استدلال امام (سلام الله عليه) به حرمت لعب به آلات قمار
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 267 تاریخ: 1382/12/24 بسم الله الرحمن الرحيم امام در اين مكاسبه محرمه شان براى حرمت لعب به آلات قمار بلا رهان به سه وجه استدلال فرمودهاند. يكى به آيه شريفه (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان)[1] با دو تا تقريب: يكى استظهار از خود آيه بما هى آية، تقريب دوم استظهار از آيه به ضميمه روايات. اين يك وجه استدلال امام بود. وجه دوم استدلال امام اين رواياتى بود كه در جلسه گذشته خوانديم، رواياتى كه به طور عام وارد شده و استدلال شده بود به آنها بر حرمت لعب بلا رهان. وجه سوم روايات خاصه وارده در شطرنج و نرد است و كيفيت استدلال به اين روايات و تقريب استدلال به اين نحو است كه امام ميفرمايد؛ اين روايات بر حرمت لعب به شطرنج و نرد مطلقاً دلالت دارد، چه لعب مع الرهان به شطرنج و نرد و چه لعب بلا رهان و به ضميمه بعض از رواياتى كه لعب و شطرنج را با بقيه آلات قمار يكى قرار داده، نتيجه ميگيريم كه لعب به آلات قمار مطلقاً حرام است. پس وجه سوم روايات وارده در شطرنج و نرد است. تقريب استدلال داراى دو مقدمه است: يكى اينكه اين روايات لعب به شطرنج و نرد را مطلقاً حرام ميكند. اطلاقش اقتضا ميكند لعب به آن دو حرام است چه با رهن و چه بلا رهن. مقدمه دوم: اينكه بعضى از روايـات داريم كه نرد و شطـرنج را با آلات قمـار در حكم واحد قرار داده و گفته اينها مثل هم هستند در قمار بودن و ميسر بودن. نتيجه ميگيريم كه لعب به همه آلات قمار يكون محرماً. حالا مقدمه اول: ميفرمايد: «و يمكن الاستدلال للعموم [يعنى بلا رهان و مع رهان] بروايات واردة فى الشطرنج و النرد، بضميمة ما دلّت على التسوية بينهما و بين غيرهما» [اين مقدمه دوم روي هم مقدمه اول]. «كمرسلة ابن أبى عمير عن أبى عبداللّه(ع) فى قول اللّه عزوجل (فاجتنبوا الرجس من الأوثان و اجتنبوا قول الزور)[2]، قال: الرجس من الاوثان هو الشطرنج و قول الزور الغناء»[3] [باب 102 از ابواب ما يكتسب به حديث 3. و مثل همين مرسله است روايت زيد شحام باب 102 حديث 1.][4] «و دلالتهما لا تقصر عن دلالة رواية أبى الربيع الشامى عن أبى عبداللّه(ع)، قال: سئل عن الشطرنج و النرد؟ فقال : «لا تقربوهما»[5] و لا شبهة فى اطلاقها للعب بلا رهن» ميگويد اين دو تا روايت قاصر نيستند در افاده امور، يعنى در لعب بلا رهن و لعب مع الرهن. از روايت ابي الربيع شامى، چون در روايت ابي الربيع شامى دارد لاتقربوهما، نزديكش نشو؛ اين ماده قُرب اگر ظهور نداشته باشد در مطلق لعب، لااقل از اينكه اطلاقش اطلاق قويي است يا ميگوييم ظهور لفظ است براى اينكه قُرب نزديك نشو، اين، همه جور نزديكى را شامل مي شود. اگر ظهور لفظى نيست لااقل از اينكه قُرب مؤكد اطلاق است. پس روايت ابي الربيع شامى ـ كه روايت (10 باب 102 ) هست ـ آن روايت هم از راه ماده قُربى كه در آن اخذ شده اطلاقش قوى است، لا تقربوهما نزديكش نشو؛ هم مع الرهن را شامل می شود و هم بلا رهن را. آن دو تا روايت هم ميگويد با اينها دست كمى از اين روايت ابي الربيع ندارد. (سؤال و پاسخ استاد): شما عكسش را ميگويى! ميگويد نزديكش نرو. من يك وقت براى يك جايى نامه نوشته بودم، نوشتم كه امثال ايشان مورد گواهى هستند. آن آقا ميخواست ردش كند آن آقايى كه نامه از ما برده بود، خيلى زرنگى كرده بود. گفته بود اين كه ننوشته شما، نوشته امثال شما؛ بنابراين شما خودت توثيق نشدى. ايشان ميگويد لاتقربوهما ميگويد نزديكش نرو اما بازى كنى كارش ندارد. شما ميفرماييد لاتقربوهما جمود بر نزديكى دارد، ميخواهد بگويد نزديكش نرو؛ اما در خودش بروى مانعى ندارد. خيال ميكني معناى حقيقى است. لاتقرب كنايه است! يعنى فاصله بگير. (سؤال و پاسخ استاد): لاتقربوا كنايه از فصل است، كنايه از اين است كه اصلا نزديكش نرو. لعب را كه قطعاً ميگيرد! لا تقربوا كنايه است از شدت فصل. اين هم اين روايت. «و رواية الحسين بن عمر بن يزيد عنه(ع) [كه اين روايت هم باب 102 روايت6] و ليس في سندها الاسهل الذي أمره سهل و محمد بن عيسى الذى لا يبعد وثاقته قال: «يغفر اللّه فى شهر رمضان إلاّ لثلاثة، صاحب مسكر أو صاحب شاهين أو مشاحن»[6] صاحب شاهين يعنى آنى كه با شطرنج سر و كار دارد و مثل همين روايت است، روايت عمر بن يزيد صيقل مع تفسير الشاهين بالشطرنج[7] (حديث 4 باب 102). بعد ايشان دفع دخل ميكند، ميفرمايد خوب اين كه صاحب دارد، صاحب يعنى ملازم؛ پس يك بار بازى را نميگيرد، ميگويد خداوند كسى را كه ملازمه دارد با بازى شطرنج نميآمرزد، اما يك بار يا دو بار مانعى ندارد؛ اين روايت حرمت بر آن دلالت نميكند. ميفرمايد : «و لفظ الصاحب و ان يشعر أو يدل على نحو ادمان و استمرار ـ يك نحو استمرار ميخواهد، يك نحو ادمان ميخواهد ـ لكن لا شبهة فى صدقه على المقيم اللعب بلا رهن» لكن به هر حال اين مقدار را ميرساند كه صاحب بلا رهن را هم مثل صاحب مع الرهن شامل ميشود. پس فى الجملة ميفهماند كه لعب بلا رهن هم حرام است منتهي كدام قسمش؟ آنى كه استمرار داشته باشد. باز روايت ديگر موثقه مسعده بن صدقه همان باب( 102 حديث 7 ) ـ «عن أبى عبداللّه(ع) أنه سئل عن الشطرنج، فقال: دعوا المجوسية لأهلها لعنها اللّه»[8] اين هم اين روايت. و موثقه سكونى «عنه(ع)، قال : نهى رسول اللّه(ص) عن اللعب بالشطرنج و النرد،[9] و نحوها رواية المناهى»[10] از شعيب بن واقد كه صدوق او را نقل كرده كه آنجا دارد «نهى عن الشطرنج و النرد و الكوبة و المضمار» سنج و دهل و همه اينها را در آن روايت آورده است. باز روايت ديگر «و رواية أبى بصير عن مستطرفات سرائر [كه اين روايت ابي بصير هم در باب( 103 حديث 4) است] عن أبى عبداللّه(ع)، قال: بيع الشطرنج حرام و أكل ثمنه سحت و اتخاذها كفر و اللعب بها شرك و السلام على اللاهى بها معصية و كبيرة موبقة» [اگر سلام كند اين سلامى كه مستحب بوده اينجا ميشود كبيره موبقه.] «و الخائض فيها يده كالخائض يده فى لحم الخنزير لاصلاة له حتى يغسل يده كما يغسلها من مسّ لحم الخنزير، و الناظر إليها كالناظر فى فرج أمه» [كسى كه به بازى شطرنج نگاه كند مثل نگاه كننده در فرج مادرش است.] «و اللاهى بها و الناظر إليها فى حال ما يلهى بها و السلام على اللاهى بها فى حالته تلك فى الإثم سواء»[11] [بازيگر و نگاه كن و تماشاچى همه در گناه مساوى هستند. ميفرمـايد:] «و الانصـاف أنّ الخـدشة فى دلالـة الروايات و فى اطلاقها فى غير محلها» [حق اين است كه اين روايات هم لعب مع الرهان را ميگيرد و هم لعب بلا رهان.] «نعم هى لا تدلّ على حرمة اللعب بمطلق الآلات لاحتمال خصوصيّة فى النرد و الشطرنج كما يظهر من التأكيدات الواردة فيهما سيما الشطرنج لكن يمكن الاستدلال [كه در همين روايت داشت، روايت ابي بصير به صورت زيبايي راجع به شطرنج صحبت كرده بود] لكن يمكن الاستدلال على المطلوب بعموم المنزلة» [يك جايى آمده گفته الشطرنج و النرد قمارٌ، آمده اينها را جزء قمار قرار داده است، پس معلوم ميشود خصوصيتى ندارند. به ضميمه آن روايت ما آثارى كه براى اينها بار شده است براى آلات قمار هم بار ميكنيم] «في صحة معمر بن خلاد عن أبي الحسن(ع) النرد و الشطرنج و الاربعة عشر بمنزلة واحدة [اينها همه يك چيز هستند] و كل ما قومر عليه فهو ميسر»[12] [هر چيزى كه بر آن قمار ميشود اين ميسر است.] «و الظاهر أنه بصدد نفى الخصوصيّة عن آلة الخاصّة كالنرد و الشطرنج و إلحاق سائر الآلات بهما»[13] اين فرمايش امام. «نقد استاد به استدلال امام (سلام الله عليه)» لكن حق اين است كه اين روايات استدلال به آنها مشكل است، اگر نگوييم ممنوع است. استدلال به غالب اين رواياتى كه ايشان نقل فرمودند غير از موثقه سكونى و خبر مناهى، حق اين است كه استدلال به اين روايات وارده در شطرنج و نرد بخصوصهما غير از موثقه سكونى و مناهى استدلال به اينها براى حرمت لعب به شطرنج بلا رهان، شطرنج را بر ميدارد ميخواهد با آن بازى سرگرمى كند؛ استدلال مشكل است بلكه ممنوع است. براى اينكه اين روايات اطلاقى ندارد كه شامل بشود لعب غير خلفا و امرا و غير زمان معصومين را؛ اينها اطلاقى ندارد كه بخواهد بگويد لعب به شطرنج حتى در سنه 14 هجرى هم كه ديگر كارى به امرا و خلفاى بنى العباس ندارد، آن هم باز حرام است. به نظر ميآيد كه يا بگوييم ظاهر اين روايات اختصاص دارد به زمان بنى الاميه و بنى العباس كه بازى ميكردند سلاطين و خلفا؛ چون يك بازى سرگرمى خوبى بود، طول ميكشيد به اين زوديها از هم جدا نميشدند، بعد شاه و وزير و غلام و آن فرهنگ حاكميت فرد و استبداد هم در آن بوده است؛ اين سرّش است كه خلفا سراغش ميرفتند. يكي اينكه خيلى بازى طول ميكشيده؛ شما نميدانم دوز بازى كردهايد يا نه، دو جور دوز بازى ما سابقها داشتيم: يك دوزبازى سه تايى بود، يكى سه تا بود شش تا؛ اين خيلى زود تمام ميشود. اما دوز بازى دوازده تايى که يک مقدارى طول ميكشيد تا تمام بشود، چون بايد مدام پايين و بالا بشود خيلى هم فن ميخواست به كار ببرد. اين كه خلفا سراغ شطرنج و نرد ميرفتند مخصوصاً شطرنج، حالا من خيلي وارد نيستم اما احتمال مي دهم يك جهتش اين بوده است كه اين بازي خيلى طول ميكشد. جهت دوم اينكه با فرهنگ آنها ميساخته است، با فرهنگ شاهى و وزيرى و غلام و كارگر و اينطور چيزها هم ميساخته است؛ اين خودش ترويج فرهنگ شاهى و وزيرى و خلاصه دار و دسته داشتن بوده است. (سؤال و پاسخ استاد): مثل اينكه در باب لباس سياه هم گفته اند كراهتش، البته من آنجا قبول ندارم گفتم اين مال زمان خلفاى بنى العباس بوده است. برخي آقايان هم عمامه سبز ميگذاشتند. چه غرض ورزيهايى كه اسلام داشته است ! بارها گفتهام، مستحب است حاجى وقتى از عرفات به طرف مشعر ميآيد به مأذمين كه ميرسد آنجا بول كند و پيغمبر(ص) در حالاتش آمده هيچ گاه از عرفات به معظمين نيامد الاّ بال فيه، هر بار ميآمد آنجا بول ميكرد با اينكه خوب پيغمبر لم يرقعة على بول و لا عقار سرّش چيست؟ چه درگيرى داشت با معظمين؟ در ورود در باب مكه گفته اند مستحب است كه از باب بنى شيبه برود، چرا؟ گفته اند چون بت هبل را پيغمبر در باب بنى شيبه خاكش كرد و خوردش كرد و لذا بايد وقتى كه حاجى ميرود از همانجا برود و پايش را روى آن جاى بت بنى شيبه بسايد و رد بشود. سه در باب وادى محصّر بايد حاجى وقتى ميرود آنجايى كه طير ابابيل آنجا فرو رفته اند، وقتى كه ميرود آنجا تند رد بشود كه گوياى يك نحو پيروزى و يك نحو كار الهى است، ياد بياورد آنجا را. به جمره عقبه و اولى و وسطى بايد سنگ بزنند به نشانه اينكه ابراهيم شيطان را در آن سه جا سنگ زده است. اينجا همه اش غرض ورزى است. پس بنده عرض ميكنم استدلال به اين روايات براى ما رامه الامام (سلام اللّه عليه) مشكل است بلكه ممنوع است، چون يا اين روايات ظهور دارد در اختصاص به لعب با شطرنج و نرد، نسبت به خلفاي بنى عباس و زمان ائمه كه يك بازى سلطنتى بوده، يك بازى قدرتى و خليفه اى بوده؛ در آن زمان ائمه خواسته اند اين را جلوگيرى كنند و مردم به دنبال اين بازى نروند، اين كار اينها از بين برود. يا ظاهر روايات اين است يا احتمال دارد اين را بخواهد بگويد «و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال». «وجوه اختصاص به آلات قمار» وجه اختصاص دو سه امر است. امر اول كه عمده است، اين است كه اين شدت حرمت و مفسده اى كه بار شده براى لعب به شطرنج و نرد، اين اگر لعب به شطرنج و نرد باشد منهاى آن خصوصيت؛ اين حرمت بلا وجه است. چه فرقى است بين دوز بازى و بين بازى با شطرنج؟ اگر شما آن خصوصيت را كنار گذاشتيد، ميخواهيد بگوييد اين لعب حرام است، اما اين شدت حرمت از كجا آمده است؟ شدت حرمت قرينه عقليه است بر اينكه اين نميخواهد مطلق لعب را بگويد. و لك أن تقول، عقلاً به مناسبت حكم و موضوع منصرف ميدانند اين روايات را به لعب در زمان خاص و مع خصوصية خاصة و اين در فقه نظير دارد. نظيرش را خود امام (سلام اللّه عليه) در باب مجسمه سازى فرمودند. اگر به مسأله تصوير مراجعه كنيد،مي بينيد که روايات مجسمه سازى ميگويد : «ان اشد الناس عذاباً يوم القيامة المصورون»[14]. امام ميفرمايد روايات تصوير دو دسته است: يك دسته شدت حرمت را ميفهماند مثل همين روايت، سخت تر از زانى، سخت تر از شارب خمر، سخت تر از ظالم، سخت تر از جاده زن، سخت تر از همه اينها عذابش آن كسى است كه يك مجسمه ميسازد يا يك تصوير ميكند؛ ميشود اين را قبول كرد؟ بگوييم عذاب يك كسى كه يك عروسك ميسازد يا يك مجسمه اى را ميكشد، اين عذابش از زانى و از شمر و از حرمله و از همه اينها بالاتر است «أشد الناس يوم القيامة عذاباً المصورون». خود همين شدت را امام قرينه ميگيرد آنجا، براى اينكه اين منصرف است به ساختن و تصوير در رابطه با بت سازى.[15] پس ساختن براى بت پرستى حرام است، چه در ديروز و چه در امروز؛ منصرف است به مناسبت حكم و موضوع. مرحوم فاضل سبزوارى در كفايه اش در بحث غناء كه شيخ هم نقل ميكند، ميفرمايد اين روايات غنا كه دلالت بر حرمت ميكند، مربوط به غنائى است كه در زمان بنى اميه و بنى عباس بوده، نه هر آواز خوبى را! نميخواهد آواز را جلويش را بگيرد. ايشان ميفرمايد اين روايات حرمت غناـ فاضل سبزوارى، همان كسى كه در اصفهان يك آقايى گفت اين نماز ميت بلد نيست بخواند؛ متأسفانه در حوزه هاى علميه هر وقت يك كسى يك تحقيقاتى خواسته بكند مورد حمله قرار گرفته است، آگاهانه و ناآگاهانه در رأسش امام. امام نهضت را كه شروع كرد حملات شروع شد، امام وقتى راجع به مسائل اسلامى صحبت كرد، راجع به شطرنج صحبت كرد حمله شروع شد، راجع به ذخيره هاى زير زمين صحبت كرد حمله شروع شد. فيض وقتى گفت غنا حرمت محتوايى دارد تكفيرش كردند. فاضل سبزوارى يك حرفهايى دارد كه خوب بود نميزد، آن به هر حال خيلى خطرناك بوده حرفهايش؛ آن آقا در اصفهان (او هم روحانى است) كه معاصر با فاضل سبزوارى بوده است كه ذخيرهاى را نوشته كه واقعاً ذخيره فقه است (ذخيره اش را مراجعه كنيد ببينيد چقدر قوى است) ميگفت اين فاضل سبزوارى نماز مرده هم بلد نيست بخواند، اصلا حد واجبش را هم بلد نيست. خوب حد واجب شهادتين است و صلوات و ميگفت فاضل آنطورى بلد نيست. اين فاضل سبزوارى در كفايه اش ميگويد روايات غنا اختصاص به او دارد، بنده عرض ميكنم اين روايات وارده در شطرنج غير از موثقه و مناهى از رواياتى كه در آن شدت به كار برده شده، تا جايى كه گفته آن كه بازى ميكند اگر نگاهش كنى مثل نگاه به فرج مادر است؛ اين قرينه است بر اينكه اين نميخواهد لعب به شطرنج را مطلقاً بگويد! لعب به شطرنج خاصى را ميخواهد بگويد يعنى لعب به شطرنج خلفا، بنى الاميه و بنى العباس، و آن زمانى كه اينها ميخواستند اين بازى را ترويجش كنند و لذا شايد جايزه هم ميداده اند به كسانى كه همبازى آنها بشوند. نه اينكه به طور كلى! اين يك احتمال. (سؤال و پاسخ استاد): پس من كه نميگويم قبول كنيد! انشاء لله صد سال ديگر ميآيند و قبول ميكنند. مثل حرف فيض صد سال قبل جا نيافتاد الآن جا افتاده است. «استدلال روايات در رابطه با شطرنج» شاهد دوم، ما در روايات شطرنج و نرد سه دسته روايت داريم : يك دسته روايت است كه ميگويد اينها ميسر هستند، يك دسته روايت اين روايات خاصه به خودش است كه شدت حرمت را بيان ميكند، يك دسته هم رواياتى است كه ميگويند اينها من الباطل است لاخير فيه. اين سه دسته رواياتى را كه ما داريم عرض بنده اين است كه اگر در اين دسته روايات شديده سؤال و جواب از لعب به شطرنج است چه با رهان و چه بى رهان، خوب اين خوب بود كه راحت امام جواب ميداد مثل آن روايات ديگر ميفرمود ميسر است. جواب ميداد به ميسر، جواب ميداد به آيه قرآن كما اينكه در روايات ديگر آمده است و شاهد سوم اين كه ـ همانى كه ديروز عبارتش را از امام خوانديم ـ اصلا حرمت لعب با شطرنج به عنوان قمار و مع الرهن اين يك امر واضحى است، همه مسلمين بر آن اجماع دارند بر حرمتش؛ اين ديگر جاى سؤال و جواب ندارد و ميبينيد در اين رواياتى كه امام به آن استدلال فرموده رفته سراغ (و اجتنبوا الرجس من الاوثان)[16] يعنى لعب با شطرنج را امام با بت پرستى يكى گرفته است. يعنى چه؟ بما هو هو اينطورى است؟ ميشود باور كرد؟ اطلاقش را ميشود اخذ كرد تا گاو و ماهى كما اينكه امام (سلام اللّه عليه) اخذ كرده است؟ يا نه، از باب هذه بضاعتنا ردت الينا خود اين كه مثل بت پرستيش قرار داده است، اين ميخواهد چه بگويد؟ آن لعب به شطرنج خاص را ميخواهد بگويد كه علماى عامه و درباريها بعضيهايشان حلال كرده بودند و بعضيهايشان مكروه. امام ميخواهد بفرمايد اين به منزله بت پرستى است! نگاه به آن كسى كه با آن بازى ميكند مثل نگاه به فرج مادر است. خوب بعيد به نظر ميآيد كه مطلق لعب را بخواهد بگويد! اين شدت و اين بيان حرمت شديده و استفاده از اين آيات اين خود قرينه است بر انصراف، اگر انصراف را قبول نكردى لااقل از اينكه احتمال دارد و با بودن احتمال استدلال تمام نيست. بله، روايت سكونى اين اشكال را ندارد و روايت مناهى. موثقه سكونى هيچ شدتى در آن نيست، موثقه سكونى اين بود: «نهى رسول اللّه(ص) عن اللعب بالشطرنج و النرد» و مثلش روايت مناهى است. درست است يك كسى بگويد كه اين لعب به شطرنج اطلاق دارد و شامل قمارش هم ميشود. اما مشكل است، اگر مورد قمارش بود كه احتياجى نداشت كه پيغمبر نهى كند! پيغمبر ميفرمود رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه. اين لعب كه در موثقه سكونى آمده اطلاق ندارد كه حتى مع الرهان را هم بگيرد «و الاّ لم يلزم على النبى(ص) النهى عنه بل كان عليه أن ينقل نهى اللّه تعالى (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان). وقتى شامل او نتوانست بشود، اختصاص دارد به لعب بلا رهان كه به نظر ما آيه نميگيرد. آن وقت نهى چه نهى است؟ آيا نهى، نهى تحريمى است؟ مادة النهى ظهور در حرمت دارد يا ندارد؟ به علاوه كه در روايت مناهى همين نهى آمده، منتها نهى عن الكوبة، نهى عن دهلهايى كه الآن ميزنيد، همين داريه هايى كه الآن ميگويند حلال است و مانعى ندارد يا مثلا نى را اگر شما بزنيد بعضى چيزها در روايت مناهى است مثل طبل و كوبه و اينطور چيزها كه اينها حرمتش مسلم نيست. پس احتمال دارد اين نهى هم نهى كراهتى باشد. اين يك جهت. جهت دوم اينكه اصلا اين روايات، روايتى كه سندش تمام باشد در آن نيست؛ الاّ يكى دو تايش. حالا من يكى يكى بخوانم. اين مرسله ابن ابي عمير سندش خوب است، براى اينكه مراسيل ابن ابي عمير كَمَسانيدِه. روايت 3 - عنه يعنى عن على بن ابراهيم كلينى عن على بن ابراهيم عن ابيه ابراهيم بن هاشم قمى عن ابن ابي عمير عن بعض اصحابه. تا ابن ابي عمير كه تمام است، چون ابراهيم بن هاشم هم ثقه است احتياجى به توثيق رسمى ندارد، مرسله ابن ابي عمير هم كَمُسْنَدِه. اين يك روايت كه سندش تمام است. روايت ديگرى كه ايشان فرمود زيد شحام، محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن محمد بن خالد و حسين بن سعيد جميعاً اهوازى عن نذر بن سويد عن درست ـ اسمش درست است اما وثاقتش ثابت نيست ـ در اين پاروقى كتابها هم دارد كه درست وثاقتش ثابت نيست. سوم: ابي الربيع شامى كه گفت «لا تقربوهما» حديث 10ـ ابي الربيع الشامى مجهولٌ، وثاقتش ثابت نيست. چهارم : روايت حسين بن عمر بن يزيد روايت 6 ـ «كلينى عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن عيسى عن يونس عن حسين بن عمر بن يزيد قال: يغفر اللّه ...». امام ميفرمايد كه امر در سهل كه سهل است! محمد بن عيسى هم كه لايبعد وثاقتش، لكن مناقشهاى كه در اينجا هست يكى اين است كه بر فرض محمد بن عيسى لايبعد وثاقتش، اما محمد بن عيسى عن يونس، شيخ صدوق و استادش به نقلهاى ابن عيسى از يونس اعتماد نميكرده اند و حق هم اين است كه نميشود اعتماد كرد. آنچه را كه محمد بن عيسى بن عبيد يقطينى عن يونس بن عبد الرحمان نقل ميكند، صدوق و استادش عمل نميكرده اند؛ عقيدة ما هم اين است كه نميشود به آن عمل كرد. عمل مشكل است، حجيت آن ثابت نيست. حالا اين بحث مفصل دارد، عليكم بمراجعه الي تنقيح المقال و آنجا هر چه كه نظرتان شد. پس اگر محمد بن عيسى را هم بگوييم لايبعد وثاقتش، ولى چون نقل از يونس بن عبدالرحمان است اين خودش اشكال دارد، مضافاً به اينكه محمد بن عيسى بن عبيد يقطينى را بعضى از بزرگان تضعيفش كرده اند و ميگويند محمد بن عيسى كسى است كه تمام روايات ذامه عن زراره به وسيله او نقل شده است و بعض از علماء رجال، مثل سيد بن طاووس در تحريرش همين را سبب ضعفش قرار داده است. گفته اين چطورى است، اين همه روايات ذامه را درباره زراره اى كه اگر نبود امثال زراره، فقه امام باقر(ع) از بين ميرفت. من نمي خواهم حالا تصديق كنم يا بگويم نه اين هم مال اين روايت. روايت بعدى : عمر يزيد صيقل حديث 4 از اين باب، در اينجا هم اينطورى «كلينى عن على بن ابراهيم عن أبيه عن ابن أبى عمير عن محمد بن حكم اخ هشام بن حكم» اين هم مجهول است و وثاقتش ثابت نيست اين هم مال اين روايت. امام هم تعبير به روايت عمر بن يزيد صيقل كرده است. مسعده بن صدقه موثق است كه اين روايت 7 باشد ـ «كلينى عن على بن ابراهيم عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد» موثق است. سكونى هم موثق است. روايت ابي بصير كه در باب( 103) آمده «محمد بن ادريس فى آخر السرائر نقلا من كتاب جامع البزنطى عن أبى بصير عن أبى عبداللّه(ع)» مضافاً به اينكه روايت معنعن نيست يعنى ابن ادريس سند ندارد به كتاب جامع، حالا ولو ممكن است كسى بگويد كه جامع بزنطى معروف بوده و ميدانسته است كه اين از جامع بزنطى است، ولى به هر حال مضافاً به اينكه روايت بزنطى از جامع احمد بن ابي نصر، معنعن نيست از جامع بزنطى، خود ابى بصير مشترك است بين ثقه و بين غير ثقه. اين هم ضعفى كه در اين روايت وجود دارد. اين مال مقدمه اول. پس ديديد مقدمه اول رواياتش از نظر دلالت تمام نبود، از نظر سند هم غير از موثقه مسعده كه هم اشكال دلالى داشت بقيه اشكال سندى هم دارد. موثقه سكونى هم كه سندش تمام بود او هم گفتيم مال اين جهت نيست. حالا مقدمه دوم: ايشان ميفرمايد در روايت معمر بن خلاد عموم تنزيل اين را اقتضا كرده است. ميفرمايد عموم منزلت در صحيحه معمر بن خلاد براى اينكه اينجا دارد «النرد و الشطرنج و الاربعة عشر بمنزلة واحدة و كل ما قومر عليه فهو ميسر» ايشان ميخواهد از اين استفاده كند، چون لعب با نرد و شطرنج مطلقاً حرام است، پس لعب با همه آلات قمار مطلقاً حرام است. ما عرض ميكنيم عموم منزلت در عكسش است! يعنى كل قمار ميسر عموم منزلت دارد، او را آمده هر قمارى را ميسر قرار داده است، نيامده قمار را شطرنج قرار بدهد. اگر گفته بود كل قمار و كل ميسر شطرنجٌ و نردٌ مثل الفقاع خمرٌ. شما ميگفتيد گفته كل ميسر نردٌ، نرد كه مطلقاً حرام است پس هر آلات ميسرى هم مطلقاً حرام است. اگر ميسر به جاى شطرنج و نرد تنزيل شده بود كان لعموم المنزله و استدلال به عموم منزلة وجهاً. لكن عكسش است! آلات قمار تنزيل شده به جاى ميسر! گفته آلات القمار ميسرٌ، ميسر چه حكمى دارد؟ مطلقاً يا غير مطلقاً هنوز ثابت نيست. شما ميخواهيد با اين روايات درستش كنيد. بقيه بحث براى جلسه آينده ان شاء لله. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مائده (5) : 91. [2]- حج (22) : 30. [3]- وسائل الشيعة 17: 318، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 3. [4]- وسائل الشيعة 17: 318، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 1. [5]- وسائل الشيعة 17: 320، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 10. [6]- وسائل الشيعة 17: 319، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 6. [7]- وسائل الشيعة 17: 319، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 4. [8]- وسائل الشيعة 17: 319، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 7. [9]- وسائل الشيعة 17: 320، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 9. [10]- وسائل الشيعة 17: 325، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 6. [11]- وسائل الشيعة 17: 323، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 103، حديث 4. [12]- وسائل الشيعة 17: 323، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 1. [13]- مكاسب المحرمة 2: 22- 23. [14]- صحيح البخاري 9- 7: 307، كتاب اللباس، باب 8. [15]- مكاسب المحرمة 2: 257- 258. [16]- مكاسب المحرمة 2: 21، الآيه حج (22) : 30.
|