Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: توضیح در باره کتاب «محکم و متشابه»
توضیح در باره کتاب «محکم و متشابه»
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الاجاره
درس 19
تاریخ: 1403/8/2

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«توضیح در باره کتاب «محکم و متشابه»

 مرحوم صاحب «حدائق»، علامه مجلسی و صاحب «وسائل» این کتاب را به سید مرتضی منتسب و از آن، روایت نقل کرده‌اند و ظاهراً نسخه خطی‌ای که نزد صاحب «وسائل» بوده موجب شده که ایشان ابتدا و انتهای کتاب را ذکر کند. اما گفته شده در کتب قدما نامی از این کتاب دیده نمی‌شود و از آن، نقل روایت نکرده‌اند. اهمیت این کتاب از این حیث است که روایاتی که راجع به تفسیر قرآن، درآن نقل شده، از کتاب «تفسیر نعمانی» گرفته شده که الآن وجود ندارد و تنها در این کتاب، نقل شده‌اند. در آنجا دارد که ظاهراً کتاب‌خانه سید مرتضی، هشتاد هزار جلد کتاب داشته است که مقداری از آنها مقداری از آن را وزرا و رؤسا برداشته‌اند و اضافه‌اش را به مبلغ بالا فروخته‌اند.

«ادامه بحث پیرامون آیات مثبته اجاره»

بحث در آیات شریفه 31 و 32 سوره «زخرف» بود که می‌فرماید: «وَ قَالُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‌ * أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً وَ رَحْمَةُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون».

این آیه شریفه دو تفسیر شده که بنابر یک تفسیر، به بحث اجاره، مربوط می‌شود اما بنابر تفسیر دیگر، ارتباطی به باب اجاره ندارد، ولی عرض کردیم که چون یک بحث کلامی و اعتقادی و یک روش زندگی است، در ادامه عبارات مرحوم علامه را ذیل این آیه می‌خوانیم.

یک تفسیر راجع به «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» این است که بگوییم همه روزی‌ها و ارزاق به دست خداوند است و کسی نمی‌تواند بیش از آنچه که خداوند برایش قرار داده، به دست آورد. این مطلبی است که ایشان می‌فرمایند و این تفسیر به بحث اجاره، ارتباط پیدا نمی‌کند، چون فقط می‌گوید: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ»؛ ما روزی را بین مردم، تقسیم کردیم و در این تقسیم هم اختلاف، پدید آوردیم.

این یک تفسیر است که یک نگاه کلامی دارد و انسان می‌تواند با توجه به این دیدگاه، یک زندگی آرام داشته باشد. نیز عرض کردم که بسیاری از افراد، زندگی‌شان از ابتدا با کمال نعمت و آرامش بوده و زندگی یک‌سری هم همیشه با چرک و خون، مخلوط است. اگر به این معتقد شدیم که این، قسمت هریک بوده و کاری از دست ما بر نمی‌آید؛ لذا این آقا از اول، وضعیت مالی خوبی داشته و پدرش صاحب پول و ثروت بوده، در طی یک دوران هم نسل اندر نسلشان سرمایه‌دار بوده‌اند و در این چرخه، قرار گرفته‌اند و زندگی راحت داشته‌اند، اما دیگری هر روز کار می‌کند و با هزاران گرفتاری، سروکار دارد. اینها چیزهایی است که تقسیم شده و در دست ما نیست. با این دیدگاه، دیگر انسان با دیدن زندگی دیگران و وضعیت خوب آنان، دغدغه ندارد که چرا یکی در ناز و نعمت، زندگی می‌کند و دیگری در سختی و عسرت. برخی کارها در اختیار ما نیست، ولی حرص و جوش خوردنشان در اختیار ماست. مثلاً وقتی به زندگی مردم، نگاه و آن را برانداز می‌کنیم، هم آرامش خود را از دست می‌دهیم و هم ایجاد اختلال در زندگی آنان می‌کنیم؛ چون وقتی به دنبال زندگی مردم باشیم، چشم و نظر که یک امر واقعی است، اثر می‌کند. شاید دیده باشید که برخی افراد از محل زندگی‌شان فرار می‌کنند و به شهرهای بزرگ می‌روند؛ چون در شهرهای بزرگ، کسی به کار دیگران، نگاهی ندارد. مسأله چشم و نظر حتی می‌تواند در فرزندان انسان هم تأثیر داشته باشد؛ لذا نباید به زندگی مردم، نظر داشت تا ناخودآگاه، در انسان اثر بگذارد.

 «خاطره‌ای از مرحوم والد در مورد چشم و نظر»

مرحوم والد می‌فرمودند: آدم گاهی بچه خودش را چشم می‌زند و این در اختیار آدمی نیست؛ چون ممکن است چیزی در فرزند خودش ببیند که خوشایند باشد.

این نکته مهمی است که ایشان در این گونه امور، بسیار دقت داشتند و این را از جنبه پدر و فرزندی نمی‌گویم. ایشان دوستی داشتند که صاحب گاوداری بود و آن شخص خود را مدیون والد استد می‌دانستند. مرحوم والد زمانی که به تهران، رفت‌وآمد می‌کردند، به گاوداری ایشان می‌رفتند و شیر می‌آورند تا از آن، در منزل ماست و پنیز درست کنند. به یاد ندارم که مرحوم والد که در آن زمان، محافظ هم داشتند، به گاوداری ایشان مراجعه کنند ولی به گاوداری وارد شود. نه خودش وارد می‌شد و نه اجازه می‌داد پاسداران وارد شوند. حتی آن مرحوم که مردی روشن و متعبد بود، بارها می‌گفت: شما به داخل گاوداری بیایید و آنجا را ببینید. مرحوم والد می‌گفت: دیدن ندارد؛ چون کار و تخصص من نیست. همیشه هم که وارد می‌شد، «الله اکبر» می‌گفت و به محافظانش هم یاد می‌داد و می‌فرمود دلیل این‌که نه خودم وارد می‌شوم و نه به شما اجازه ورود می‌دهم، این است که امکان دارد وقتی آنجا را می‌بینید، به چشمتان خوش ‌بیاید و گاوی که زحمات بسیاری برایش کشیده شده، از بین برود. از سوی دیگر هم اصلاً ممکن است این گاو، بیمار باشد و در رفت‌وآمد ما از بین می‌رود، لذا دل صاحبش از ورود ما به گاوداری‌اش چرکین می‌شود.

لذا انسان نباید زندگی مردم را برانداز و درباره‌اش حساب و کتاب کند. این کارها موجب می‌شود که افراد ثروتمند از محلی به تهران می‌روند چون در محل خودشان قادر به کار کردن نیست و اگر مثلاً ماشین بهتری خریداری کردند، مردم مدام از خود می‌پرسند که از کجا آورده است. این بلیه‌ای است که روحانیت هم، به آن، دچار است. مثلاً یک روحانی که زحمت بسیاری کشیده و بعد از پنجاه سال، یک ماشین مثلاً پرشیا و خانه تهیه کرده، صدها فحش و ناسزا می‌شنود؛ با این‌که الآن یک بچه 23ـ22 ساله، بنز سوار می‌شود ولی یک روحانی بعد از ده‌ها سال تلاش، حق ندارد در این حد نیز امکانات داشته باشد؟! این تنگ‌نظری‌ها وجود دارد و در زندگی هم اثر می‌گذارد.

«کلام علامه طباطبایی در المیزان در تفسیر حیات و معیشت انسان‌ها»

عبارت علامه را از ابتدا می‌خوانیم: «و قوله: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» می فرماید: این بيان آیه شریفه «لوجه الإنكار في الجملة السابقة» است که فرمود: «لَوْ لاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‌»، می‌گفتند: چرا پیامبری را به افراد پولدار (دو نفری که در طائف و مکه بودند) ندادند؟ اینها سرگرمی است که چه کسی مدنظرشان بوده و اسمش را مشخص می‌کنند، درحالی که هیچ وجهی ندارد و بسیاری از امور، ما را سرگرم کرده‌اند و از حقائق باز داشته‌اند. ایشان هم می‌فرمایند که اصل قضیه این است که چنین حرفی زده‌اند اما گوینده و شخص مورد نظرش اهمیت ندارد، «بیان لوجه الانکار في الجملة السابقة بأنّهم عاجزون عن قسمة ما هو دون النبوة بمراحل ولا منزلة له وهو معيشتهم في الحياة الدنيا فنحن قسمناها بينهم» در معیشت و روزی‌ای که فکر می‌کنید همه‌کاره آن هستید، ما می‌دانیم که هیچ اختیاری ندارید و به دست ماست، «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ فكيف يقسمون ما هو أرفع منزلة منها بما لا يقدر قدره» هیچ کس قدرش را نمی‌داند، «وهو النبوة التي هي رحمة ربّك الخاصّة به» پس چطور می‌گویید چرا نبوت را به پیامبر داد و به دیگری در طائف و مکه نداد چون پولداترند؟

«والدليل على أنّ الأرزاق والمعايش ليست بيد الإنسان اختلاف أفراده بالغني والفقر والعافية والصحّة و في الأولاد و سائر ما يعد من الرزق»؛ می‌فرماید: اگر می‌گوییم اختلاف ارزاق دارند، می‌بینید که افراد هم مختلفند و یک امر واقعی است، «وكلٌ يريد أن يقتني منها ما لا مزيد عليه» می‌خواهد این قدر داشته باشد که دیگری از او بالاتر نباشد، «ولا يكاد يتيسر لأحد منهم جميع ما يتمناه و يرتضيه فلو كان ذلك بيد الإنسان لم يوجد معدم فقير في شيء منها» دیگر فقیری وجود نخواهد داشت؛ چون به ید او بود و می‌رفت پول به دست می‌آورد، «بل لم يختلف اثنان فيها» اگر در اختیارشان بود، اصلاً اختلافی هم پیدا نمی‌شد. مثلاً دو نان را در یک جا می‌گذاشتند و هر دو حرکت می‌کردند و هر کدام، یک نان را بر می‌داشتند، «فاختلافهم فيها أوضح دليلٍ على أنّ الرزق مقسومٌ بمشيةٍ من الله دون الإنسان».

 «على أنّ الإرادة والعمل من الإنسان»، مقسوم بودن رزق، دلیل نمی‌شود که کسی کار نکند و برای رسیدن به آن رزق مقسوم باید تلاش کرد. این قانون طبیعت است که نمی‌توان در خانه نشست و روزی به دست آورد؛ اما این‌که تلاش کنی و بخواهی هر چیز را به دست بیاوری، درست نیست. باید برای رسیدن به آن رزق مقسوم، تلاش کرد و قانون طبیعت است و قابل انکار نیست؛ لذا به آیه و روایت هم نیاز ندارد، اما این‌که تلاش کنید تا به آنچه مد نظر داری، برسی، همین است که می‌فرماید روزی را تقسیم کرده‌ایم، «علی أنّ الإرادۀ والعمل من الإنسان بعض الأسباب الناقصة لحصول المطلوب الذي هو الرزق» برخی از اعمال در اختیار انسان است، اما «ووراءهما أسبابٌ كونيةٌ لا تحصى خارجة عن مقدرة الإنسان لا يحصل المطلوب إلّا بحصولها جميعاً» این قسمت شده و بدون تلاش هم قابل دسترسی نیست و رسیدن به همین مقدار هم اسبابی دارد که شاید به روزی مقسومتان هم نرسید؛ چون یک‌سری اسباب دارد که خارج از اراده شماست. یک سبب دارد که تلاش شماست اما اسباب دیگری هم وجود دارد که در ید شما نیست و گاهی برایش مهیا می‌شود یا شما به آن، دسترسی پیدا می‌کنید و رزق مطلوب به دست می‌آید، اما گاهی حتی با تلاشتان هم به رزق مقسوم نمی‌رسید.

«اسباب مؤثر در میسوریت رزق»

من خودم می‌گویم که برای کسب پول، فقط تلاش لازم نیست، بلکه بسیاری از امور دیگر هم در آن دخیل است؛ مثل این‌که شما اگر پول به دست می‌آوری، فقط خودت را در نظر نگیری حتی وقتی تنگدستی داری. آقایی بود که می‌گفت اگر شما ماشین دارید، همسایه‌تان باید موتور داشته باشد؛ یعنی آنچه را به دست می‌آوری، در حد توانت تقسیم کنی و حداقل، روحیه‌ات این باشد که اگر صدهزار تومان به دست آوری، هزار تومانش را به دیگران بده. این یکی از اموری است که در دست خود انسان است اما مغفول مانده. دعای پدر و مادر نیز از همین امور به شمار می‌رود. هریک از ما در سنی هستیم که مطمئنیم بسیاری از امور ما به دعاهای پدر و مادرمان حاصل شده است. ما نباید فکر کنیم که خودمان زرنگیم، بلکه این دعاهای پدر و مادر ماست که در رزق ما اثر دارند. صله رحم هم رزق را توسعه می‌دهد و بلا را دور می‌کند. یک‌سری امور هم هست که در زندگی انسان، مغفول می‌ماند و رزق ما را کم می‌کند، اما بعداً شاکی می‌شویم. بالأخره باید کاری انجام داد تا در قبالش رزق ما هم میسور شود.

آیه شریفه: «لیس للانسان الا ما سعی» نیز فقط دویدن بیان نمی‌کند، بلکه مجموع عوامل در رسیدن به هدف مؤثر است. عدم دقت به این امور، موجب کاهش رزق است؛ یکی این‌که گمان کنیم هرچه به دست می‌آوریم، مال خود ماست. نباید فقط دست بگیر داشت، چون همیشه دست ما را دراز می‌کند و شخص به خودش قبولانده که همیشه محتاج دیگران باشد اما اگر دست، فقط گیرنده نبود و دهنده هم بود، یک داد و ستد است که خداوند هم بیشتر قبول دارد. اینها ناشی از تجربه است و الا ممکن است کسی قبول نکند.

 «ووراءهما أسباب كونية لا تحصى خارجة عن مقدرة الإنسان لا يحصل المطلوب إلا بحصولها جميعا واجتماعها عليه وليست إلا بيد الله الذي إليه تنتهي الأسباب» این هم به دست خداست. «هذا كلّه في المال».

«مقامات دنیوی در بیان آیه شریفه زخرف»

 «وأمّا الجاه فهو أيضاً مقسومٌ من عند الله» فقط پول و زندگی روزمره نیست که تقسیم می‌شود، «فإنّـه يتوقّف على صفاتٍ خاصةٍ بها ترتفع درجات الإنسان في المجتمع»، بالأخره مثلاً حضرت امام که همه گروه‌ها از کمونیست و مذهبی را گرد خود جمع کرد، ناشی از چیزی بود که در ایشان دیدند و آقایان و گروه‌هایی که زیر بار فلک نمی‌رفتند، ایشان را به عنوان رهبر پذیرفتند و این نیاز به خصوصیات و شرایط دارد، «فيتمكن من تسخير من هو دونه» چه چیزهایی دیگران را مسخّر می‌کند؟ «كالفطنة والدهاء والشجاعة وعلو الهمة وأحكام العزيمة» تصمیمات محکم، «وكثرة المال والعشيرة» در سابق، هرکس عشیره بیشتری داشت، قدرتمندتر هم بود، «وشيءٍ من ذلك لا يتمّ إلّا بصنع من الله سبحانه» همه اینها هم به دست خداوند است، «وذلك قوله: «وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا».

 «فيتبيّن بمجموع القولين، أعني قوله: «نَحْنُ قَسَمْنا» إلخ، وقوله: «وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ» إلخ» مجموع آنچه گفتیم، خلاصه‌اش چینن است: «القاسم للمعيشة والجاه بين الناس هو الله سبحانه لا غير» تا اینجا ربطی به اجاره ندارد و فقط تقسیم روزی را توضیح می‌دهد، «وقوله: «وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»؛ أي النبوة خيرٌ من المال، فكيف يملكون قسمها وهم لا يملكون قسم المال فيما بينهم» قادر نیستند مال را بین خودشان تقسیم کنند و به هرچه می‌خواهند، برسند، پس چطور می‌خواهند نبوت را تقسیم کنند؟

«استنباط علامه از آیه برای اثبات جواز اجاره»

 از اینجا وارد بحث اجاره می‌شوند: «ومن الممكن أن يكون قوله: «وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ» عطف تفسيرٍ على قوله: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ» إلخ» می‌فرماید: می‌توانیم بگوییم «و رفعنا ...» عطف تفسر «نحن قسمنا ...» باشد؛ یعنی ما روزی را تقسیم کردیم و در تقسیم اسباب رسیدن روزی به همه، درجه برخی را بر برخی دیگر، بالاتر قرار دادیم و نیازمند یکدیگر ساختیم. دلیل بر تقسیم روزی، اختلاف درجات و نیاز افراد بشر به یکدیگر است، نه این‌که «ورفعنا بعضهم..» به این معنا باشد که ما یک طبقه، بالاتر ایجاد کردیم؛ بلکه یعنی در برخی امور، بعضی به دیگران محتاجند. من اگر بنّا هستم، محتاج نجارم و نجار هم به من نیاز دارد. در بحث بنایی، درجه مرا بر نجار، بالاتر قرار داده و در بحث نجار هم نجار را بالاتر از من قرار داده، نه این‌که یک طبقه را ایجاد کرده باشد؛ چون برخی می‌خواهند این طور معنا کنند که «رفعنا بعضهم علی بعض» یعنی یک درجه بالاتر به آنها داده، در حالی که می‌خواهد بگوید همه به یکدیگر محتاجند.

«یبیّن قسم المعيشة بينهم ببيان علل انقسامها في المجتمع الإنساني» می‌فرماید: وقتی اینجا را عطف تفسیر بگیریم، تقسیم معیشت را به علل انقسامش بیان می‌کند، «بيان ذلك: أنّ كثرة حوائج الإنسان في حياته الدنيا بحيث لا يقدر على رفع جميعها في عيش انفرادي» چون نمی‌تواند به صورت فردی، همه نیازهایش را بر آورده کند، «أحوجته إلى الاجتماع مع غيره من الأفراد على طريق الاستخدام والاستدرار أوّلاً» او را نیازمند می‌سازد که به طریق استخدام با اجتماع خودش حوائحش را رفع کند، «وعلى طريق التعاون والتعاضد ثانياً» گاهی مجانی کار می‌کند و گاهی پولش را می‌گیرد، «كما مرّ في مباحث النبوة من الجزء الثاني من الكتاب، فآل الأمر إلى المعاوضة العامة المفيدة لنوع من الاختصاص بأن يعطي كلّ ممّا عنده من حوائج الحياة ما يفضل من حاجته» اگر اضافه دارد، افراد دیگر را به خدمت می‌گیرد، «و يأخذ به من الغير ما يعادله ممّا يحتاج إليه»؛ یعنی دیگران به کار و پول من نیاز دارند که با آن، کاسبی کنند؛ لذا من افرادی را اجیر می‌کنم که با پول من کار کنند، «فيعطي مثلاً ما يفضل من حاجته من الماء الذي عنده» اجاره آب در روستاها رایج است «و قد حصله واختص به و يأخذ من غيره ما يزيد على قوته من الغذاء» آب می‌دهد و گندم می‌گیرد، «و لازم ذلك أن يسعى كلّ فردٍ بما يستعد له و يحسنه من السعي» چه کار می‌کند؟ «فيقتني ممّا يحتاج إليه ما يختصّ به» آنها را برای خودش ذخیره می‌کند و در مقابلش که ذخیره کرده، به دیگران می‌دهد و در برابرش چیز دیگری را می‌گیرد، «و لازم ذلك أن يحتاج غيره إليه فيما عنده من متاع الحياة فيتسخر له فيفيده ما يحتاج إليه، كالخباز يحتاج إلى ما عند السقاء من الماء و بالعكس» سقا آب فروخته و الآن می‌خواهد نان بخرد؛ لذا پولی را که به دست آورده، می‌دهد و نان می‌خرد، «فيتعاونان بالمعاوضة» معاوضه می‌کنند، «وكالمخدوم يتسخر للخادم لخدمته والخادم يتسخر للمخدوم لماله و هكذا»، همین که عرض کردم که خادم و مخدوم هیچ فضیلتی بر هم ندارند، بلکه هریک به دیگری نیازمند است، «فكلّ بعض من المجتمع مسخّر لآخرين بما عنده» هرچه از صنعت، پول و هر چیز دیگری که دارد، «والآخرون أیضاً متسخرون له بلا واسطةٍ أو بواسطةٍ أو وسائط» یا با چند واسطه، به این آقا نیاز دارد.

این جمله خوبی است که ما طبقه واحده نداریم که بخواهد بر همه، مسلط باشد، «لما أن كلا يرتفع على غيره بما يختصّ به ممّا عنده بدرجات مختلفة باختلاف تعلّق الهمم والقصود به»[1] ولی در عرف، چنین است که بالأخره کسی که اموال زیادتری دارد، وقتی کسی را اجیز می‌کند، یک علوّ مرتبه‌ای از حیث شأن اجتماعی، بر مخدوم دارد؛ چون می‌گویند صاحب‌کار است و چون نیاز مخدوم، بیشتر است، چنین تصوری ایجاد می‌شود که آن هم به جهت نیاز آن شخص است. اما اگر جامعه‌ای چنین نباشد و حتی یک رئیس وقتی وارد اداره می‌شود، هیچ کس در برابرش بلند نمی‌شود؛ چون قانون حاکم است و این تصور وجود دارد که شما رئیس هستی و درجه‌ای در امور خودت داری که من موظفم از شما اطاعت کنم. یک‌سری از این مسائل به امور فرهنگی بر می‌گردد.

با این تفسیر ـ که گفتیم عطف تفسیر بر آن باشد ـ این آیه دلالت بر اجاره می‌کند و اسباب معیشتی که در مجتمع انسان، انسان نیاز به برطرف کردن حوائجش دارد و در مجتمع انسانی با استخدام دیگران به این کار اقدام می‌کند. «سخریاً» را هم گفته‌اند به این معناست که کسی را به استخدام خود در آوری، «کلّفه قهراً أو طوعاً بل أجرة»، تأکید کرده‌اند «سخریاً: کلّفه بعملٍ بلا أجرة». گفتیم وجه استدلال به این آیه برای اجاره، به ضمیمه روایتی است که از حضرت علی(علیه السلام) نقل کردیم.

روایات بر جواز اجاره، حثّ بر آن و احکام اجاره، زیاد داریم و در مقابلش روایاتی است که می‌گوید اگر کسی خود را اجیر کسی قرار دهد، روزی‌اش را تنگ کرده است. انشاء‌الله بحث می‌کنیم که اینها چگونه با هم سازگارند.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

__________________

[1]. المیزان 18: 354 ـ 356.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org