کلام شيخ در خصوص حقوق افراد
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 256 تاریخ: 1382/11/15 بسم الله الرحمن الرحيم گفته شد كه رواياتى دلالت ميكند كه مسلم بر مسلم يا مؤمن بر مؤمن حق دارد و در روايتى كه از كنج كراجكى نقل شده بود، تا سى حق هم آنجا بيان شده و در روايات ديگر هم عنايت به اين حقوق بوده يعنى به نحوى بيان ميكردند كه گوياى اهميت اين حقوق است. اين يك بحث بود كه گذشتيم در بحث حقوق. دنبال اين بحث، بحث ديگري مطرح ميشود كه آيا اين حقوق اخلاقيه مقرره براى مسلم بر مسلم، اختصاص دارد به مسلمين بين خودشان يا مسلم و غير مسلم را هم شامل ميشود؟ من ميخواهم عرض كنم همانطورى كه در حقوق واجبه و حقوق لازمة الاستيفاء كه من عليه من له الحق حقش را نداد، ميتواند مراجعه كند به محكمه و حقش را بگيرد و يا ميتواند از باب امر به معروف او را وادار كند به اداء حق، كما اينكه آن حقوق بين همه افراد انسانها به نظر بنده برابر است و با همديگر تفاوتى ندارند، قصاص براى همه است، حرمت تصرف در عِرض و مال غير براى همه است، ديه و خونبها براى همه يكنواخت است، حقّ رجوع به محكمه و به قاضى براى احقاق حقوق براى همه است؛ اين حقوق واجبة كه براى همه است و تفاوتى بين مسلم و غير مسلم نيست، بلكه عرض كرديم بين مسلمينش هم از جهاتى نيست جز دو مورد : يكى در باب ارث و يكى در باب طلاق؛ الاّ بقيه همه جاها مسلم هم است. غرض از حرفهاى بنده اين است كه در حقوق واجبه لازمة الاستيفائى كه اگر من عليه الحق، حق را وفا نكرد من له الحق، حقّ مراجعه به محكمه دارد و استيفاء؛ يا حق دارد از باب امر به معروف و نهى از منكر او را وادار كند يا محكمه او را وادار كند به اداء حقوق و در آن حقوق فرقى بين مسلم و غير مسلم نيست. تصرف در مال مسلم و غير مسلم حرام است، تضييع عِرض مسلم و غير مسلم حرام است، دزدى از مال مسلم و غير مسلم حرام است؛ هيچ تفاوتى در آن امور وجود ندارد و همه در آن حرمتها مساوى و شريك هستند، ديه شان مثل هم است، قصاصشان مثل هم است، ارش و جبران خسارتشان مثل هم است، وجوب وفاي به عقود مثل هم است؛ شما اگر با يك غير مسلمانى هم بيع كرديد مثل بيع با مسلمان است؛ كما اينكه معامله باطل با مسلمانان حرام است، معامله باطل با غيرمسلمانان هم حرام است (لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل)[1] رشوه كما اينكه حرام است چه رشوه بدهى عليه مسلم حكم بشود چه رشوه بدهى عليه غير مسلم؛ تمام اين حقوق، شما فقه را مراجعه بفرماييد بين مسلم و غير مسلم هيچ تفاوتى وجود ندارد. باز تكرار ميكنم حتى بين مسلمين هم تفاوتى نيست جز دو مورد، بقيه موارد باز مساوى هستند، يكى مسأله ارث و يكى هم مسأله طلاق؛ ارث حسب نص كتاب اللّه و طلاق هم حسب حديث معروف «الطلاق بيد من أخذ بالساق»[2] كه آنجا هم با دقت نگاه كنيم عين عدالت است و عين مساوات و هيچ ظلمى در آنجا هم نيست. بنده ميخواهم عرض كنم در حقوق اخلاقى هم بين مسلم و غير مسلم فرقى نيست. شما چطور ميگوييد «اكرم الزيد ولو كان كافراً» ميگوييد اكرام زيد يك حق انسانى است؛ خوب كما اينكه اكرام ضعيف غير مسلمان مطلوب است و مستحب، بقيه حقوق مستحب هم در اسلام به همين نحو است يعنى حقوق غير واجبه هم حقوق انسانى هستند نه حقوق غير واجبة براى آنهايى باشد كه از خودمان هستند. اين از خودمان نيست، بلکه براى همه است. شواهدى كه براى اين مطلب داشتيم يكى آن صحيحه سليمان بن خالد است و روايتي كه در (باب 152) از ابواب العشرة كتاب الحج وسائل نقل شده بود. روايت با دو سند نقل شده است هر دويش هم از كافى است. در يك سند او است كه او توثيق نشده است. در سند ديگرش ابى كهنس نيست و روايت بنا بر سند ديگر تمام است. يكى عن أبى كهنس دارد عن سليمان بن خالد، أبى كهنس وثاقتش ثابت نيست؛ بعد ميفرمايد كه و عن محمد بن يحيى [از مشايخ كلينى (قدس سره)] عن احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى عن على بن نعمان ثقه [كه از مشايخ است] عن عبداللّه بن مسكان عن سليمان بن خالد [بنابراين نقل، اين روايت صحيحه است. پس روايت سليمان بن خالد كه صحيحة بنا بر سند ديگرى؛ منتها يك تفاوتى دارد ميگويد در اين سند دوم أو يغتابه ندارد. در اين صحيحه اينطورى دارد كه ميفرمايد:] «و المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه»[3] اين حاكم است بر همه رواياتى كه ميگويد «للمسلم على المسلم»[4]. و همينطور موثقه سماعة بن مهران (حديث 2 باب 152) آن هم بيان ميكند و تفسير ميكند اخوت را، آن هم مفسّر اخوت است؛ يعنى شما هر روايتى را كه ديديد يك حقى را به عنوان برادرى تثبيت كرده، اين روايت موثقه سماعة حاكم بر آن است چون لسانش لسان تفسير است و روايت مفسرة لسانش لسان حكومت است. روايت را خوانده ام، باز هم تکرار مي کنم كه در ذهن آقايان روشن باشد. عن أبى عبداللّه(ع) قال: «قال من عامل الناس فلم يظلمهم و حدثهم فلم يكذبهم و واعدهم فلم يخلفهم كان ممن حرمت غيبته، كملت مروته [آقايي اش كامل شده است] و ظهر عدله [عدالتش و اعتدالش واضح شده است] و وجب اخوته»[5] اين موثقه سماعة بن مهران هم (2 باب 152) حاكم است بر روايات اخوت و آن كه ميگويد برادر بر برادر حق دارد اين روايت ميگويد که هر كسى اينطورى است او برادر توست، هر كسى ميخواهد باشد، داراى هر مذهب و مرامى ميخواهد باشد؛اساس دعوت انبياء بر (ليقوم الناس بالقسط) بوده است. هر كسى به حق خودش قانع بشود و پايش را به حق ديگران دراز نكند. خود مردم قائم به قسط بشوند أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط) [خود مردم قيام به قسط كنند يعنى خود مردم به حقشان قانع بشوند و احتياج نداشته باشند كه يك كسى وادارشان كند.] (و انزلنا الحديد فيه بأس شديد)[6] به هر حال يك جامعه اى اگر بخواهد به قسط عمل كند، يك عده اى با آنها دشمن ميشوند چون ميخواهند حقوق آنها را از بين ببرند، چه در داخل مملكتها و چه در خارج؛ ميگويد (و انزلنا الحديد) حديد را آورديم، آنى كه ميخواهد حق مردم را از بين ببرد با حديد جوابش بدهيم. وقتى با ميزان نشد، با كتاب نشد، با انبياء نشد (انزلنا الحديد فيه بأس شديد). پس اين هم ميگويد اخوت دائر مدار اين معناست. «نقل روايات اخلاقي» باز از رواياتى كه بر عرض ما دلالت ميكند يكى هم عموم علتى بود كه آن روز خوانديم. همچنين رواياتى كه شهادت ميدهد و وجه است براى عرض ما (حديث 1 باب التحبب صفحه 642 ) از اين جلد دوم است. روايت اين است: عن أبى بصير عن أبى جعفر(ع) ان اعرابيّاً من بنى تميم أتى النبى(ص) فقال له اوصنى [سفارشى كنيد مرا، يك چيزى به من ياد بدهيد؛ يعنى نتيجه تجربياتتان و چيزى كه خيلى مهم است، چون چيزى كه خيلى مهم است هميشه در رابطه با امور مهم است. هر حرفى كه آدم ميزند وصيت نيست! وصيت داراى خصوصيتى است، سفارش است.] فكان مما اوصاه «تحبب الى الناس يحبوك»[7] [دوستى كن با مردم، مردم دوستت دارند. خدايا ما چگونه اين حرفها را بفهميم؟ ما چگونه قدر پيغمبر را بدانيم؟ ما چگونه ايشان را بشناسيم؟ قرن ها فاصله داريم. اما همانطورى ميگوييم كه خود خدا به ما دستور داده، تشكر ميكنيم (ان اللّه و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليماً)[8]. «تحبب الى الناس» يعنى با همه مردم خوبى كن تا مردم دوستت بدارند؛ اين ديگر روايت اصول كافى است، حال شما بخواهيد باور نكنيد ميگوييد نميخواهم دوستم بدارند؛ اين سخن مثل آن است كه يك كسى را گفت كه احمق ترين مردم را پيدا كن و بياور، نافهم ترين مردم كيست؟ او يك كسى را پيدا كرد، گفت كه تو از خوش صورت خوشت ميآيد؟ گفت: خيلى بدم ميآيد از آدم خوش صورت. گفت: از خط خوب بدت ميآيد؟ گفت: از خط خوب هم خيلى بدم ميآيد. گفت: از هنرهاى تجسمى خوب بدت ميآيد؟ گفت: خيلى از آنها هم بدم ميآيد. گفت: از آوازها و موسيقى هاى خيلى زيبا بدت ميآيد؟ گفت: از آنها هم بدم ميآيد. اين آوردش پهلوى آن كسى كه گفته بود بياور، گفت: اين به حق نادان ترين مردم است، اين به حق كودن ترين آدم است. آدم ميشود كه از آدم خوش صورت خوشش نيايد؟! ميشود آدم از خط زيبا خوشش نيايد؟! ميشود آدم از يك مجسمه زيبا خوشش نيايد؟ حالا نادانترين آدم كسى است كه اين حرف پيغمبر را نفهمد! خيلى كودن است، يك ربع كره زمين احمق است «تحبب الى الناس يحبوك» اين سخن بر سر لوحه همه بشريت بايد نوشته شود. روايت دوم: موثقه سماعة است عن أبى عبداللّه(ع) قال: «مجاملة الناس ثلث العقل»[9] يك سوم درك اين است كه آدم برخوردش با مردم زيبا باشد، نه اينكه حتماً با آن كسى كه در شناسنامه اش نوشته مذهب اسلامى با او رفتار خوب داشته باشد، اما بيچاره آمده قلبم را عمل كند، محتاجم به او، ميگويد سلام عليكم، ميگويد عليك؛ ميگويد آقا رويت را برگردان من رويت را ببينم، چشمت را ببينم. نخير، من قيافه ام را در مقابل توىِ غير مسلمان بايد درهم كنم. ميگويد آخر من چه گناهى كرده ام جز اينكه آمده ام قلبت را عمل كنم؟ شما حيران بوديد و نميفهميديد ما بلد بوديم و كار كرديم. «مجاملة الناس ثلث العقل» اين هم يك روايت. يك سرى روايات هم در باب مكارم است (صفحه 55 از اين جلد دوم روايت 1 ) عن أبى عبداللّه(ع) قال: «المكارم عشر [بزرگواريها ده تا چيز است.] فان استطعت أن تكون فيك فلتكن [اگر ميتوانى برو اين ده تا چيز را در خودت به وجود بياور.] فانها تكون فى الرجل ولا تكون فى ولده [گاهى مرد دارد بچه اش ندارد] و تكون فى الولد و لا تكون فى أبيه [در بچه است در بابايش نيست] و تكون فى العبد و لا تكون فى الحر، قيل: و ما هن؟ [عرض كرد آن ده تا مكارم چيست؟ اى دنيا چرا ما قدرت نداريم اين حرفها را به دنيا بگوييم؟ خدايا امام زمان را زود برسان، عقل ما را كامل كن...] قال صدق اليأس [اينجا در پاورقى از مرآت العقول سه تا احتمال در آن داده است: صدق اليأس و صدق البأس. صدق اليأس اگر باشد «بالياء المثنات كما فى بعض نسخ كتاب مجالس شيخ و بعض نسخ» هم بأس به باء است. «فعلى الاول مراد يأس فى ما أيد الناس و قصر النظر على فضله تعالى و لطفه» همه هدفش را خدا قرار بدهد، ديگران چه كاره هستند؟! حالا من به او اعتماد كنم؟! واقعاً كسى كه به ديگران اعتماد ميكند خيلي بى عقل است. برويد سراغ خدا! «و المراد بصدقه عدم كونه بمحض الدعوى من غير ظهور آثار» من به هيچ كس اعتماد ندارم، نه بايد اثرش هم ظاهر بشود، اگر اثر ظاهر نشد دروغ ميگويد. «و على الثانى [مراد به بأس] اما الشجاعة و الشدة فى الحرب و غيره أى الشجاعة الحسنة الصادقة فى الجهاد فى سبيل اللّه» اظهار حق، نهى از منكر يا بأس به معناى شجاعت است. يا از بعوس و فقر است «كما قيل و اريد بصدق الفقر موافقة خشوع ظاهره و اخباته لخشوع باطنه و اخباته لا يرى التخشع فى الظاهر أكثر مما فى باطنه»[10] همانطورى كه در ظاهرش چهره تخشع دارد و چهره خوب دارد باطنش هم همانطور باشد.] صدق اليأس، صدق اللسان،اداء الامانة، صلة الرحم، اقراء الضيف، اطعام السائل، و المكافأة على الصنايع ...» وقتى خوبى كرد در مقابلش خوبى كن، نه اينكه خوبى كرد تو بدى كنى! اين خيلى بيانصافى است، خيلى بد است. و التضمم للجار [عهده دار همسايه ات باش، آبروى همسايه ات را حفظ كن، حيثيتش را حفظ كن، اذيتش نكن.] و التذمم للصاحب [وقتى با يكى رفيق هستى عهده دار رفاقت باش، يادت بيايد يك روزى با او رفيق بودى.] و رأسهن الحياء»[11] همه اينها سرچشمه از حياء ميگيرد؛ آدم بى حيا هيچ كدام از اينها را ندارد. آدم بى حيا دروغ ميگويد، مردم را اذيت ميكند، جزاى خوبى را با بدى ميدهد، آدم بى حيا به هيچ كس چيزي نميدهد، آدم بى حيا اداء امانت نميكند، اداء امانت به آن معناى وسيع؛ اداى امانت، نه به معناي اين که در قرآن به تو دادم به من پس بدهى، اداى امانت آن معناى وسيعى است كه در قرآن آمده است. آدم بى حيا دروغ ميگويد در مأيوسيش، ميگويد من به كسى وابسته نيستم اما همه چيزش وابسته است؛ «رأسهن الحياء». مكارم اخلاق اينهاست، پس اختصاصى به مسلمان و غير مسلمان ندارد. باز روايت ديگر از امام صادق(ع) (2 همين باب) «ان اللّه عزوجل خصّ رسوله بمكارم الاخلاق فامتحنوا انفسكم فان كانت فيكم فاحمدوا اللّه [شكر كنيد خدا را] و اعلموا أنّ ذلك من خير [اين از خوبيهايى است كه خدا به شما داده است.] و ان لا تكن فيكم فاسألوا اللّه و ارغبوا اليه فيها قا: [برويد دنبال خدا كه به شما عنايت كند. آن وقت اين مكارم را باز ده تا ذكر كرد] فذكر عشرة: اليقين، و القناعة، و الصبر، و الشكر، و الحلم، و حسن الخلق، و السخاء، و الغيرة، و الشجاعة، و المروة. قال: و زاد فيها الصدق و اداء الامانة»[12] اينها مكارم انبياست، هر كسى اين صفات را دارد صفات انبيا را دارد. شناسامه اش اسلام باشد، يا ماركسيست باشد، قاصر است ديگر! اصلا هيچى را قبول ندارد. روايت سوم: عبداللّه بن بكير عن أبى عبداللّه(ع)، قال: «انا لنحب من كان عاقلا فهماً فقيهاً [يعنى ريشه ياب] حليماً [بردبار] مدارياً [با مردم مدارات كند! با دوستان مروت با دشمنان مدارا] صبوراً [خيلى صبر و خويشتن دار باشد، حوادث او را از پا در نياورد! حوادث بوده و گذشته و تمام ميشود، قدرتها آمده اند و رفته اند، آنچه مانده خدا است و بندگان خدا و معصومين] صدوقاً [راستگو باشد] وفياً» [خيلى وفا كننده باشد به عهد و پيمانش.] ان اللّه عزوجل خص الانبياء بمكارم الاخلاق [بعد امام صادق(ع) فرمود خدا انبيا را به مكارم اخلاق امتياز كرده] فمن كانت فيه فاليحمد اللّه على ذلك و من لم تكن فيه فاليتضرّع الى اللّه عزّوجل و ليسأله اياها. قال: قلت:جعلت فداك [آنها ديگر چه هستند كه انبيا داشته اند؟ امام (سلام اللّه عليه) كه آمده بود و اوايل انقلابش كه انقلاب اساسى بود و معناى اسلام را آن وقت ما ميتوانستيم بفهميم و معناى انسانيت و برابرى و آزادگى را؛ به كسى كه يك مقدارى صدمه خورده بود، زيرا خلافهايى كرده بود، گفتند آقايى بناست كه بعد بيايد؛ گفته بود: يا حضرت عباس! بعد از اين هم كسى بناست كه بيايد؟ اين كه آمد اينطورى كرد، حالا ديگر بعد از اين كى ميخواهد بيايد. اينجا راوى عرض كرد] و ما هن؟ قال: هن الورع و القناعة و الصبر و الشكر و الحلم و الحياء و السخاء والشجاعة و الغيرة و البرّ و صدق الحديث و اداء الامانة»[13] اينها هم اين روايات كه ميبينيد. ائمه اينطور آدمها را دوست ميدارند. (سؤال و پاسخ استاد): كافر يعنى چه؟ او آدم خوبى است. آمده قلبت را عمل كند، فحش به او ميدهى؟ اگر اينطور روايات اهلبيت را معنا كنيم، بالاترين ظلم را به اهلبيت نموده ايم. آنها يك ميليارد پا حركت كرده اند ما ميآوريمشان تَهِ گودال. انا لنحب كه در شناسنامه ات بنويسد مشروب بخورى لنحب، قمار بزنى لنحب، خيانت بكنى لنحب، ظلم بكنى لنحب، جنايت بكنى لنحب، فقط ريشت را بگذارى. حرفهاى بلند ائمه بسيار بلند مرتبه است! آيا صحيح است که معنا کنيد بگوييد: امام فرموده هر كس اينطور باشد و شناسنامه اش هم اسلامى باشد من دوستش ميدارم، هر كسى اينطور باشد شناسنامه اش اسلامى نباشد من با او دشمن هستم. خوب بحثى نيست! اينها هم يك سرى روايات. روايت ديگـر در بـاب سعى در حاجت مؤمن (حديث 10 جلد 2 صفحه 199) ـ عن ابن سنان قال: قال ابو عبداللّه(ع): «قال اللّه عزوجل: الخلق عيالى فأحبهم الىّ الطفهم بهم و اسعاهم فى حوائجهم»[14] خدايا يك توانى به من بده من سر چهار راه بشريت گدايى كنم و اين حرفها را بزنم. من اگر هر چه توان داشتم كه اين حرفها را به دنيا بفهمانم قبايم را ميفروختم و خرج ميكردم به دنيا تا اين حرفها را ميفهماندم. «قال اللّه عزوجل: الخلق عيالى فأحبهم الىَّ الطفهم بهم و اسعاهم فى حوائجهم» چقدر زيباست! از اين زيباتر غير از ائمه نميتواند حرف بزند. من اينها را سندهايش را كارى ندارم، من ميدانم غير از ائمه كسان ديگر دهانشان سرد مي شود كه هزار و دويست سال قبل اينطور حرفى را بزند. آن فرهنگ مبتذلى كه آن وقت حاكم بود، فرهنگ حاكميت خلفاي بنى العباس و ظلم و جور و ستم و ... براى آدم ارزش قائل نبودند؛ موسى بن جعفر(ع) را چهار ده سال زندان كردند، على النقى(ع) را در زندان نگه داشتند، امام حسن عسكرى(ع) را نگذاشتند در قبرستان ببرند اينها مجبور بودند كه در خانه هايشان دفن بشوند. امام على النقى (ع)در خانه اش دفن شده است، جهت داشته! اينطور نيست كه الكى در خانه اش دفن شده است. باز باب نصيحة المؤمن (صفحه 208 حديث 5 و 6) موثقه سكونى قال: قال رسول اللّه(ص): «انّ أعظم النّاس منزلة عند اللّه يوم القيامة [اى كاش امام بود و من در خدمت امام اين روايتها را ميخواندم و آن وقت او جامعه را آگاه ميكرد به اين روايات.] انّ أعظم الناس منزلة عند اللّه يوم القيامة [كسى كه خيلى جايش بلند است در روز قيامت، خيلى مرتبه اش بالا است] امشاهم فى ارضه بالنصيحة لخلقه»[15] حركت كند و براى خير خواهى مردم قدم بردارد؛ با مالش، با زبانش، با قلمش، با دستش، خير خواهى كند. نصيحت يعنى خير خواهى، نه نصيحت يعنى موعظه ات ميكنم، عينش را هم از مخرج حلقش ادا ميكند. نصيحت اعم است، نصيحت يعنى خير خواهى. روايت بعديش هم همين است عن سفيان بن عيينة قال : سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: «عليكم بالنصح للّه فى خلقه [براى خدا خير خواه مردم باشيد، همه انسانها! خير همه انسانها را بخواهيد، نه فقط خير هم صنفيها و هم دسته ايها و هم گروهى هايتان را!] فلن تلقاه بعمل افضل منه»[16] هيچ كارى نميتوانى پيدا كنى كه از او بالاتر باشد. اين هم در باب نصيحه المؤمن. باب الاصلاح (صفحه 209 ) از همين جلد دوم ـ عن حبيب الاحول، قال : سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: «صدقة يحبها اللّه اصلاحٌ بين الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا تباعدوا»[17] مردم، توده ها، انسانها، هر مذهب و مرامى ميخواهد باشد. باز روايت بعديش عن هشام بن سالم عن أبى عبداللّه(ع) قال: «لئن اصلح بين اثنين [اطلاق دارد، اينجا را كه نميشود اطلاقش را به هم بزنيم.] أحب الىَّ من ان اقصد صدّق بدينارين»[18] دو دينار بدهم كمك كنم به يك كسى؛ حالا گدا پرورى هم نباشد، زيرا گدا پرويش كه اصلا مذموم است، همينطورى احتراماً يك طورى به او بدهم دو دينار، من دو نفر را بينشان اصلاح كنم خيلى بهتر ميدانم. باب علامة المؤمن (صفحه 240 حديث 31 و 32 و 33. حديث 31 ) اين است : عن أبى جعفر(ع) قال: «سأل النبى(ص) عن خيار العباد [چه كسى بهتر از همه است؟ در بندگان چه كسى خيار او بهتر از همه است؟ يك كسى ممكن است بگويد كه نه اين ممكن است خيار مثلا اصفهان را ميگويد خيار حسين آباد را ميگويد، نه! اين خيار عباد يعنى خوبى.] فقال : الذين اذا احسنوا استبشروا [خدمت ميكنند و نيكى، خيلى طلب بشارت و خوشحالى ميكنند.] و اذا اساؤا استغفروا [بعد كه ميكنند واقعاً استغفر اللّه ميگويند نه قلابى.] و اذا اعطوا شكروا [چيزى به آنها عطيه ميشود داده ميشود از علمى از قلمى از هر چيزى اينها سپاسگذارى ميكنند.] و اذا ابتلوا صبروا [گرفتار هم شدند خويشتن دارى ميكنند، از كـوره در نميروند.] و اذا غضبوا غفروا [نه اينكه و اذا غضبوا بزن بگير، مرتد بهائى است كه نسيم شمال دارد!] «و اذا غضبوا غفروا»[19] اين روايت 31. (روايت 32) باز عن أبى جعفر(ع) قال : قال النبى(ص): «ان خياركم علنّها [خود پيغمبر فرمود بهترين شما كسى است كه صاحب عقل باشد.] قيل : يا رسول اللّه! من اولوالنهي؟ [عقل چيست؟ چه كسانى هستند؟] قال: هم، اولوا الاخلاق الحسنة و الاحلام الرزينة [عقلهايى كه انتقام دنبالش نباشد، پاورقى معنا كرده است.] صلة الارحام و البررة بالامهات و الآباء و المتعاهدون للجيران و اليتامى و يطعمون الطعام و يفشون السلام فى العالم [صلح و سلامتى را در جهان ميخواهند پديد بياورند كه امام زمان(ع) اين كار را خواهد كرد. نه سلام يعنى سلام عليكم، سلام در عالم معنايش اين است كه يعنى صلح در جهان.] و يصلون و الناس نيام غافلون»[20] اين هم صفات اينها. روايت بعديش: عن عمران حلبى قال : قلت لابى عبداللّه(ع): «أىّ الخصال بالمرء اجمل؟ [چه براى مرد خيلى زيباست؟] فقال وقار بلا مهابة [وقار داشته باشند اما از او نترسند!] «ان شرّ الناس عندالله يوم القيامة من يكرم اتقاء شرّه»[21] بدترين مردم كسى است كه مردم از او بترسند، هر كسى مردم از او ترسيدند در هر طبقه و مقامى كه باشد بدترين مردم است، طبق روايتى كه از پيغمبر است. فرمود مهابت داشته باشد اما ترس در آن نباشد.] و سماح بلا طلب مكافاة» [بزرگوارى داشته باشد اما نخواهد جبران بشود!] و تشاغل بغير متاع الدنيا»[22] مشغول باشد به غير از چيزهايى كه در دنيا لذت ميبرد. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- بقره (2) : 188. [2]- مستدرك الوسائل 15: 306، كتاب النكاح والطلاق والعتق، أبواب نكاح العبيد والاماء، باب25، حديث3. [3]- كافي 2: 234. [4]- وسائل الشیعه 12: 207، كتاب الحج، أبواب احكام العشره، باب 122، حديث9. [5]- وسائل الشیعه 8 : 316، كتاب صلاة الاستسقاء، باب11، حديث9. [6]- حديد (57) : 25. [7]- وسائل الشیعه 12: 52، كتاب الحج، أبواب احكام العشره، باب29، حديث2. [8]- احزاب (49) : 56. [9]- وسائل الشیعه 12: 53، كتاب الحج، أبواب احكام العشره، باب30، حديث1. [10]- كافي 2: 55. [11]- كافي 2: 55 و 56. [12]- مستدرك سفينه البحار 9: 103. [13]- وسائل الشیعه 15: 198، كتاب الجهاد، أبواب جهاد الحدود و ما يناسبه، باب6، حديث1. [14]- وسائل الشیعه 16: 367، كتاب الامر بالمعروف و...، ابواب جهاد النفس، باب27، حديث7. [15]- وسائل الشیعه 16: 382، كتاب الامر بالمعروف و...، أبواب جهادالنفس، باب35، حديث5. [16]- وسائل الشیعه 16: 382، كتاب الامر بالمعروف و...، أبواب جهادالنفس، باب35، حديث6. [17]- وسائل الشیعه 18: 439، كتاب التجاره، أبواب الخيار، باب1، حديث2. [18]- وسائل الشیعه 18: 439، كتاب التجاره، أبواب الخيار، باب1، حديث1. [19]- وسائل الشیعه 1: 106، كتاب الطهاره، أبواب مقدمة العبادات، باب24، حديث2. [20]- وسائل الشیعه 15: 191، كتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو و ما يتاسبه، باب4، حديث23. [21]- مستدرك الوسائل 9: 36، كتاب الحج، احكام العشره، باب 104، حديث3. [22]- كافي 2: 240.
|