روايات وارده پيرامون حسن خلق
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 257 تاریخ: 1382/11/18 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره شواهد و رواياتي بود كه از آن بر ميآيد با همه انسانها بايد خوبي كرد و اين روايات متعدده در ابواب مختلف در آن، دلالت و شهادت است كه آن حقوقي هم كه براي برادران مسلم قرار داده شده، خصوصيتي در مسلم برايش نيست؛ چون همه آنها جزء كارهاي خوب است و در خوبيها ما دنبال روايات و شواهدي هستيم كه ميگويد خوبيها مذهب نميشناسد، مليت نميشناسد، هيچ چيزي نميشناسد جز انسانيت؛ خوبيها به دنبال انسانيت است. از جمله روايات، رواياتي است كه در باب دعوت به غير السنه آمده است، (جلد 2 صفحه 78 حديث14) باب الورع و آن روايت اين است: عن ابن أبي يعفور قال قال ابا عبداللّه(ع) «كونوا دعاة للناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخير فان ذلك داعية»[1] با غير زبان مردم را دعوت كنيد تا مردم از شما پرهيز ببينند، تلاش ببينند، نماز ببينند، خوبي ببينند، اينها دعوت كننده است. اگر بناست با غير زبان ديگران را دعوت كنيم بايد با اعمال خير و با اعمال خوب احترام گذاشتن به آنها، تواضع در مقابل آنها، اكرام و احترام به آنها؛ دُعات غير مسلمين يا غير شيعه به غير السنه به اين است كه اعمال خوب در مورد آنها انجام بدهيم. خود روايت هم فرموده ورع، اجتهاد، صلات، خوبيها «فان ذلك داعية» اين يك روايت. روايت ديـگري كه هست در بـاب صدق و اداء امـانـت (حديث 10 صفحه 105) عن عبداللّه بن أبي يعفور عن أبي عبداللّه(ع) قال: «كونوا دعاة للناس بالخير بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد و الصدق و الورع»[2] البته بعيد نيست اين روايت با آن روايت يكي باشد، چون هر دوي روايت از عبداللّه بن أبي يعفور است هر دو هم از امام صادق(ع) است، مضمون آنها نيز به هم نزديك است؛ نقل به معنا كرده است نه اينكه دوبار حضرت فرموده باشد. و همينطور در آيه شريفه (و من احسن قولاً ممن دعا الي اللّه و عمل صالحاً)[3] عمل صالح و عمل شايسته نسبت به هر كسي پسنديده است، چون ميخواهد با عملش او را دعوت كند به اسلام، دعوت كند به توحيد و تشيّع. آيه شريفه هم باز ميگويد عمل صالح نسبت به ديگران پسنديده است، چون با عمل صالح انسان ديگران را دعوت ميكند. باز روايت ديگر در باب حسن خلق از همين جلد دوم (صفحه 99) عن عبداللّه بن سنان عن رجل من اهل المدينه عن علي بن الحسين (عليهمالسلام) قال: قال رسول اللّه(ص) : «ما يوضع في ميزان امرئي يوم القيامة افضل من حسن الخلق»[4] حُسن خلق، يك معناي عرفي دارد، اطلاق هم دارد؛ حسن خلق با همه. «ما يوضع في ميزان امري يوم القيامة افضل من حسن الخلق» اطلاق دارد، حسن خلق با هر كسي. و همينطور روايت هشت از اين باب (صفحه 100) عن عبداللّه بن سنان عن أبي عبداللّه(ع) قال: «البرّ و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان في الاعمار»[5] باز اين هم حُسن خلقش اطلاق دارد. حديث 17 همين باب (صفحه 102) عن عبداللّه بن ميمون قداح عن أبي عبداللّه(ع) قال : قال اميرالمؤمنين: «المؤمن مألوفٌ و لا خير في من لا يألف و لا يؤلف»[6] اطلاق دارد. خير نيست در كسي كه جلب محبت نميكند و الفت با ديگران ندارد «لا خير في من لا يألف و لا يؤلف» پس خير در اين است كه هم يألف و هم يؤلف. اينها رواياتي است كه در اين ابواب مختلف داريم و اطلاق دارد. باز در باب الشكر خبر عبداللّه بن اسحق جعفري عن أبي عبداللّه(ع) قال: «مكتوب في التوراة اشكر من انعم عليك و انعِم علي من شكرك [شكر كن كسي را كه به تو نعمت داده و انعام كن به كسي كه شكر گذاري نموده است.] اشكر مَن انعم عليك [مَن، مَنِ موصوله است و اطلاق دارد. هر كس به آدم احساني كرد و نيكي كرد با قدمش، با قلمش... بايد در مقابل او سپاسگذاري بشود و بايد نعمت را به كسي داد كه سپاسگذاري ميكند، هر دويش اطلاق دارد. هم «من» در من انعم اطلاق دارد و هم «من» در علي من شكرك.] فانه لا زوال للنعماء اذا شكرت [وقتي نعمت شكرگذاري بشود زوالي ندارد] و لابقاء لها اذا كفرت، الشكر زيادة في النعم و امان من الغير»[7] اين هم باز ميبينيم اطلاق دارد. در باب حُسن البشر (صفحه 103) مجلسي ميگويد بِشر، ظاهراً هم بِشر درست است و هم بَشر چون هم از باب عَلَمَ يَعلِمُ آمده است به معناي باز بودن صورت و هم از باب ضَرَبَ يَضرِبُ كه اگر از باب ضَرَبَ يَضرِبُ باشد ميشود بَشر و اگر از باب عَلِمَ يَعلِمُ باشد، ميشود بِشر. المنجد از هر دو باب آورده است، ولي مجلسي در مرآت العقول ميگويد به كسر باء، انبساط وجه را به كسر باء فرموده است. به هر حال در باب حسن البشر (صفحه 103) حديث دوم موثقه سماعة بن مهران عن أبي عبداللّه(ع) قال: «ثلاثة من أتي اللّه بواحدة منهن أوجب اللّه له الجنة [أوجب براي او جنت را ، زمينهاش را برايش فراهم ميكند حالا چطوري؟ من نميدانم.] الانفاق من اقتار و البِشر لجميع العالم [با همه انسانهاي عالم با خوشرويي برخورد كند.] و الانصاف من نفسه»[8]. اين كه مرحوم مجلسي (قدس سره) در اين روايات فرموده است اين مال غير باب نهي از منكر است اين توضيح است و الاّ نيازي نيست؛ معلوم است كه هر حكمي في حدّ نفسه است. بِشر لجميع العالم به عنوان خودش مطلوب است حالا عنوان ديگر ممكن است به آن بيايد بشود از باب نهي از منكر با بعضيها بايد قيافه را در هم كشيد، آن يك بحث ديگري است؛ روايت ميگويد بِشر لجميع العالم في حدّ نفسه امري است مطلوب و سبب بهشت است. «و الانصاف من نفسه» باز انصاف هم اطلاق دارد، انصاف با همه انسانها از خودش. اگر يك مقدار پا را بالاتر بگذاريد، بايد بگوييد انصاف درحق همه حيوانات؛ يعني اگر انسان نميخواهد زيادي بارش كنند حيوانات را هم زيادي بار نكند، اگر نميخواهد ديگران او را اذيت كنند و شلاق بزنند، به حيوانها هم شلاق نزند. عبارت اطلاق و حذف متعلق دليل عموم است «و الانصاف من نفسه» با همه عالم با انصاف برخورد كند، از جماد و... از حيوان، انسان و با همه چيز با انصاف برخورد كند. چه مانعي دارد كه اسلام بخواهد يك چنين معنايي كند؟ انسان كه جاي خود دارد، بلکه با همه چيز «و الانصاف من نفسه». اينجا هم اطلاق دارد، بِشر لجميع العالم ظهور دارد، انصاف من نفسه هم اطلاق دارد. حديث 5 همين باب حُسن البِشر عن فضيل، قال: «صنائع المعروف و حُسن البشر يكسبان المحبة و يدخلان الجنة [مروي عنه معلوم نيست. فضيل ميگويد فرمود : صنايع معروف، كارهاي خوب كردن و حسن بشر يعني باز بودن قيافه اينها كسب محبت ميكند و داخل ميكند انسان را در بهشت. صنائع المعروف كارهاي خوب انجام دادن است، چه در برخوردها و چه در صنايع دستي]. (سؤال و پاسخ استاد): اولا... بحث ما راجع به كفر نيست! كافر يعني من ستر الحق عن عناد و مستحق عذاب است، يعني مقصر. (الذين كفروا و صدوا عن سبيل اللّه)[9] الذين كفروا جهنم، الذين كفروا عذاب اليم. كفري كه عذاب ميآورد بايد تقصير در آن باشد، و الاّ اگر يك كسي غير مسلمان است از روي غفلت، محال است او را عذاب كنند، غير معقول است، ديوار گچي كه نميشود بالا رفت و به قول علامه طباطبائي در آن خوانديم يك روزي در ذيل آيه سوره نساء بود (الا المستضعفين من الرجال و النساء الذين لا يهتدون سبيلا تتوفاهم الملائكة ظالمي انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين في الارض، قالوا أ لم تكن ارض اللّه الواسعة فتهاجروا فيها الا المستضعفين...) آنها ظالمي انفس هستند اما مستضعفين الذين لا يهتدون سبيلا؛ علامه فرمودا لذين لايهتدون سبيلا نه به اين معني که راه جغرافيايي بلد نيستند، اين قرآن را پايين آوردن است! لا يهتدون سبيلا يعني سبيل حق را، و چون هدايت نشده اند خدا عذابشان نميكند. اين هم ثانياً. و ثالثاً ما في حدّ نفسه ميگوييم، حالا همه كه كافر نيستند! ممكن است يك كسي زيدي باشد، ممكن است يك كسي هشت امامي باشد، برادران مسلمان سني باشند، ديوانه باشد. اگر ديوانه كه ديگر كافر نيست، اگر صغير باشد كه ديگر كافر نيست. «صنائع المعروف و حُسن البِشر يكسبان المحبة و يدخلان الجنة و البُخل و عبوس الوجه يبعدان من اللّه و يدخلان النار»[10] قيافه در هم كشيده باشد و نجالت هم داشته باشد آن ديگر سبب آتش جهنم ميشود، اين ديگر مثل آن هم صورتش در هم كشيده است و هم چيزي نميدهد؛ خوب به چه چيزي از او آدم دلش خوش باشد؟ أقلا اگر پول نيست، اخلاق باشد! نه اخلاق است نه پول است. آقايي ميگفت كه يك كسي از يك آقايي پولي خواست، بيرون آمد گفت كه چه كار كرد آن آقا؟ گفت: همه اش را به من داد. گفت: چطوري؟ گفت: نصفش را پول به من داد، نصفش را هم جنس به من داد. اين آقا خيال مي کرد که جنس يعني برنج و روغن. گفت: نه، يعني نصفش را اخلاق داد. از مرحوم آيت اللّه آقا سيد ابوالحسن (قدس سره) نقل ميكنند كه يكي از امتيازات ايشان اين بوده كه بسط يد داشته است، اما از امتيازاتش اين بود كه احترام ميكرد تا طرف اگر كمبود مالي احساس ميكند حداقل با اين احترامش جبران شود؛يعني يكي از امتيازات مرحوم آقا سيد ابوالحسن بوده كه وقتي به طلبه اي خدمتي ميكرد و كمكي ميكرد، احترام مينمود كه اين طلبه اگر فكر كند كم است، به وسيله احترام جبرانش كند. حالا اين بُخل را دارد، قيافه اش هم كه در هم است، خوب اين چه فايده اي دارد؟ «يدخلان النار». پس حُسن بشر اطلاق دارد، صنائع معروف اطلاق دارد. روايات باب عفو همه اش اطلاق دارد، آنها را ديگر من نميخوانم. باب عفو، ابواب ديگر، شما ميتوانيد روايات مطلقه فراوان پيدا كنيد. «رواياتي که بر عدل و انصاف دلالت مي کند» بعضي از روايات باب عدل و انصاف را ميخوانم، در اصول كافي (صفحه 144 روايت 1) عن أبي حمزه الثمالي عن علي بن الحسين(ع) قال : كان رسول اللّه يقول في آخر خطبته: «طوبي لمن طاب خُلقه و طهرت سجيته و صلحت سريرته و حسنت علانيته و انفق الفضل من ماله و امسك الفضل من قوله و انصف الناس من نفسه»[11] اينها همهاش اطلاق دارد. طوبي براي كسي كه اخلاقش خوب باشد، باطنش خوب باشد، خمير مايه اش درست باشد، ظاهرش درست باشد، زيادي از مالش را بدهد، زيادي از حرفش را نگه دارد؛ «انصف الناس من نفسه» اين ظهور دارد، الناس اسم جنس است و مطلق است. «انصف الناس من نفسه» انصاف بدهد مردم را از خودش، در انصاف ديگر بحث نـژاد و مذهب و جغرافيا مطرح نيست. اينجا ناس دارد، البته آن روايتي كه ما خوانديم مطلق بود و قيد ناس نداشت، اما اين ناس دارد. روايت 2 همين باب عن معاوية بن وهب عن أبي عبداللّه(ع) قال: «من يضمن لي اربعة باربعة ابيات في الجنة؟ [چهار چيز است که من برايش ضامن چهار خانه در بهشت ميشوم.] انفِق و لا تخف فقراً و افش السلام في العالم و اترك المراء و ان كنت محقاً [افشي السلام في العالم ظهور دارد در صلح عالم نسبت به همه «اترك المراء» اطلاق دارد، اترك المراء نسبت به هر كسي؛ مراء و مجادله را با هر كسي ترك كن.] و انصف الناس من نفسك»[12] [اين هم ظهور دارد در عموميت.] حديث 7 موثقه سكوني عن أبي عبداللّه(ع) قال : قال رسول اللّه(ص) : «سيد الاعمال انصاف الناس من نفسك و مؤاساة الاخ في اللّه و ذكر اللّه عزوجل علي كل حال»[13]. حديث 10 اين باب، مرفوعه أبي البلاد قال: جاء اعرابي الي النبي(ص) و هو يريد بعض غزواته [مي خواست برود به جنگ] فأخذ بغرز راحلته [غرض آن ركابهاي چرمي است] فقال: يا رسول اللّه! علمني عملا أدخل به الجنة؟ [يك كاري به من ياد بده كه بروم به بهشت. خوب سؤال زيبايي است! ديدگاهش هم بالاست، يعني خوب است! همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايي رسيدهاند] فقال ما احببت أن يأتيه الناس اليك فأته اليهم و ما كرهت أن يأتيه الناس اليك فلا تأته اليهم خلّ سبيل الراحلة»[14] [حضرت به او فرمود هر چه براي خودت ميخواهي براي مردم هم بخواه؛ همه حقوق بشر و همه آزاديها و كرامتها در اين يك جمله جمع است.] «علمني عملا ادخل به الجنة فقال: ما احببت أن يأتيه الناس اليك فأته اليهم و ما كرهت أن يأتيه الناس اليك فلا تأتي اليهم خل سبيل الراحلة» به نظر ميآيد اين خل سبيل الراحله حضرت مي خواسته بفهماند که همين است، كلام تمام شد، مطلب را برايت كردم ديگر حالت انتظار نداشته باش؛ آخر اين حالت انتظار دارد كه به او بگويد: هفت هشت تا سرفه هم بكن، مخرج عين را هم از حلقت ادا كن، همزه را هم ياد بگير، يك مقداري هم تجويد بياموز، ... اين ها حيله هايي است که درست کرده اند كه در زمان آقاي بروجردي بزرگان اصفهان را ... همه اينها حيله هاي استعمار است، براي اينكه مردم از حقيقت قرآن كنار بروند. روايت ديگر (حديث 13) اين باب عن يعقوب بن شعيب عن أبي عبداللّه(ع) قال: «اوحي اللّه عزوجل الي آدم (الي نبينا و آله عليه السلام) اني سأجمع لك الكلام في اربع كلمات. قال: يا رب! و ما هن؟ قال: واحدة لي، و واحدة لك، و واحدة في ما بيني و بينك، و واحدة في ما بينك و بين الناس [يكي براي منِ خدا، يكي براي توي بنده، يكي بين تو و من، يكي بين تو و بنده ها، همه خوبيها در اين چهار تا كلمه جمع است.] قال: يا رب! بينهن لي حتي اعلمهن [براي من بيان كنيد تا من هم به ديگران ياد بدهم.] قال: أما التي لي فتعبدني و لا تشرك بي شيئاً [هيچ براي من در خالقيت، رازقيت، مالكي، همه چيز را خدا بدانيد.] و أما التي لك فاجزيك بعملك احوج ما تكون اليه [عملي كه خيلي به آن احتياج داري در يك روزي، آن روز جزايت ميدهم.] أما التي بيني و بينك فعليك الدعاء و علي الاجابة [تو بخواه ما هم مستجاب ميكنيم. گفت: گر گدا كاهل بود تقصير صاحبخانه چيست؟. معلوم ميشود كه از زمان آدم اين قصه مطرح بوده است!] و أما التي بينك و بين الناس فترضي للناس ما ترضي لنفسك و تكره لهم ما تكره لنفسك»[15] اين هم چهارم. خبـر 17 عن جعـفر بـن ابـراهـيم الجعـفري عـن أبي عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) : «من واسي الفقير من ماله و انصف الناس من نفسه فذلك المؤمن حقاً»[16] اين ديگر ايمانش در درجه بالاست. روايات باب انصاف و روايات ديگري را شما ميتوانيد در اصول كافي در ابواب ديگري پيدا كنيد. از جمله روايات، اين رواياتي است كه در باب معروف آمده و در باب خدمت به اهل بيت پيغمبر آمده است. رواياتي كه در خدمت به ذراري پيغمبر(ص) و احترام به آنها آمده است، اين روايات متضمّن جزاء و مدح بوده و اطلاق دارد، ميگويد هر كسي كه به اينها خدمت كند روز قيامت گردن فراز است، سربلند است. روايت اولش را ميخوانم (1 باب 17) از ابواب فعل المعروف كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر كه وسائل جلد 16 از اين چاپهاي جديد (صفحه 332). عن عيسي بن عبداللّه عن أبي عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) : «من صنع الي احد من اهلبيتي يداً كافاته به يوم القيامة»[17] هر كس خدمتي كند به اهل بيت من، در روز قيامت جزاي پر به او ميدهم و عوضش را به او ميدهم. مَن اطلاق دارد، نه نژاد ميشناسد نه جغرافيا، نه مذهب و نه مليت. باز روايت ديگري دارد از پيامبر أنا شافع يوم القيامة لاربعة اصناف و لو جاؤوا بذنوب اهل الدنيا رجل نصر ذريتي، و رجل بذل ماله لذريتي عند الضيق، و رجل أحب ذريتي باللسان القلب و رجل سعي في حوائج ذريتي اذا طردوا أو شردوا»[18] هر كسي كه ميخواهد باشد. رجل نگوييد مرد است؛ اين رجل الغاي خصوصيت ميشود يعني زن هم اينطوري است. اينطور نيست كه بگوييم فقط ميگويد مردها و زنها را نميگويد؛ مثل همان ميشود كه زن از آب رودخانه گذشت و مرد نميتوانست رد بشود، آمد مرد را دوشش كرد ببرد، سنگين بود گفت كه خيلي سنگي هستي؟ گفت: آخر مرد هستم كه خيلي سنگين هستم. اين الغاي خصوصيت روشن است. روايت ديگر مرسله شيخ صدوق است، خيلي جالب است (3 همين باب 17) قال : و قال الصادق(ع): «اذا كان يوم القيامة نادي مناد أيها الخلائق انصتوا فان محمداً (ص) [رسول اللّه ميخواهد با شما صحبت كند] فتنصت الخلائق [همه شان ساكت ميشوند] فيقوم النبي(ص) فيقول: يا معشر الخلائق! من كانت له عندي يد أو منة أو معروف فاليقم حتي اكافئه [كاري كرده، پهلوي من دستي دارد، كار زيادي براي من كرد، منّتي بر من دارد، كار خيري براي من كرده است، بلند شود من ميخواهم جزايش را بدهم] فيقولون بآبائنا و امهاتنا و اي يد و اي منة و اي معروف لنا بل اليد و المنة و المعروف لله و لرسوله علي جميع الخلائق [ما كي هستيم؟ همه مال خدا و پيغمبر است، ما چه خدمتي كرده ايم.] فيقول لهم، بلي [درست است اين جمله شما از نظر اظهار علاقه درست است.] من آوي احداً من اهل بيتي أو برهم أو كساهم من عري أو اشبع جائعهم فاليقم حتي اكافئه [بلند شود بايستد من جزايش را به او بدهم.] فيقوم اناس قد فعلوا ذلك [يك عده اي بلند ميشوند] فيأتي النداء من عنداللّه تعالي: يا محمد يا حبيبي قد جعلت مكافاتهم اليك [هر كاري ميخواهي خودت با آنها انجام بده. پيغمبر چه كار ميكند؟ پيغمبر داراي كرامت است، بزرگواري است، قصه كرامتش را كه ميدانيد.] فأسكنهم من الجنة حيث شئت [تمام بهشت در اختيار تو، هر كجا ميخواهي اينجا را جا بده.] قال: فيسكنهم في الوسيلة [اينها را ميبرد در وسيله، جنت وسيله] حيث لا يحجبون عن محمد و اهل بيته (عليهم السلام)»[19] ميبرد آنجا كه خلاصه حجابي بين پيغمبر و آلش نباشد. شما ميبينيد همه اين روايات اطلاق دارد، «من» موصوله است، اطلاق دارد، قيد ندارد، بلكه اصلا لسان رواياتي كه من اين چند روز خواندم، لسان اطلاق و عمومشان آبي از تخصيص است. ميگويد هر كسي به تو خوبي كرد سپاسگزارش باش؛ آيا مي گويد كسي كه به تو خوبي كرد و ديدي شناسنامه اش اسلامي نيست سپاسگزارش نباش، بيـرونش كن بـرود؟ اينـها چيـزهايي است كه عقلا ميفهمند! لسان اين امور اخلاقي، لساني است كه قابل تخصيص نيست. به ياد مقدس اردبيلي (قدس سره و نور اللّه مضجعه و حشرنا اللّه زياره سيده و مولاه اميرالمؤمنين(ع) مع زيارة قبره في جنبه انشاء الله) كه خودش عمامه سفيد بوده است و غير سيد بوده است و براي همه شما و شيعيان اين نكته فقهي را که يك نكته خيلي خوبي است و در كتاب الزكات در ضمن يك بحث زيبا اين روايتها را كه نقل ميكند، ميگويد چون در بعض از روايات دارد كه «من لم يستطع ان يصلنا فاليصل فقراء شيعتنا»[20] ميگويد كمك به شيعيان كمك به ائمه معصومين است. خوب ائمه معصومين كه اكمل و اظهر افراد ذريه پيغمبر هستند، پس شيعيان خدمتگزار به شيعيان، انسانهاي خدمتگزار به شيعيان هم ميتوانند روز قيامت بلند شوند و سرشان را بلند كنند. ميگويد ولو اين روايت گفته كسي كه به ذريه خدمت كند، اكمل و اظهر افراد ذريه، ائمه معصومين هستند؛ اين يك صغري. كبرايي ديگر: در روايات داريم هر كسي به فقرا و به دوستان ائمه خدمت كند، خدمت به خود ائمه است. بنا بر اين اينها هم روز قيامت ميتوانند بلند شوند و همان جمله پيغمبر را جواب بدهند؛ از نظر اصطلاح علمي آن رواياتي كه ميگويد كمك به شيعيان كمك به ائمه است بر اين روايات حكومت دارد. البته اينطور دركها كنار قبر اميرالمؤمنين ميخواهد و الاّ در شيكاگو و واشنگتن و سوئيس كه نميشود آدم اينطور دركها را داشته باشد،! بشكند دهان آن كسان و ذليل بشوند آنهايي كه بين قبر اميرالمؤمنين(ع) و حوزه علميه كهنسال نجف و حوزه علميه قم (حفظهما اللّه عن الحدثان) با را با جاي ديگر فرقي نميگذارند؛ ميگويند تحصيل تحصيل است آدم هر كجا كه باشد بلد ميشود. اين حرفها چيست؟! (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- كافي 2 : 78. [2]- كافي 2 : 105. [3]- فصلت (41) : 33. [4]- كافي 2 : 99. [5]- كافي 2 : 100. [6]- كافي 2 : 102. [7]- كافي 2 : 94. [8]- كافي 2 : 103. [9]- نساء (4) : 167. [10]- كافي 2 : 103. [11]- كافي 2 : 144. [12]- كافي 2 : 144. [13]- كافي 2 : 145. [14] - كافي 2: 146. [15]- كافي 2 : 146. [16]- كافي 2 : 147. [17]- وسائل الشیعه 16: 332، كتاب الامر بالمعروف...، ابواب جهاد النفس، باب 17، حديث 1. [18]- وسائل الشیعه 16: 332، كتاب الامر بالمعروف...، ابواب جهاد النفس، باب 17، حديث 2. [19]- وسائل الشیعه 16: 333، كتاب الامر بالمعروف...، ابواب جهاد النفس، باب 17، حديث 3. [20]- وسائل الشیعه 14: 583، كتاب الحج، ابواب الوقوف بالمشعر، باب 97، حديث 5.
|