استدلالات امام (سلام الله عليه) به حرمت لعب به آلات قمار
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 266 تاریخ: 1382/12/23 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره ادلهاى بود كه به آن استدلال شده براى حرمت لعب به آلات قمار بلا رهان. امام در اين مكاسب محرمهشان به دو وجه استدلال فرمودهاند: يكى به آيه آن هم بتقريبين، يكى به خود آيه با قطع نظر از روايات و يكى هم آيه بالنظر الى روايات و در ذيل هم فرمودهاند «و الانصاف أنّ استفادة الحكم من الآية ليست بعيدة»[1]. ما هم عرض كرديم كه آيه نه بنفسها دلالت ميكند و نه به ضميمه روايات و انصاف اين است كه دلالت آيه بر حرمت لعب به آلات قمار بلا رهان مشكل است، محل تأمل است بل بعيدٌ جداً. اين مال آيات كه گذشتيم. اما روايات، وجه دوم روايات. عبارت امام : «و يمكن الاستدلال على المطلوب بروايات: منها رواية أبى الجارود عن أبى جعفر(ع) فى قول اللّه (انما الخمر و الميسر...)[2] و فيها «أمّا الميسر فالنرد و الشطرنج و كل قمار ميسر» ثم عدّ الأنصاب و الأزلام فقال: «كلّ هذا بيعه و شراؤه و الانتفاع بشىء من هذا حرام من اللّه محرم و هو رجس من عمل الشيطان...». براى تقريب استدلال به اين روايت ايشان دو تا تقريب ذكر كرده، يكى اينكه بگوييم اصلاً مراد از ميسر در آيه، آلات و ادوات است كما مر، يكى اينكه بگوييم: نه مراد از ميسر خود ميسر است؛ اما در روايت كه ميگويد بيع و شراء اينها حرام است مراد اين است «فكانّه قال شرب الخمر و اللعب بآلات القمار و عبادة الأنصاب حرام و بيع المذكورات و الانتفاع بها حرام» فيكون المراد منها [بقرينه محمول متعقلات موضوع] فتدلّ على حرمة الانتفاع بآلات القمار» يا ميسر را به معناى آلات قمار ميگيريد به همان نحوى كه گذشت، يا اگر ميسر را هم به معناى قمار و به معناى مصدرى گرفتيد، در اين روايت مراد از كلّ قمار ميسر آلات قمار است. و بعد ميفرمايد انتفاع به اين آلات قمار حرام است، بيعش حرام است، انتفاعش هم حرام است «و بيع المذكورات و الانتفاع بها» [انتفاع به اينها حرام است.] «و الانتفاع المتعارف المطلوب من تلك الآلات بما هى آلاتٌ يعمّ اللعب للتنزه و التفريح بلا رهن» [اين دو تقريب ايشان است در اينجا. يكى اينكه بگوييم ميسر آلات قمار كما مر، اصلا مراد از ميسر در آيه آلات قمار است و يكى هم اينكه كه اگر مراد از ميسر در آيه آلات قمار نباشد اين روايت كه ميگويد] «النرد و الشطرنج و كلّ قمار ميسر»[3] بعد ميگويد انتفاع به اينها حرام است، يعنى انتفاع به آلات قمار حرام است و انتفاع متعارف از آلات قمار بما هى آلات قمار اعم است از وجود رهان و عدم رهان. در كلام ايشان شبهه اين است. اما نسبت به آنچه گذشته است فقد مضى ما فيه اما ما مر فقد مرّ ما فيه، ديگر تكرار نميكنيم. «نقد استاد بر نظريات امام (سلام الله عليه)» و اما اينكه ايشان ميفرمايد انتفاع به اين آلات قمار بما هو هو حرام است و اين انتفاع، انتفاع متعارف از اينها اعم است از رهن و غير رهن و هو كما ترى. انتفاع به آلات قمار بما هو آلات القمار، وقتى گفتند «لا تنتفع بآلات القمار الانتفاع بآلات القمار محرم» اين انتفاع به آلات قمار بما هى آلات قمار، ظاهر است در انتفاع مع الرهان. بله، حالا در نرد و شطرنج يك حرفى است كه بگوييد نرد و شطرنج را خلفا و امرا بازى سرگرمى ميكردند؛ اما آلات قمار بما هى آلات قمار وقتى انتفاع از آنها حرام شده، انتفاع در اينجا يعنى لعب مع الرهان؛ جان اشكال ما به اين قسمت كلام امام است که ميفرمايد: «فتدلّ على حرمة الانتفاع بآلات القمار سواء الشطرنج و غيره و الانتفاع المتعارف المطلوب من تلك الآلات بما هى آلات [القمار] يعمّ اللعب للتّنزّه و التفريح بلا رهن»[4] اين لعب و تنزّه بلارهن را هم ميگيرد. اشكالش اين است كه انتفاع به آلات قمار بما هو آلات قمار ظهور دارد در انتفاع مع الرهن. بعد بحثى با شيخ دارد كه ما او را متعرض نميشويم. يكى ديگر از روايات موثقه زراره است «و منها موثقة زرارة» [از رواياتى كه ايشان به آن استدلال فرموده موثقه زراره است صفحه 18.] «أنه سأل عن الشطرنج و لعبة شبيب التّى يقال لها: لعبة الأمير، و عن لعبة الثلاث؟ فقال «أرأيتك إذا ميّز اللّه الحقّ و الباطل مع أيهما تكون؟» قال: مع الباطل، قال : فلا خير فيه»[5] اين هم اين روايت. ايشان ميفرمايد: اين لا خير فيه ولو فى حدّ نفسه دلالت بر حرمت نمى كند، لكن چون شطرنج در آن آمده و شطرنج اعم است از صورتى كه با آن قمار ميشود و قمار نمى شود، پس مراد از او اين لا خير بايد حرمت باشد. ميفرمايد «فان لاخير فيه و ان لم يدلّ لو خلّى و نفسه على التحريم لكن مقتضى إطلاق الشطرنج و غيره شمولها لللعب برهان» [او سؤال كرد عن الشطرنج، امام استفصال نفرمود از شطرنج مع الرهان يا از شطرنج بلا رهان. اطلاق شطرنج و غيرش شامل ميشود لعب به رهان را؛ اطلاق يعنى اطلاقى كه از ناحيه ترك استفصال آمده است.] «و لا شبهة فى حرمته فيكون ذلك قرينة على أنّه كناية عن حرمة الارتكاب و جعله كناية عن معنى اعم بعيد جداً» [بگوييد لاخير را در معناى مطلق ميگيريم، اعم از حرمت و اعم از كراهت؛ اين بعيد است، با فرض اينكه در آن اطلاقش شامل لعب به شطرنج مع الرهان ميشود كه بلا شبهه حرام است.] «و لا شبهة فى أنّ ذكر المذكور فيها من قبيل المثال» [اينها از قبيل مثال است و الاّ لعب با آلات قمار مطلقاً يكون محرماً.] «نعم لو لا لعبة الامير و ما بعدها يمكن دعوى الخصوصية فى الشطرنج لكثرة الروايات فى خصوصه و تشديد الامر فيه، لكن مع ذكر غيره لا يبقى مجال لتوهّم الخصوصيّة فتدلّ على حرمة اللعب بكل آلة و مقتضي اطلاقها عدم الفرق بين جعل الرهن و عدمه»[6] اين استدلال ايشان است، ميگويد: چون سؤال از لعب به شطرنج و لعبة الامير ثلاث است و اطلاق از باب ترك استفصال شامل ميشود هم مع الرهان را و هم بلا رهان، پس لاخير فيه ميشود حرمت. لاخير فيه لو خلى و طبعه بر حرمت دلالت نمى كند، لكن به ضميمه شمولش شطرنج لعبة الامير مال لعب بلا رهان و مع الرهان و فرض هم اين است كه لعب به رهان مسلّم حرام است، پس لا خير حمل ميشود بر حرمت. اين فرمايش ايشان است. و لايخفى آنچه كه در فرمايش ايشان است، براى اينكه ما عرض ميكنيم سؤال سائل ابهام دارد. ميگويد سأل حضرت از شطرنج و لعبه شبيبى كه يقال لها لعبة الامر. راوى ميگويد: از حضرت سؤال شد از اينها. از چه سؤال شد؟ سؤال از خوردن و آشاميدنش شد؟ سؤال از چه شد؟ سأل از لعبه از شطرنج و لعبه شبيبى كه لعبه امير است و لعبه ثلاث. از چه چيزي سؤال شد؟ معلوم نيست، چون ذكر نشده است! سؤال نشده است. آيا از فرمول اينها سؤال شده؟ از بيع و شراع اينها سؤال شده؟ از بازى كودكان با اينها سؤال شده؟ اين سؤال ابهام دارد. يادتان باشد، اين يك قاعده است كه گاهى سؤالها ابهام دارد اما از جواب سؤال ابهام رفع ميشود. اين سؤال معلوم نيست كه از چيست. اين كه حضرت در جواب فرمودند اين باطل است «أرأيتك اذا ميز اللّه الحق و الباطل»[7] و لا خير در باطل و نفرمودند اين قمار است و ميسر و رجس من عمل شيطان است، در اين شهادت است كه سؤال سائل از لعب با شطرنج و ثلاث و لعبة الامير بوده بلا رهان؛ و الا اگر سؤال سائل از صورت رهان هم بود كان على امام معصوم(ع) اين كه بفرمايد هذا قمار، هذا ميسر، و الميسر و القمار لاخير و حرام. اين كه حضرت جواب نفرموده به قمار و ميسر با اينكه حرمت قمار و ميسر واضح بوده و به رجس در آيه شريفه تمسك نفرموده، به باطل و به لاخير فيه تمسك فرموده، در آن شهادت است و قرينه اي است كه مراد سائل لعب با شطرنج و لعبة الامير و لعبة الثلاث بوده بلا رهان و الاّ اگر غرضش اعم بود، خوب بود كه حضرت ميفرمود كه اين قمار است، كما اينكه روايات ديگر ايشان ميفرمود، ميفرمود آيه اعم است؛ ميفرمود اين قمار است، حرام است، ميسر است، چرا نفرمود حرام است؟ رفت سراغ باطل، اين دليل بر اين است كه مراد يك قسم خاص است. به عبارت ديگر، امام اطلاق سؤال را قرينه بر اراده حرمت از لا خير فيه قرار ميدهند. ما عرض ميكنيم سؤال اطلاق ندارد، سؤال ابهام دارد و از جواب امام به بطلان و لا خير فيه حال سؤال معلوم ميشود، عكس قضيه است. گفت: على خواجه يا خواجه على؟ گفت: فرقى نمى كند. چرا فرق ميكند! عكس قضيه است، يعنى ما از جواب امام ميفهميم كه سؤال مال جاى خاصى بوده است. (سؤال و پاسخ استاد): اين باطل دارد، اين قمار و ميسر ندارد! آلات قمار در آن نيست. شطرنج مسلم است كه بازى بدون سرگرمى با آن ميشده است، لعبة الامير و لعبة الثلاث هم اينطور بوده است و الاّ اگر بحث قمار بود كه ديگر لازم نبود لقمه را دور سر بگرداند! بگويد قمار با اينها چطور است، ميسر با اينها چطور است. آلات قمار اصلا در اينجا نيامده است، لعبة الامير است و شطرنج، از جواب امام بر ميآيد كه سؤال مختص به لعب بلا رهان بوده است و لعب بلا رهان را ميفرمايد كه باطل است و لاخير فيه. يظهر اين مطلب روشن تر ميشود با حرفهاى بعدى؛ و سيظهر لك قوت اين احتمالى كه دادم بلكه بنده عرض ميكنم هيچ احتمالى در اين روايت نيست غير از همين. روايت ظاهر است بل كالنص در اين معناست كما سيظهر. ان ابيت لاأقل از اينكه احتمال كه داردنمى شود به آن استدلال كرد. «و دعوى الانصراف غير مسموعة» [كسى بگويد اينها منصرف است به لعب با شطرنج مع الرهان، اين مسموع نيست] «سيما مع تداول المغالبة بلا رهن فى عصر الصدور [كه از امام صادق (ع)روايت آمده] بين الخلفاء و أتباعهم، بلا لا يبعد أن يكون كثير من الأسئلة مربوطة باللعب بلا رهن حيث كان محل الخلاف بين فقهاء العامة: و فعن الشافعيّة: حلّية اللعب بالشطرنج و عن الحنابلة يكره اللعب به» [من تعجبم، امام كه اينها را بلد بوده چطور ميخواسته اينجا را بگويد حرام است.] «و عن الشافعى: هو مكروه و ليس بمحضور، و لا تردّ شهادة اللاعب به إلاّ ما كان فيه قمار و عنه: أن النرد مكروه و ليس بمحضاور لايفسق فاعله و الخلاف [خلاف بين عامه] إنّما هو مع اللعب بها بلا رهن و إلاّ فالقمار حرامٌ عند الجميع و لعل فتوى بعض العامه بعدم حرمة اللعب بها بلا رهن لجلب نظر الخلفاء و الأمراء» [آخوند دربارى هر چه كه دربار بپسندد همان را ميگويد، كارى به چيزى ندارد. روحت شاد امام! اينها را از زبان ما دارد ميگويد، كل اينها مؤيد عرض من است. اين كه مدام سؤال ميكند از شطرنج، صورت قمارش را نمى خواهد سؤال كند! يا اين عامه كه بعضيها ميگفتند مكروه است و بعضيها ميگفتند جائز است كه صورت قمار كه نمى شده است كسى بگويد جائز است! اين مال آنهايي بوده كه رهان در آن نبوده و قمار نداشته است.] «و لعلّ فتوى بعض العامة» [اين فتوا و آن اختلاف، که اين كه كار رائج در زمان عصر امام صادق(ع) اين بوده، اينها همه مؤيد و شاهد هستند بر آن عرض ما كه سؤال سائل از لعب به اينها بوده بلا رهان.] «ثم على ما ذكر يشكل استفادة الحرمة [از اين روايت] و كذا الرواية الآتية» [خود امام توجه به اين جهت داشته كه سؤال از لعب بلا رهان است.] «الاّ أن يقال محط نظر السائل ما ذكر لا يوجب عدم الإطلاق» [سائل نظرش به اين بوده و موجب عدم اطلاق نميشود] «فلا يجوز رفع اليد عن إطلاقها» [جوابش هم اين است كه اطلاق را شما از ترك استفصال ميخواهيد در بياوريد، اطلاق در كلام امام كه نيست! اطلاق را شما ميخواهيد از سؤال سائل در بياوريد و ما گفتيم سؤال سائل ابهام دارد. يا به قول شما محط نظرش اين بوده! محط نظر ايشان اين بوده است خيلي خوب است. پس ديگر جايى براى اطلاق نمىماند! پس اين روايت دلالت بر حرمت نمىكند.] «نظر روايات درباره شطرنج» و منها حسنة الفضيل بن يسار، قال: سألت أبا جعفر(ع) عن هذه الأشياء الّتى يلعب بها الناس: النرد و الشطرنج، حتى انتهيت الى السدر؟ فقال : اذا ميز اللّه بين الحقّ و الباطل مع أيّهما يكون؟ قلت : مع الباطل. قال : «فما لك و الباطل»[8] بتقريب تقدم فى الرواية السابقة و بجواب تقدم عن التقريب فى الرواية السابقة الجواب، الجواب». و منها: رواية تحف العقول قال فى ذيلها: و ذلك إنّما حرم اللّه الصناعة الّتى حرام هى كلّها الّتى يجىء منها الفساد محضاً، نظير البرابوا، المزامير و الشطرنج و كل ملهوّ به و الصلبان و الأصنام و ما أشبه ذلك من صناعات الأشربة الحرام و ما يكون منه و فيه الفساد محضاً و لا يكون فيه و لا منه شىء من وجوه الصلاح، فحرام تعليمه و تعلّمه و العمل به و أخذ الأجر عليه و جميع التقلّب فيه»[9] [خلاصه از نسل آدمش گرفته تا آخر؛ بيع و شراع و جميع تقلّب در آن حرام است. حالا استدلال اين است] «فإنه عدّ الشطرنج و كلّ ملهوّ به أى سائر آلات القمار ممّا يجىء منه الفساد محضاً» [شطرنج را و كل ملهو به را اينها گرفته جزء آنهايى كه فساد از آن ميآيد؛ ميگويد از شطرنج داشت شطرنج و كل ملهو به «و ما يكون منه و فيه الفساد محضاً» شطرنج فساد محض از آن ميآيد.] «فلا يصّح القول أنّ فى اللعب بها للتفريج صلاحاً» [اين ميگويد شطرنج فساد محض از آن ميآيد] «و هو يؤيّد ما فى صدرها من تفسير الصلاح بما فيه قيام الناس كالمأكول و الملبوس لامطلق ما فيه غرض»[10] استدلال به اين حديث هم ضعفش روشن است! ضعف استدلال به اين حديث هم روشن است همانطورى كه مرحوم آقا سيد احمد خوانسارى (قدس سره) در جامع المدارك[11] هم اشاره فرموده است، من به ذهنم آمد بعد ديدم كه ايشان هم دارد. و آن اين است كه شطرنج چون فساد از آن ميآيد حرام است و به منزله علت است. ميفرمايد شطرنج و كل ملهو به و ما يكون منه و فيه الفساد محضاً حرام است، چرا؟ چون فساد از آن ميآيد. آيا لعب با شطرنج بدون سرگرمى فساد از آن ميآيد كه موجب بشود مثل خمر و مثل صنم و اينها قرار گيرد، اول بحث است. «اللعب مع الشطرنج بلا رهان كونه موجباً للفساد» آن هم فسادى كه سبب حرمت است؛ دو نفر نشسته اند، دارند با شطرنج بازى ميكنند و ميخواهند مرتكب حرام نشوند، ميخواهند غيبت نگويند، ميخواهند فحش ندهند، ميخواهد بد و بيراه نگويند، با رهان هم نيست! حساسيت روى مسائل نداشته باشيد. اين طورى نيست كه ما اگر احكام خدا را زيبا بيان كنيم آن هم در جايى كه مثل آقا سيد احمد بيان كرده، خود امام (سلام اللّه عليه) هم معلوم است كه خيلى نمى خواسته معتقد باشد ديگر حالا دنبال هم رديف كرده است و الاّ اگر ميخواست همين حرفها را كه ما ميزديم امام هم ميزد منتهي نمى خواسته است بگويد. به هر حال ميگويد شطرنج چون موجب فساد است حرام است، شطرنج اگر با رهان باشد موجب فساد است. اگر شطرنج بلا رهان باشد براى لعب و تفريح و تفرج باشد، لا سيما ميخواهند دروغ نگويند، غيبت نكنند، همسايه آزارى نكنند، اين فساد دارد؟ منچ فساد دارد؟ دوز بازى فساد دارد؟ خيلى از چيزها اينطورى است! مره بازى فساد دارد؟ پل و چفته فساد دارد؟ چه فرقى است بين شطرنجى كه مردم بازى كنند بما هو مردم مخصوصاً امروز، براى سرگرمى و بين پل و چفته، مهره بازى، ريگ بازى، دوز بازى، منچ بازى، اينها چه فرقى ميكند؟ يا شوخى و مزاحهايى مثل امتحانهاى هوشى كه ميگذارند، چه فرقى بين اينها هست؟ درست است، روايت ميفرمايد شطرنج چون موجب فساد است حرام است، كل ملهو چون موجب فساد است حرام است؛ كبرى درست است. انما الكلام در اين است كه «الشطرنج بلا رهان للتفريح و التفرج بين الناس لا سيما فى امثال زماننا» اين هم فساد دارد؟ كيف آن فساد دارد، اما دوز بازى فساد ندارد؟ پل و چفته فساد ندارد مسابقه در اين كه كدام منبرمان بهتر است فساد ندارد؟ كجايش فساد دارد! حمد و سوره ميخوانيم ببينيم كدام بهتر ميخوانيم، و لا الضالين را مثلا خيلى محكم ادا ميكنيم. « پند و اندرز استاد» (سؤال و پاسخ استاد): شما نبوديد بحثهاى قبلى. چون در بحث پيچيده اى بين بنده ضعيف و امام قوى درگيرى است. يك طرف بنده ضعيف هستم و در كنارم هم آقا سيد احمد متقى (قدس سره) است، يك طرف هم امام (سلام اللّه عليه) است با آن قدرتش در فقه و استنباط احكام كه عقمت النساء من أن تلدن بمثله و من فكر ميكنم تا زمان امام زمان هم عقمت النساء من أن تلدن بمثله هم در فقه، هم در استنباط، هم در اخلاق، هم در عرفان، و هم در فلسفه، اصلا ديگران در مقابل او صفر هم نيستند و نيستيم؛ اصلا امام يك چيز ديگرى بود. به قول آقا مرتضى آقا شيخ (قدس سره) مى فرمود: معجزه ائمه را كه ميخواهيد بگوييد درست است ائمه كور را شفا ميدهند برص را خوب مي كنند، اما خيلى روى اينها تكيه نكنيد! اينها براى ائمه كوچك است. اين کار را يك دعاخوان هم ميتواند دعا كند و اينطور بشود، يك ختم أمن يجيب هم ميشود گرفت تا اين كار انجام بگيرد ـ ما ختم أمن يجيب گرفتيم، صبيه امام حامله بود که مريض شد، هم صبيه خوب شد و هم بچه، با اينكه گفته بودند يكى را بايد فداى ديگرى كنى، الآن بچه هم زنده است و بزرگ شده است ـ اين كه خيلى مهم نيست، آن چيزي كه مهم است، آدم سازى است، اين مهم است. امام آنطور بود كه مردم شهيد ميشدند علاقه به او داشتند. خيلي هست مردم زندان ميرفتند برايش، علاقه به او داشتند. در زندان شهيد غفارى گفت حاضر نيستم بگويم خمينى، ميگويم آقاى خمينى. شكنجه اش دادند، شهيدش كردند، باز هم علاقه داشت. روحانيون و دوستان چه در قم و چه در نجف خودشان را فدا ميكردند يعنى طرفدارى از امام مساوى بود هم از نظر حوزه هاى علميه و آخوندها و هم از نظر حكومت با نيستى آدم؛ از همه چيز ساقط بود. خوب ما براى خاطر همان علاقه مان به امام بود كه بايد بيست سال برويم تهران و بياييم، مرتب برويم و بياييم چهار شاهى پيدا كنيم بخوريم؛ در حالى كه ديگران راحت پول داشتند و ميخوردند. ما بعضى جاها اگر ميخواستيم منبر برويم پول كلان به ما ميدادند، اما نمى رفتيم و بعضى از بزرگان منع ميفرمودند ما را از رفتن به آنجا. پدر اين آقاى انصاريان ـ كه الآن جزء منبريهاى معروف است ـ ما با ايشان آشنا بوديم؛ ايشان شبها در مسجد لرزاده پاى منبر ما ميآمد، يك شب به ما گفت فلانى! من شنيدم فلان جا ميخواهند از تو دعوت كنند، مبادا آن دعوت را قبول كنى. آن وقت وضع اين بود! ما در مسجد لرزاده بوديم، يك مداح كلمه شاه را بر زبان آورد چند تا آنجا نشسته بودند، وقتى آمد گفت آقا ديگر حق ندارى اين كلمه را بر زبان بياورى! براى اينكه امام مخالفت كرده است. امام در بحثش فرموده است شاهنشاهى يك كلمهاى است كه در روايات ضعاف آمده است. آمد حدود پنج ميليون استقبالش كردند، رفت حدود يازده ميليون بدرقه اش كردند. امام قدرتش اين بود كه آدم ساخت، علاقمندان به امام آنهايى كه از اول بودند تا آخر ايستادند. خوب بله، يك سرى افراد علاقمند نبودند حالا بعد بازارى گرم شد به هر حال آمدند؛ سفره اى است گسترده شده و همه مان بايد از اين سفره گسترانيده شده بخوريم حالا نوش جانشان ما كارشان نداريم ما كه نميخواهيم گيرمان هم نميآيد بگذار بخورند. اما ميخواهم عرض كنم قدرت ائمه معصومين هم اين بود، پيغمبر قدرتش اين بود كه انسانهاي زيادي ساخت كه نُه نفرشان مردند براى اينكه ديگرى را بر خودشان مقدم ميداشتند.اما حالا بنده ميگويم همه چيز را بدهيد به من، آن بيچاره ميگويد يك چيزى هم مال من باشد، ميگويم نه تو نيستى، بايد بدهى به من. گفت أنت صاحب الطعام و أنا معو معو. قصهاش را كه بلد هستيد، يك گربه اى بود اين غذا ميخورد اين يك لقمه پرت ميكرد پهلوى آن گربه؛ اين هنوز خورده و نخورده دوباره ميگفت معو معو. اين بلند شد آمد جاى گربه نشست گفت أنا معو معو أنت صاحب الطعام، براى اينكه تو بيشتر ميخواهى. به هر حال ما بحثى نداريم از اينكه ضد انقلاب بيتفاوت است به اين حرفها ما كارى نداريم! اما ميخواهم اين نكته را بگويم كه عظمت معصومين در انسان سازى بود، قرآن هم انسان ساز است (هدىً للمتقين)[12]. قرآن انسانى را ميسازد كه بشريت تا آمدن حضرت مهدى( عجل الله تعالي فرجه الشريف) مثلش را نمى تواند به وجود بياورد؛ اميرالمؤمنين(ع) را ميسازد، ازهد الزاهدين را ميسازد. آن کسى كه اينقدر دنيا بايد بگذرد تا حرفهايش را بفهمد، اين حرفهاى شهيد مطهرى را مطالعه كنيد! حالا مستمعهايتان گوش نميدهند گاهى يك گوشه اش را بگوييد. ايشان در يک سخنراني زيبايي دارد که وقتى از اميرالمؤمنين(ع) ميپرسند عدل بهتر است يا سخاوت، اميرالمؤمنين فرمود: عدالت بهتر است «لأن العدل سائش عام» خلاصه ميخواهد بگويد گدا پرورى بهتر است يا عدالت؟ هميشه مردم را زير دست نگه داريم و مانع از كار و فعاليت انسانها بشويم يا اجراى عدالت؟ با صدقه مردم را زندگيشان را اداره كنيم يا با عدالت؟ به قربانت اميرالمؤمنين! خدا نصيبتان كند برويد آنجا روبروى قبرش بايستيد آن جاى دو تا انگشت مباركش را هم كه جواهر نشان شده نگاه كنيد، بگوييد: «السلام عليك يا امين اللّه فى ارضه و حجته على عباده» تا آخر آن بخوانيد كه البته آنجا يك تحليلى من عرض كردهام، حالا بد نيست كه براى شما هم بگويم. يك وقتى عرض كردهام دوباره است، چرا در زيارت امين اللّه بيشتر دعاست؟ مثل مرجعيت ما ميماند كه هيچ تشكيلاتى ندارد، آنجا هم زيارت امين اللّه هم بلا تشبيه اصلا دو تا كلمه زيارت است «السلام عليك يا امين اللّه فى ارضه و حجته على عباده اشهد انك جاهدت فى اللّه حق جهاده و عملت بكتابه و اتبعت سنن نبيه حتي دعاك الله اي جواره فقبضك اليه باختياره و الزم اعدائك الحجه مع مادك حجج البالغه علي جميع خلقه» بعدش «اللّهم فاجعل نفسى مطمئنة بقدرك راضية بقضائك» تا آخرش دعاست. چرا دعا؟ اين چه زيارتنامه اى است؟ بلا تشبيه رفته بود شب احياء منبر، چيزى مطالعه نكرده بود گفت در اين شرايط حساس بك يا اللّه. اين چه زيارتنامه اى است؟ دو تا سلام بيشتر ندارد. به نظر بنده سرّش اين است كه چون در كنار قبر مطهر اميرالمؤمنين بهترين جا براى استجابت دعاست و لذا يكى از بزرگان نقل كرده من يادداشت هم كردم، من وقتى بعضى از اين شيعيان عربستان آمده بودند به آنها گفتم اينها پر در آوردند كه در نهج البلاغه ابن أبى الحديد دارد كه رسول اللّه بنا شد در حق اميرالمؤمنين دعا كند، گفت: خدايا به حق على به على رحم كن. اين را اگر خواستيد از حضرت آقاى مرتضوى بپرسيد جايش را برايتان بگويد. آقاي سروش هم خواستند بپرسند يك منبر خوبي است بعد پرسيد اميرالمؤمنين، چرا اينطورى؟ گفت: من كسى را محبوبتر از تو پيش خدا نيافتم. خوب اينطور آدمى را اسلام ساخته است. و باز بقيه روايت هم همين است. (سؤال و پاسخ استاد): موثقه زراره! آن باطل است، باطل حرام نيست. به قول آقا سيد احمد خوانسارى ميفرمايد بعضى از كارهاى ما باطل است، اما حرام كه نيست. خيلى از نشست و برخاستهاى ما باطل است. باطل يعنى ضد حق، نه حرام! آنجا گذشتيم. «استدلال امام (سلام الله عليه) به روايت تحف العقول» بقيه استدلالهاى امام به روايت تحف هم همين است «و تدلّ على المطلوب فقرة أخرى منها، و هو قوله: «و كذلك كل بيع ملهوّ به أو يقوّى به الكفر و الشرك من جميع وجوه المعاصي أو باب من الابواب يقوىّ به باب من أبواب الضلالة» [امام ميفرمايد بازى با ادوات قمار بلا رهان، اين باب يقوى به باب من ابواب الضلالة. امام عبارتش اين است:] «ضرورة أن آلات القمار أوضح مصاديق الملهوّ به الّذى يقوىّ به باب من أبواب الباطل و يوهن به الحقّ و اللعب بها ولو بلا رهن من مصاديق التقلّب فيها، فلا اشكال فى دلالتها»[13] عرضم اين است كه لعب با آلات قمار براى تفريح و سرگرمى، براى اينكه قمار نزنيم تا مرتكب حرام بشويم اين حق را تضعيف ميكند و باطل را تقويت؟! لعب به آلات قمار با عنايت به عدم رهن لعلا مقامر نمى خواهيم قمار باز باشيم نمى خواهيم مرتكب حرام بشويم؛ لعب به آلات قمار بلا رهان لعلا يحصل القمار و لا نرتكب الحرام، اين يقوى به الباطل و كفر؟ اين كجايش يقوى به الباطل است؟ اين أو يقوى به الباطل لعب بلا رهان، هيچ تقويت باطل نيست. اين هم روايت تحف مضافاً به اينكه ايشان ميفرمايد سندى هم خدشه دارد. امام به روايات وارده در خصوص شطرنج و نرد که در اين باب، زياد هم داريم، تمسك كرده است؛. در اين روايات يك جا تمسك به آيه (فاجتنبوا الرجس من الاوثان)[14] شده، در يك سري اش تمسك به آيه شده است؛ در يك سرى هم گفته دستت را بزنى دستت را بايد آب بكشى، نگاه كنى پوست از سرت ميكنيم، خيلى شديد حرمت را بيان كرده است. خلاصه روايات وارده در شطرنج و نرد كلها مشتركة فى بيان الحرمة مع الشدة الشديدة ففى بعضها أنه من الاوثان اللعب بالشطرنج من الاوثان، و فى بعضها نگاهت حرام است اصلا چشمت را انداختى آنجا بايد چشمت را در بياورند، مثل نگاه به خانه مردم كه اگر بزنند چشمش را در بياورند خونبها ندارد مي گويد روايات شدت است مطالعه كنيد. به نظرم ميآيد و احتمال ميدهم كه اين روايات كه اين شدت را به كار برده مال چه باشد؟ برد و باخت اگر بود ميسر ميگفت تمسك به آيه ميسر نشده است، تمسك به رجس و اوثان شده است؛ اينها چه ميخواهد بگويد؟ (سؤال و پاسخ استاد): فساد كجاست؟ اصلا فساد نيست! اگر فساد بود كه بقيه را هم ميگفت. ميگويم تشديد در حرمت، حتى بت پرستى است! من عرض ميكنم روايات وارده در حرمت شطرنج و نرد بالخصوص لسانها لسان شدة الحرمة بشدة كثيرة حتى أنه جعل لعب با شطرنج را بت پرستى، اصلا شطرنج را اوثان گرفته است، بت پرستي گرفته است و بعضيهاى ديگر را هم گفته نگاهت حرام است، دستت حرام است، بايستى حرام است، همه چيزش حرام است. اين شدت حرمت به چه عنايت است؟ اگر باب قمارش بود كه خوب ميگفت باب قمار، اگر باب لعب بلا رهانش باشد كه اين هم نمى تواند از قمارش بدتر باشد! من دو تا نمونه عرض كنم و بعد جواب براى فردا. در روايات تصوير امام (سلام اللّه عليه) دارد روايات تصوير دو دسته اند: يك دسته اش دلالت ميكند بر شدت عذاب مصوّر «إنّ من أشدّ الناس عذاباً عند الله يوم القيامة المصورون»[15] يعنى از شرابخور بدتر است، قمار باز بدتر است، زانى بدتر است؛ اين يك سرى است. يك سرى هم درست و حسابى ميگويد تصوير حرام است، روز قيامت به او ميگويند كه در آن بِدَم. امام ميفرمايد آن رواياتى كه لسانش لسان حرمت شديده است قرينه عقليه دارد بر اينكه اين مربوط به تصويـر در رابطه بـا عبوديت اصنام، چون نميشود يك تصوير خالى از شرابخورى و قمار بازى و زن بازى عذابش بدتر باشد. اين قرينه عقليه است، شدت عذاب كه مال اوست. اين يك مورد. دو: مرحوم سبزوارى صاحب كفايه و صاحب ذخيره (قدس سره) اين ذخيره سبزواري را اگر ميتوانيد تهيه كنيد خيلي كتاب پرباري است البته اگر خداوند به من توفيق داد من اين حاشيه ارشادم تمام شد البته معلوم نيست تمام شود چون چهارده جلد است بعد اين ذخيره را ميخواهم تكميل كنم حالا آقايان هر كدام موفق ميشوند تكميلش كنند من حاضرم برايشان چاپ كنم البته مثل ذخيره يا يك مقدار پايين تر از ذخيره نه اينكه از جايي بردارند بنويسند در كفايه اش ميفرمايد روايات حرمت غنا مخصوص آن غناهايى است كه بنى العباس و بنى الاميه به كار ميبردند، اين حرف فاضل سبزوارى است؛ در كفايه نقل عنه الشيخ. بنده معتقدم اين روايات شطرنج و شدت مال شطرنج آن خلفاى بنى العباس و بنى الاميه است نه دو تا بچه مينشينند با هم شطرنج بازى ميكنند. بقيه بحث براى جلسه آينده ان شاء لله. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مكاسب المحرمة 2: 16. [2]- مائده (5) : 91. [3]- وسائل الشيعة 17: 321، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 12. [4]- مكاسب المحرمه 2: 17. [5]- وسائل الشيعة 17: 319، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 5. [6]- مكاسب المحرمه 2: 18. [7]- وسائل الشيعة 17: 319، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 5. [8]- وسائل الشيعة 17: 324، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 3. [9]- وسائل الشيعة 17: 85، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 2، حديث 1، تحف العقول 335. [10]- مكاسب المحرمة 2: 20 و 19. [11]- جامع المدارك 3 : 28. [12]- بقره (2) : 2. [13]- مكاسب المحرمة 2: 20 و 21. [14]- حج (22) : 30. [15] - صحيح بخاري 9- 7: 307، كتاب اللباس، باب عذاب المصوّرين يوم القيامة، باب 508، حديث 835، صحيح مسلم 2: 324، كتاب اللباسي و الزينة، باب تحريم تصوير صورة الحيوان، باب26، حديث 2109.
|