قمار از نظر فقهاء
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 261 تاریخ: 1382/12/16 بسم الله الرحمن الرحيم يكى از مكاسب محرمه كه حرام است لنفسه لا لما يقصد منه و لا لخسته عبارت است از قمار و قمار به كسر(ق) دو معنا براى او در لغت ذكر شده است بعضى از اهل لغت گفته اند: «رهن الشىء على اللعب بآلات قمار» گروگان گذارى و بازى با آلات قمار كه شيخ در مكاسب[1] اشاره فرموده است و اين معنا از قاموس[2] و بعضى[3] از كتب لغت است معناى دومى كه در بعضى از كتب آمده كه شيخ هم نقل كرده است گفته اند نه مطلق لعب به آلات قمار «القمار اللعب بآلات القمار» چه درش مال و رهنى باشد و چه درش مال و رهنى نباشد. تفسير سومى هم ظاهر ميشود از جواهر[4] كه وجود دارد و اين است كه بگوييم «القمار مطلق المغالبه» هر برندگى و هر برد و باخت چه با آلات قمار باشد چه بدون آلات قمار چه با رهن و رهانه و گروگان باشد و چه بدون او «المطلق المغالبه» بنابر اين ميشود گفت در لغت براى او سه معنا ذكر شده است بعضى از لغويين رهن و مال را شرط دانسته اند، بعضى ها مطلق لعب به آلات قمار را قمار ميدانند ولو براى سر گرمى بعضى ها هم مطلق مغالبه را قمار ميدانند. و شيخ[5] (قدس سره) ميفرمايد در چهار مسأله اينجا بايد بحث كرد يكى در لعب به آلات قمار مع الرهانة مع مال چيزى قرار داد دوم لعب به آلات قمار بلا رهان سوم لعب به غير آلات قمار با رهان چهارم لعب بغير آلات قمار بدون رهن و بدون برد و باخت، اين چهار بحث است. 1ـ اين كه اگر با آلات قمار برد و باخت بشود حرام است يانه؟ (بر دو باخت مالي)؛ 2ـ لعب با آلات قمار بدون رهن براى سرگرمى با ادوات قمار بازى ميكند همين كه الان هم زياد مورد سؤال و جواب است؛ 3ـ لعب به غير آلات قمار مع الرهن با پرش مثلاً با پريدن يا با مثلاً فلفل خوردن، هر كس يك سير فلفل بخورد مثلاً اينقدر به او هم مي دهيم؛ 4ـ مطلق مغالبه ـ ايشان ميفرمايد اين چهار تا مسأله اينجا مورد بحث قرار ميگيرد. مبحث و صورت اول، آن رهن مع اللعب به آلات قمار است حرمت قمار به اين معنا فى الجمله اجماعى علماى اسلام است، بلكه ميتوان گفت عليه ضرورة الفقه بلكه تمام انواع قمار به اين نحو حرمتش اجماعى است الا در قمار به شطرنج كه از شافعى نقل شده عدم حرمت و جوازش . پس حرمت قمار به اين نحو فى الجمله اجماعى بين علماء الاسلام بل عليه ضرورة الفقه بلكه بر حرمت قمار به اين نحو و جميع انواعش اجماع علماي اسلام است، الا من الشافعى در شطرنجش قمار با شطرنج ففى المنتهي من عبارت منتهي[6] را بخوانم. «حرمت قمار از نظر روايات» در منتهاى علامه اينطورى است در اين جلد دوم كتاب التجاره اش (صفحه 1012) به اين طبعى كه ما داريم «القمار حرام بلا خلاف بين العلما و كذا ما يؤخذ منه قال الله تعالى[7] (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الأزلام رجس من عمل الشيطن فاجتنبوه لعلكم تفلحون و انما يريد الشيطن ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون) و فى هذه الاية دلالةً على تحريم الخمر و القمار من عشرة اوجه» اين آيه از ده وجه بر حرمت قمار و خمر دلالت ميكند. ما آن وقت بالاى منبر هم همين را ميگفتيم اما امروز يك قدرى فكر كردم ده وجهش را، يك وجهش يك مقدار مشكل است پيدا كردنش حالا من ميخوانم وجوه را. 1ـ رجس، اين يك شاهد بر حرمت. 2 ـ من عمل الشيطان 3ـ فاجتنبوه كه امر به اجتناب است 4ـ لعلكم تفلحون 5ـ و انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة 6ـ و البغضاء چون بغضاء با عداوت تفاوت دارد 7ـ و يصدكم عن ذكر الله 8ـ و عن الصلاة 9ـ فهل انتم منتهون لايخفى، اينها دو تا آيه هستند كه علامه ميفرمايد يك آيه، اينها دوتا آيه هستند آيه نود و نود يك از سوره مائده است ايشان دوتا را يك آيه حساب كرده است. من فكر ميكنم يك وجه ديگرش استفاده از ماده اجتناب است خود ماده اجتناب اين دليل بر حرمت است فاصله گرفتن ولو به صورت امر هم نباشد ولو ميگفت يجتنب اجتنبوا اصلاً اجتنبوا مادتا و هيأتا بر تحريم دلالت ميكند، به هر حال اين ده وجه كه يكي از آنها ميشود ماده اجتناب پس اجتنبوا مادتا و هيأتا بر حرمت دلالت دارد. من در مجمع البيان[8] نگاه كردم، مجمعالبيان در آيه اول چهار تا را گفته كه آنها هم خيلي روشن است و آيه دوم را اشاره نكرده است. «حرمت قمار از نظرآيات» «و قد روى عن اسحاق بن عمار قال قلت لابى عبدالله(ع): الصبيان يلعبون بالجوز و البيض و يقامرون فقال: لا تأمل منه فانه حرام[9] [كسى كه اين را گفت حضرت فرمود اين حرام است.] و عن السكونى عن ابى عبدالله(ع) قال كان منهى عن الجوز يجىء به الصبيان من القمار أن يأكل [يا مثلاً سؤال كرده حضرت فرمود] و قال هو سحت[10]. [خود آن گردو بازي را مبيان چيزي را آوردن حضرت فرموده است]. «و عن جابر عن ابى جعفر(ع) قال لما انزل الله تعالى على رسوله(ص) (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلم رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه) قيل: يا رسول الله ما الميسر؟ فقال: كل ما تقومر به حتى الكعاب و الجوز قيل ما الانصاب قال: ما ذبحوا لآلهتهم قيل: فما الازلم تا الي ان قال قال قداحهم الذي كان يستقسمون بها[11] اذا ثبت هذا فان جميع انواع القمار حرام من اللعب بالنرد و الشطرنج و الاربعة عشر و اللعب بالخاتم حتى لعب الصبيان بالجوز على ما تضمنته الاحاديث ذهب اليه علمائنا اجمع ـ همه علماى ما اين حرف را گفتهاند. و قال الشافعى «يجوز اللعب بالشطرنج» و قال ابو حنيفه «بقولنا ابوحنيفه» مثل ما گفته است اما شافعى لعب به شطرنج را آمده استثنا كرده است اين هم عبارت منتهي. پس حرمت فى الجملهاش اجماعى است، بلكه ضرورت فقه است اگر نگوييم كه حرمت قمار به اين نحو به جميع اقسامه الا قمار بالشطرنج كه مخالف در او شافعى است. كيف كان يدل بر حرمتش كتاب و سنت بر حرمتش دلالت ميكند اما كتاب سه آيه در قرآن[12] است كه اينها حرمت ميسر را بيان ميكند. يكى آيه 219 از سوره بقره اعوذ بالله من الشيطان الرجيم (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كثير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) دوم: آيه 90 و 91 از سوره مائده (ياايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما يريد الشيطان[13] [من در تعجب هستم كه چطور «انما» را اينها يك آيه جدا حساب كرده است با اين كه اين علت آن است نبايد يك آيه جدا باشد همانطورى كه علامه فرمود يك آيه، بهتر است يك آيه باشد] انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر ويصدّكم عن ذكر الله و عن الصلاة فهل انتم منتهون) اين هم آيه دومى كه بر آن دلالت ميكند. سـوم: در سوره نساء (يا ايـها الـذين آمنوا لاتـأكلـوا اموالكم بيـنكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض)[14] اين آيه كه كلمه باطل درش آمده است و بعد مسأله تجارة عن تراض. استدلال به آيه كه ميسر داشت روشن است براى اين كه ميسر همان قمار است استدلال به آنها روشن است و اين كه در بعضى از كتب لغت ميسر را تفكر معنا كرده به همان اقداح ازلام اين قطعاً با آيات شريفه نميسازد مخصوصا آيه مائده، براى اين كه ازلام در كنارش خودش ذكر شده است پس الميسر هو القمار كما هو واضح استدلال به آنها روشن است اين آيه هم كه ميگويد (يا ايـها الـذين آمنوا لاتـأكلـوا اموالكم بيـنكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض) استدلال به آيه هم اين است كه اين كار را عقلا باطل ميدانند و به دست آوردن چيزى با قمار بازى را عقلا باطل ميدانند و اكل مال به وسيله او جايز نيست فتأمل كه اين بيش از بطلان چيز ديگرى را نميفهماند و حرمت تكليفى قمار از آن درنميآيد (لا تأكلوا اموالكم) كه از راه باطل به دست آورديد با يك معامله غررى را هم ميگيرد با يك معامله سفهى را هم ميگيرد اين ديگر حرمت خود قمار را نميفهماند حرمت آن مال به دست آمده را ميفهماند كه اكل او اكل به باطل است تازه حرمتش هم از باب مال الغير است نه از باب اين كه مال قمار است در حالتى كه ما در قمار ميخواهيم بگوييم هم فعل حرام است و هم ما قومر و ما اخذ حرام است فتأمل كه آيه دلالت بر حرمت فعل قمار ندارد كما هو واضح و دلالت بر حرمت مأخوذ به قمار هم بما هو قمار ندارد بلكه مأخوذ را بما هو باطل و مال الغير دارد حرمتش را ميفهماند و ما در باب قمار ميگوييم مال مأخوذ به قمار و چه از طرفين باشد چه ديگرى آمده آن آدمى كه مغلوب شده پول برايش داده كه ادامه بده بازى را يا اصلاً خوشش ميآيد قمار رايج بشود. يك دولتى ميآيد و يك بودجه ميگذارد براى قمار و ميگويد افرادى كه ميخواهند قمار كنند من پول برايشان ميدهم؛ براى اين كه قمار رايج بشود ما معتقد هستيم ماخوذ بالقمار بما هو مأخوذ بالقمار اين يكون حراما. پس بنابر اين، آيه شريفه سوره بقره و سوره مائده دلالتش واضح است چون «الميسر هو القمار» اين آيه سوره نساء دلالت دارد اما محل تأمل است و قابل خدشه در دلالتش. «استدلال صاحب جواهر از قمار» و عجب از صاحب جواهر[15] (قدس سره) است كه ايشان براى استدلال به كتاب يعنى همين آيه كه ميسر دارد براى استدلال به آيه ميسر و به آيه باطل استدلالش به ضميمه روايات است و ميگويد چون روايات آمده ميسر را معنا مطلق القمار گرفته و باطل را هم به قمار تفسير كرده است و لذا ميتوانيم بگوييم يدل على حرمة القمار الادلة الثلاثة از صاحب جواهر بر ميآيد كه استدلالش به كتاب به ضميمه روايات است و الا اگر روايات نبود استدلال به كتاب نميشد بكنيم؛ براى اين كه عبارت ايشان اين است ميگويد آيه شريفه ميگويد در روايات ميسر به مطلق القمار تفسير شده است و باطل هم به قمار تفسير شده است و بر حسب اين تفسير آن وقت يدل على حرمته ادلة يجتمعا ادله ثلاثه اين عجب است قبل از روايات دلالت ميكند ميسر القمار عرفاً، ميسر يك قيدى كه نبوده، حتي چيزى نبوده كه مردم نفهمند ميسر همان قمار بوده است. اگر در روايات هم مورد سؤال و جواب قرار گرفته است ناظر به اين بوده كه حتى ميسر به شطرنج و نرد را هم ميگيرد ناظر به اطلاقش بوده كه آيا مثل ميسر به شطرنج و نرد را هم ميگيرد يا ميسر صبيان به جوز را هم ميگيرد يا نه؟ اگر ميسر در روايات تفسيريه مورد سؤال و جواب قرار گرفته، نه از باب اين كه ميسر معلوم نبوده و معما بوده قرآن كه معما ندارد، در يك روايت دارد خداوند خطاب نميكند به چيزى كه مردم نميفهمند، توى اين روايات قمار بعد ميخوانيم، بما لايعقلون. پس معنا معلوم بوده سؤال از بعض انواعش بوده از اطلاقش بوده كه آيا شامل ميسر به شطرنج ميسر لعبة الامير، ميسر به نرد، مسير به جوز صبيان هم ميشود يانه كما يظهر للمراجع و الامر واضح و من تعجبم كه چرا ايشان آمده و اينطورى فرموده است. و عجب او از اين محققينى است، كه فقهاىي اند كه آمدند و بحث كردند در حرمت قمار از بعد از علامه، بعضيهايشان مثل شيخ رواياتش را هم متذكر نشده است گفته اخباره مستفيضة بل متواتره. بعضى ها مثل صاحب حدائق (قدس سره) روايات را متعرض شد، اما از قرآن غير از همين آيه كه آن هم در عبارت منتهى آمده است، اشاره اى نكرده است. خلاصه اعجب از فقهاء هم است كه بعد از علامه در منتهي[16] بحث كردهاند كه چرا اينها به دلالت الكتاب و به آيات الكتاب عنايت نكردند. به هر حال اصل در حجج ما قرآن است اگر سنت حجت است بالقرآن است، اگر عقل حجت است بالقرآن است، اگر اجماع حجت است بالقرآن است آن وقت چطور اين بزرگان همين طورى رد شدند و به آيات مسأله عنايتى نكردند؟ تعجب اين است كه از بعد از علامه در منتهي و يا اين فقها معمولا مثل صاحب حدائق، صاحب جواهر، شيخ اينها به قرآن عنايتى نداشتند و بحث دلالت قرآن و آيات قرآن را مطرح نكردند مع ان القرآن هو الاصل فى الحجة و بقيه فرع هستند اين هم حالا البته ليس هذا اول قارورة كسرت في الاسلام به نظر بنده در فقه اين فراوان است كه به آيات قرآنيه عنايتى كه لازمه اصل بودن قرآن و حجت بودنش است، نشده است در باب ادله، اين قرآن است كه تدبر و تفكر را امر مي كند به آن، اين قرآن است كه عدل را مطلوب مي داند (و لكم في القصاص حيوة يا اؤلي الالباب) عقل را دارد حاكم مي كند [بدلالة التنزليه] (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و أولي الامر منكم) اينكه امر مولوي نيست و اين درك عقلي را امضاء كرده است، عقل يعني نه برهان عقل يعني دركهاي ما، همه آنها بالقران است روايات هم از قرآن است، حالا اگر از باب العقل اصول كافي مي خواهيد در بياوريد بگوئيد، النبي حجة من باطن و العقل حجة من باطن، آنهم از قرآن است، اصيلترين و باسابقه ترين حجت ما قرآن است و الامر سهلٌ. پس يدل بر حرمتش دليل حرمت يكى كتاب و ديگرى سنة، روايات را در كافى[17] جلد پنجم است كه صاحب حدائق[18] نقلش كرده است. در وسايل[19] ( باب 103 و 104 ) ابواب ما يكتسب به يك مقدار روايات را آورده است ولى آنها معمولاً ناظر به شطرنج و نرد است رواياتى كه خوب ميشود به آن استدلال كرد اينها در كافى است در باب حرمة القمار و النهب جلد پنجم. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مكاسب شيخ الأنصاري 1: 142. [2]- القاموس المحيط 2: 125. [3]- مجمع البحرين 3: 463 – منتهي الإرب: 3-4 / 1057 لسان العرب 5/115. [4]- جواهر الكلام 22: 109. [5]- مكاسب محرمه (شيخ انصاري) 1: 141- 144. [6]- منتهي المطلب 2: 1012 (چاپ قديم). [7]- مائده (5) : 90 – 91. [8]- مجمع البيان 3: 239. [9]- وسائل الشيعة 17: 166، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 7. [10]- وسائل الشيعة 17: 166، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 6. [11]- وسائل الشيعة 17: 165، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 4. [12]- بقره (2) : 219. [13]- مائده (5) : 90 – 91. [14]- نساء (4) : 29. [15]- جواهر الكلام 22 : 109. [16]- منتهي المطلب 2: 1012 كتاب التجارة. [17]- كافي 5 : 122، باب التهبه. [18]- حدائق [19]- وسائل الشيعة 17: 322- 326، باب 103- 104، من ابواب ما يكتسب به.
|