا عيب و نقص باشد بدلالة مطابقة يا عيب و نقص محسوب شود بدلالة التزامية و بلكه در حقيقت همان قصد انتقاص كافى است چون وقتى قصد انتقاص بود عيب است و الا اگر يك امر خوبى باشد و صفات خوبش را تذكر بدهند آن غيبت نيست، آن ذكر خير است.

اما كراهت طرف را كه آيا معتبر است در غيبت كه طرف هم كراهت داشته باشد يا نه، هر چند از فرمايشات سيدنا الاستاد بر آمد كه معتبر نيست، لكن ظاهراً ادله غيبت انصراف دارد از آنجايى كه طرف راضى باشد. درست است ولو با رضايتش حرمت كار مغتاب بالكسر از بين نمي‌رود براى اينكه ولو غيبت نباشد اما باز تضييع عِرض انسان است و انسان حق ندارد خودش را ذليل كند، نه او حق دارد رضايت بدهد و نه من حق دارم كه او را ذليل كنم، اما از نظر غيبت ما عرض كرديم ادله غيبت از آن انصراف دارد، مال جايى است كه طرف راضى نباشد.

(سؤال و پاسخ استاد): دليل بر اينكه غيبت نيست، مثلاً يك كسى مي‌آيد كه بدگويي اش كنند. مي‌خواهد مطرح بشود مي‌گويد که به من فحش بدهيد تا من مطرح بشوم در جامعه و يا آبرويم را ببريد تا مطرح بشوم در جامعه، نه او حق دارد اين كار را بكند و نه ديگرى حق دارد بدگويى كند چون تضييع عِرض مؤمن حرام است؛ خودش هم نمي‌تواند اين كار را بكند. حرمتش بحث نيست، اما ادله غيبت از اينجا انصراف دارد.

امر ديگرى كه در غيبت بحث شده بود اينكه آيا در غيبت معتبر است كه آن عيب مستور باشد يا اگر آن عيب ظاهر هم باشد، باز ادله غيبت شاملش مي‌شود. ما عرض كرديم تبعاً لسيدنا الاستاد كه ادله غيبت اطلاق دارد، انسان بد برادر مسلمانش را بگويد، چه اين بد بدى باشد كه ظاهر است و ديگران هم مي‌دانند و چه بدى باشد كه ديگران نمي‌دانند، فرقى در اين جهت نمي‌كند. ملاك حرمت غيبت تضييع آبروى غير است. بنابراين چه ديگران بدانند و چه ندانند، چه مستمع الغيبة بداند و چه نداند، اين حرام است و اطلاق ادله همه را شامل مي‌شود. و اين كه از عبارات شيخ برمي‌آيد كه حرمت غيبت از باب كشف ستر است نه، ما دليلى نداريم بر اينكه مستوريت در غيبت معتبر باشد. غيبت ذكر مسائى غير است به قصد انتقاص به حيث كه خودش ملتفت نشود، اين غيبت است چه مي‌خواهد مستور باشد و چه ظاهر، چه مستمع بداند و چه نداند. گفته نشود وقتى مستمع مي‌داند آقاى مغتاب بالكسر چيزى اضافه نكرده براى اينكه خود همين گفتن براى آبروى او ضرر دارد. بدى يك نفر تذكرش هم ضرر دارد، مدام پشت سر هم به او بدى مي‌گويد، خود اين ضرر دارد مثل قصه ملانصرالدين نيست كه هيچ ضررى نداشته باشد براى دزدها. دزد آمد مي‌گفتند ملانصرالدين يك خط دورش كشيدند گفتند پايت را از اين خط بيرون نگذار. رفتند هر چه داشت و نداشت برداشتند بردند و آمدند به ملا گفتند: خوب ملا يك كارى مي‌كردى! گفت: بيچاره شان كردم. گفتند: چه كار كردى؟ گفت: اينها گفته بودند پايت را از خط بيرون نگذار، من مدام پايم را مي‌گذاشتم بيرون خط دوباره مي‌گذاشتم داخل خط. اين به خيالش اين يك موضوعيتى دارد و يك خصوصيتى دارد، بنا بر اين، ضررى به آنها نمي‌خورد اما ذكر مسائى غير، ولو طرف بداند ضرر به او مي‌خورد ـ پاى ملانصرالدين نيست كه بگذارد بيرون خط ـ به هر حال آبروى او خيلى بيشتر تضييع مي‌شود و دانستن و ندانستن مخاطب، مستور بودن يا مستور نبودن اينها هيچ دخالتى ندارد؛ رواياتش را هم خوانديم و جواب داديم ، نكته‌اى را من در روايت داوود بن سرحان آن روز اشاره كردم كه حالا حدس مي‌زنم از حدود مثلا چهل و پنج سال قبل در ذهنم بوده است كه امام مكاسب محرمه را مثلا مي‌فرموده آن وقت اين جمله در ذهن ما بوده من به خيالم كه از خودم است و آن اين است كه ما عرض كرديم اين روايت داوود بن سرحان سؤال ابهام دارد (حديث 1 باب 154) «عن الغيبة قال هو ان تقول في اخيك لدينه ما لم يفعل فيبث عليه ...»[1].

ما عرض كرديم اين سؤال ابهام دارد. همه حدود غيبت را نمي‌خواهد بيان كند و الا فقط مي‌شود باب محرمات و امور عِرضيه. يك نكته‌اى را امام (قدس سره) دارد كه من حيفم آمد آن نكته را نگويم، و آن اينكه امام مي‌فرمايد از چيزهايى كه قرينه يا شاهد است كه سائل از حقيقت غيبت من جميع الجهات سؤال نكرده ـ اين گوياى دقت امام است در روايات كه از آقاى بروجردى و ديگران گرفته بودند كه روى روايات خيلى عنايت داشت ـ و آن، اين است كه در جواب امام فرمود «هو أن تقول» غيبت كه «هو» نمي‌شود به آن برگردد ـ ظاهراً من اينطور فهميده‌ام ـ مي‌گويد سؤال ابهام دارد «فلا يعلم أنّه سأل ما الغيبة مثلاً أو كان سؤاله بنحو لم يفهم منه القصر المدعى [مى گويد نمي‌دانيم سؤال چطور بوده است] و يؤيده ارجاع الضمير المذكر، سألته عن الغيبة فقال هو»[2] هو كه به غيبت نمي‌تواند برگردد، آن «تاء» تأنيث دارد، پس اين هو به يك چيزى برمي‌گردد.

ما عرض كرديم سؤال داوود بن سرحان ابهام دارد، نمي‌خواهد از همه خصوصيات غيبت بپرسد كما يظهر از جواب كه جواب فقط راجع به محرمات و امور عِرضيه آمده با اينكه غيبت در غير آنها هم جريان دارد. بنا بر اين، سؤال ابهام دارد و براى ما روشن نيست و لذا اطلاق در روايت وجود ندارد. امام مي‌فرمايد مؤيد اين ابهام سؤال كه آن معلوم نيست از چه سؤال كرده، از ماهيت و حقيقت غيبت به نحو حصر سؤال كرده ما الغيبة بتمام وجودها يا نه؟ چهل در صد غيبت را سؤال كرده از بعض خصوصياتش سؤال كرده. مي‌فرمايد: مؤيد اين است كه ضمير، ضمير مذكر است، اگر بنا بود از حقيقت غيبت بما هى سؤال بشود و سؤال كننده در سؤالش تمام جهات غيبت را بگويد، بايد حضرت بفرمايد «هِى» اينطور؛ ضمير مذكر برگشته معلوم مي‌شود از جميع خصوصيات نيست. اين تمام بحث تا اينجا.

(سؤال و پاسخ استاد): «الغيبة أن تقول فى أخيك» اسم مصدر است اما به حسب طبع ضمير مؤنث برمي‌گردانند و قابل انكار نيست. ايشان هم مي‌فرمايد يؤيد. درست است كه برخي گفته اند: «الامر فى التذكير و التأنيث سهلة» اما در عين حال «سهلة» نه اينكه خلافش هم مي‌شود مرتكب شد.

بنابراين، برگرداندن ضمير مذكر هم دليل بر اين است كه سؤال معلوم نيست از چه بوده است، از غيبت به تمام حقيقتها نبوده و الا كان ينبغى كه ضمير به چه برگردد؟ اين هو برمي‌گردد به آن چيزى كه از لابلاى حرفهايش معلوم مي‌شده است چيست، فرمود که هو از اينكه عيب او را آشكار كنيد.

تا اينجا بحث راجع به خصوصيات معتبره در غيبت بود، يكى قصد الانتقاص كه گفتيم معتبر است، يكى اينكه مذكور صفت بدى باشد در مغتاب «إمّا بدلالة مطابقة أو بدلالة التزامية». سوم اينكه مستور بودن و معلوم نبودن در مغتاب لازم نيست، اطلاق ادلّه اقتضا مي‌كند كه حرام باشد و اطلاق ادله اين است كه اين روايت هم نمي‌تواند دليل باشد. چهارم اينكه كراهت طرف در غيبت معتبر است خلافاً لسيدنا الاستاذ؛ بله، حرام است اما غيبت نيست. پنجم اينكه وجود مخاطب در غيبت معتبر است، ادله غيبت انصراف دارد يا اصلا غيبت ظهور دارد در آنجايى كه مخاطب باشد و الا خودش با خودش دارد حرف مي‌زند معلوم نيست كه غيبت صدق كند يا انصراف دارد. وجود مخاطب در غيبت، اما ذكر نفس و تلقين به نفس اين ادله حرمت غيبت از آن انصراف دارد يا اصلا غيبت شامل او نمي‌شود.

از اين حرفها معلوم شد كه اگر مغتاب طرف را با اين عيب مي‌شناسد، باز هم غيبت يكون حراماً، براى اينكه «ذكرك أخاك» است. در شناختن او گفتيم كه مستوريت دخالتى ندارد؛ چون ملاك حرمت يا يكى از ملاكهايش تضييع آبروست، چون تذكر مداوم، مستلزم اين معناست.

«نظر امام خميني (سلام الله عليه) در باره اعتبار تعيين در مغتاب»

حالا دنباله اين بحث، بحث ديگرى را كه امام (قدس سره) مطرح كرده و من مي‌خوانم؛ چون زيبا هم ايشان بيان كرده است و به عبارت ايشان اكتفا مي‌كنم، اين است كه آيا در غيبت معتبر است مغتاب معين باشد، يا اگر مغتاب مبهم هم باشد فى عدد محصور يا فى عدد غير محصور آنجا غيبت نيست؟ «هل يعتبر فى الغيبة أن يكون المغتاب معيناً» معين باشد، از فلان شخص با فلان خصوصياتش غيبت مي‌كند يا نه، لازم نيست كه معين باشد، مبهم هم باشد باز غيبت حرام است؟( اين بحث را امام دارد من از عبارت امام مي‌خوانم).

(سؤال و پاسخ استاد): كجا شارع تعالى معين فرموده كه معلوم باشد؟ «بعضكم بعضا» يعنى حتماً معلوم باشد؟! من حالا جنابعالى را با يكى ديگر از قوم و خويشهايتان كه فاميليشان ربانى است نعوذ بالله گفتم يكى از ربانيها اينطورى هستند، اين «بعضكم بعضا» نمي‌گيرد؟ معين لازم نيست كه باشد.

مي‌فرمايد: «فهل يعتبر فيها أن يكون المغتاب مذكوراً بنحو التعيين، فلا يكون ذكر أحد الشخصين بنحو الابهام غيبةً فضلا عن ذكر مبهم فى غير محصور [يكى از اهالى تهران بزرگ يا يكى در دنيا] و التفصيل أن المذكور بنحو الإبهام كقوله: أحدهما كذا أو واحد من التجّار كذا، إمّا أن يكون معيّناً بحسب الواقع أو لا [يا به حسب واقع يك تعيّن دارد يا ندارد، حالا تعيّن واقعى ندارد بعد مي‌آيد.] و على الاول [كه به حسب واقع يك واقع معينى دارد] إمّا أن يكون معلوماً عند القائل أو عند المخاطب أو عندهما [اين شخص معلوم] أو ليس معلوماً عند واحد منهما [هيچ كدامشان برايشان معلوم نيست] الظاهر شمول الأدلّة لجميع صور المعّين واقعاً حتّى المجهول عندهما [آنى كه يك واقع معين دارد ولو اينها نشناسند او را، غيبت آنجا را شامل مي‌شود و حرام است] فانه لو قال: زيدٌ كذا و كذا، و كان مشتبهاً فى غير محصور، يصدق أنه ذكره أخاه بما يكره [يا ذكر مسائى برادر يا أكل لحم ميته] فانّ صدق ذكره لا يتوقف على عدم كونه من اطراف الشبهة [صدق يادآورى موقوف نيست كه از اطراف شبهه نباشد، يادآورى، يادآورى است چه معين باشد چه نباشد به هر حال آبروى يك نفر را دارد زير سؤال مي‌برد.]

ذكر او توقف ندارد بر اينكه از اطراف شبهه نباشد و نه بر علم مخاطب و متكلم به، يادآورى يادآورى است] فكما أن قوله: لعن اللّه قاتل زيد لعن عليه [خدا لعنت كند قاتل زيد را، اين لعن است بر او] كان فى أطراف المشتبه أم لا [چه در اطراف مشتبه باشد و چه در اطراف مشتبه نباشد] معلوماً لدى القائل أم لا [چه نزد قائل معلوم باشد و چه معلوم نباشد] كذلك لو ذكره بسوء [اگر با يك بدى يادش كرد اين ياد آورده يك نفر را به بدى، واقع معين دارد. حالا بعد غير واقع معين مي‌آيد.]

و دعوى انصراف الأدلّة عن بعض الصور ناشئة من دعوى أن الغيبة عبارة عن هتك ستر مستور [و با اين وضع هتك ستر مستورى نشده چون معلوم نيست چه كسى است، اما امام مي‌فرمايد که ما گفتيم مستوريت در غيبت معتبر نيست. تمام غيبت آنطورى كه ما عرض كرديم تضييع عِرض ديگران است.]

كما عليه شيخنا الانصارى. فمع عدم مقبولية الدعوى الثانية [كه غيبت عبارت از هتك مستور باشد] تدفع الاولى أيضاً [يعنى انصراف هم از بين مي‌رود] و قد تقدّم ما فى الثانية.

(سؤال و پاسخ استاد): [پس اين اول و دوم كدام مي‌شود؟ مطلب معلوم است! مي‌گويد اين بر مبناى اين است كه ما مستوريت بخواهيم مثل آقايان گفتند پنج دقيقه دير كردى، گفتند بر مبناى اين است كه ساعت چهار وقت مباحثه بوده يا چهار و ربع؛ بحث روشن است، عبارت را مي‌خواهم بگويم كه چطور است.

مي‌فرمايد بر مبناى مستوريت انصراف خوب است؛ اما اگر مبناى امام بوده نه، اطلاق مي‌گيرد و انصرافى ندارد.]

«فمع عدم مقبوليّة الدعوى الثانية تدفع الاولى أيضاً [اگر دعواى دوم كه اعتبار مستوريت باشد قبول نكرديم اولى كه انصراف هم باشد از بين مي‌رود] و قد تقدم ما فى الثانية [گفتيم مستوريت لازم نيست] نعم، لا شبهة فى عدم حرمة غيبة من يكون مشتبهاً مطلقاً أو في غير محصور عند السامع فضلاً عن مجهوليته عندهما [يك مشتبه مطلق، يك نفر در دنيا كه اصلا معلوم نيست چطور است، يا در غير مستور نزد سامع، يكى از نُه ميليون جمعيت تهران، اين ديگر آبروى كسى از بين نمي‌رود. فردا صبح هم هر كسى بيرون مي‌آيد سرش را پايين نمي‌كند كه نكند من را مي‌گفته است، اما اگر بگويى يكى از تجار يا يكى از طلبه ها يا يكى از عمامه به سرها خوب بله، اما يكى از نُه ميليون يا يكى از هشتاد ميليون، اين ادله غيبت، آنها را نمي‌گيرد.]

فضلاً عن مجهوليته عندهما [هر دو نمي‌دانند كه اين كيست] لا لقصور الاطلاقات أو كون الغيبة بمعنى كشف الستر، بل لقيام السيرة على عدم الاجتناب عنها و ورود نحوها فى الأخبار و آثار الأخبار [در اخبار و آثار اخبار آمده است كه از يك غيرمحصور، غيبت كرده‌اند.

اين جمله امام هنوز براى من روشن نيست، آن روايات كدام روايات است، اين اولا. ثانياً به نظر مي‌آيد كه در آن روايات قصد انتقاص نبوده است. اين كه مرتكب مي‌شده اند اخبار و روايات، از باب اين است كه قصد انتقاص نبوده، غيبت نيست. ما هم قبول داريم حرف امام (قدس‌سره) را كه ادله غيبت شامل اين مشتبه مطلق و واحد غير محصور نمي‌شود. چرا شامل نمي‌شود؟ براى اينكه تضييع عِرض به آن معنايى كه در روايات آمده نيست، هيچ كس اعتنا نمي‌كند به اين حرفها، مي‌گويد بگو تا خسته بشوى؛ اين از باب انصراف است لعدم التأثير فى تضييع العرض. اما اين كه ايشان مي‌فرمايد وجهش اين است كه در كلمات اخيار و در اخبار آمده است ـ من اخيار و روايات را نمي‌دانم كجاست ـ و بعد هم ظاهراً آن از باب عدم قصد انتقاص است و الامر سهلٌ بعد از آنى كه در مبنا با هم موافقيم.]

و الظاهر أن المراد بعدم الحصر ليس ما يقال فى أطراف علم الإجمالى [مي‌گويند مثلا نشود شمـاره كرد، نه! مطلب بالاتر است. بايد طورى باشد كه افراد تحت تأثير قرار نگيرند، كسى تضييع عِرض

نشود. يك نفر در تهران اينطورى است از كسى تضييع عِرض نمي‌شود و اعتنا به آن نمي‌شود.]

و اما غير المعين واقعاً [آنجا گفت إمّا معيّنٌ أو لا] كما لو قال: أحدهما بخيلٌ [هر دو بخيل بودند] أو و كانا بخلين كانا غير بخيلين [يا هيچ كدام بخيل نبودند كه اين واقع معيّنى هم ندارد] بناءً على عدم توقف صدق الغيبة على اتصاف المغتاب بالمذكور [اين كه گفتيم هر دو غير بخيل باشند، بنا بر اينكه توقف ندارد، صدق غيبت بر اينكه متصف باشد به آن كسى كه ذكر شده، كه نگوييم بهتان مي‌شود] فهل يكون غيبة بأن يقال [چطورى بگوييم غيبت است] إن احدهما صادق على كل واحد من المعيّنين بنحو [بر هر يكى صادق است] و لهذا لو قال: اضرب أحدهما، يكون ضرب كل واحد منهما امتثالا، فلو لم ينطبق عليه لما يكون كذلك. فيصدق عليه أنه ذكر أخاه بما يكره، لعدم الفرق بين ذكره تعييناً، أو أخذ عنوان فى موضوع الكلام منطبق عليه، بل يكون مغتاباً [بالكسر] لكل منهما [اگر يكى از آن دو را گفت مغتاب براى هر يك از آن دو است] لانطباق العنوان عليهما [چون عنوان بر آنها منطبق مي‌شود.

«تأمل» كه مقام امتثال با مقام غيبت با همديگر فرق دارد و تأمل كه اين حرف در آنجايى هم كه أحد را بياورد، أحد طائفه و أحد از جمعيت، آنجا هم چند نفر را غيبت كرده است؟ همه را. يكى از تجار اينطورى است، يكى از آقايان مثلا معمّمين اينطورى هستند، اينجا همه را غيبت كرده براى اينكه فرض اين است كه تضييع آبروى همه شده است و باز هم روشن كند، ديگر معلوم است كيست، اما اينطورى همه را مي‌گويد؛ يعنى يك غيبتى كرده كه غيبت حسابى كارساز شده، همه را دارد مي‌گويد.]

«أو لا يكون غيبة لعدم ذكر هذا بعينه و لا ذاك بعينه بل اغتاب أحدهما لا بعينه و هو غير مشمول للأدلّة وجهان، لا يبعد ترجيح عدم الجواز فى المحصور ولو بإلغاء الخصوصيات والمناسبات [اگر محصور باشد اين صدق مي‌كند.]

ثمّ ان هنا مشكلة و هى أنه لا شبهة فى شمول الأدلّة للاغتياب بنحو العام الاستغراقى، كأن يقال أهل بلد كذا، أو طائفة كذائية كذا [اهل اصفهان اينطور هستند، اهل شيراز اينطور هستند، كردها اينطور هستند؛ اين مسلّم غيبت است] فإنّه ينحل الى ذكر كل واحد من اهل البلد و الطائفة [اين خلاصه همه را غيبت كرده است، منتها يك كلمه گفته كه شامل همه مي‌شود، انحلال پيدا مي‌كند به غيبت همه.]

لكن ورد فى روايات كثيرة فى أبواب متفرقة تعييب طوائف و اهل بلدان، [منه الاصفهان، ان من العجائب البلدانى منار جنبان باصفهانى و قال قوم أنها ناروا و الحق عندى أنها مناروا» حالا اصفهانيها هم مشمول اين جمله هستند.] فى ابواب متفرقة تعييب طوائف و اهل بلدان [بعضى از شهرها را مذمت كرده مثل اصفهان يا طائفه‌اى را مثل كردها كه مي‌گويد اينها از نسل جن هستند] ممّا يكون ظاهرها الاستغراق و العموم و الاطلاق [چه كنيم با اين روايات؟

امام مي‌فرمايد:] و يمكن أن يقال: أنها مع ضعف كثير منها [اين روايات ضعف سند دارند] محمولة على محامل [اينها بر يك محاملى حمل مي‌شود] ككوْن النظر لي أهل بلدان و طوائف فى تلك الأعصار التّى كانت أهاليها من الكفّار أو المخالفين [بگوييم شايد آن روزى را مي‌گفته كه اهل آن شهر همه كافر بوده‌اند يا همه جزء مخالفين بوده‌اند بنا بر اينكه غيبت مخالفين جائز است، كما اينكه در توجيه روايت نسبت به اصفهان مي‌گويند اين مال آن وقتى است كه اصفهانيها ناصبى بودند. بگوييم اين روايات مال يك زمان معين است و الا امروز را كه ديگر نمي‌گيرد، مثل آقا سيد ابو الحسن اصفهانى(قدس‌سره) را كه نمي‌خواهد بگويد!]

أو على امر اقتضائى [يا بگوييم محاملى است مال آن زمان و مكان، خصوصيت براى آن مورد است يا بر يك امر اقتضائى مثل قولش] فى بعض الطوائف «ان لهم عرقاً يدعوهم الى غير الوفاء [يا بگوييم اينطورى يك امر اقتضائى را مي گويد] أو كانت الصفة ظاهرة فيهم، كما ورد فى طائفة أنّهم خلق مشوّه الى غير ذلك من المحامل»[3].

لايخفى عليكم كـه اين دو تـا حمل اخير امام تمام نيست و راه حل، چيز ديگرى است كه عرض مي‌كنم. اين كه بگوييم چون امر اقتضائى است بدگويى كنيم با امر اقتضائى، حرام نيست؟! فرقى نمي‌كند حرمت غيبت كه امر اقتضائى باشد يا امر عارضى باشد.

عبارت يك مقدارى نامفهوم است، اگر به ظاهر عبارت بخواهيم نگاه كنيم امر اقتضائى، خوب ژنهاى مردم را بيان كند اينها ژنشان ژن بدجنسى است ـ خوب امر اقتضائى را دارم مي‌گويم ـ اينها ژنشان اين است كه وفاى به عهد نمي‌كنند، امر اقتضائى را دارم مي‌گويم. حرام نيست؟! امر اقتضائى سبب جواز غيبت نمي‌شود، يا مي‌فرمايد كه بله صفت روشن بوده، خوب روشن باشد! ما كه گفتيم مستوريت در غيبت معتبر نيست!

ظاهراً نظر امام(قدس سره) در اين دو وجه به اين است كه قصد بيان امر اقتضائى و امر ظاهر را داشته نه قصد انتقاص. ظاهر اين است كه اين دو توجيه را امام مي‌خواهد برگرداند به عدم قصد انتقاص، يك جريان طبيعى را دارد مي‌گويد، نظر روانى را مي‌گويد؛ يك روانكاو يا يك دانشمند مثلا زيست‌شناسى اين نظر علميش را دارد مي‌گويد، قصد انتقاص ندارد. برگردد اين دو تا جواب به عدم قصد انتقاص و الا اگر برنگردد به آن جواب امام تمام نيست كما اينكه در كلمات اخيار و اخبار هم كه امام فرمود ما داريم غيبت را، آن هم ظاهراً بر مي‌گردد به اين معنا كه قصد انتقاص در آنجا نيست.

غيبت تمام ملاكش به قصد انتقاص است، تفكه در عِرض مسلم كه سرچشمه مي‌گيرد از حقد و حسد. اين تمام كلام درباره خصوصياتى كه در غيبت بحث شده است..

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعة 12: 288، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 154، حديث 1.

[2]- مكاسب المحرمة 1: 273.

[3]- المكاسب المحرمة 1: 273 و 274.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org