روایات دلالت کننده بر بطلان وقف بر نفس
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 124 تاریخ: 1401/8/8 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «روایات دلالت کننده بر بطلان وقف بر نفس» بحث در این بود که یکی از شرائط صحت وقف، اخراج نفس واقف از وقف است؛ چراکه مقتضای حقیقت وقف، تحبیس العین و تسبیل المنفعه است به نحوی که آقای واقف، دیگر هیچ ارتباطی با عین موقوفه حتی به نحو استفاده از منافع، نداشته باشد. یک دلیل عقلی بر این شرط ذکر کرده بودند که عرض کردیم این استحاله عقلی، وجود ندارد و ممکن است دو سبب مختلف با توجه به آثار مختلفشان، بر یک امر وارد شوند. دلیل دیگر، روایات است، شامل دو روایت در باب 3 «وسائل» با عنوان «شرط الوقف اخراج الواقف له عن نفسه» و دو روایت در همین باب با عنوان «الوقف بشرط العود عند الحاجة» که بحث میکند اگر عود وقف را عند الحاجه، به خودش شرط کند، صحیح است یا نه؟ این دسته هم شامل دو روایت است که برخی با استناد به آنها گفتهاند چون شرط عود عند الحاجه، باطل است، بالاولویه، اینجا را هم شامل میشود و وقتی که عود عند الحاجه باطل باشد، به طریق اولی دلالت میکند که داخل بودن نفس واقف در عین موقوفه که از ابتدا چنین شرط میکند، هم باطل است. وقتی وقف صحیح واقع شده اما چون شرط میکند عند الحاجه به خودش بر گردد، باطل میشود، پس بالاولویه در اینجا که از ابتدا میگوید من هم داخل وقف باشم، باطل است. پس روایات، دو دستهاند؛ یکی در باب اخراج نفس واقف از وقف، و دیگری روایاتی که در باب شرطیّة العود، به آنها استدلال میکنند. البته عدم تمامیت قول به بطلان الوقف بشرط العود را هم قبلاً بحث کردهایم و عرض شد استدلال به این روایات بر بطلان الوقف بشرط العود تمام نیست. «عدم دلالت روایت 1 بر مطلوب» در روایت 1 باب 3[1] گفته بود: من چون فرزندی ندارم، میخواهم زمینی را که به ارث به من رسیده، وقف بکنم. ولی میترسم که وقتی وقف میکنم، از بین برود و نتوانند به آن عمل بکنند. ظاهر روایت این است که درآمد دیگری ندارد، حالا سؤال دیگرش این است که اگر همه آن را وقف کردم، میتوانم از آن استفاده بکنم یا نه؟ عرض شد که به این روایت، استدلال کردهاند که وقتی امام(ع) فرمود نمیتوانی از این وقف بخوری و از منافعش استفاده کنی، این جواب دلالت میکند که وقفش صحیح نبوده؛ چون اگر وقفی که خودش داخل آن باشد، صحیح باشد، باید بتواند استفاده کند. از عدم جواز اکل، عدم صحت وقف، استفاده میشود. جواب استدلال به این روایت هم این بود که: اصلاً بحث از این نیست که خودش را داخل وقف کرده، بلکه ظاهر روایت این است که میخواهد بگوید من زمین را وقف کردم، اما آیا میتوانم از این وقف، استفاده بکنم؟ امام هم فرمود حق چنین کاری نداری، نه اینکه بر نفس، وقف کرده باشد و امام فرموده باشد چون وقف بر نفس کردهای، نمیتوانی از آن استفاده کنی؛ پس خودش اصلاً خارج از وقف بوده است. «وجه استدلال جامع المدارک به روایت 1» مرحوم آسیداحمد خوانساری در «جامع المدارک» در باره این روایت بر این باور است که سؤال سائل از این بوده که اگر من بر فقرا وقف کردم و خودم فقیر شدم و عنوان فقیر بر من صادق شد، آیا میتوانم از آن، بهره ببرم یا نه؟ امام(علیه السلام) هم فرموده حقّ استفاده نداری. این روایت و روایت بعدی -که خواهیم خواند- میتواند مستند کسانی قرار بگیرد که میگویند اگر بر عنوانی، وقف کرد و خودش جزء آن عنوان قرار گرفت، آیا میتواند استفاده کند یا نه؟ در این صورت، استدلال به این روایت تمام است؛ چون میگوید حتی وقتی که احتیاج پیدا کردی و مشمول عنوان موقوف علیهم هم شدی، نمیتوانی استفاده کنی، به این معناست که از ابتدا هم نمیتوانی خودت را داخل در وقف قرار بدهی. پس دو کیفیت استدلال، وجود دارد؛ یکی ظاهر روایت است که دلالت میکند بر این که شخص نمیتواند خود را داخل در وقف سازد. دوم به این بیان که این شخص اگر فقیر و فردی از فقرای موقوف علیهم شد، باز نمیتواند استفاده بکند پس از اول هم نمیتواند خود را جزو موقوف علیهم قرار دهد که برداشت مرحوم آسیداحمد خوانساری میباشد و فرموده این سؤال مال جایی است که شخص بر مستضعفین و فقرا، وقف میکند و سپس خودش فقیر میشود، در اینجاست که از امکان استفاده خودش میپرسد؛ چون اگر به گونهای وقف کند که خودش داخل موقوف علیهم باشد، معلوم است که خودش نتواند استفاده ببرد و جای سؤال ندارد، چون اگر وقف کرد، به هیچ وجه نمیتواند خودش استفاده کند و عرف وقف هم این است که وقتی چیزی را وقف کردند، خودشان استفاده نمیکنند. پس میگوییم سؤال و جواب مربوط به این نیست که سائل پرسیده است: وقف است و من میتوانم استفاده بکنم یا نه؟ چون این پاسخش واضح بوده، بلکه سؤال از این بود که بعد از اینکه عنوان موقوفٌ علیهم بر من صدق کرد، آیا میتوانم استفاده کنم یا نه؟ امام(علیه السلام) هم فرمود حقّ استفاده نداری با اینکه وقف بر نفسش هم نبوده است پس بالاولویه، در جایی که خودم را جزء موقوفٌ علیهم قرار بدهم، باطل است و حقّ استفاده ندارم. «بحثی رجالی در باره طلحة بن زید» روایت بعدی، روایت 4 باب 3: «و بإسناده عن عليّ بن الحسن بن فضّالٍ [که گفتهاند فطحی اما ثقه است و قلّ ما، از شخص ضعیف، روایت میکند] عن عمرو بن عثمان [که او هم ثقه است] عن عبد اللّه بن المغيرة [که ثقه و از اصحاب اجماع است] عن طلحة بن زيدٍ عن أبي عبد اللّه(علیه السلام) [اگر به کتب، نگاه کنید، این روایت را با عنوان «خبر طلحة بن زید»[2] آوردهاند؛ چون طلحه عامّی بوده[3] و در برخی از کتب رجالی -که ظاهراً «کشّی» و مانند آن باشد- ذَمّی در حقّ او نیامده و مدحی هم ذکر نشده، اما در مثل «فهرست»[4] شیخ و «رجال ابن داود»[5] بهتبع شیخ فرمودهاند که عامّی است اما کتابی دارد که معتمد است. از این باب هم روایت، موثقه میشود اما به جهت طلحة بن زید (که عامّی و در برخی از کتب هم نه ذمّی دربارهاش آمده و نه مدحی، بلکه فقط گفتهاند عامّی است و تنها این جمله دربارهاش گفته شده) این روایت را ضعیف و طلحة بن زید را مهمل دانستهاند اما در مثل «فهرست» شیخ فرموده کتابی دارد که به آن، اعتماد میشود و میدانید که اگر کسی کتابی داشته باشد که به آن اعتماد بشود، ثقه به شمار میرود] «عن أبی عبد الله(علیه السلام) عن أبيه(علیه السلام) أنّ رجلاً تصدّق بدارٍ له و هو ساكنٌ فيها [خانهای را وقف کرد و خودش هم داخل آن است؛ آیا حال که وقف کرده، میتواند خودش داخل خانه بماند یا نه؟] فقال: الحين اخرج منها»[6] همین الآن باید از آن، خارج بشود! یعنی وقتی که وقف کرد، دیگر نمیتواند داخل خانه بماند. با استناد به این روایت گفتهاند اگر وقف علی نفس، درست بود، میتوانست در خانه بماند. اما جواب این هم واضحتر از روایت پیشین است که اینجا اصلاً بحث وقف بر نفس نیست و نگفته که بر خودش وقف کرده، در آن بماند یا نه؟ تا شما به این روایت برای بطلان وقف بر نفس و شرطیت اخراج واقف نفس خود را از وقف استناد بکنید. «بحث رجالی در باره محمد بن سنان» اما روایات شرطیّة العود عند الحاجه را میخوانیم که در «وسائل» است که چون «وسائل» از «تهذیب»[7] نقل کرده، از آنجا میخوانم: «یونس بن عبد الرّحمن عن محمّد بن سنان عن اسماعیل بن فضیل [که در روایت دیگر از «فضل» روایت کرده و در «وسائل»[8] هم از «فضل» نقل کرده است، اما در پاورقی گفته در جای دیگر به صورت «اسماعیل بن فضیل» آمده. اینجا گفتهاند روایت به جهت وجود «محمّد بن سنان» ضعیف است؛ چون روایات بسیاری در ذمّ او وارد شده، اما والد استاد قائل به صحت روایات اوست از این جهت که روایات کثیری از او نقل شده و راویانی که از او نقل کردهاند، ثقهاند و ایشان هم از ثقات، نقل کرده. ایشان میفرماید روایات ذامّه در مورد محمد بن سنان مثل روایات ذامّه در حقّ زراره است که از باب تقیه، صادر شده و از سوی دیگر هم روایات مادحه ایشان فراوان است که مفصل در «تنقیح المقال» و کتب رجالی دیگر، آنها را ذکر کردهاند. پس به یاد داشته باشید که به جهت روایات ذامّه در حقّ «محمّد بن سنان»، او را ضعیف میدانند و روایاتش را رمی به ضعف میکنند، اما والد استاد و ظاهراً حضرت آقای شبیری - طبق نرمافزار رجالی طبق نظر ایشان تصحیح شده - این روایت را به جهت وجود «محمّد بن سنان»، صحیح یا موثّقه شمردهاند و فرمودهاند که علی التّحقیق، ثقه است که اگر نظر معظم له باشد، پس «محمّد بن سنان» به اعتقاد ایشان ثقه است، اما کسانی که روایت را به جهت او تضعیف کردهاند، روایات ذامّه را در نظر داشتهاند و کسانی که با آنها مخالفند، آنها را مثل روایات وارده در حقّ زراره، از باب تقیه شمردهاند. «تهذیب»[9] یک روایت دیگر را با سند «حسین بن سعید عن فضاله [بن ایوب که ثقه و از اصحاب اجماع علی قولٍ است و در «وسائل»[10] هم به همین صورت آمده،] عن أبان [که ثقه است] عن إسماعیل بن فضل» که ثقه است. این دو روایتی است که در دو جای «تهذیب» وارد شده و این روایات تقریباً شبیه هم هست. اما این روایت دوم را میخوانم؛ چراکه «مسالک» این نقل را آورده و یک نقل کاملتر است و قابلیت استناد بیشتری چه در ردّ بطلان و چه در صحت شرطیت عود عند الحاجه دارد. روایت را در جلسه آینده، بررسی میکنیم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»
[1]. وسائل الشیعه 19: 176، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث1. [2]. تهذیب الاحکام 6: 300. [3]. معجم رجال الحدیث 10: 181-178. [4]. الفهرست: 86. [5]. رجال ابن داوود: 464-463. [6]. وسائل الشیعه 19: 179، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث4. [7]. تهذیب الاحکام 9: 135، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث15. [8]. وسائل الشیعه 19: 177، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث3. [9]. تهذیب الاحکام 9: 146، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث54. [10]. وسائل الشیعه 19: 177، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث3.
|