Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مؤثريت استحلال و استغفار در رفع عقوبت
مؤثريت استحلال و استغفار در رفع عقوبت
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 251
تاریخ: 1382/11/6

بسم الله الرحمن الرحيم

مقتضاى اصول و قواعد راجع به مسأله استحلال از مغتاب بالفتح و يا استغفار براى او گفته شد و خلاصه اش اين بود كه اگر شك كرديم در وجوب مستقل نسبت به استحلال و استغفار، اصل برائت است براى اينكه شك در تكليف است و اگر شك كرديم در وجوب يكى از آنها يا هر دو به عنوان قيدى براى توبه که اينجا بر مبناى احتياط در اقل و اكثر ارتباطى، قاعده احتياط است و بر مبناى قاعده برائت. و اگر شك كرديم در مؤثريت استحلال و استغفار در رفع عقوبت و غفران ذنب بعد از علم به عقوبت، اينجا تبعاً للامام و مرحوم محقق ايروانى قاعده احتياط است، براى اينكه علم به عقوبت و علم به برائت لازم دارد. علم به عذاب حجت بر مؤمن مي‌خواهد، مؤمّن بايد محرز بشود و بر او حجت قائم بشود و اين احتياط هم يك احتياط عقلى است، يعنى عقل مي‌گويد با شكّ در مؤمّن نمي‌توانى اكتفا كنى، بايد مؤمّن احراز بشود. اين مقتضاى اصول و قواعد است كه در آنجا گفته شد.

لايخفى كه اطلاق ادله توبه اقتضا مي‌كند كه در غفران ذنب غيبت چيزى شرط نباشد جز همان توبه «التائب من الذنب كمن لا ذنب له»[1] يا (قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه)[2] و آيات ديگر، اينها اقتضا مي‌كند كه در توبه نه استحلال شرط است و نه استغفار، بلكه توبه از غيبت مثل توبه از بقيه محرمات است، از غير واحدى از محرمات است كه استحلال و استغفار نمي‌خواهد، مثل توبه ترك الصلاة و توبه ترك الصوم. مقتضاى اطلاقات به هر حال اين است كه شرط نيست و قيديت ندارد و به محض توبه عذاب غيبت و عقوبت غيبت مرتفع مي‌شود. اين هم يك نكته.

نكته ديگر اين است كه در باب حقوق مردم ولو ما عرض كرديم دليلى نيز نداريم كه هر حقّ الناسى رضايت مردم را احتياج داشته باشد، رضايت من له الحق، دليلى نداريم كه براى هر حقى كه از كسى به گردن انسان آمد بايد رضايت او را جلب كند. جلب رضايت و عفو او به طور مطلق دليل ندارد الاّ در مواردى كه ثابت شده باشد.

«جبران حقوق ديگران»

اگر به وسيله تضييع حق ضررى به من له الحق وارد شد، اگر تضييع حق، موجب ضررى است بر من له الحق، ضرراً بدنياً أو ضرراً مالياً أو ضرراً عِرضياً اينطور ضررها اگر به غير وارد شد و عند العقلاء قابل جبران است، ادله ضمان اقتضا مي‌كند جبران و ضمانت را. پس درست است تضييع حق ديگران ملازمه‌اى با جلب رضايت ندارد، دليلى بر اين اطلاق نداريم الاّ ما قام عليه الدليل. اما تضييع حق ديگران اگر برگشت به اضرار به آنها و قابل جبران هم بود اينجا به حكم ادله ضمان عقلاءً، كتاباً و سنّتاً بايد آن ضرر جبران بشود؛ حالا جبرانش به اين است كه يا عفو كند و ببخشد و يا ديه يا ارش به او داده بشود و يا به مقدار خسارت جبران بشود توهّم نشود كه در باب عِرض جبران خسارت ندارد. ممكن است بعضى از امور عِرضيه جبران خسارت نداشته باشد مثل اينكه اگر يك كسى تقبيل كرد زنى را عن كره (بوسيد) خوب اين به عِرض او ضربه زده است، اين ممكن است بگوييد كه عقلا اين را قابل جبران نمي‌دانند. اما بعضى از عِرضهاست كه قابل جبران است. يك مقدار آبروى او را از بين برده، پشت سرش حرف زده مثل همين غيبت، آبروى او از بين رفته است؛ خوب در اينجا ضررى كه به آبروى او زده بايد جبران بشود، يا به اينكه او ببخشد و عفوش كند و يا به اينكه مالى بگيرد و رهايش كند و يا به اينكه اين برود در مواقع و جاهايى كه آبروى او را ريخته، آبروي او را دوباره برگرداند و بگويد من دروغ گفته‌ام اشتباه كرده‌ام، كارى بكند كه آن آبروى ريخته شده دوباره برگردد.

پس بنابراين در باب تضييع حقوق مردم، هر كجا اين تضييع برگشت به اضرار ديگرى و قابل جبران بود عند العقلاء، حسب ادله ضمان بايد آن ضرر جبران بشود. حالا جبرانش يا با ديه است و يا با ارش است و يا با عفو و برائت است (عفو و رضايت آن كسى كه من له الحق) يا در مثل غيبت به اين است كه برود افرادى كه غيبت را شنيده اند و آبروى اين شخص نزد آنها از بين رفته، حفظ كند و بگويد آقا من اشتباه كرده‌ام، نخير اينطورى نبوده است، طورى حرف بزند كه آنها هم در ذهنشان مسجل بشود كه اين آدم چنين چيزى درباره اش نبوده قضائاً لقاعده ادله ضمان بالاضرار و بالضرر.

بله، بعضى از چيزها گفتم كه ممكن است مورد ضمان به اين معنا نباشد، جبران خسارت نداشته باشد مثل تقبيل عن اكراه، يا بعض از چيزها ممكن است ديروز عقلا براى او ضمان به جبران مالى نمي‌ديدند اما امروز عقلا براى او ضمان به جبران مالى مي‌بينند؛ اين مي‌رود ادعاى شرف مي‌كند و مي‌گويد آبروى مرا در فلان قضيه برده‌اى، من الآن براى اين ادعاى شرفم از تو پول مي‌خواهم؛ خوب اين بايد براى جبران به قدر متعارف ضررش را جبران كند؛ اين يك نكته. پس بنابراين حسب قاعده ضمان هر كجا تضييع حق مورد اضرار شد بايد جبران بشود، يا به عفو و رضايت و يا به مال و ديه و ارش، يا به نحو ديگرى مثل اينكه در باب غيبت برود و آن افرادى كه از آنها غيبت كرده، ذهنشان را برگرداند و اينكه بعضى از تضييع حقها جبران ندارد، اين ضررى به اطلاق دليل نمي‌زند. يا بعضى از ضررها ديروز جبران نداشت، امروز عند العقلاء جبران دارد؛ خوب موضوع است و مصداق خودش را پيدا مي‌كند، قالب و موضوع امروز برايش پيدا شده است.

و از مؤيدات اين كه در باب غيبت مي‌شود با رفع شبهه از ذهن مستمعين تدارك كرد، روايتش در كافى هست مراجعه كنيد. يك روايت است كه يك كسى كاسبي اش نمي‌چرخيد، هر كارى مي‌كند زندگيش رونق نمي گرفت. شيطان آمد سراغش گفت بيا من برايت كارى پيدا مي‌كنم که هم خودت به يك نوايى برسى (نواى مادى) هم رياستى پيدا كنى؛ به هر حال زندگى تو هم مثل زندگى ديگران بشود. گفت: چه كار كنم؟ گفت بيا يك دينى را ابداع كن، يك عده اى هم طراز خودت اطرافت جمع مي شوند. اين هم آمد و يك دينى را ابداع كرد، حسابى هم طرفدار پيدا كرد و خلاصه دور و برش را گرفتند. يك وقتى پشيمان شد، خدايا چه كار كنم؟ آمد سراغ پيغمبر وقت كه من خلاصه پشيمان هستم. پيغمبر از خدا سؤال كرد كه اين چه كار كند؟ خطاب رسيد : من از او نمي‌گذرم، مگر اينكه برود تك تك اينهايى را كه از راه منحرف كرده دوباره بر گرداند. اگر همه آنها را برگرداند من مي‌آيم و مي‌گذرم از سر تقصيرش و توبه اش را قبول مي‌كنم و الاّ فلا. اين مؤيد اين عرض بنده است كه وقتى در حقّ اللّه و اضلال به مردم هم اضرار به مردم است؛ اضلال مردم اماته مردم است، قتل مردم است. در ذيل آيه شريفه (و من احياها فكأنما احيا الناس جميعاً...)[3] به هدايت تفسير شده است، يك مصداقش هدايت است؛ يا (و من قتل نفساً ...) به اضلال هم تفسير شده است. اين هم يك نكته اى كه مي‌خواستم عرض كنم.

«اقوال درکفاره اغتياب »

و باز اقوالى كه در مسأله كفاره اغتياب است سه تا قول است. يكى آن قولي كه در جواهر است؛ صاحب جواهر (قدس سره) مي‌فرمايد كفاره اغتياب همان توبه است، نه استحلال لازم دارد و نه استغفار؛ اين يك قول.

قول دوم اين است كه كفاره اغتياب اگر طرف به او خبر نرسيده يا دسترسى به او ندارم يا از دنيا رفته، اينجا مي شود استغفار؛ ولى اگر طرف به او دسترسى دارم آنجا مي شود استحلال. اين را هم شهيد ثانى دارد و هم مكاسب نقل كرده است.

قول سومى كه مصباح الفقاهة از جماعتى نقل مي‌كند، اين است كه استحلال مي‌خواهد كفارة الاغتياب الاستحلال. اينها اقوالى است كه در مسأله ديده مي‌شود.

«نقد استاد بر قول صاحب جواهر»

نكته بعدى اينكه انى على عجب كه چرا اين اعاظم و بزرگان و همچنين در روايات مسأله جبران حقّ اين آدم به اينكه برود و ذهن مستمعين را برگرداند نيامده است، مخصوصاً مثل صاحب جواهر؟ ايشان مي‌فرمايند كفاره اغتياب همان توبه است و بس، نه استحلال مي‌خواهد و نه استغفار. آن عِرض و آبرويى كه از اين فرد در جامعه از بين رفته ، اين رفته كلى پشت سر او صفحه گذاشته است!

(سؤال و پاسخ استاد): اولا اگر بهتان بوده كه دروغ نيست، ثانياً هم بگويد، چه مانعى دارد؟ حفظ آبروى از دست رفته مسلمين است. يك كتك ممكن است براى اين دروغش بخورد، اين منافات ندارد! مثل متوسط در عرض مغصوب است؛ متوسط در عرض مغصوب اين است که اگر بماند كتك، برگردد كتك، برود جلوتر كتك، دست و پايش را مي‌بندند و جوابش هم اين است كه الامتناع بالاختيار لا ينافى الاختيار. چه مانعى دارد اين الآن برود دروغ بگويد و كيفر دروغش را مي‌بيند ولى جبران كند او را. چرا نفرموده اند؟ چرا مثل صاحب جواهر نگفته؟ همين قدر كه بگويد استغفر اللّه، پشيمان بشود، پس آبروى او چه مي‌شود؟ پس حرام نبوده است اظهارش. داشتن و نداشتن در مسأله فرق نيست، گفت دارم دارم بحث است داشتم داشتم بحث نيست. چك ارزش ندارد، پول نقد ارزش دارد. حالا شما قيد بزنيد. طورى كند كه حفظ بشود، يعنى چه خراب تر مي‌شود؟ بايد برود طورى كند تا آبروى او حفظ بشود. اين كه حالا اين خراب تر مي‌شود باز هم گناهش گردن اين است، دروغ مي‌گويد باز گناهش گردن اين است، اين الامتناع بالاختيار لا ينافى الاختيار انى على عجب من مثل صاحب جواهر و غيره كه اينها فرموده اند که غيبت با همان توبه قصه را تمام مي‌كند. من عرض مي‌كنم ضمانى كه از ادله اضرار آمد چطور؟ چرا در باب اضلال الناس روايت مي‌گويد خدا نمي‌گذرد مگر اينكه يكى يكي را برگرداند و هدايت كند؛ اينجا هم برود اين كار را بكند، آبروى مردم را ببرد بعد پشيمان بشود، پشيمانى چه به درد من مي‌خورد؟! آن آقا گفت كه در راديو و تلويزيون اسم مرا مي‌برند، خانمش گفت: خوب توى راديو تلويزيون اسم تو را مي‌برند، پول آب و گاز و برق نمي‌شود. من عرض مي‌كنم كه اين چه اثرى دارد؟

(سؤال و پاسخ استاد): شما غيبت جائز را مي‌گوييد يا غيبت حرام؟ غيبت حرام يعنى اينكه آبرويش را مي‌خواهد بريزد؛ رفته توى مسجد که ايها الناس آگاه باشيد هل من ناصر ينصرنى هل من معين يعيننى همسايه ما نماز نمي‌خواند، روزه هم نمي‌گيرد، چنين و چنان مي‌كند. سپس برگردد بگويد كه آقا من دروغ گفتم، اين دروغش عذاب دارد. ولي بگويد دروغ گفتم، هر طورى كه مي‌تواند. بنابراين شما غيبت واقعيت را جائز مي‌دانيد! مي‌گويم غيبت حرام است يا حلال؟ پهلوى مستمعين آبرويش رفته است! اين آبروى رفته را چه كار كنم؟ همين استغفر اللّه ربى و أتوب اليه و پشيمان شدم؟! آن آبروى رفته چه مي‌شود؟ مي‌گويم اضرار است، ضمانش چطور مي‌شود؟ چه كسى سبب شده است مي‌گويم حق نداشتند! مي‌گويم بنده نعوذ بالله دروغ مي‌گويم، شما حق نداريد برويد بگوييد كه اين دروغ مي‌گويد، مگر اينكه بخواهى بگويي که فلانى دروغ مي‌گويد تا مردم تقليد نكنند.

(سؤال و پاسخ استاد): مي‌گويم توبه اش به چيست؟ خدا كه از حق خودش زودتر مي‌گذرد! خدا حقوق اللّه را مي‌گذرد، حقوق الناس را نمي‌گذرد. منحرف كرده، برود جلوى انحرافشان را بگيرد؛ اين هم آبروى مرا برده است. (ان اللّه لا يغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء)[4] غفران است، نه باب توبه: (قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه) اصلا ترك توبه خودش گناه است! اينجا كه حرفى ندارد. خداوند يأس از رحمت را گناه مي‌داند. من كه غرق شده ام، من كه گناهكارم، من كه خدا از من نمي‌گذرد، بگذار هر چه كه شد بشود.

(سؤال و پاسخ استاد): عذاب دارد! من مي‌گويم او هم كتك دارد. من مي گويم چون خود كرده را تدبير نيست «الامتناع بالاختيار لا ينافى الاختيار» مثل اينكه يك كسى خودش را از بالا پرت مي‌كند تا بكشد، در وسط راه كه دارد مي‌آيد به او مي‌گويند: خودكشى نكن، همين الآن دارد گناه مي‌كند با اينكه نمي‌تواند خود را نگه دارد و چاره اي هم ندارد. متوسط در مغصوبه مي‌گويند نه مي‌تواند برگردد نه مي‌تواند بماند و نه مي‌تواند برود.

پس عجب است از مثل صاحب جواهر (قدس سره) كه مي‌فرمايد توبه تنها كافى است و توجه نفرموده اند به اينكه اين اضرار بر غير است و موجب ضمان و توجه نفرموده اند كه يك راه ضمانش به اين است كه آن افرادى كه عده اي را گمراه كرده، برود آنان را برگرداند. ديه و ارش ضمان ضرر به بدن است، مثل قيمت ضمان ضرر به مال است، برگرداندن آن مستمعين و تغيير ذهن آنها اين هم جبران خسارت غيبتى است كه انجام داده است.

آنهايى كه لااقل فرمودند استحلال واجب است، او از آن برمي‌آيد؛ آنهايى كه گفته‌اند در غيبت توبه مي‌خواهد، استحلال هم مي‌خواهد، اينها حرفشان درست است، براى اينكه وقتى گفتيم استحلال مي‌خواهد خوب او خودش مي‌داند؛ يك وقتى مي‌گوييم آقا برو جمعشان كن به همه بگو غلط كردم، يك وقت مي گويد گذشتم بگذار يك حرفى پشت سر ما زده اند مهم نيست برايمان. آنهايى كه استحلال را واجب دانسته اند در كنار غيبت، آنها اين شبهه به ايشان نيست براى اينكه بالاستحلال طرف مي‌تواند حقش را استنقاض كند، يا حلالش مي‌كند و يا مي‌گويد برو از آنها رضايت بگير.

باز لايخفى عليكم كه جبران هم بايد جبران متعارف باشد؛ مي‌گويد آقا غيبتت را كردم، مي‌گويد از تو كه راضى نيستم؛ مي‌گويد خيلى خوب به جهنم كه راضى نيستى. بروم آن مستمعين را راضى كنم؟ مي‌گويد آن را هم نمي‌خواهم بروى. مي‌گويد: چه كار كنم؟ مي‌گويد : هيچى، سرت را بياور پايين پاهايت را بالا كن و راه برو. اشتباه مي‌كند كه چنين حرفى مي زند! جبران خسارت يا به رضايت، زماني که رضايت نداد مي‌روم آنها را بر مي‌گردانم، مي‌خواهد راضى باشد و مي‌خواهد راضى نباشد، باز هم راضى نيست اما سرش را مي‌برند؛ اين كه ديگر لزومى ندارد! نظر ما مثل نظر بعضى از آقايان نيست كه مرد حق دارد زن را طلاق بدهد، يك سى چهل ميليون هم اضافه بر مهريه اش بگيرد، چون طلاق دست مرد است من به هر حال مرد هستم، ما كه اينطور نمي‌گوييم! جبران خسارت به آنى كه متعارف است. اگر گفت راضى نمي‌شوم از دستت، مي‌گويد نشو؛ مي‌رود مستمع ها را جمع مي‌كند ذهنشان را خالى مي‌كند و بعد هم مي‌گويد استغفر اللّه و تمام شد؛ كما اينكه در ضرر مالى هم همينطور است، شما اگر ضرر مالى زدى به يك كسى، گفتيد آقا اين بيست تومان كه ضرر زدم خدمت شما؛ گفت : نه، بيست تومان را نمي‌خواهم راضى نيستم از تو، مي‌خواهم فرداى قيامت عذاب بشوى؛ نخير اين بيست تومان را كه گذاشته است كفايت مي‌كند در رفع ضمان، بعد هم استغفار مي‌كند و قصه حل مي‌شود. پس يكى تعجب از صاحب جواهر، دوم آنهايى كه استحلال را گفته اند درست فرموده اند، سوم اينكه جبران بايد بر طبيعت متعارفه باشد و الا مي‌گويد آقا من راضى نمي‌شوم مگر اينكه امام جماعتيت را به من بدهند؛ مگر مي شود که امام جماعتيم را به تو بدهم، چقدر زحمت كشيده ام، يا نه راضى نمي‌شوم مگر اينكه اين مرجعيتى را كه با اين درد سر درست كردى بده به من تا من راضى بشوم، منتقل كن به من، امتيازش را بده به من؛ منبرهايت را بده به من كه من راضى بشوم، مي‌خواهم تو راضى نشوى.

(سؤال و پاسخ استاد): من اضرّ بشىء. اصل ضمان عقلائى است شارع بناى عقلا را امضا كرده، ببينيم كه چيست! مي‌گويم بناى عقلا بوده، امضا شده با روايات مختلفة در ابواب متعددة. امضا شده است در ابنيه عقلائى كه ديگر ... ايشان خيال مي‌كند يك امضا است يك مُهر هم دارد، مهرهاى پُر، نه مهرهاى چاپى. امضا يعنى شارع جلويش را نگرفته، تقليد هم امضا بناى عقلاست! اصلا اساس كار شما بناى عقلاست. بناى عقلا بر اين است كه جاهل به عالم مراجعه مي‌كند، كسى كه نمي‌داند مي‌رود پيش كسى كه مي‌داند. اين را روايات امضا كرده و الا اين اجتهاد شما با اين عرض و طويلش كِى بوده كه شارع امضايش كند؟ مي‌گويم ضمان عقلائى است! «من اضر بشىء من طريق المسلمين فهو له ضامن»[5] روزى به اين بود كه پوست هندوانه را بر سر راه مي‌انداختند، امروز به اين است كه اگر شما در كوچه آب فاضلابى ريختيد و ديگرى آمد و از بوى عفونت او مريض شد، اين را هم شامل مي شود؛ اگر شما آب فاضلاب ريختيد جلوى پاى يك نفر براى اينكه به او توهين كنى يا به عنوان توهين، يك سگ جلويش پرت كردى، حالا بعد مي‌روى مي‌گويى استغفر اللّه و تمام شد. يا بايد بروى بگويى آقا غلط كردم که اين سگ را رها كردم!

(سؤال و پاسخ استاد): مفاهيم كلية مصاديقش تختلف باختلاف ازمنة و امكنة! اقلا تفسير الميزان را مراجعه كنيد، جلد اول ذيل سوره حمد (اهدنا الصراط المستقيم)[6] يا (و أما من خفت موازينه)[7]. حشويه به قول شيخ مفيد مي‌فرموده‌اند يك ترازوى قديمى آنجا مي‌گذارند يك ملك هم آنجا ايستاده چوبش را گرفته، گاهى هم اين طرفش يك پاره سنگ مي‌گذارند و گاهى هم... اين نيست! ميزان ما يوزن به الشىء است، اين يك روز ترازوهاى قديم بود، يك روز برگشت باسكول شد، امروز ممكن است كامپيوتر بشود؛ اين يك سريش. ميزان الحرارة، ميزان المعلومات، شما آقايان وقتى حرف مي‌زنيد اين ميزان معلوماتتان است! آنهايي كه حرف مي‌زنند تكيه به ديوار دارند شما به آنها اقتدا نكن و الاّ حرف معلومات آدم را روشن مي‌كند. ميزان ما يوزن به! مگر يادت رفته است که در كفايه مي‌گويد: «صيغة الامر له مفهومٌ واحد» مصاديق مختلف است. مغنى ابن هشام يازده تا معنا براى همزه گذاشته است. يك معنا بيشتر ندارد، اين مصاديق مختلف مي‌شود، ولي مفاهيم واحد است. «من اضر بشىء من طريق المسلمين فهو له ضامن» اگر گازوئيل امروز بريزد توى حمامش، دودش بيايد توى راه و مردم را خفه كند، اين اضر بشىء... شما بگوييد اين كه ديروز نبوده است، ديروز پوست هندوانه بوده است، در روايات اضر پوست هندوانه آمده است.

(سؤال و پاسخ استاد): بله، حضرت او را احضار كند و بفرمايد: حالا اگر مي‌خواهى تو هم ببوس او را. آيا عقلائي اش اين است؟ عقلائي اش جبران است منتها حالا آنجا نمي‌شده و الا عقلائيش جبران است.

ابوحنيفه در باب قتل گفته: اگر كسى كسى را با لواط بكشد، مي‌كشيم قاتل را «يجوز قتل الكافر بادخال العود فى مقعده» اين را ابوحنيفه گفته است. اين قبول نيست ولى او گفته است.

پس مقتضاى اطلاقات ادله توبه و ادله اضرار اين است كه در باب غيبت توبه مي‌خواهيم، ابراء آن آقاى مغتاب له. اما ابرائش به اينكه بگويد راضى شدم و عفوت كردم، يا ابرائش به اينكه برو براى من دو تا سوره قرآن بخوان، يا ابرائش به اينكه به هيچ كدام از اينها حاضر نمي‌شود و مي‌گويد برو ذهن آن كسانى را كه مستمع بوده اند، برگردان. اگر خودش گفت من اصلا راضى نمي‌شوم، اين حق دارد برود مستمعين را ذهنشان را برگرداند و بعد هم توبه كند خدا هم از توبه‌اش مي‌گذرد، چون ابراء هم بايد بر سبيل متعارف باشد.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعه 16: 74، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ابواب جهاد النفس، باب 86، حديث 8.

[2]- زمر (39) : 53.

[3]- مائدة (5) : 32.

[4]- نساء (4) : 48.

[5]- وسائل الشيعة 29 : 241، كتاب القصاص، ابواب قصاص النفس، باب 8، حديث 2.

[6]- حمد (1) : 6.

[7]- قارعه (101) : 8.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org