حرمت اختلاف در سلام به غني و فقير
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 260 تاریخ: 1382/11/25 بسم الله الرحمن الرحيم «مسألتان: أحدهما أن الظاهر من رواية فضل بن كثير عن علي بن موسي الرضا(ع) قال: «من لقي فقيراً مسلماً فسلم عليه خلاف سلامه علي الغني لقي اللّه عزوجل يوم القيامة و هو عليه غضبان»[1] ظاهر از اين روايت فضل بن كثير حرمت اختلاف در سلام بر غني و فقير است، يعني وقتي به فقير سلام ميكند خيلي بي حال و به قدري كه گفته نشود سلام نكرده است؛ اما به غني كه سلام ميكند باز روش بهتري سلام ميكند. ظاهر اين روايت حرمت است، براي اينكه ميفرمايد «فسلّم عليه خلاف سلامه علي الغني لقي اللّه عزوجل يوم القيامة و هو عليه غضبان» بلكه متفاهم عرفي از اين روايات و با توجه به اخباري كه ما داريم در ذمّ تواضع براي غني و اين كه «من اتي غنيا فتواضع لغناه ذهب ثلثا دينه»[2] اين است كه سلام خصوصيت ندارد. هر طور اختلاف بين فقير و غني در آداب احترام و در آداب تحيّت حرام است. مشكلي كه دارد مشكل سندي است كه سندش تمام نيست، چون شيخ صدوق از حسين بن احمد بن ادريس روايت كرده، از احمد بن ادريس، از جعفر بن محمد بن مالك عن محمد بن احمد مدائني كه اينها مجاهيل هستند؛ در سندش مجاهيل وجود دارد و لذا از نظر سند تمام نيست و الاّ از نظر دلالت تمام است. «نظر استاد در موضوع بحث» (سؤال و پاسخ استاد): من عرض ميكنم ظاهر اين روايت حرمت است و هو عليه غضبان. عصباني ميشود، غضب ميكند! غضب ديگر نميشود با مكروه بسازد! عرض كردم ظاهر غضبان حرمت است، فقط مشکل در سند است كه در آن مجاهيل است. و گفته نشود كه قطع نظر از سند روايت حجال هم معارض با او هست. اين روايتي كه خواندم (1 باب 36) از ابواب أحكام العشره، اين حجال هم 2 همين باب است. قال: قلت لجميل بن دراج: قال رسول اللّه(ص) : «اذا أتاكم شريف قوم فأكرموه [ميگويد من به جميل اينطوري گفتم.] قال: نعم [او گفت بله پيغمبر اين را فرموده است.] قلت: ما الشريف؟ قال: قد سألت ابا عبداللّه(ع) عن ذلك، فقال: الشريف من كان له مال [البته همه حديث در باب 68 نقل شده است.] قلت: فما الحسب؟ قال: الذي يفعل الافعال الحسنة بماله و غير ماله. قلت: فما الكرم؟ قال: التقوي»[3]. گفته نشود كه قطع نظر از سند معارض هم دارد؛ براي اينكه اين روايت ميگويد كسي كه داراي مال است داراي شرف است، پس وقتي شرف دارد احترام به شريف هم كه امر شده است! من له مالٌ شريف علي حسب اين روايت، بنابراين، تفاوت در سلام بين غني و فقير نه تنها حرام نيست بلكه مطلوب است و مأمور به؛ «اكرموا شريف كل قوم». پس گفته نشود اين روايت با قطع نظر از ضعف سند معارض به روايت حجال است كه من له مال را شريف دانسته، احترام شريف هم امر به آن شده است، پس بنابراين اختلاف در سلام بين غني و فقير نه تنها حرام نيست بلكه مطلوب و مأمور به هم هست؛ «اكرموا شريف كل قوم». (سؤال و پاسخ استاد): روايت اين را ميگويد: «قلت: ما الشريف؟ قال: قد سألت ابا عبداللّه(ع) عن ذلك، فقال: الشريف [اسم جنس است! القائم زيدٌ، حصر را ميفهماند.] الشريف من كان له مالٌ» شريف آن كسي است كه براي او مال باشد. حسب به چيست؟ بعد فرمود : با مال خودش و ديگران انفاق كند، كرم هم به تقوي است. اين گفته نشود، براي اينكه اگر ظاهر حديث را بخواهيم اخذ كنيم تا معارضه درست بشود، اين ظاهر حديث مخالف است با اصول و قواعدي كه ما از اسلام داريم، براي اينكه مال در اسلام بما هو مال وسيله شرف نيست! بما هو مال و ثروه ليس وسيله للشرف. به قول مرحوم آقاي فلسفي (قدس سره) که ميفرمود : پهن انبار كرده و پهن ها گران شد، حالا پولدار شده است؛ حالا اين شرف پيدا كرد؟ يا مثلا به قول علامه مجلسي كه فضولات و عذره انسان را جمع كرد و انبار كرد و بعد عذره ها گران شد؛ حالا اين شرف پيدا كرده؟ پس مذاق اسلام و اصول و قواعد اسلامي اقتضا ميكند كه مال بما هو مال شرف نباشد، بلكه از غني مذمت شده در غير واحدي از روايات مخصوصاً در باب روايت مجالست که ميگويد با اغنيا ننشينيد، دلتان را ميميراند چون همه اش بحث پول و سفته و چك و درآمد اين جا و آنجا است. با اغنيا نشست و برخاست نكنيد. يا «من تضعضع لغني لغناه ذهب ثلثا دينه»[4] يا در آيه شريفه دارد (ولاتطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شيء و ما من حسابك عليهم من شيء فتطردهم فتكون من الظالمين) [5] ميگويند راجع به اين بوده است كه پولدارها آمدند پهلوي پيغمبر گفتند ما حاضريم بياييم با شما باشيم، اما به شرط اينكه اين فقرا و گرسنه ها را از دور و برت دور كني، يا حداقل يك جلسه مال ما باشد و يك جلسه هم مال اينها باشد. قرآن با اين لحن تند نازل شد، خطاب به پيغمبر (فتطردهم فتكون من الظالمين) و بالجمله من له ادني معرفه به كتاب و سنت و اخلاقيات اسلام، ميفهمد كه اسلام غنا را ارزش نميداند، غنا را معروف نميداند و فقر را ضد ارزش يعني منكر؛ مال و غنا بما هو ارزش نيست بلكه حسب روايات، ضد ارزش است بما هو هو. اين اولا كه اگر اينطوري بخواهيد معنا كنيد روايت ميشود خلاف قاعده. پس ناچاريم يم از توجيه در روايت؛ يا توجيه كنيم به من له مالٌ كه سبب شرافت است بالعرض، چون مال ميتواند سبب شرافت بشود بالعرض. مال مشروعي دارد كه در نتيجه تملّق نميگويد، دروغ نميگويد و از خدا و پيغمبر شكايت نميكند. مالي كه يكفيه لدنياه الموجب لعدم التملّق و لعدم الكذب و لعدم بيع الدين و لعدم تحت تأثير قدرت هاي پوشالي قرار گرفتن براي دو ريال ، خب اين شرف ميآورد! مالي كه دست آدم را كوتاه كند از سؤال و فقر؛ روايت دارد كه عذاب دنيا و آخرت است. يا مالي كه از راه عدم كسالت حاصل شده است، يك كسي تلاش و فعاليت نميكند به جهت مال نداشتن كَلِّ بر جامعه است، هيچ كاري نكرده، هيچ خدمتي به مردم نداشته از جامعه هم طلبكار است. در مقابل، آن كسي كه زحمت كشيده، فعاليت كرده و مالي را تحصيل كرده است، يا مثلا مالي كه از راه مشروع به دست آمده در طول تاريخ تشيّع حوزه هاي كهن علميه با آن مال اداره شده است، بله اين باعث شرف است! منتهي آن افراد خيلي كم بودند همين توده هاي مردم بودند؛ اين باعث شرف است. موقوفه گذاشته است براي طلاب، وجوهات و نذورات داده است، همينطوري خوشش آمده از اين آقاي روحاني و به او احترام كرده، زن و بچه اش را اسير او كرده؛ خب اين مال له شرف. پس بايد حمل كنيم بر مالي كه سبب شرف است بالعرض و الاّ بالذات مال موجب شرف نميشود. (سؤال و پاسخ استاد): اولا دو تا روايت بيشتر در مورد شرافت مال نيست، در روضه كافي هم هست «اكرموا شريف كل قوم» يا كريم، دو تا روايت بيشتر نيست. يكي عدي بن حاتم طائي است. روايت را بر عدي بن حاتم تطبيق كردهاند ، وقتي آمد به محضر پيغمبر، ايشان به او احترام گذاشت؛ يكي هم دختران يزدجرد هستند، شهربانو و يك زن ديگر، وقتي اينها را آوردند، آقاي خليفه دوم ميخواست مثل باقي ديگر با آنها رفتار كند؛ اميرالمؤمنين(ع) با استناد به فرموده رسول اللّه(ص) فرمود که اينها بزرگوار هستند، به هر حال شاهزاده هستند و ارزش دارنـد. يعني استخـوان دارند،! استخـوان يـك مسأله است، اينطور نيست كه استخوان مسأله نباشد. (سؤال و پاسخ استاد): ميگويم مال شرف ميآورد؟! بحث ما در اين روايت است و به بقيه روايات كاري نداريم! ميگويد «قلت لجميل و ما الشريف؟ قال: سألت ابا عبداللّه(ع) عن ذلك، فقال: الشريف من كان له مال». مستشكل گفت: آقا آن روايت قطع نظر از سند معارض هم دارد، براي اينكه روايت حجال ميگويد آدم پولدار هم شريف است و هم احترامش مطلوب، به حكم «اكرموا» و به حكم اينكه صغري و كبرايش هر دو در آن روايت آمده است. پس فرق گذاشتن بين غني و فقير در سلام مطلوب است طبق روايت حجال، نه اينكه جائز نيست بلكه مطلوب است. ما جواب داديم روايت به ظاهر، خلاف مذاق فقه و خلاف مذاق روايات و قرآن است، براي اينكه از نظر اسلام غنا و مال بما هو مال ارزش نيست؛ ليس الغني معروفاً و لا الفقر منكراً که امروزه ميگويند ارزش و ضد ارزش. از نظر اصطلاح روائي ليس الغنا و المال بما هما هما معروفاً و فقر و لا مال بما هو هو منكراً. پس ناچاريم اين روايت را حمل كنيم به اين كه آن ذو مالي را ميخواهد بگويد كه شرف بالعرض پيدا كرده است، البته ميشود كه مال شرف بالعرض بياورد. (سؤال و پاسخ استاد): در جامعه اسلامي فرق گذاشتن، ولو تنهايي ضد ارزش است؛ اين اطلاق روايت است! ظاهر عناوين موضوعيت است يك، روايت اطلاق دارد دو، شما ميبريد عنوان تحقيق اين خلاف ظاهر است؛ قيد به روايت است خلاف ظاهر دوم. در يك جامعه اسلامي نبايد در سلام بين غني و فقير فرق باشد، اين به طور كلي در اسلام ارزش است. پس مالي را ميخواهد بگويد كه سبب للشرف بالعرض. احتمال ديگر هم وجود دارد كه هذا مع اينكه احتمال دارد مراد از اين له مال، به اين معني که ما ميگوييم : «الشريف من كان له مال» شريف آن كسي است كه براي او ارزشي باشد؛ چون مال يعني آن كه يبذل بازائه المال ارزش دارد. اطلاعات شما در يك سري مسائل، مال است؛ اطلاعاتت را مجاني به من نميدهي. معلومات يك پزشك براي پزشك مال است، مجاني به من نميدهد، روضه خواني مال است حاضر نيست مجاني بيايد براي شما روضه بخواند، بلکه بستگي دارد چقدر پول به او بدهي. تمام امور معنويه مال است، كما اينكه همه امور ماديه هم مال است؛ مال يعني آني كه ارزش دارد. پرسيد شريف كيست؟ فرمود : آن كه ارزشي در جامعه داشته باشد؛تقوائي، استخواني، فضيلتي، حلمي چيزي داشته باشد! شريف آن كسي است كه له مال، يعني له ما يبذل بازائه المال؛ يك ارزشي داشته باشد. آن وقت شما بايد ببينيد اين ارزشها به چيست؛ علم ارزش است، تقوا ارزش است، خدمت به جامعه ارزش است، تفكر براي خدمت به جامعه ارزش است، يك چيز ارزش دار؛ شريف آن کسي است كه ارزشي دارد. استخوان خانوادگي ارزش است، ژنها ارزش است، خوبي ها ارزش است، اينها همه ارزش است. اين هم يك جواب از اين روايت. گفته نشود در قرآن از مال به خير تعبير شده است، پس چطور شما ميگوييد مال ليس بمعروف و ليس بخير؟ (ان ترك خيراً الوصية للوالدين و الاقربين)[6] گفته اگر يك كسي خيري را ميگذارد اين وصيت كند براي قوم و خويشهايش. اين گفته نشود! براي اينكه خير همان معناي لغويش است خوبي. خوبي آنجايي كه يك كسي مالي دارد و از راه مشروع به دست آورده، اگر وصيت كند براي قوم و خويشهاي خودش، به اعتبار وصيت خير است «ان ترك خيراً الوصية للوالدين». اما اگر همين پولها را بردارد و همينطوري وقف كند براي يك جايي، تملّقاً بدهد به يك افرادي؛ بعد زن و بچه اش بمانند گرسنه سر بار جامعه، اين ميشود شر. «ان ترك خيراً الوصيه» ميخواهد بگويد اگر پولي از تو مانده خير است، اما كِي خير است؟ اگر وصيت للوالدين و اقربين بشود. ولي اگر صرفش كند در يك كاري و آن والدين و اقربين بمانند كَلِّ علي الناس، اين شر است! (در ابواب الزكوه مراجعه بفرماييد)، در ابواب الصدقات آنجا دارد يك مردي شش تا غلام داشت، همه را در راه خدا قبل از مُردن آزاد كرد. بعد آمدند خدمت رسول اللّه(ص) كه اين چند تا دختر از او مانده، شما كمك كنيد. پيغمبر فرمود: غلامانش چه شد؟ چون غلام يك ثروت كلاني بوده است! عرض كردند غلامها را قبل از مُردنش در راه خدا آزاد كرد ـ در باب منجزات مريض و وصيت هم در كتاب الفقه مطرح است ـ پيغمبر فرمود : اگر من ميدانستم، نميگذاشتم او را در قبرستان مسلمين دفن كنيد؛ براي اينكه اين غلامها را آزاد كرد و اين بچه ها را جعلهم يتكفف الناس، رها کرد كه سائل به كف باشند و دستشان را جلوي اين و آن دراز كنند تا زندگيشان را اداره كنند؛ اين شد اسلام؟! اين همان ارتجاع و تحجّر است و اميرالمؤمنين(ع) چقدر در اين قصه فرياد کشيده؟! ميفرمايد: «ان اللّه رضي من الاموال بالخمس»[7] حالا ميخواهي وصيت كني به يك خمس وصيت كن، اين را يادتان باشد به مردم بگوييد وصيت به ثلث يك امر همگاني نيست! در باب وصيت هم مراعات كنيد، چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است. وصيت وقتي است كه زن و بچه ات يك چيزي دارند و اضافه داري که آن وقت ميشود وصيت کرد، اما حالا يك خانه هشتاد متري دارد با شش تا بچه دارد ولي يك سومش را ميگويد بدهيد... بگوييد آقا وصيت به ثلث استاندارد است، بين المللي است! آن كه اسلام قرار داده است، اول زن و بچه؛ افضل الصدقه صدقه بر زن و بچه. اين مِن افضل الصدقه است، تو بايد اول زن و بچه خودت را اداره كني، وصيت كني للاقربين و الوالدين، اگر مال اضافه اي داري و در يك جايي هم كمبود است و ميداني كه بعد از بين نميرود، قدرتمندان مثل زمان ناصر الدين شاه نميآيند بفروشند و خالصه جات كنند و نميخورند. آن وقت مقداري از آن را وصيت كن. در يك روايت دارد كه پيغمبر فرمود: يك خرما را در حال حيات بده كه چشمت ببيند. اگر ميخواهي بدهي همين حالا بده و برو، حالا كه داري ميميري و دستت از چاره كوتاه است. به هر حال وصيت به ثلث خودش مطلوب نيست، تابع مواردش است وصيت به ثلث. اين هم راجع به اين آيه شريفه. «حرمت سلام بر کافر» مسأله دوم: اين كه گفته شده سلام بر كافر حرام است اولا، اگر هم سلام كرد جوابش را بگو عليك. مستند اين قضيه هم روايات است. باب 49 از احكام ابواب العشره (روايت 1) غياث بن ابراهيم عن أبي عبداللّه(ع) قال: «قال اميرالمؤمنين(ع) : لا تبدؤوا اهل الكتاب بالتسليم و اذا سلّموا عليكم فقولوا و عليكم»[8] اين يكي از روايات. اين ريشه و عليكم كه در اين روايت آمده است با روايات ديگر كه ميگويد عليك بگو، ريشه اصل در جواب به اين نحو صحيحه زراره است 4 همين باب عن أبي جعفر(ع)، قال: «دخل يهودي علي رسول اللّه(ص) و عائشة عنده، فقال : السّام عليكم. فقال رسول اللّه(ص) : عليكم. ثم دخل آخر فقال مثل ذلك. فردّ عليه كما ردّ علي صاحبه. ثم دخل آخر فقال مثل ذلك فردّ رسول اللّه(ص) كما ردّ علي صاحبيه. فغضبت عايشة، فقالت: عليكم السام و الغضب واللعنة يا معشر اليهود يا اخوة القردة و الخنازير. فقال رسول اللّه(ص): يا عايشة! ان الفحش لو كان ممثلا لكان مثال سوء. ان الرفق لم يوضع علي شيء قط الا زانه [رفق بر چيزي قرار داده نشده است مگر زينت كرده است او را؛ مدارات وسيله آرايش و زينت است.] لم يوضع علي شيء قط الا زانه و لم يرفع عنه قط الا شانه [هيچ وقت هم از چيزي برداشته نشد مگر اينكه به ضررش تمام شد و بد كرد آن امر را.] قالت: يا رسول اللّه! اما سمعت الي قولهم السام عليكم؟ فقال : بلي، اما سمعتِ ما رددت عليهم فقلت : عليكم. فاذا سلّم عليكم مسلم فقولوا سلام عليكم فاذا سلّم عليكم كافر فقولوا عليك»[9]. اصل اين كه در اين روايت غياث و بعض روايات ديگر آمده، ريشهاش همين صحيحه زراره است. در اين روايت غياث يكي مسأله ابتداء به سلام است كه در روايت غياث آمده است، در روايت عبداللّه بن جعفر هم آمده (حديث 9 باب 49) «عن جعفر بن محمد عن أبيه أن رسول اللّه(ص) قال: «لاتبدؤوا اليهود و النصاري بالسلام و ان سلموا عليكم فقولوا عليكم و لا تصافحوهم و لا تكنوهم الا أن تضطروا الي ذلك»[10]. اين روايت هم از عبداللّه بن جعفر نقل شده، يك روايت هم از خصال است كه او ميگويد به چند تا طايفه سلام نكنيد، يكي اينكه كسي كه وضو ميگيرد، يكي كسي كه دستشويي است، يكي هم يهود و نصارا. اين لا تبدؤوا اهل الكتاب بالسلام، اگر اهل كتاب را از كفار جدا کنيم، يعني آنهايي كه عالم هستند و ستر حق نمودهاند، نهي از ابتداء به سلام حسنٌ من حيث الاعتبار. آن کسي كه ميداند اسلام حق است و با علم به حقانيت او را انكار ميكند و پرده رويش ميكشد، خوب حالا آمده به من سلام ميكند. اين اولا معلوم نيست كه سلام كند، شايد يك چيزي بگويد و غرضش هم يك چيز ديگري باشد، بخواهد السام بگويد و توهين بكند. ثانياً حالا بر فرضي هم كه سلام كرد من به او ميگويم عليك.... «ادامه بحث» .... نهي از ابتداء به سلام حسنٌ من حيث الاعتبار، اعتبارش هم اين است كه او حق را دانسته و انكار كرده است، وقتي سلام ميكند اولا معلوم نيست چه سلام ميكند، خوب هر چه ميگويد ميگويم بر خودت. حالا اگر اين بد و بيراه ميگويد كه عليك، بر خودت باد، اگر هم كه سلام ميكند خب خيلي لازم نيست که من آداب را با او رعايت كنم، براي اينكه او اصلا عقيده مرا قبول ندارد، عن علم انكار ميكند؛ و همينطور در بقيه روايات. اما ظاهر روايت اهل الكتاب است، اهل الكتاب هم اعم است از قاصرين آنها و مقصرين، عالمين به حق يا جاهلين به حق. لكن ما وقتي كه مراجعه ميكنيم به قرآن ـ كه روايت هم از اميرالمؤمنين مقارن با زمان نزول قرآن و آشنايي مردم به قرآن صادر شده؛ چون اصطلاح اهل كتاب از قرآن آمده و از اسلام آمده ـ ميبينيم اهل كتاب در قرآن به طور كلي مذمت شده اند، پس هر وقت ميگويند اهل الكتاب، يعني المقصرين منهم، اهل الكتاب يعني الكافرين منهم، اهل الكتاب يعني الجاحدين للحق. حالا چند آيه از سوره آل عمران قرائت مي کنم تا بابي در فقه باشد كه در اصطلاحاتي كه از اسلام گرفته شده بايد بيشتر سراغ قرآن برويم تا آنها را بهتر دريابيم، نياييم اهل كتاب را معنا كنيم به معنايي كه ما رايج است؛ يعني هر مسيحي و يهودي را اهل كتاب ميدانيم و در مقابلش زردشتيها را هم ميگوييم لعل اهل كتاب هستند. بلکه ببينيم حالا که اهل الكتاب اصطلاحي است كه از قرآن آمده، خود قرآن اهل الكتاب را چه كساني ميداند؟ «اهل کتاب چه کساني هستند؟» (سوره آل عمران آيه 64 به بعد) أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (يا اهل الكتاب لم تحاجون في ابراهيم و ما انزلت التوراة و الانجيل الا من بعده أ فلا تعقلون * هانتم هؤلاء حاججتم فيما لكم به علم فلم تحاجون فيما ليس لكم به علم و اللّه يعلم و انتم لا تعلمون)[11]. باز بعدش ميآيد (يا اهل الكتاب لم تكفرون بآيات اللّه و انتم تشهدون * يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون) [12] بعضي جاها هم يك سري از آنها تعريف ميكند در مسائل اقتصادي. حالا اين آيه هم كه تعريف ميكند، تعريف نيست؛ اينگونه آيات فراوان داريم. اهل كتاب كه يك اصطلاح مأخوذ از اسلام و قرآن است، مراد آنهايي بوده است که در اصطلاحات قرآن كه كافر بوده اند؛ يعني مورد ذم و عذاب بودهاند. اگر اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد «لا تبدئوا بالسلام اهل الكتاب» يعني چه كساني؟ يعني همين اهل الكتابي كه در قرآن از آنها مذمت شده است. اما اهل الكتابي را كه در آفريقاي جنوبي است و قاصر است، شامل نميشود. بعد جواب ذيلش هم روشن ميشود، اگر اهل كتاب شدند اهل كتاب مقصر و كافر و مذموم در لسان قرآن، بله جوابشان با عليك دادن مانعي ندارد. حديث 1 باب 49 «و اذا سلموا عليكم فقولوا و عليكم» البته لايخفي كه اين روايت نميتواند دليل بر حرمت باشد، براي اينكه غياث بن ابراهيم وثاقتش ثابت نيست. باز روايت ديگر، ظاهراً موثقه است، موثقه محمد بن مسلم 3 همين باب 49 عن أبي عبداللّه(ع) قال: «اذا سلم عليك اليهودي و النصراني و المشرك، فقل عليك»[13] در اينجا دارد يهودي و نصراني و مشرك. هر يهودي، «ال»، «ال» جنس است. جوابش اين هم است كه به نظر بنده نمي خواهد هر يهودي را بگويد، ما به اصطلاح قرآن كه مراجعه ميكنيم ميبينيم که در سوره بقره، يهودي و نصارا و مشرك در يك جايي قرار گرفته اند كه همه شان مذمت شده اند (حالا المعجم را مراجعه كنيد خودتان پيدا كنيد) المعجم دارد آيه هود و نصارا كه در سوره بقره آمده، همانهايي هستند كه از آنها مذمت شده است و لذا اين حديث هم ناظر به آن است؛ آنطور يهوديها و نصرانيها وقتي سلام كردند شما به آنها عليك بگوييد. حالا اين عليك به آنها بگوييد يا از اين باب كه اينها هم مثل يهوديهايي كه به پيغمبر سلام كردند السام ميگفتند يا از اين باب كه اگر همه السام نگويند باز به حكم اينكه نبايد خيلي به آنها احترام گذاشت، همان عليك كفايت ميكند. مثل اين روايت است، روايت ديگري كه در اين باب 49 است. غرض عمده بنده اين بود كه عموم اين روايات را اخذ نكنيد، برويد سراغ اصطلاحات قرآن، آن كه در اصطلاح قرآن مذمت شده يا آني كه در آن صحيحه زراره السام عليك گفتند كه دشمنان اسلام بودند، اين روايات محمول بر آنهاست. بـاز روايت ديگري دارد حديث 5 اين بـاب «مرّ يهـودي بالنبـي، فـقال: السام عليك. فقال رسول اللّه: عليك. فقال اصحابه: انما سلم عليك بالموت، فقال: الموت عليك. فقال النبي: كذلك رددت»[14]. موثقه سماعه (6 اين باب) سألت ابا عبداللّه (ع)عن اليهودي و النصراني و المشرك اذا سلموا علي الرجل و هو جالس، كيف ينبغي أن يرد عليهم؟ فقال: «يقول عليكم»[15] اين روايات كه عليكم دارد يا عليك دارد اينها مربوط به يهود و نصارا و مشركي است كه مورد ذمّ در قرآن هستند، مقصر هستند يعني كافرند. در عروه مسأله 33 از مبطلات صلات؛ پنجمين از مبطلات صلات كلام بحرفين است تعمداً و مازاد، آن وقت مسأله 33 در آنجا دارد ميگويد اگر كافر را بعضي ها گفته اند كه سلام بر او حرام است، لكن ايشان ميگويد كراهت دارد و اگر سلام كرد بگوييد عليك؛ نسبت به كافر درست است، حرف آقا سيد محمد كاظم نسبت به كافر درست است اما نسبت به هر غير مسلمي دليل نداريم. اطلاق آيه شريفه هم اين است كه هر غير مسلّمي را يا به مثل جواب بدهد يا أحسن. خرج منه اليهود و النصاري و المشركين الذين ذمهم اللّه تعالي في الكتاب آنهايي كه خدا مذمتشان را كرده است خرج أهل الكتاب آن اهل الكتابي كه در قرآن آمده، نه اهل الكتاب ما! چون روايت را بايد با زمان خودش و ريشه اصطلاح سنجيد. اهل كتاب از قرآن آمده است، بايد كلمه يهودي و نصارايي را گرفت که مذمت شده در قرآن آمده، و مطابق با اعتبار هم همين است؛ اگر هم شك بكنيم كه هر اهل كتاب يا آن اهل كتاب بايد اخذ به قدر متيقن كنيم. بنابراين سلام بر كافر يا حرام است و يا مكروه، جواب كافر عليك است يا عليكم نه هر غير مسلمي؛ بقيه غير مسلمانان وقتي سلام كردند درست و حسابي بايد به آنها جواب داد. انشاء الله جواب درست بدهيم. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشيعه 12: 64، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 36، حديث 1. [2]- بحار الانوار 70 : 170. [3]- وسائل الشيعه 12: 100، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 68، حديث 1. [4]- تاج العروس 5 : 432. [5]- انعام (6) : 52. [6]- بقره (2) : 180. [7]- كتاب الخمس : 261. [8]- وسائل الشيعه 12: 77، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 49، حديث 1. [9]- وسائل الشيعه 12: 78، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 49، حديث 4. [10]- وسائل الشيعه 12: 80، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 49، حديث 9. [11]- آل عمران (3) : 65 و 66. [12]- آل عمران (3) : 70 و 71. [13]- وسائل الشيعه 12: 77، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 49، حديث 3. [14]- وسائل الشيعه 12: 79، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 49، حديث 5. [15]- وسائل الشيعه 12: 79، كتاب الحج، ابواب الاحکام العشره، باب 49، حديث 6.
|