نقد استاد بر نظر امام (سلام الله عليه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 265 تاریخ: 1382/12/20 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در استدلال امام (سلام الله عليه) بوده به آيه شريفه (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون)[1] (آيه90 مائده) براي حرمت لعب به آلات قمار بلا رهان. البته امام هم به آيه مستقلاً استدلال فرمودهاند[2] و هم به ضميمه روايات،[3] حالا ما ببينيم تا چه مقدار حرفهايي كه از امام خوانديم تمام است. چند نظر و شبهه در كلام امام هست يكي از شبهه ها اين است كه امام فرمود در اين آيه (انما الخمر و الميسر) مراد از ميسر آلات قمار است؛ يعني مصدر به معناي اسم آلت است نه به معناي خود قمار و به خاطر اين استشهاد كردند هم به قرينه داخليه و هم به قرينيه خارجيه كه روايات باشد. قرينه داخليه فرمود كه چون يكي وحدت سياق و يكي هم حمل الرجس، چون بقيه ذوات هستند پس اينها هم ذوات هستند. شبهه اي كه به اين فرمايش ايشان است اين كه بله رجس را بفرماييد محمول است بر اين ذوات و ذوات مناسب با رجس هستند و در تمام آيات قرآن هر كجا رجس آمده است، حمل بر ذات شده است نه حمل بر عمل و فعل و مصدر «فاجتنبوه رجس من الاوثان». لكن اگر اين ذوات رجس هستند رجس بودن اينها به خاطر شدت حرمت در عمل با آنها و مفاسد و مضار زيادي است كه در عمل و انتفاع مقصود از آنها وجود دارد اين ذوات اربعه در اين آيه كه محكوم به رجس هستند و رجس برايشان حمل شده است، خود اينها كه رجس نيستند ذات به حد نفسه نه رجس است و نه حسن. اين به اعتبار شدت و كثرت مفاسدي است كه در انتفاع به اين امور و بر استفاده از اين امور بار ميشود؛ يعني انسباب رجس است، گوسفندي كه براي بت ها ميكشند اين نه براي اين كه خود انسباب رجس است، اين رجسيت به اعتبار زشتي عبوديت غير خداست يا مثلاً خمر رجس است نه اين كه خود خمر رجس است. اين، مصحّح ادعا ميخواهد، حقيقت كه نيست ادعا است مصحّح ادعايش مفاسدي است كه بر خمر بار شده است پس رجس بر اين ذوات حمل شده است لكن ليس الحمل حملاً حقيقياً لعدم كون الذوات رجسا كما هو الواضح بلكه به اعتبار كثرت و شدت مفاسدي است كه بر اينها بار ميشود به اعتبار آن به خود اينها گفته اند رجس. اين رجس به آن اعتبار است و ما وقتي نگاه ميكنيم در انصاب و ازلام و خمر اين شدت مفاسد وجود دارد و يا در باب ميسر و آلات قمار، اين شدت مفاسد، هم در لعب بلارهان است و هم در لعب مع الرهان يا اختصاص دارد به لعب مع الرهان؟ ظاهر اين است که اختصاص دارد به لعب مع الرهان و قمار بازي. برد و باخت و اكل مال با اين طريق، اين است كه سبب ميشود بر ادوات قمار اطلاق ميسر بشود. اين شدت در لعب به آلات قمار است مع الرهان و اما در لعب بلا رهان اين شدت وجود ندارد و به عبارت ديگر، كم من فرق بين مفاسدي كه بار ميشود بر لعب به آلات قمار براي برد و باخت و يا بار ميشود به آلات قمار براي سرگرمي اين مفاسدها خيلي باهم تفاوت دارد و نمي تواند مصحّح ادعا باشد. و به عبارت ديگر، وحدت سياق انسباب و خمر و ازلام اقتضا ميكند آن موردي كه مراد است از اين لعب به آلات قمار، لعب به آلات قمار بما مع الرهانه است اين وحدت سياق از باب حمل و همچنين از باب مصحّح ادعا آمده است و آن مصحّح ادعا اين است كه اينطوري بياييم بگوييم. شبهه دومي كه در اينجا وجود دارد اين است که فرض كنيم اين رجس بر اينها اطلاق شده است و مقصود، انتفاع به اينهاست فرقي هم در مفاسد ندارند؛ ولي مصحّح يك ادعاي اثر ظاهر، هميشه مصحّح ادعاست. وجه شبه ظاهر هميشه مصحّح ادعاست. «اسد علي في الحروب نعامه» اين اطلاق اسد و حمل اسد به چه اعتبار است؟ شجاعت كه اثر ظاهرش است و يا في الحروب نعامة اما توي ميدان جنگ شتر مرغ است، اين از اين حيث كه ميگوييم بار ببر ميگويد مرغ هستم، ميگوييم كه تخم بكن ميگويد شتر هستم. «اسد علي و في الحروب نعامة» در تمام باب استعارات و ادعاها، اين ادعا يا بايد به اعتبار جميع آثار باشد مثل رفع ما لا يعلمون، يا بايد به اعتبار اثر ظاهر باشد و ديگر واسطه ندارد، يا كل آثار يا اثر ظاهر در آلات قمار، كه ميگوييم آلات قمار را گفته است رجس، اثر ظاهري كه ميتواند براي رجسيت توي ذهن ميآيد مع الرهانه است. اگر ميگويد كه ادوات قمار، رجس است، اين حمل به اعتبار اثر ظاهر بايد باشد نه به اعتبار همه آثار بلکه به اعتبار اثر ظاهر است. دست را كه نبايد آب كشيد، اينطور نيست كه با آدم باشد تا نماز درست نباشد، اينطور نيست كه اگر افتاد توي آب قليل نجسش كند يا پليدي در همه جهات كه نيست، اثر ظاهرش عبارت از لعب مع الرهان است. اين هم شبهه دوم كه اگر از حرف اولمان هم بگذريم به هر حال مصحّح ادعا بايد اثر ظاهر باشد. شبهه سومي كه به فرمايش ايشان است ايشان روايت وشا[4] و ابي الجارود[5] را كه نقل کردند، فرمودند ميشود اين دوتا روايت را حمل كنيم بر تفسير ميسر مطلقا، اين روايت وشاء اينطوري بود «الميسر هو القمار» يا آن يكي ديگر عياشي هم همين بود ميگويد اين كه دارد «الميسر هو القمار» ميسر را به معناي مصدر گرفته نه به معناي ادوات. ميفرمايد كه ميشود بگوييم که اينها كار به آيه نداشتند ميسر در آيه يعني ادوات اين روايت ابن وشاء كه ميگويد: الميسر هو القمار ميسر ديگري را دارد ميگويد و اصلاً كاري به ميسر آيه ندارد يا همينطور عياشي. ايشان ميفرمـايد در اين روايت وشاء و روايت عيـاشي كاري به آيه ندارد آيه ميسر در آيه يعني ادوات ميسر، در اينجا يك ميسر ديگري را دارد ميگويد «الميسر هو القمار» اصلاً ميسر را ميخواهد تفسير كند. در آن روايت ابيالجارود هم حاصل حرف ايشان اين بود كه اجمال دارد تعارض صدر و ذيل است و نمي دانيم صدر را بر ذيل مقدم بداريم؛ چون هردوتا را داشت هم شطرنج و نرد را گفت من الميسر، هم القمار من الميسر كل قمار ميسر اين فرمايش ايشان (صفحه 13).[6] پس شبهه سومي كه به فرمايش ايشان است اين است كه ظاهر است و كسي كه مراجعه كند به قرآن و به اين روايات ميفهمد كه مراد از اين ميسر، همان ميسر در آيه شريفه است. اين روايات سؤال و جواب ها ناظر به آن آيه شريفه است. ببينيد حسن بن علي وشاء ميگويد سمعته يقول «الميسر هو القمار». اين معلوم است که ناظر به آيه است. نه اين كه ميخواهد يك مطلبي را جداي از آيه بيان کند «الميسر هو القمار»، منسبق به ذهن مُراجِع به روايات و آيات اين است كه اينها ـ كما اين كه روايات ديگر هم همين بود سؤال كردند از ميسر،مدام ميسر را ميپرسيدند ـ منسبق به ذهن از مراجعه به آيه و روايات، اين است كه مراد هماني است كه در آيه شريفه است، نه اين كه يك چيز مستقل باشد، هذا اولاً در اين اشكال.ثانياً مستقل يعني چه؟حضرت در الميسر هو القمار چه ميخواهد بگويد؟ روايت وشاء اين بود «الميسر هو القمار» يعني چه؟ ميسر آن قمار است، چه را ميخواهد بيان بفرمايد، ميخواهد بفرمايد ميسر آن قمار است، پس ميسر حرام است؛ يعني ميخواهد حرمت ميسر را از قمار در بياورد اين كماتري براي اين كه حرمت قمار با قطع نظر از آيه خيلي روشن نيست. «الميسر هو القمار» يعني اگر ميخواهي بفهمي برو ببين قمار حرام است پس ميسر هم حرام است. ما بياييم حرمت چيزي را كه در آيه آمده است، با يك چيزي بيان كنيم كه در آيه نيامده است، اين خيلي خلاف ظاهر است. اگر حضرت ميخواهد حرمت ميسر را بيان كند الميسر هو القمار ميفرمود (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان) لغت را كه نمي خواهد معنا كند الميسر هو القمار لغت كه نيست لابد براي بيان حكم است و اينطور حكم بيان كردن خلاف صناعت است، خلاف طرز مكالمه در بيان حكم است. ميسر قمار است پس ميسر حرام است. حرمت ميسر را با چه درستش ميكنيم؟ با حرمت قمار، گفت توي ده راهش نميدادند سراغ كد خدا را ميگرفتند حرمت ميسر با اين مناسب نيست. ميسر قمار است يعني حروف هر دو لغت با همديگر فرق ميكند. ميسر قمار است لغت را نميخواهد بگويد لفظ را نميخواهد بگويد. روشن است كه الميسر هو القمار حرمت قمار درست ميكنيم. روايت دوم كه داشت «اما الميسر فالنرد و الشطرنج و كل قمار ميسر»[7] ايشان فرمود يكي از اين دوتا كار بايد در روايت انجام بگيرد يا بايد صدر را قرينه ذيل قرار بدهيم و بگوييم كل قمار، يعني كل ما قومر به قمار را به معناي سبب و اسم آلت بگيريم، نرد اسم ذات است شطرنج هم اسم ذات است قمار را هم اسم ذات ميگيريم؛ يعني كل ما قومر به، يا اين كار را بكنيم يعني صدر را قرينه بر تصرف در ذيل قرار بدهيم يانه ذيل را قرينه بر صدر قرار بدهيم و بگوييم «النرد و الشطرنج يعني اللعب بالنرد و الشطرنج لعب به نرد و شطرنج» كه همه بشود فعل و چون هيچكدام بر ديگري ترجيح ندارد روايت اجمال دارد؛ پس نميتواند جلوي آن رواياتي را بگيرد كه ميسر را در آيه به معناي ذات آلت قمار گرفته بود. بنده به ايشان عرض ميكنم كه با كمال معذرت ميشود. جمع بين هردو خيلي هم مناسب است. ميسر نرد است و شطرنج يعني لعب به نرد و شطرنج به عنوان قمار، ميسر لعب به نرد و شطرنج است قماراً، بعد اضافه ميكند كل قمار و ميسر خيلي هم مناسبتش خوب است. ميگوييد يك قسمش را ميگوييد و بعد عام را ميگوييد، ميسر قمار با نرد و شطرنج است و هر قماري هم ميسر است. شما خيال نكنيد كه ميسر يك قمار خاصي است كأنه و كل قمار ميسر دليل است بر مدعاي خودش، توجه بفرماييد که حضرت ميفرمايد كه قمار با نرد قمار با شطرنج ميسر است پس ميسر قمار با نرد و شطرنج است و هر قماري ميسر است؛ يعني خيال نكنيد كه ميسر يك قمار خاصي است نه، اين کلّ قمارها را هم ميگيرد، كأنه يك كبراي كلي است. يعني تو نگو من از كجا گفتم كه قمار با نرد و شطرنج با تقدير قمار و با اراده قمار از نرد و شطرنج عبارت درست ميشود، يك تصرف در نرد و شطرنج شده است و قرينه بر تصرفش هم اين و كل قمار مناسبت و كل قمار ميسر با صدر روايت و الا شما جور ديگر بگيريد مناسبت جور در نمي آيد، بگويد ميسر، نرد و شطرنج است يعني ذات نرد و شطرنج و كل چيزي كه با او قمار ميشود ميسر است، چه ارتباطي به اين دارد؟ نرد و شطرنج ميسر است و هر آلتي هم كه با او قمار ميشود ميسر است. بنا بر اين چه ارتباطي با يکديگر دارند؟ عام و خاصي نبود. نرد و شطرنج اعم است به عنوان اعم مراد است نه به عنوان قمار، آنكه فرمايش امام (سلام الله عليه) بود كه به عنوان اعم مراد است يعني نرد و شطرنج ـ چه قمار كنيد با آن چه جلو بچه بيندازيد و يا دو نفر سرگرمي كنند ـ اگر شما به معني ذات گرفتيد اصلاً تناسب ندارد که ادوات شطرنج و نرد ميسر هستند، همه ادوات قمار هم ميسرند اينها تناسب ندارند. اما آنطوري كه بنده عرض ميكنم يك كبراي كلي است براي صدر قمار با نرد ميسر است، قمار با شطرنج ميسر است، هر قماري ميسر است. يك مطلب كلي را برايش گفتم که هم يك كبراي كلي براي آنجاست و هم ارتباطي با هم دارد يا مثلاً شما بياييد در نرد و شطرنج تصرف كنيد كه ما بيايم او را به معناي قمار بگيريم قمار با نرد و شطرنج؛ بنابر اين، اين وجه درستي است و تناسب بين صدر و ذيل محفوظ است مضافاً به اين كه حمل مصدر بر ذات خيلي خلاف ظاهر است قمار يعني آلت قمار، اصلاً حمل مصدر بر ذات خيلي خلاف ظاهر است اين هم مربوط به اين شبهه. اصطلاح علمي اين است كه ذيل اظلم است. شبهه چهارم: ايشان ميفرمايد که ميشود بگوييم روايات سه طايفه هستند، بعد بياييم جمع كنيم بين روايات[8] و بگوييم ميسر هم آلت، هم عمل و هم رهن است. هم آلت قمار را شمامل مي شود هم عمل با ادوات قمار را و هم خود آن ما قومر به را، هم ما قومر به و هم ما قومر عليه هم لعب به اين ادوات، لعب هم اعم است چه با رهان باشد و چه بدون رهان، ايشان اينطوري ميفرمايد «ان المراد بالتفاسير المذكوره تفسير بالمصاديق و يكون الميسر في الاية جميع المذكورات من الآلة و العمل و الرهن و لو باستعمال الفظ في أكثر من معني مع قرينيّة الروايات او استعماله في جامع انتزاعي او ارادة المعاني ولو بنحو من الكناية». بنده عرض ميكنم يك راه ديگري وجود دارد براي جمع بين اين روايات و آن، اين كه بگوييم ميسر كه اسم معناست حمل شده بر اسم ذات ادعاًئا،ً مثل اين كه بگوييم ميسر كه اسم معناست حمل شده بر اسامي ذوات، اسم ذات آلت و رهن و عمل. بگوييم حمل بر اينها شده است ادعاًئاً مثل زيد عدل توي حاشيه دارد، بگوييم حمل، حمل ادعايي است، اگر گفتيم حمل، حمل ادعايي است ميگويد آلت قمار، قمار است. اين پول قمار، قمار است. بنا بر اين اگر بناست آلت قمار، قمار است اين ادعا كجا درست است؟ آلت قمار، قمار است ولو اين که به هم بزنيم كه بچه خوابش ببرد. آلت قمار را ميگوييم خود قمار است ميگوييم زيد عدل. اين تناسب در جايي است كه با آلت قمار بازي سرگرمي كنند يا در جايي كه با آن قمار ميكنند اين قدر مفسده دارد اين قمار كه اين آلت را خودش قمار كرده است يعني خود آلت قمار، قمار است. آلت قمار اين قدر بد است كه خودش شده است قمار، اين مناسبتش با جايي است كه مع الرهن باشد، درست است هم رهن را شامل مي شود هم عمل را و هم آلت قمار را. باب باب ادعا است. در اين باب ادعا مناسبت با آنجايي است كه در آن رهن باشد. اين هم يك شبهه. شبهه ديگري که ايشان ذيل آيه شريفه فرموده اند (صفحه شانزده)[9] (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء)[10] ميفرمودند: اولاً اين عداوت و بغضاء هم در لعب به آلات بلارهان وجود دارد. كجا مي باشد؟ در خانواده هاي خلفا و سلاطين جور وجود دارد. بنابر اين نميتواند مخصص باشد كه بگوييم لعب مع الرهن، چون در آنها هم اين تنافس وجود دارد. فرمودند تنافس در غلبه بر خصم «ليس باقل من التنافس في تحصيل الاموال». در آنجا هم هست. اين يك جواب بود که ايشان دادند. جواب ديگر اين است كه اصلاً اين علت حكم نيست انما يريد الشيطان حكمت است علت حكم كه نيست، و لذا خمر حرام است ولو ايجاد عداوت و بغضاً هم نكند. اصلاً خيلي چيزها عداوت و بغضاء ميآورد ولي حرام نيست؛ پس عداوت و بغضاء اولاً در لعب بلا رهان هم در خانواده هاي بني اميه و امثال آنها بوده، ثانياً اصلاً علت نيست. اصلاً اين حكمت است و دليلش هم اين است كه خمر ولو ايجاد عداوت و بغضاء هم نكند، يكون حراماً. چيزهاي ديگري هم اگر آدم مرتكب بشود که ايجاد عداوت و بغضاء بكند لايكون حراماً. از اين گذشته فرمود اصلاً اراده شيطان است نه عداوت و بغضاء درخارج، در خوانين و قدرت ها به هر حال عياشي ها اشباعشان نميكند و ميگويند انسان از رياست سير نميشود. اينها هم از عياشي سير نميشوند، قمار ميزنند، زنش را قمار ميزند، حوضش را قمار ميزند. گاهي جناق ميشكستند در مرغ خوردن، سابقاً كه مرغ كم بود معمولاً آنها بر سفره هايشان مرغ بود سفره چرب و نرم بود، كم سفرهاي بود كه مرغ در آن باشد و جناق شكسته نشود، خوانين بودند، جناق برد و باخت ندارد معمولا اينطور نيست، اينها ديگر تاريخ است خودتان برگرديد به سي چهل سال قبل ببينيد چطور بوده. شبهه پنجم كه به فرمايش ايشان است، اين كه درست است در بين خلفا و سلاطين تنافس در غلبه بلا رهان كمتر از تنافس مع الرهان نيست، اما اين مال بعد از زمان نزول آيه است و در زمان نزول آيه نبوده. لعب به آلات قمار بلا رهان بين الخلفا اصلاً خلفايي نبود، تعبير ايشان اين است «سيما عند أرباب التنّزه و المترفين»[11] اين ارباب تنزه و مترفين كه در زمان پيغمبر نبوده اين در زمان بني الاميه و بني العباس بودند. شما نگوييد آيه مال همه وقت است، من عرض ميكنم اين مصحّح ادعاست، مصحّح ادعا بايد چيزي باشد كه در زمان نزول بوده، كلام وقتي مجازاً ميآيد مصحّح ادعايش در همان وقت است پس همان وقتي كه آدم دارد حرف ميزند بايد مصحّح ادعا وجود داشته باشد.مثل حمل حكم بر لفظ مطلق نيست كه بگوييد همه را شامل مي شود. مصحّح ادعا در هنگام تكلم وجود دارد و همان كافي است بعد هم ديگري بيايد، اين ديگر موثر نيست در اين كلام و ديگر مصحّح ادعا حساب نميشود؛ چون كلامي نيست ادعايي هم نيست. پس اولاً تنافس و زمان نزول نبوده بنابراين نميتواند مصحّح ادعا باشد و بعد ايشان ميفرمايد كه اين علت حكم نيست؛ براي اين كه ما ميبينيم خمر هم بدون عداوت و بغضاء حرام است اما كارهاي ديگر هم با عداوت و بغضاء انجام ميگيرد ولي حرام نيست. هردوي اين مطلب ايشان نا تمام است با كمال معذرت از باب «هذه بضاعتنا ردت الينا» آيه شريفه[12] نميخواهد بگويد فرد فرد از خمر يوجد العداوة و البغضاء، طبيعت شرب خمر سبب عداوت است و اقتضاي عداوت دارد، طبيعت قمار بازي نيز اقتضاي عداوت دارد. ممكن است يك فردي اين قدر خمر خورده كه ديگر نمي تواند تشخيص بدهد که اين بول است يا خمر؟ اين ديگر كاري به طبيعت ندارد. بحث در طبيعت خمر است بما هو طبيعه الخمر شربش موجب عداوت است، حالا يك فردي داشته باشد يا نداشته باشد با علت سر و كاري ندارد. اگر شرب الخمر بما هو هيچ موجب نمي شود، بله نقض به عليت است پس اين علة لحرمة الشرب الخمر و براي طبيعت شرب الخمر. شرب الخمر بما هو هو بطبيعة الخمر لما انه موجب للعداوة فيكون محـرماً اين منافات ندارد كه بعضي افراد كم بخورند يا اصلاً نخورند، بخورند و ديگر طوري باشد كه در آنها اثري نگذارد. آن بعديش هم نادرست است ايشان ميفرمايد هرچه موجب عداوت و بغضاء بشود، خيلي چيزها موجب عداوت ميشود و حرام نيست، ما از ايشان ميپرسيم چه چيزي است در اسلام كه به حسب طبع موجب عداوت است؟ ميگوييم كه امام تقوايش گل كرده بود و الا با مبناي اجتماعي ايشان هم نميخواند، بغضايي در جامعه وجود داشته باشد که افراد را به جان هم بيندازند در حالي که اسلام حرامش نكرده باشد، اسلامي كه طرفدار اتحاد است و (اعتصموا بحبل الله جميعا)[13] اسلامي كه با دشمني بين افراد مخالف است، با بغضاء مخالف است مگر ميشود يك چيزي سبب عداوت و بغضاء بشود و در عين حال اسلام حرامش نكرده باشد؟ اين ثانيا، ثالثاً اصلاً آيه قابل تخصيص نيست. «مراحل امر به معروف و نهي از منکر» (سؤال و پاسخ استاد): امر به معروف دو مرحله بيشتر ندارد، احتمال تأثير، آن كه مربوط به خودم است زبان بدون اذيت شدن و بدون ظلم تهديد، تهديدي كه سكته نكند، تصرفي در او نباشد. بنده معتقد هستم امر به معروف و نهي از منكر با اين دو مرحله است فقط، شرط امر به معروف و نهي از منكر هم احتمال تأثير است. اينها را ما گذشتيم و بحث كرديم. شيخ الطايفه ميفرمايد: صاحب جواهر هم همين را ميگويد، بر اولياء و مصادر امور و بنده و جناب عالي كه متولي اسلام هستيم امر به معروف و نهي از منكر ما اين است كه ما آدم هاي خوبي باشيم، آدم هايي باشيم كه امام ميفرمود روحانيت و فقهاء ما هيچ گاه زير بار سرمايه داران خون آشام نرفتند، (نسبت به گذشته را مي گفتند) نسبت به الان هم هستند ولي نميخواهم بگويم. نسبت به حالا ميگفتند اين است معناي امر به معروف و نهي از منكر. من به ياد دارم، شايد حدود چهل سال قبل، شهيد مطهري در راديو صحبت ميكرد در مورد اين بحث که (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْض يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ )[14]، (المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض)[15] چون همه را دوست ميدارند امر به معروف ميكنند. اگر بنا باشد امر نهي از منكر شما منكر باشد، و بخواهي با فحاشي نهي از منكر كني، جايز است؟ ميگويم آمر با فحاشي حرام است، امر به معروف و نهي از منكر از من يادتان باشد بلكه ان شاء الله يك روز همه شما فقهاي آينده اين را بنويسيد، امر به معروف و نهي از منكر نبايد خودش منكر باشد ادله واجبات از محرمات انصراف دارد. پس اين كه ايشان ميفرمايد علت نيست، ميگوييم: هم در اين طرفش داير مدار است هم در طرف چيزي كه موجب عداوت و بغضاء بشود؛ نه معرضيت كه آخر است، هنوز كه نرسيدم. آن آخرش است. «مضافاً الي انَّ التنافس في الغلبة علي الخصم ليس بأقلّ من التنافس في تحصيل الأموال الّتي تجعل رهناً سيّما عند أرباب التزه و المترفين [يك شبهه اينجا بود، شبهه دوم ميفرمايد] مضافاً انَّ الوقوع فيهما ليس علة للحكم ضرورة حرمة الخمر و الميسر برهن مطلقا سواءٌ حصل منهما العداوه و البغضاء ام لا، [اين حرام است] كما لا يحرم مطلق ما يوقع فيهما»[16]، مضافاً اين بحث آخر است و شبهه سوم ايشان ميفرمايد كه اصلا اين آيه شريفه خود اراده عداوت و بغضا را ميخواهد بگويد، اما اين اراده بايد چيزي باشد که به او بخورد يا نبايد باشد، بايد چيزي باشد كه اين اراده به او بخورد؛ مثلاً بتوان گفت: بگوييد فلاني مجتهد نيست، گفتند: حالا اين چه فايده اي دارد؟ گفت حالا چهار روز ميگوييد نيست، نيست، چهار روز ميگوييد هست، هست، پس بحث يريد، بايد يريدُ باشد كه اين زمينه در آن باشد و اين كه ايشان ميفرمايد: نه ميشود، حكمت باشد ولي حكم نباشد. اين هم يكي از مشكلات عبارت ايشان است. فرق بين علت و حكمت اين است «العلّة تدور الحكم مدارها وجوداً و عدماً و الحمكة تدور الحكم مدارها وجوداً لا عدماً» پس در حكمت هم اينجوري است که هر كجا بود بايد حكم باشد. اما ايشان ميگويد مي تواند باشد ولي حكم نباشد، چون حكمت اينجوري است، و باز نكته ديگر حكمت، آن چيزي است كه از اعتبارات ما به دست ميآيد و الا ظواهر ادله وقتي كلمه انَّ و فاء و امثال اين را داشته باشد دليلٌ علي العله انّما مفيد حصر است و اين ظاهر در علت است، حكمت مثل استبراء رحم در باب عده طلاق است، شهيد ثاني ميگويد: آنهايي كه ما از اعتبارات به دست ميآوريم حكمت است اما آن كه ظاهر دليل آمده و عليتش را فهمانده علت است. (و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون) (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مائده (5): 90. [2]- المكاسب المحرمه 2: 8. [3]- المكاسب المحرمه 2: 16. [4]- وسائل الشيعة 17: 165، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 3. [5]- وسائل الشيعة 17: 321، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 12. [6]- مكاسب المحرمه 2 : 13. [7]- وسائل الشيعة 17: 321، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 12. [8]- مكاسب المحرمه 2: 15. [9]- مكاسب المحرمه 2: 16. [10]- مائده (5) : 91. [11]- مكاسب المحرمه 2: 16. [12]- مائده (5) : 91. [13]- ال عمران (3) : 103. [14]- توبه (9) : 71. [15]- توبه (9) : 67. [16]- المكاسب المحرمه 2 : 16.
|